اثربخشی آموزش فراشناخت و ذهن آگاهی بر نگرشهای زیست محیطی و رفتار شهروندی سازمانی و بهزیستی اجتماعی
مسأله اجتماعی ، عبارت از وضعیتی است که به نظر تعداد افراد جامعه؛ چه آنان که درگیر مسألهاند، یا افراد دیگر که مبتلابه مسأله نیستند، مایه سختی تلقی شود، هرچند امکان بهبود داشته باشد. مسأله اجتماعی، هم شامل موقعیت عینی و هم تفسیر ذهنی از وضعیت اجتماعی است، که جامعه را در حالت بحرانی قرار میدهد (گولد و همکاران، 1384).
شناخته شدن مسائل اجتماعی از سوی مردم، بعد ذهنی مسأله اجتماعی را تشكیل میدهد و محدود كردن مسأله اجتماعی به آن، باعث از دست دادن آن دسته از مسائل اجتماعی میشود كه مردم آنها را درك نمیكنند ولی عملا به علت اختلاف میان واقعیت اجتماعی و ارزشهای اجتماعی در یك زمینه مشخص- بعد عینی مسأله اجتماعی- میتوان گفت كه مسأله اجتماعی وجود دارد (مرتون، 1387). عوامل اجتماعی به عنوان مؤثرترین عناصر در بروز و پیدایش مسئله و آسیبهای اجتماعی نقش اساسی دارند. زیرا فرد، خانواده و جامعه یک مثلث را تشکیل میدهند که اختلالات رفتاری در هریک از آنها سبب ایجاد آسیبها و پیدایش مسئله بسیاری در جامعه میگردد (ستوده، 1385).
انسان در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگران است که خود را میشناسد و از وجود خود آگاه میشود. اما خودآگاهی او ابعاد دیگری نیز دارد که در رابطه او با محیطهای گوناگون و پیچیده شکل میگیرد، مانند محیط روانی و فیزیولوژی، محیط طبیعی، محیط اجتماعی، محیط فرهنگی که ازآنها متاثر میشود. به همین علت خودآگاهی او شامل دایرههای متعددی است، مانند آگاهی از وجود خودش، آگاهی از تعلقش به گروه، قشر یا ملیت خاص، آگاهی او از این که به شهر، منطقه یا جغرافیای طبیعی خاصی تعلق دارد. اما چگونگی تعامل انسان با این محیطهای گوناگون، به مقدار زیادی، ناخودآگاهانه است و میزان و چگونگی روابط متقابل و تاثیر و تاثر انسان با این محیطها برای او روشن نیستند (هانت، 1987). بنابراین، لزوم آموزش مهارتهای شناختی، اجتماعی، محیطی در زندگی فرد مطرح میشود. اینکه چگونه و با چه کیفیتی در جمع حضور یابد و رفتارهای گروهی متناسب و مقبولی را از خود بروز دهد و آگاهی بیشتری در زمینههای مختلف کسب کند. سه مفهوم رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی هرکدام جنبه هایی از آگاهی انسان در محیط اجتماعی را بیان میکنند و میتوان گفت وجه مشترک همه آنها آگاهی یا شناخت میباشد.
باتمان و ارگان (1983) برای اولین بار اصطلاح رفتار شهروندی سازمانی (OCB) را وضع کردند و آن را این گونه تعریف نمودند: رفتار فردی که داوطلبانه است، بطور صریح یا ضمنی توسط سیستم رسمی پاداش برانگیخته نشدهاست، و کارایی سازمان را افزایش خواهد داد. همچنین تمایل کارکنان به انجام رفتارهایی که فراتر از الزامات رسمی نقش و جایگاهشان میباشد نیز به عنوان یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده رفتار شهروندی سازمانی شناخته شدهاست در دنیای پر رقابت کنونی، سازمانها پیوسته در جستجوی شیوههای جدیدی برای حداکثر کردن عملکرد و تلاش کارکنانشان هستند. با وجود افزایش استفاده از تکنولوژی اطلاعات، بازهم در عملکرد کارایی سازمان شکاف وجود دارد. اکنون قویاً این اعتقاد وجود دارد که عملکرد کارایی سازمان تا حدود زیادی به تلاش کارکنان که فراتر از الزامات تعریف شده، نقش میباشد بستگی دارد.
سازمانها به ویژه سازمانها در کشورهای جهان سوم که نیازمند جهشی عمده در کارآمدی میباشند بایستی زمینه را به گونهای فراهم کنند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر تمامی تجربیات، تواناییها و ظرفیتهای خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی بکار گیرند. این امر میسر نخواهد شد مگر آنکه اصول و قواعد مربوط به رفتار شهروندی سازمانی شناسایی و بسترهای لازم برای آموزش و پیاده سازی اینگونه رفتارها فراهم گردد(همان منبع).
مفهوم دیگری که به آگاهی اجتماعی فرد مربوط میشود، بهزیستی اجتماعی است. کییز (1998) بهزیستی اجتماعی را به عنوان گزارش شخصی افراد از کیفیت ارتباطات آنها با دیگران تعریف میکند. مدل چند وجهی کییز و شاپیرو(2004) از بهزیستی اجتماعی شامل پنج جنبه میشود که میزان کارکرد بهینه افراد را در عملکرد اجتماعی آنها معلوم میکند. پنج عنصر یا جنبه بهزیستی اجتماعی از نظر کییز، یعنی پیوستگی، یکپارچگی، پذیرش، مشارکت و شکوفایی تا اندازهای به سلامت روان مربوط هستند. از نظر او شناخت و پذیرش دیگران، عنصر پذیرش و ارزش فرد به عنوان یک شریک اجتماع عنصر تشریک مساعی و سرانجام باور به تحول مثبت اجتماعی عنصر شکوفایی بهزیستی اجتماعی است. این عناصر میتوانند وحدت اجتماعی، تشریک مساعی، پیوند اجتماعی و حس ظرفیت برای رشد مداوم جامعه و میزان راحتی افراد را در پذیرش دیگران ارزیابی کنند و در مجموع وجود یا عدم وجود سلامت روان را مطرح میکنند (کییز، 2005).
بعد دیگری ازآگاهی که امروزه با سرعت زیاد تکنولوژی و صنعت به کنترل و نظارت مداوم نیاز دارد، نگرشهای زیست محیطی می باشد. مفاهیمی چون شناخت نگرش ورفتار به شدت به یکدیگر مرتبط هستند. چالشهای پیش روی روانشناسی حفاظت از محیط زیست قابل توجه هستند. یکی از کمکهای اساسی روانشناسی به نگهداری از محیط زیست را میتوان کمک به تأکید بر قابلیتهای انسان و به کارگیری آن دانست. ما به لحاظ روانشناختی از طرق بسیاری با دنیای زندۀ بزرگتر پیوند داریم. شاید این به شیوههایی که حتی ما از آن آگاه نیستیم (از قبیل مزایای مرتبط با بهداشت روان که از صرف وقت در طبیعت حاصل میشود یا یک حس غیرقابل نامگذاری اما نیرومند نسبت به یک مکان)، یا به طرقی که ما کاملاً از آن آگاهیم (مانند زمانی که از یک نوع هویت محیطی برخورداریم که برای تعاملات اجتماعی ما از اهمیت قابل توجه برخوردار است)، اتفاق بیافتد (کلایتون به نقل از؛ صفارینیا و همکاران، 1390).
در حوزه رفتارهای زیست محیطی بیشتر از هر موضوع دیگر در مورد نگرش زیست محیطی مطلب و پژوهش انجام شده داریم. بسیاری ازمردم به خاطر نگرشهای خود حتی جان خود را نیز از دست می دهند. طرفدار حفظ محیط زیست و هوای پاک بودن، طرفدار بازیافت مواد و کنترل جمعیت بودن همه نمونههایی از نگرش افراد میباشد.
همانطور که ملاحظه میشود سه مفهوم رفتارشهروندی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی هرکدام جنبههایی از آگاهی انسان در محیط اجتماعی را بیان میکنند و میتوان گفت وجه مشترک همه آنها آگاهی یا شناخت میباشد. برای کنترل ، تغییر و یا ایجاد هرکدام از این مفاهیم آشنایی با مهارتهای ذهنی یا شناختی و فراشناختی امری ضروری به نظر میرسد. در دیدگاه یادگیری شناختی، به واسطههای شناختی در شکلگیری نگرشها تاکید شده است. در این دیدگاهها به کیفیت استدلال، تفکر، نحوه پردازش اطلاعات، آموزش مهارتها برای تغییر و ایجاد نگرشها و پردازش شناختی توجه شده است. طبق این رویکرد شیوههایی چون آموزش، آگاهی دادن، تعهد، توافق و تاثیر رفتاری برای تغییر نگرش ارائه شدهاند. بنابراین میتوان از آموزشهای مختلف برای ایجاد و تغییر رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی استفاده کرد. که در این پژوهش به بررسی اثر بخشی دو روش فراشناخت و ذهن آگاهی خواهیم پرداخت. زیرا تحقیقات گذشته نشان دادهاند که این دو روش در زمینه تغییر و اصلاح شناختها و یادگیری مطالب اثرات مفیدی داشتهاند. همچنین هر دو روش از مولفه های مشترکی چون خود تنظیمی و خودکنترلی استفاده میکنند. در حالیکه تفاوتهایی در روشها و راهبردها با هم دارند (ولز، 2005).
فراشناخت اصلاحی است که اولین بار توسط فلاول (1976) به کار رفت تا دانش فرد در مورد فرایندهای شناختی و اینکه چگونه میتوان از آنها برای دستیابی به یک هدف یادگیری به طور مطلوب استفاده کرد، اشاره دارد. درسالهای اخیرتاکید زیادی برآموزش با هدف پیشبرد مهارتهای فراشناختی و ترغیب فعالیتهای فراشناختی در بین افراد شدهاست. یادگیری “راهبردهای شناختی” و “فرا شناختی” را در بر میگیرد. راهبردهای شناختی به راهبردهایی که افراد برای یادگیری به خاطرسپاری، یادآوری و درک مطلب از آنها استفاده میکنند اشاره دارد. این راهبردها هم برای تکالیف ساده و حفظ کردنی و هم برای تکالیف پیچیدهتر که به درک و فهم نیازمندند کاربرد دارد (بمبوتی، 2008). فراشناخت یک مفهوم چند وجهی است. این مفهوم دربرگیرنده دانش (باورها)، فرایندها و راهبردهایی است که شناخت را ارزیابی، نظارت یا کنترل میکند (موسس و بیرد، 2002). بیشتر فعالیتهای شناختی به عوامل فراشناختی بستگی دارند که برآنها نظارت دارند و کنترلشان میکنند. علاوه براین، اطلاعاتی که از نظارت فراشناخت منشعب میشوند اغلب به صورت احساسات ذهنی تجربه میشوند که میتوانند بر رفتار اثر بگذارند. با توجه به تعاریف میتوان دریافت که مهارتهای فراشناختی به عنوان یک پردازشگر اطلاعات، نظم دهنده، مهار کننده و نظارت کننده سایرجنبههای شناختی محسوب میشود. راهبردهای فراشناختی، تدابیری هستند برای نظارت بر راهبردهای شناختی و هدایت آنها راهبردهای فراشناختی عمده را میتوان در سه دسته قرار داد:
1- راهبردهای برنامهریزی: شامل تعیین هدف برای یادگیری و مطالعه تحلیل چگونگی برخورد با موضع یادگیری و انتخاب راهبردهای یادگیری مفید است.
2- راهبردهای کنترل و نظارت: ارزشیابی یادگیرنده از کار خود برای آگاهی یافتن از چگونگی پیشرفت خود، مانند نظارت بر توجه به هنگام خواندن یک متن، از خود سؤال پرسیدن به هنگام مطالعه.
3- راهبردهای نظمدهی: این راهبردها، باعث انعطافپذیری در رفتار یادگیرنده میشوند و به او کمک میکنند تا هر زمان که برایش ضرورت داشتهباشد، روش و سبک یادگیری خود را تغییر دهد (سیف، 1380). برنامهریزی، نظارت و نظمدهی، سه مهارت اساسی هستند که به ما اجازه میدهند دانش فراشناختی را برای تنظیم تفکر و یادگیری به کار بریم (وولفولک، 2001).
مجهز کردن افراد به مهارتها و راهبردهای فراشناختی، آنان را قادر میسازد با افزایش آگاهی در مورد رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی و سپس کنترل ونظارت مناسب برآنها، خواسته ها و انتظارات عدیده موقعیتها ی سازمانی، شرایط اجتماعی و زیست محیطی را برآورده سازند.
مفهوم دیگری که به آگاهی شناختی، اجتماعی ومحیطی انسان کمک میکند ذهن آگاهی می باشد. ذهن آگاهی به عنوان فرآیند توجه کردن به تجارب لحظه به لحظه و همچنین به عنوان ترکیب خودتنظیمی توجه با نگرش کنجکاوانه، پذیرا بودن، و پذیرش تجارب فرد توصیف شده است. همچنین چنانکه کابات زین (2003) می گوید ذهن آگاهی به معنای توجه کردن به طریقی خاص، معطوف به هدف، در زمان حال و بدون قضاوت و پیشداوری است. از طریق تمرین ذهن آگاهی فرد می آموزد که در لحظه، از حالت ذهنی خود، آگاهی داشته و توجه خود را به شیوههای مختلف متمرکز کند.
منطق ذهن آگاهی، حفظ مهارتهاست که به شخص این امکان را می دهد که به صورت هدفمند از هدایت خودکار که طی فرایند نشخوار فکری عادت شده شکل میگیرد، رها شود. بدین ترتیب توجه فرد به واقعیت در لحظه جلب می شود واحتمال بازنمایی گسترده برای حل مساله پدید می آید (خوش لهجه، 1390).
آموزش ذهن آگاهی مستلزم یادگیری فراشناختی واستراتژیهای رفتاری جدید برای متمرکز شدن روی توجه وجلوگیری از افکار خودکار وباعث گسترش افکار ونگرشهای جدید و کاهش هیجانات ناخوشایند و در نتیجه ایجاد رفتارهای جدید است (کارجد، 2003). هم اینکه فرد در ذهن آگاهی آموزش دید، می تواند آن را در طی انواع فعالیتها به کار گیرد. ذهن آگاهی باعث می شود هر فعالیتی که فرد در آن درگیر است به چشم انداز وسیعی در فهم وجود خودش منجر شود و افراد را قادر میکند به موقعیتها با تفکر پاسخ دهند و تکانشی عمل نکنند.
تمرینهای ذهنآگاهی منجر به سوگیری مثبت میشوند. سوگیری مثبت یک فرآیند ارزیابی شناختی است که با استفاده از آن، افراد هم به محرکهای مثبت تر توجه میکنند و هم محرکهای خنثی را بیشتر با واژههای هیجانی مثبت ارزیابی میکنند. چندین تئوری شرایطی را توصیف کردهاند که در آن افراد ممکن است سوگیری مثبت را تجربه کنند. وقتی که انگیزه فرد کمتر به طرف آینده متمرکز شود و بیشتر مبتنی بر زمان حال باشد، افراد به گونه ای مثبت تر به طرف همه محرکها جذب میشوند. سوگیری مثبت، توجه به محرکهای موجود در زمان حال را افزایش میدهد و به این ترتیب محرکهایی که قبلاً خنثی ارزیابی میشدند، به گونهای مثبت ارزیابی میشوند (خوش لهجه، 1390).
از جمله آموزشهایی که میتواند در این زمینهها مفید باشد آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر افزایش رابطه[48] (MBRE) است که توسط کارسون[49] و همکاران (2004) طراحی شده میتواند در ارتقاء وتغییر مثبت و ارتقاء نگرشها و رفتارهای زیست محیطی مفید باشد. تحقیق نشان داده است که درمان ذهن آگاهی به عبارت دیگر ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس[50] (MBSR) و ذهن آگاهی مبتنی برشناخت درمانی[51] (MBCT) می تواند درد را کاهش داده، علائم را کم کند، و سلامت جسمانی کلی را در جمعیتهای بالینی با وضعیتهای سلامتی مختلف افزایش دهد (کارمدی و بیر[52]، 2008، نگتسان[53] و همکاران، 2010). مراقبه ذهن آگاهی با کاهش سوء مصرف مواد و الکل (چیسا و سراتی[54]، 2010)، کاهش اضطراب (سیرس و کراس[55]، 2009)، افسردگی، نگرانی و استرس (دلگادو[56] و همکاران، 2010) در جمیعیتهای غیر بالینی همراه بوده است.
همچنین آموزش مهارتها اجتماعی با رویکرد فراشناختی[57] (MASST) شینکر[58] و همکاران (2002) نیز در حل مسایل اجتماعی و محیطی اثر گذار است. دیره و بنی جمالی (1388) توسعه راهبردهای شناختی و فراشناختی را لازمه ادراک خود کارآمدی[59] میدانند. اثر بخشی آموزش راهبردهای فراشناختی بر اضطراب امتحان (ابولقاسمی و همکاران، 1388) خود کار آمدی (خرازی، 1387، یوسف زاده، 1391) افزایش عزت نفس تحصیلی (زارعی و همکاران، 2012) هشیاری و خود کنترلی (نولن و مورگان[60]، 2000) تایید شده است. مهارتهای اجتماعی رفتارهایی هستند كه فرد را قادر به تعامل مؤثر و اجتناب از پاسخهای نامطلوب نموده و بیانگر سلامت رفتاری اجتماعی افراد هستند. این مهارتها ریشه در بسترهای فرهنگی و اجتماعی داشته و شامل رفتارهایی نظیر پیشقدم شدن در برقراری روابط جدید، تقاضای كمك نمودن و پیشنهاد برای كمك به دیگران است (گرمارودی و وحدانی، 1385).
بنابراین میتوان انتظار داشت که افراد با آموختن ذهن آگاهی در زمینههای اجتماعی به خلق مثبت و بهزیستی اجتماعی بیشتری برسند. همچنین درموقعیتهای شغلی وشهروندی رفتارهای فرانقشی مفیدی ازخود نشان دهند و با افزایش سوگیری مثبت نسبت به محیط زندگی و محرکهای محیطی، نگرش زیست محیطی مثبت تری کسب کنند. با توجه به اینکه اکثر پژوهشهای انجام شده قبلی در حوزه فراشناخت بیشتر معطوف به یادگیری وآموزش بوده است، دراین پژوهش جنبههای جدیدتری از اثرات و فایدههای مهارتهای فراشناخت مانند بهزیستی اجتماعی، ذهن آگاهی و نگرشهای زیست محیطی به طور نوآورانهای دراین پژوهش مورد ارزیابی قرار می گیرند. همچنین در مورد ذهن آگاهی هم میتوان گفت اکثر پژوهشهای قبلی بر فایدههای فردی تمرینات ذهن آگاهی پرداختهاند. اما در این پژوهش جنبههای اجتماعی و بینفردی ذهن آگاهی را مورد سنجش قرار میگیرد که کمتر مورد توجه بودهاند.
[1] – Personal and social trauma
[2] – Environmental problems
[3] – Abnormalities
[4] – Social Problem
[5] – Objective position
[6] – Subjective interpretation
[7] – Gould
[8] -Social values
[9] -Merton
[10] -Social Life
[11] -Self-awareness
[12] -Hunt
[13] -Organizational Citizenship Behavior
[14] -Social Well-being
[15] -Enveronmental Attitud
[16] -Bathman & Organ
[17] -Volunteer
[18]-Organizational goals
[19] -Keyes
[20] -Shapiro
[21] -Coherence
[22] -Integration
[23] -Acceptance
[24] -Participation
[25] -Actualization
[26] – Social Integration
[27] -Conservation Environmental psychology
[28] -Mental Health
[29] -Environmental behavior
[30] – Recycled Materials
[31]- Crowd Control
[32] -Self- regulation
[33] -Wells
[34] -Fallavel
[35] -Metacognitive skills
[36] -Bemboty
[37] -Monitoring
[38] -Moses & Baird
[39] -Planning Strategies
[40] -Control strategies and monitoring
[41] – Regulation strategies
[42] – wolforek
[43] – Kabat Zin
[44] – Automated Guided
[45] – Karged
[46] – Positive bias
[47] – Neutral stimuli
[48] – Mindfulness-Based Relationship Enhancement Training
[49] – Carson
[50] – Mindfulness-based stress reduction
[51] – Mindfulness-based Cognitive Therapy
[52] – Karmdy & Bear
[53] – Ngtsan
[54] – Chesa & Sraty
[55] – Seiras and cross
[56] – Delgado
[57] – Metacognitive approach to Social skills Training
[58] – Sheinker
[59] – Self-Efficacy
[60] – Nolen and Morgan
[1] -Describe
[2] -Explain and Predict
[3] -Mindfulness
[4] -Metacognition
[5] -Educational Approaches
[6] -Moment to moment
[7] – Unpleasant emotions
[8] – Impulsive
[9] – Overlap
[10] -Cognition
[11] – Receiving
[12] – processing
[13] – storage
[14]- transmission
فرم در حال بارگذاری ...