شناخت رهآوردهای فکری و هنری ملتها و فهم میراث ادبی که در قالب نظم و نثر به یادگار مانده- که در واقع حاصل تجربیات و یافتههای فکری آنهاست و سازههای اصلی فرهنگ و تمدن آنان را تشکیل میدهد- تا حد زیادی در گرو ترجمهی متونشان میسر میگردد. ترجمه متون عربی از آن جهت مهم
مینماید که زبان این متون، زبان اسلام و تمدن اسلامی است و پیوند دیرینه با زبان فارسی دارد، و این که گذشتگان ما برخی از آثار ارزندهی خود را به این زبان ارائه دادهاند بر صحت این ادعا گواهی میدهد و مؤید آن است که این دو زبان رابطهی تنگاتنگ با هم دارند و پویایی هریک از این دو در گرو شناخت دیگری است (اقبالی، 1388: 13).
ضرورت تفاهم بینالمللی نیاز به ترجمهی شعر را پیش آورده است؛ زیرا شعر آیینهی فرهنگ
ملتهاست، به ویژه شعر عرب که دفتر دانش اعراب به شمار میرود و یکی از ذخایر گرانسنگ معارف بشری است و با ترجمه نکردن آن، میراث ادبی را از گنجینههایی عظیم محروم میکنیم. اگر رباعیات خیام از فارسی به انگلیسی ترجمه نمیشد، اگر منظومه ایلیاد هومر، آثار شکسپیر و سرودههای گوته یا مثنوی مولوی ترجمه نمیشد، جهان معرفت از رهآورد فکری و ذوقی پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری شگفت
محروم
میماند (همان: 15).
به تعداد روشهای ترجمه شعر، نظریهپردازانی وجود دارند که ترجمه شعر را غیرممکن میدانند. رابرت فراست [1]شاعر آمریکایی میگوید: «آنچه در ترجمه شعر، ترجمه نشده باقی میماند، خود شعر است» (همان: 58).
جاحظ میگوید: «شعر قابلیت ترجمه شدن را ندارد و درست نیست که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شود و اگر چنین شود، نظمش بریده، وزنش باطل و زیباییاش از میان رفته و از مقام بداعت ساقط میشود، به دیگر بیان با ترجمه شعر اعجاز وزن شعر از بین میرود» (جاحظ، 1969: 75)؛ زیرا وزن یکی از ارکان چهارگانه (لفظ، معنی، وزن و قافیه) بنیان شعر به شمار میآید، به همین جهت نیز اگر شعر ترجمه شود دیگر شعر نخواهد بود. علاوه برآن، هنگام ترجمهی شعر صنایع و آرایههای لفظی از قبیل توریه، ایهام، مقابله، جناس، تضاد، مراعات نظیر، تجرید و …، که زاییدهی لفظ زبان مبدأ هستند، محو میشوند
(اقبالی، 1388: 16).
اما به رغم نظریات مخالف، دوستداران ادبیات، شعر را همیشه ترجمه کردهاند. علی عبداللهی یکی از شاعران و مترجمان ایرانی در بارهی ترجمهی شعر میگوید: «من به ترجمهناپذیری شعر اعتقادی ندارم. به دلیل آن که ترجمه شعر شاعران دنیا در هر زبانی به هر حال تأثیرگذار بوده است. مثلاً ترجمه نه چندان خوب آلمانیها در دوران قبل از گوته از شعرهای حافظ، باعث شده که گوته با حافظ آشنا شود و با آن که ترجمه خوبی از حافظ نداشته اما دیوان خود را تحت تأثیر حافظ بسراید. این آرمانگرایی است که بگوییم شعر غیر قابل ترجمه است. شعر ترجمه میشود اما نسبت به نثر، افت آن بیشتر است. نباید انتظار داشت که وقتی یک شعری را ترجمه میکنیم، بتوانیم مثل یک رمان، دقیقاً تمام مشخصههای آن را تا حد زیادی منتقل کنیم. چون در عرصهی ترجمه شعر، پیوسته در نوسان هستی» (www.tebyan.net).
بنابراین با وجود تفاوتهای وزن و اختلاف هجا و ناهمگون بودن موسیقی و اختلاف آهنگ در زبانهای مختلف، نیاز شدیدی به ترجمه شعر از زبانی به زبان دیگر احساس میشود (حسن، 1376: 110).
فرم در حال بارگذاری ...