یكی از اجزای بسیار مهم اضطراب، نگرانی میباشد و تحقیقات متعددی،همراه با كاهش عملكرد اجتماعی،شغلی و روانی فرد همراه میباشد. از سوی دیگر مفهوم كیفیت زندگی به عنوان یك شاخص مهم در سلامت اجتماعی و روانی ،جهت تعین نیازهای مراقبتی روانی-اجتماعی در گروه های مختلف از افراد جامعه خصوصا جوانان مورد استفاده قرار میگیرد. نگرانی در بین گروههای مختلف اجتماعی حاکی از تهدیدهای پنهان روانشناختی است و این فشارها میتواند در طبقات خاصی از جامعه بیشتر مشاهده گردد. دانشجویان نیز یکی از گروهها یی میباشند که به دلیل نوع فعالیت و نقشی که انجام میدهند و همچنین انتظارات متعددی که دیگران از آنها دارند و مسئولیتی که برای خود قائل هستند، بیشتر تحت فشار و آسیبپذیری قرار دارند. مشاهدات نشان میدهند که دانشجویان، مشغولیت فکری زیادی با مسائل شغلی آینده، اهداف شخصی، مسائل مالی و همچنین روابط دارند که اجزای اصلی تشکیل دهنده نگرانی را شامل میشوند. با این وجود، برخی آمارها و نیز مشاهدات حاکی از آنند که توجه چندانی ، به این مقوله نمیشود. برای چنین توجهی، اولاً لازم است شیوع و گستردگی حیطههای نگرانی در دانشجویان مورد بررسی بیشتر و دقیقتر قرار گیرد و ثانیاً ارتباط آن با پیامدهای مخل سلامتی روشنتر شود. از اینرو، مطالعه حاضر با دو هدف فوق طراحی گردید. از آنجا که، در سالهای اخیر، مفهوم کیفیت زندگی به مثابه شاخص مهمی از سلامتی مطرح شده و به علاوه، میتواند کارایی تدابیر درمانی و کیفیت مراقبت را ارزیابی و نیازهای بهداشتی جامعه را مشخص کند(1)، از این شاخص برای بررسی اثرات نگرانی در دانشجوین استفاده شد. وجود نگرانی و اثرات آن احتمالی آن بر كیفیت زندگی و سلامت اجتماعی-روانی و جسمانی دانشجویان میتواند عملكرد آنان را دركسب علم و دانش تحت تاثیر قرار دهد و عواقب فردی و اجتماعی جبران ناپذیری را در پی داشته باشد.
به این ترتیب، کاهش سطح کیفیت زندگی، در حضور نگرانی میتواند هم وجود نگرانی و هم عواقب آن را محرز کند. از طریق بررسی کیفیت زندگی میتوان گروههای در معرض خطر را بهتر شناسایی کرد و تدابیر لازم برای پیشگیری از نزول سلامتی در آنها به کار بست.
اولویتبندی افراد جامعه از نظر نیاز به تدابیر بهداشتی هم میتواند از پیامدهای دیگر آن باشد که با توجه به کمبود منابع در کشور ما میتواند برای مدیران نظام بهداشتی سودمند باشد. اما لازمه همه این موارد، بررسی میزان و چگونگی ارتباط بین نگرانی با کیفیت زندگی است. لذا این تحقیق به منظور بررسی و تعیین ارتباط بین میزان نگرانی دانشجویان با كیفیت زندگی آنها در دانشجویان دانشگاه علوم پزشكی و خدمات بهداشتی درمانی استان مركزی انجام گردید.
کلیات:
از ازل تا امروز و حی تا ابد موجودات زنده دست به هر کاری می زنند تا زننده بمانند. در حقیقت ” شوق زندگی” خواست اصلی همه موجودات زنده خصوصا انسان میباشد. انرژی زیست شیمیایی هر موجود زنده در مسیر بقا جاری است،اما در مرحله مشخصی از تکامل ،بخشی از این انرژی صرف تولید مثل و ثبات زندگی میشود، و حیات در زندگی آیندگان ادامه مییابد.
موجود زنده میتواند قوی ،سرشار از انرژی،توانای کسب غذا، آماده دفاع از خود باشد ، و یا مریض، رو به اضمحلال ،ضعیف و در نهایت در شرف نابودی باشد.هنگامی که انسان گرسنه،تشنه،یا بیمار است،تقریبا فاقد حال و هوای دوست داشتن است و فردی تحریک پذیر،خشن،پرخاشگر، و ناامید بنظر میرسد. هنگامی که هیچ عاملی موجود زنده را تهدید نمی کند،انسانها بگونه ای عمل میکنند که گویی منبع انرژی جدیدی را دارا هستند.عشقی متعادل نسبت به خود و دیگران برای ادامه بقا در آنها مشاهده میشود.
تا زمانی که انسان با محرک خاصی روبرو نشود حالت تعادل نسبی خویش را حفظ می نماید . در هر زمانی که در معرض فشار قرار گیرد و تعادل درونی وی به مخاطره افتد،معمولا واکنش از خود نشان میدهد.واکنش میتواند تنی- روانی و یا روان تنی باشد.
بر طبق اصل ثبات، همه موجودات زنده قادرند به محرکات درونی و بیرونی پاسخ یا واکنش نشان دهند .هنگامی که او تحریک میشود،تعادل او نیز به هم میخورد.و هر موجود زندهای تمایل دارد تعادل پیشین را باز یابد.
شکی نیست که مکانیسم های عصبی،غددی،وآسیب شناسی- فیزیولوژیکی واسطه هایی هستند میان متغییر های روان شناختی و بیماری( 1).
زندگی در محیط بیش از حد شلوغ،مواجهه با تغییرات زندگی خانوادگی،موقعیتهای دردناک،مشاغل سنگین،از دست دادن شغل و پیوند های زناشویی،تعصبات،و مورد تعقیب و آزار قرار گرفتن ممکن است باعث واکنشهای هیجانی شدیدی گردد که بشدت بر تحریک دستگاه شبکه ای و ترشح غدد تاثیر گذارد.افزایش جمعیت ، مهاجرت، فقر، اختلافات خانوادگی، ونقصان در کیفیت تعاملات اجتماعی میتواند باعث فراخوانی آن دسته از پاسخهای ایمنی شناختی –فیزیولوژیکی گردد که مقاومت فرد را نسبت به بیماری کاهش دهد(2،3).
تحریک بیش از حد ممکن است باعث”برانگیختگی افراطی دستگاه خود مختار و قشر مغز شود که به عملکرد شناختی یا حرکتی منجر شود.این بر انگیختگی مستمر و یکنواخت ممکن است به تغییرات فیزیولوژیک و همچنین رفتاری منجر شده و آمادگی عمومی فرد را برای ابتلا به بیماری افزایش دهد(3).
تغییرات محیطی می تواند تاثیر عمیقی روی تعادل هورمونی بدن داشته باشد ،و گروهی از عوامل اقتصادی –اجتماعی و اجتماعی فرهنگی نقش تعیین کنندهای در علت شناسی اختلالات روان تنی دارند(4).
درجامعه رو به پیشرفت که افراد بیش از گذشته در برابر موقعیت های تنش زا قرار میگیرند . به نظر می رسد بهداشت روانی مربوط به همه انسان ها و کل جامعه می شود. لذا یک مساله مهم بین المللی میباشد که کل انسانهای روی زمین باید در جهت تامین بهداشت روانی همکاری نمایند(5).
تعریف کیفیت زندگی:
کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که همه ابعاد زندگی از جمله سلامت را در بر می گیرد. این اصطلاح که در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم استفاده می شود، اغلب در مطالعات پزشکی کاربرد دارد و از نظر بیشتر متخصصان شامل ابعاد مختلف فیزیکی، فیزیولوژیکی ، اجتماعی، جسمی و معنوی می باشد.
کیفیت زندگی از نظر لغوی به معنی چگونگی زندگی کردن است . با وجود این مفهوم آن برای هرکس منحصر به فرد و با دیگران متفاوت می باشد. عده ای از محققان این واژه را پیچیده تر از آن می دانند که بتوان آن را در یک جمله توصیف نمود . علیرغم اینکه در مورد تعریف کیفیت زندگی چالش های متعددی وجود دارد، ولی متخصصین در محدوده ای از مفاهیم با هم اتفاق نظر دارند. بعضی از متخصصان در مورد ذهنی بودن و پویا بودن این مفهوم توافق دارند. اغلب آنها معتقدند کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی و در برگیرنده حقایق مثبت و منفی زندگی است. از طرفی عده ای آن را یک مفهوم فردی قلمداد می نمایند، به این معنا که حتماَ باید توسط خود شخص، بر اساس نظر او
و نه فرد جایگزین تعیین گردد. سازمان جهانی بهداشت تعریف جامعی از کیفیت زندگی ارائه داده است: درک فرد از وضعیت کنونی اش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی می کند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های مورد نظر فرد.
عصر امروز را عصر اضطراب می نامند . مشکلات و پیچیدگی های زندگی کنونی، انبوه اطلاعات و تغییر سریع آنها ، بی توجه ای به تعالیم دینی و اخلاقی و ارزشهای خانوادگی و ملی ، زیر پا نهادن سنت ها و نهایتا غرق شدن در دنیای صنعت و فناوری غول آسای قرن حاضر، برای افراد ساکن بر روی این کره خاکی اضطراب های فزاینده ای را به ارمغان آورده است (6 (
بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی در بیش از 400 میلیون نفر در جهان به اضطراب مبتلا هستند(7) این پدیده علت اولیه تا 25 درصد از تمام مشکلات روانی محسوب می شود( 8 .(اضطراب از دو بخش کاملا مستقل تشکیل شده است. اول تهیج پذیری یا اضطراب جسمانی که بیشتر بر جنبه های هیجانی و نشانه های بدنی مثل تعریق،سرخ شدن چهره،افزایش ضربان قلب و موارد مشابه تاکید دارد(9 (. و مولفه دوم ، نگرانی یا اضطراب شناختی است که در آن جنبه های شناختی بر جنبه های بدنی غلبه دارد.نگرانی یکی از اجزای مهم اضطراب میباشد. و به صورت پیش بینی و انتظار وقایع ناخوشآیند در آینده تعریف می شود(10 (.
مفهوم اضطراب به اجزای شناختی و رفتاری تقسیم میشود. جزء رفتاری اضطراب در افراد به صور مختلف تظاهر می یابد.بگونه ای که افراد مبتلا به اضطراب مشابه در بسیاری از موارد ممکن است علایم متفاوتی یا حتی متضاد داشته باشند. این مسئله امکان بررسی اضطراب و عوارض آن را مشکل می سازد. این در حالی است که جزء شناختی اضطراب که همان نگرانی است از ثبات بیشتری برخوردار میباشد و الگوی مشابه تری را در افراد تعقیب می کند.لذا بررسی آن نیز دقیق تر از اضطراب می باشد)11(.
مطالعات گوناگونی نشان می دهند که نگرانی با افزایش خطر بروز اختلالات روانی، اختلالات اجتماعی و شغلی ، افزایش استفاده از خدمات بهداشتی و مشکلات جسمانی در جامعه همراه میباشد )12(.
مطالعات انجام شده در مورد نگرانی در ایران اندک است . هرچند دربعضی مطالعات انجام شده بیش از 35 در صد دانشجویان از نگرانی متوسط و شدید رنج می برند که این میزان بالاتر از گزارش های دیگر کشورها میباشد(13 (.
نیازهای اساسی انسان:
انسان موجودی نیازمند است و بجز برای زمانی کوتاه ندرتا به یک ارضای کامل دست می یابد.
به عقیده بسیاری از انسان شناسان و دانشمندان علوم انسانی، انسان همواره نیازهایی دارد که عامل اصلی حرکت، تلاش و رفتارهای او می باشد.
شناخت نیازهای فرد و فراهم آوردن شرایط و امکاناتی که بتواند در حد مناسب و متعادل به رفع نیازهای او بپردازد، ضمن آن که موحب پیشگیری از مشکلات ، اختلالات جسمی و روانی میشود، موجب رشد و شکوفایی استعداد های وی نیز می گردد.
تعریف نیاز:
نیاز ، یک تقاضای طبیعی برای حفظ تعادل حیاتی بدن و سازگاری هرچه بهتر ارگانیسم با محیط می باشد. تعادل حیاتی به این معنی است که بدن تمایل دارد یک محیط داخلی ثابت را برای خود حفظ کند. به عبارت دیگر، انسان همواره به دنبال تعادل است، بروز نیاز باعث بر هم زدن تعادل فرد شده و فرد جهت حفظ هموستاز ، تمام نیروها و افکار خود را بسیج خواهد نمود.
از دیدگاه نظریه پردازان انسان شناسی، نیازهای انسان به دو دسته تقسیم می شوند:
الف:نیازهای اولیه، که تامین آنها برای حفظ و برقراری تعادل بدن ضروری میباشد.
ب:نیازهای ثانویه، تاثیر مستقیمی جهت برقراری تعادل نداشته و صرفا برای سازگاری بیشتر و بهتر روانی-اجتماعی فرد می باشند.
نخستین عاملی که محرک انگیزش تلقی میشود، نیاز است. دانشجویی که احساس نیاز می کند، مفهوم آن این است که در فعالیت معینی نیازش برآورده میشود. بنابراین ، نیاز به موفقیت هنگامی پدید میآید که فرد در رسیدن به هدفی که لازمه اش کوشش رضایت بخش است توفیق حکمرانی، رهبری و دردست گرفتن اختیار دیگران را کسب نماید. نیاز در حقیقت پایه و بنیاد اغلب رفتارها را تشکیل میدهد (1).
در سال 1954 ابراهام مازلو(A.H.Mazlow) نیازهای انسان ها را به 5 گونه و نهایتا در سال 1970 به 7 گونه بصورت سلسله مراتب تقسیم نمود.
او این نیازها را به دو دسته مهم گروه بندی نمود:
الف: نیازهای کمبود(Deficiency needs) و
ب: نیازهای رشد(Growth needs) یا هستی
او بیان نمود که نیازهای رده بالاتر هنگامی پدید میآیند که نیازهای رده پایین ارضاء شده باشد، و هرگاه نیازهای رده پایین با نیازهای رده بالا برخورد کنند، در شرایطی برابر نیازهای رده پایین چیره می شوند.
او اعتقاد دارد که بالاترین سطح کارکرد هنگامی نمایان میشود که فرد به خودشکوفایی دست یافته باشد. یعنی تمام نیازهای او در سلسله مراتب انگیزه ها ارضاء شده باشد.
مازلو نیازهای 1 الی 4 نیازهای رده پایین یا کمبود یا بنیادی و نیازمندی های 5،6 و 7 نیازهای رده بالا یا رشد و پیشرفت را تشکیل میدهند.
سلسله مراتب نیاز مازلو:
7-خودشکوفایی (Self actualization)
6-نیازهای زیبایی (Aesthetic needs)
5-نیازهای شناختی (Cognitive needs)
4-نیاز به احترام و با ارزش بودن
3-نیازهای عشق و وابستگی (Love and belonging needs)
2-نیازهای ایمنی (Security needs)
1-نیازهای فیزیولوژیک (Physiological needs)
مازلو ، اختلاف بین نیازهای کمبود و نیازهای رشدی را به شرح زیر بیان می نماید:
الف: در صورت رفع نیازهای کمبود، تلاش جهت ارضای نیازهای رشد شروع خواهد شد.
ب:تامین نیازهای کمبود ، نقش پیشگیری داشته، یعنی از ابتلا به بیماری پیشگیری خواهد نمود. در صورتی که تامین نیازهای رشد ، موجب تندرستی میگردد.
ج:با برآورده شدن نیازهای کمبود، فرد احساس راحتی و آرامش میکند، ولی با ارضای نیازهای رشد در فرد احساس رغبت جهت انجام فعالیت ها ایجاد میشود.
د:نیازهای کمبود در همه انسان ها یکسان میباشد ، اما نیازهای رشد از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
ه:جهت رفع نیازهای کمبود فرد ممکن است به دیگران وابستگی داشته باشد ولی جهت رفع نیازهای رشد خود اتکایی وجود دارد.
بر اساس تحقیقات دانشمندان در خصوص نیازها به شرح مختصری از این مراتب از پایین به بالا اشاره میگردد.
طبق آمارهای جدید (سازمان ملل متحد، 2001) برآورد شده که جمعیت سالمندان جهان در 50 سال سه برابر افزایش خواهد داشت یعنی جمعیت 606 میلیون نفری فعلی به دو میلیارد نفر در سال 2050 میرسد(سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، 2001).
دادههای منتشر شده توسط اداره ملی آمار بریتانیا (اداره آمار بریتانیا، 2001) مربوط به سال 1997، نشان میدهد که یک مرد و یک زن 60 ساله میتوانند انتظار داشته باشند که به ترتیب 9/18 سال و 7/22 سال دیگر زندگی کنند(لایدلاو و همکاران، 1378).
نیازهای بهداشت روانی سالمندان معمولاً در گذشته مورد بیتوجهی قرار گرفته بود. همچنانکه طول عمر افراد بیشتر میشود و به سلامت جسمی سالمندان توجه میشود، تأکیدهای مربوط به ارایه انواع مداخله گریهای لازم برای رفع نیازهای عاطفی آنان نیز افزایش مییابد. تعداد زیاد سالمندان به افزایش قدرت اجتماعی ـ سیاسی کارآمدی منجر میشودکه میتواند بر چگونگی ارایه خدمات بهداشتی و به ویژه خدمات بهداشت روانی و چگونگی سازماندهی و اختصاص دادن منابع به سالمندان اثر بگذارد. نیاز به درمانهای روانشناختی کارآمد برای سالمندان مهمتر از گذشته خواهد بود (لاید لاو، 2003).
سالمندان از تمام گروههای سنی ناهمگنترند و غالباً تفاوتهای آنها بیشتر از شباهتهایشان است(استیور[2] وهامن[3]، 1983؛ فاترمن[4] و همکاران، 1995). احتمال شکلگیری یک بیماری مزمن جسمی با افزایش سن فرد بیشتر میشود. براساس زمینهیابی عمومی مربوط به خانواده که در سال 1998 در بریتانیا صورت گرفت، 59 درصد افراد بین 65 تا 74 ساله و 66 درصد افراد 75 ساله و بالاتر تجربه ابتلا به یک بیماری و ناتوانی دیرپا معلولیت را گزارش کردند. رایجترین بیماریهای مزمن بیماریهای عضلانی-اسکلتی، بیماریهای مربوط به گردش خون، بیماریهای قلبی و بیماریهای نورولوژیک هستند که با افزایش سن بیشتر میشود (لایدلاو و همکاران، 1387). اگر چه، ضعف سلامت جسمانی میتواند عامل خطرساز عمدهای در شکلگیری اختلالهای روانی باشد (کرامر[5] و همکاران، 1992)، ولی نشانههای این اختلالها اغلب از دید متخصصان بهداشتی که به درمان شکایتهای جسمانی سالمندان میپردازند، ناشناخته باقی میمانند. درست است که افسردگی خطر شکلگری از کار افتادگی را افزایش میدهد و از کار افتادگی نیز میتواند خطر شکلگیری افسردگی را افزایش دهد (گارلند[6] و همکاران، 1998) اما ارتباط بین این دو پیچیدهتر از نوعی تناظر یک به یک است.
بیماری پارکینسون[7]نیز نوعی اختلال تحلیلبرنده سیستم عصبیمرکزی در سالمندان است.علائم حرکتی این بیماری در نتیجه مرگ سلولهای تولیدکنندهدوپامین در منطقهای از مغز میانی به نام جسمخاکستری[8] ایجاد میشود.علت این مرگ سلولی هنوز مشخص نیست(جانکوویک[9]،2008). علائم این بیماری برای اولین بار در سال ۱۸۱۷ میلادی توسط دانشمند بریتانیایی به نام دکتر جیمز پارکینسون شناسایی شد. وی نام این بیماری را “فلج لرزان”[10] نامید که امروزه آن را تحت عنوان بیماری پارکینسون میشناسند( لوییس و کنل[11]،2009). اکثر این بیماران به نوع ایدیوپاتیک[12](بدون هیچ علت شناخته شده) به پارکیسنون مبتلا میشوند. پارکینسون بطور معمول به عنوان یک بیماری غیر ژنتیکی در نظر گرفته میشود. با این حال، در درصد کمی از بیماران ممکن است عوامل ژنتیکی شناخته شده، نقش داشته باشد. حدود 15 درصد بیماران مبتلا به پارکینسون، دارای خویشاوندان درجه یک مبتلا به این بیماری هستند( سامی و همکاران[13]،2004). حداقل در 5 درصد افرادی که به نوعی مبتلا به یکی از اشکال پارکینسون هستند بیماری در اثر جهش در یکی از ژنهای خاص رخ میدهد ( لسج و برایس[14]، 2009). نتایج مطالعه هیو و همکاران(2007) نشان داد ابتلا به دیابت نوع دو خطر ابتلا به پارکینسون را افزایش میدهد (هیو و همکاران[15]،2007).
بیماری پارکینسون دومین اختلال نورودژنراتیو[16] شایع بعد از بیماری آلزایمر است. میانگین سن شروع این بیماری 60 سالگی است، اگرچه در 5 تا 10 درصد موارد که به عنوان پارکینسون با شروع در دوره جوانی اطلاق میشود، در سنین 20 تا 50 سالگی آغاز میگردد (سامی و همکاران[17]،2004). شیوع این بیماری در میان کشورهای اروپایی در حدود 108 تا 257 مورد در هر صد هزار نفر(1/0 تا 25/0 درصد) گزارش شده است ( لیندگرین و همکاران[18]،2005). پارکینسون در میان سالمندان بسیار شایع بوده و شیوع آن از 1 درصد در افراد بیش از 60 سال به 4 درصد در افراد بالای 80 سال افزایش پیدا میکند(دی لو و برتلر،2006). شیوع پارکینسون در جمعیت عمومی ایران 2 در صد هزار نفر است که این میزان در افراد بالای 65 سال به 2 در هزار نفر(10 برابر) افزایش مییابد. بر همین اساس و با احتساب جمعیت 75149669 میلیون نفری کشور در سال 1390، پیش بینی میشود بین 150 تا 160 هزار نفر بیمار مبتلا به پارکیسنون در کشور وجود داشته باشد(شهیدی،2012). نظر به اینکه جمعیت سالمندان کشور تا 30 سال آینده رشد چشمگیری خواهد داشت، بنابراین تعداد بیماران مبتلا به پارکینسون نیز رشد فزایندهای خواهد یافت. در برخی از مطالعات عنوان شده است که این بیماری در مردان شایعتر از زنان است. بطور مثال نتیجه مطالعهای در ایران نشان میدهد شیوع پارکیسنون در مردان بیشتر و معادل 62 درصد بوده است. اما در برخی از مطالعات تفاوتی از نظر میزان بروز آن در دو جنس یافت نشده است(دی لو و برتلر،2006).با این حال هیوس و همکاران عنوان کردهاند شیوع پارکیسنون در زنان بیشتر از مردان و معادل 2/51 درصد بوده است(هیوس و همکاران،2005). میزان بروز پارکینسون
بین 8 تا 19 مورد به ازای هر صد هزار نفر در سال گزارش شده است( لیندگرین و همکاران[19]، 2005).
مواجهه با توکسینهای حاوی مواد حشرهکش خطر ابتلا به پارکینسون را دو برابر مینماید( تانر و همکاران[20]، 2011؛ دی لو و برتلر،2006). مواجهه با فلزات سنگین از طریق احتمال تجمع در ماده خاکستری مغز به عنوان یکی دیگر از عوامل خطر این بیماری به شمار میرود. با وجود این مطالعات موجود در این زمینه با قطعیت این مطلب را تأیید نکرده است(دی لو و برتلر[21]،2006). با وجود عوامل خطر متعددی که برای این بیماری عنوان شده است، برخی از عوامل نیز در برابر بروز این بیماری نقش محافظت کننده دارند. بطور مثال نتیجه یک مطالعه نشان میدهد مصرف کافئین در برابر ابتلا به پارکیسنون نقش محافظت کننده دارد(کوستا و همکاران[22]،2010). مطالعات اپیدمیولوژیک آینده نگر انجام شده بر روی گروه وسیعی از مردان نشان میدهد که خطر ابتلا به بیماری پارکینسون با افزایش مصرف قهوه و سایر نوشیدنیهای حاوی کافئین کاهش مییابد(گانگورا-آلفارو[23]،2010). از سوی دیگر استعمال تنباکو علیرغم تأثیر سوء آن بر طول عمر و کیفیت زندگی، خطر ابتلا به پارکینسون را کاهش میدهد؛ به نحوی که خطر ابتلا در افراد سیگاری تا یک سوم افراد غیر سیگاری کاهش مییابد. اساس این تأثیر هنوز ناشناخته است اما احتمالاتی در مورد اینکه نیکوتین به عنوان نوعی محرک دوپامین عمل میکند، مطرح است. مصرف آنتی اکسیدانها از طریق مصرف ویتامین C و D نیز به عنوان عوامل محافظت کننده دیگر مطرح شدهاند، اما نتایج مطالعات مختلف متناقض بوده و تأثیر مثبت مصرف آنها هنوز تأیید نشده است. در مورد تأثیر مصرف چربی و اسیدهای چرب نیز نتایج متناقضی به چشم میخورد. علاوه بر این شواهد اولیهای نیز در مورد اثر محافظتی استروژنها و داروهای ضد التهابی وجود دارد( دی لو و برتلر،2006).
[1] -World Health Organization
[2]- Steure,J.L.
[3]- Hamman, C.L.
[4]- Futterman, A.
[5]- Kramer, A.M.
[6]- Gurland, G.J.
-Parkinson’s Disease
– Substantia Nigra
[9]- Jankovic
– Shaking Palsy
[11]-Lewis and Knell
– Idiopathic
– Samii A et al
[14]- Lesage and Brice
[15]-Hu et al.
– Neurodegenerative
-Samii A et al
[18]-Lindgren et al.
[19]-Lindgren et al
[20]- Tanner et al.
[21]-De Lau and Breteler
[22]- Costa et al.
[23]-Gongora-Alfaro
[1]- Steure,J.L.
[2]- Hamman, C.L.
[3]- Futterman, A.
[4] – Zarit
– Parkinson’s Disease
– Shaking Palsy
-Apathy
– Executive Dysfunction
– Cognitive Flexibility
– Abstract Thinking
– Slowed Cognitive Speed
بر مبنای تعریف سازمان بهزیستی كشور زنان سرپرست خانوار شامل زنانی هستند که به واسطه فوت ، طلاق ، زندانی شدن همسر و غیره سرپرستی خانواده را به عهده دارند .
قابل ذکر است مواردی از قبیل فوت، جدایی از همسر و سایر عوامل یاد شده نیازمند سازگاری مجدد هستند (كوین، 2003).
این زنان بواسطه وجود مشكلاتی كه در زمینه سرپرستی دارند جزء اقشار آسیبپذیر جامعه به شمار میروند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). در جوامع كنونی وقوع تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منجر به تغییرات ساخت خانواده شده و شكلگیری پدیده «زن سرپرستی» به امری عادی تبدیل گردیده (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391). این زنان، با از دست دادن همسر به یكباره با جهان دیگری روبرو میشوند. دنیایی كه بسیاری از مختصات آن برای ایشان ناآشنا است (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). در این ساخت خانوادگی جدید زنان نیاز به تابآوری بالایی دارند و در این بین زنان در زندگی روزمره خود با مشكلات متعددی مواجه میشوند كه ممكن است ایشان را به مشكلات اجتماعی و روانی دچار كند. طبق گزارش خبرگزاری مهر و اعلام رئیس پژوهشكده آمار ایران 30 درصد از زنان سرپرست خانوار به دلیل مشكلات جسمی خاص یا مشكلات روانی از كار افتاده هستند.
در این راستا یافتهها نشان میدهد، عمدهترین مشكلات زنان سرپرست خانوار در قالب مشكلات اجتماعی، اقتصادی، نگرشهای منفی اجتماعی نسبت به آنها، نگرانی نسبت به آینده فرزندان و تعدد و تعارض نقشها تظاهر پیدا میكند (بادنجانی، بیرامی، هاشمی،1391).
از جمله موارد یاد شده مشكلات اقتصادی بوده و همواره مشكل فقر در خانوادههای زن سرپرست بیشتر از خانوادههایی با سرپرست مرد میباشد، و این خود باعث نگرانی دربارة آینده خود و فرزندانشان میشود (كوین، 2003).
گزارش رئیس پژوهشكده آمار ایران نیز مؤید این موضوع بوده و درآمد زنان سرپرست خانوار را حدود 34 درصد كمتر از مردان سرپرست خانوار بیان نموده است.
عامل فقر اقتصادی ، به تنهایی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم خود را بر وضعیت فرهنگی و اجتماعی خانواده بر جای میگذارد (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری، 1392).
این زنان به علت برخورداری از تحصیل و مهارتهای فنی و آموزشی كمتر نسبت به سایر زنان حتی در صورت فعالیت اقتصادی ، در مشاغل كم درآمد مشغول به كار میشوند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). در واقع این زنان از نظر دستیابی به امكانات و خدمات محدودیت دارند و اغلب با عواملی چون عدم دسترسی به فرصتهای شغلی، كم سوادی، نداشتن درآمد مستمر مواجه بوده (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). و همین نابرابری در فرصتها یكی از عوامل بسیار مهم شكلگیری مشكلات فوقالذكر میباشد.
تا آنجا كه یكی از مؤلفههای توانمندی، داشتن فرصت برابر و حق انتخاب عنوان میگردد (دستورالعمل جامع حمایتهای اجتماعی از زنان سرپرست خانوار سازمان بهزیستی كشور، 1391).
در حال حاضر طبق اظهارات رئیس پژوهشكده آمار ایران 82 درصد زنان سرپرست خانوار بیكار بوده و میانگین درآمد سالیانه ایشان 9 میلیون و900 هزار تومان است و 81 درصد زنان سرپرست خانوار دهك اول بیسواد بوده و دارای جمعیت خانوادهای بالا و درآمد پایین میباشند.
حال آنچه مطرح است نه تنها این زنان با مشكل فقر روبهرو بوده، بلكه بواسطه عقاید و سنتهای موجود در جامعه مورد قضاوت قرار گرفته و در كشمكش با فرهنگ مردسالاری جوامع مسئولیت خانواده را به دوش میگیرند (حبیب[2]، 2010).
در واقع زنان سرپرست خانواده نسبت به مردان سرپرست خانواده ، به دلیل داشتن چند نقش مختلف و همزمان مانند ادارهی امور خانه و تربیت و مراقبت از فرزندان و كار در خارج از خانه با دستمزد كمتر، استرس و مشكلات روانی بیشتری را تجربه میكنند. زنان سرپرست خانواده معمولاً چندین نقش مختلف را ایفا میكنند و به واسطه آن دچار تعارض نقشها میشوند و این امر به ایجاد استرس و اضطراب در آنها منجر میشود (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
در این خصوص تحقیقات نشان داده حتی مادرانی كه حضانت فرزندان را به عهده ندارند نسبت به پدران بی حضانت دو برابر بیشتر با فرزندان تماس دارند (صادقی، ناجی، محمدزاده، كریمیان، 1392) و وقتی زن سرپرست خانوار مجبور میشود از انتظارهای جنسی پیروی كند، نمیتواند به مهارتها و یا تمایلات خود در زمینههای خارج از مرزهای جنسی خویش دست یابد (پروچسكا، 2007) . همچنین اغلب روابط ایشان با اطرافیان خدشهدار گردیده بطور مثال طی بررسی صورت گرفته افراد هنگامی كه طلاق میگیرند سه تا از دوستان خود را از دست میدهند و یا افراد مطلقه دو برابر بیشتر از متأهلین احتمال قطع ارتباط با یك دوست نزدیك را دارند كه این احتمال طرد شدن میتواند از سوی دو طرف رابطه دوستانه باشد (صادقی، ناجی، محمدزاده، كریمیان، 1392).
در مجموع عوامل مختلف یاد شده از جمله عوامل اجتماعی و اقتصادی سلامت روانی زنان سرپرست خانوار را تحت تأثیر قرار داده و باعث میگردد كه خلق افسردهای داشته كه این خلق افسرده میل به انزوا و كنارهگیری از دیگران را ترغیب میكند و در نتیجه افسردگی ایشان را در یك چرخه معیوب تشدید نموده (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1392). در صورتیكه روابط اجتماعی گسترش یافته- دریافت حمایت اجتماعی را افزایش میدهد و در نهایت منجر به كاهش افسردگی میگردد.
همچنین فرزندان خانوادههای زن سرپرست به احتمال بیشتری دچار مشكلات رفتاری و اجتماعی میشوند و از كیفیت زندگی پایینتری نسبت به فرزندان خانوادههای هستهای برخوردارند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). با توجه به شروع بالای افسردگی و اضطراب در جمعیت زنان سرپرست خانوار (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1392) این گروه از زنان سطوح بالاتری از آسیبپذیری را نشان
میدهند .
مجموعه مشكلات ذكر شده بهداشت روانی این گروه را متأثر میسازد و اگر چه ممكن است برخی از این زنان، توان سازگاری با چنین شرایطی را داشته باشند، اما اغلب آنها تحت تأثیر این شرایط مشكلات مختلفی از جمله مشكلات جسمانی، مشكلات خواب و موارد فوقالذكر را نشان میدهند (كوین، 2003).
با توجه به موارد یاد شده و درصد بالای استرس وارده نحوة به كارگیری راهبردهای مقابله و حمایتهای اجتماعی دریافتی نقش به سزایی در زندگی ایشان دارد.
در واقع با توجه به اینكه زنان سرپرست خانوار نسبت به سایر افراد جامعه استرسهای روزمرة بیشتری را تجربه میكنند، توانایی كنترل هیجانات منفی و مقابلهی صحیح با عوامل استرسزا در عملكرد روزانه ایشان قابل توجه بوده و نقش مهمی در سلامت روانی، جسمانی و كیفیت زندگی این گروه از زنان ایفا میكند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392).
سبكهای مقابلهای مجموعهای از فعالیتها و فرآیندهای رفتاری و شناختی برای ممانعت، مدیریت یا كاهش استرس است (زنجانی، فیضآبادی، باغبانی، زهراكار، 1392). چگونگی مقابله با عوامل استرسزای زندگی ، به كیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار، نشانگان روانشناختی و سلامت عمومی و نیز كیفیت زندگی ایشان (با توجه به حجم و كیفیت استرس وارده) تأثیرگذار بوده ، برای مثال سبك مقابلهای مسأله مدار باعث افزایش كیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار میشود (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392).
باید توجه داشت كه آموزش مهارتهای مقابلهای، به عنوان یكی دیگر از فنون مدیریت استرس، افراد را قادر به مقابلهی سازگارانه میكند و طی آن افراد میآموزند، كه به جای درماندگی، نشخوار فكری و انفعال به افزایش توانمندی خود و كاهش ملزومات موقعیت استرسزا روی آورند كه راهبردی مؤثرتر و كارآمدتر در برابر استرس ناشی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و روانی زنان سرپرست خانوار است (بارتلی[3]، 2011).
انتخاب سبك مقابلهای به كار برده شده تا حدود زیادی به عوامل خلق و خو مرتبط بوده بطور مثال افراد منفعل بیشتر سبك مقابلهای تسلیم یا اجتناب را انتخاب میكنند، در حالی كه افراد پرخاشگر به احتمال زیاد از سبک مقابلهای جبران افراطی بهره میگیرند. با این حال در این انتخاب عوامل محیطی نیز نقش بسزایی دارند.
بطور مثال راهبردهایی كه مراقبین مهم زندگی فرد به نمایش میگذارند بسیار مهم بوده. لذا راهبردهایی كه اتخاذ میشود ماحصل تعامل بین طبع ذاتی و تعامل محیطی است .اما این راهبردها با همه تنوعی كه دارند، آثار و پیامدهای متفاوتی به بار میآورند و هر یك از این شیوهها، متناسب با عوامل استرسزا میتوانند سازگارانه، یا ناسازگارانه باشند. با این حال شیوههای مسأله مدار، پیامدهای سازگارانه بیشتری دارند.
در این راستا فقدان شبكههای حمایتی در فضای زندگی زنان سرپرست خانواده و ادراك ایشان از مسئولیتهای خود در محیط خانواده بر انتخاب سبك مقابلهای مؤثر است (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
از طرفی میزان برخورداری زنان سرپرست خانوار از حمایتهای اجتماعی (از سوی خانواده، دوستان و سایرین) نقش اساسی در انتخاب راهبرد مقابلهای سلامت روانی، شیوههای فرزند پروری ایشان دارد.
باید توجه داشت كیفیت حمایت اجتماعی از كمیت آن اثرگذارتر میباشد (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). چنانچه زنان سرپرست خانوار از حمایت اجتماعی كافی برخوردار باشند ، بهتر با شرایط زندگیشان سازگار میشوند و نقشهای گوناگون خود را در خانواده و جامعه میپذیرند. و این در حالی است كه عدم برخورداری از حمایت اجتماعی كافی و راهبردهای مقابلهای مناسب و سازش یافته، نه تنها سلامت روانی و جسمانی زنان سرپرست خانوار را تهدید نموده، بلكه به سلامت اعضاء خانواده، كیفیت زندگی و نوع ارتباط با فرزندان ایشان نیز مؤثر است. كیفیت زندگی در واقع نگرش ذهنی فرد نسبت به جنبههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محیطی است كه در آن زندگی میكند و به سادگی قابل توصیف نمیباشد و خود دارای شش بعد جسمانی، روانشناختی، سطوح استقلال، روابط اجتماعی، محیطی و معنوی است (شعبانزاده، زارعبهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). عوامل متعددی كیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد كه در این بین میتوان به تأثیر حمایتهای اجتماعی و راهبردهای مقابلهای اشاره نمود.
با توجه به اینكه خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی، برای رشد و تحول انسان را فراهم میسازد، در جریان این رشد طبیعی هر كودك، تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را سپری نموده و در این مسیر استرس و تعارضاتی را تجربه مینماید، در نیازمند سازگاری بوده و به مشكلات عاطفی/ رفتاری و یا یادگیری، انجامیده كه متأثر از شیوههای فرزند پروری میباشد.
فرزند پروری در واقع روشهایی است كه والدین برای تربیت فرزندان خود به كار میگیرند و بیانگر نگرشهایی است كه آنها نسبت به فرزندان خود دارند و در برگیرنده معیارها و قوانین وضع شده برای ایشان میباشد.
ولی باید پذیرفت كه این شیوه و سبک به كار رفته در فرزند پروری خود متأثر از فرهنگ، شرایط اجتماعی، اقتصادی و الگوهای آموخته شده و خلق و خوی كودك و والد میباشد (برك[4]، 2007).
اكنون با توجه به آمار یاد شده زنان سرپرست خانوار و افزایش روزافزون ایشان و مشكلات پیش روی آنها به عنوان بخش عظیمی از جامعه كه سرپرستی مجموعهای به نام خانواده را به عهده دارند، هدف این پژوهش بررسی اثر تعدیل کنندگی راهبردهای مقابلهای و حمایتهای اجتماعی در كیفیت زندگی، سلامت روانی (نشانگان روانشناختی) و سبكهای فرزند پروری ایشان می باشد .
[1]- Coyne
[2]- Habib
[3]- Bartley
[4]- Berk
[1] ..Nejat
[2] . king & Hinds
[3]- Baumrind
[4]-Authoritative
[5]- Authoritarian
[6]- Permissive
[7]- Parental rearing
[8]-Weylung
2-1- سوالات تحقیق
آیا ایجاد پیاده راه میتواند در حفظ و مرمت بافت تاریخی شهر تاثیر بسزایی داشته باشد.
آیا ایجاد پیاده راه در قسمت های شهر موجب کم شدن ترافیک شده است؟
3)آیا پیاده راه های شهری نقشی در برقراری تعاملات اجتماعی دارد؟
3-1- اهداف تحقیق
1) کم کردن بار ترافیک با ایجاد پیاده راه
2) دستیابی به میزان آسایش و امنیت برای شهروندان
3) برقراری تحکم رابطه انسان با محیط شهری خود
4) حفظ و احیایی بافتهای تاریخی و ارزشمند منطقه با احداث پیاده راه
5) تفکیک حریم پیاده راه و سواره راه
4-1- فرضیات تحقیق
(1به نظر میرسد بین طراحی پیاده راه خیابان 15 خرداد و حفظ و ساماندهی بافت تاریخی شهر ارتباط وجود دارد !!
2 )به نظر می رسد میان ایجاد پیاده راه و کاهش ترافیک ارتباط معنا داری وجود دارد.!!
3) به نظر می رسد پیاده راههای شهری نقش بسزایی در برقراری تعاملات اجتماعی داشته باشند.!!
5-1- ضرورت تحقیق
خیابان های شهری در گذر زمان به عنوان فضاهای عمومی شهری نقش مهم و ویژه ای را از نقطه نظر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و شهرسازی ایفا میکنند. نقش و جایگاه خیابان در دوران های مختلف و در مقاطع فکری و زمانی متفاوت از نقش جابجایی و تردد گرفته تا عرض اندام های حکومتی و فرهنگی و در دوران های اخیر مکان بروز تعاملات اجتماعی چهره های متفاوتی به خود گرفته است. با وجود عملکرد های مختلف خیابان آنچه در طی اعصار مستمراً بدون تغییر باقی مانده است عمومی بودن فضای خالی است که متعلق به تمامی ساکنان شهر است و حضور مردم به دلپذیر و سرزنده بودن این فضای عمومی کمک می کند. خیابان شهری فارق از توانایی انفکاک بخش های مختلف شهر را چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی به صورت پیوسته، خالق انسجام شکل شهر می باشند و از اینرو عرصه ای برای تقویت ارتباط انسان و محیط شهری پیرامونش فراهم می آورند ( باقری و وادی مقدم، 1389، 40) در واقع اگر بپذیریم که بخش مهمی از برخوردهای اجتماعی و فرهنگی در فضاهای شهری اتفاق می افتد، در آن صورت نقش فضاهای پیاده در تقویت بنیانهای اجتماعی و فرهنگی شهر غیرقابل انکار می
نماید. ( قربانی و جام کسری، 1389،60).
پیاده روی مهمترین امکان برای مشاهده مکان ها، فعالیت ها و احساس شور و تحرک زندگی و کشف ارزشها و جاذبه های نهفته در محیط است. زندگی پیاده در شهر مایه اصلی شکل گیری اجتماع و روح شهر است و احساس تعلق به مکان و از آن خود دانستن محیط زندگی که موجب آرامش خاطر و تعادل روانی شهروندان می شود، وابسته به تجربه محیط شهری است.( عاشوری، 1389، 44).
محدوده ها و مسیر های پیاده به عنوان عناصری خاطر انگیز و هویت بخش در شهرهای امروز شناخته می شوند. قبلا شهرها هویت شهری خود را در بناهای بلند، گنبد و تک بناها می یافتند. اما امروزه آنها خود را با خیابانهای پیاده شان می شناسانند. ( کاشانی جو، 1385،46) مسیرهای پیاده توام با نشانه ها و نقاط عطف و تاریخی به مثابه مکانی برای قرائت سناریوی شهری و حفظ پایداری خاطر شهر می باشند. ( عاشوری،1389،45) امروزه در بسیاری از شهرهای دنیا از پیاده راه های شهری در برگزاری نمایشگاه ها، وقایع اجتماعی، فسیوال ها، آگهی های تبلیغاتی و همچنین در بروشورهای توریستی و تبلیغاتی به وفور استفاده می شود. ( (brambila and longo 1977
پیاده راه ها در مقیاس شهر عمل کرده و پذیرای گروه های مختلفی از شهروندان می باشد که به دلیل ویژگی های خود در تعاملات اجتماعی در عصر ارتباطات مجازی و تحریک اقتصادی نواحی پیرامونی و نیز به عنوان پهنه های چند عملکردی که دامنه گسترده ای از فعالیت ه را در بر می گیرد موجب حضور هرچه بیشتر شهروندان و بهره گیری از ارزش های بصری، فرهنگی و اجتماعی آن می شوند.( مرتضوی1390،80).
پیاده راه ها به عنوان بخش از فضاهای شهری، عرصه ای را برای وقوع رویدادهای اجتماعی، سیاسی، ایجاد خاطه و بیان احساسات جمعی بوجود می آورند. حضور و حرکت پیاده در فضاهای شهری، امروزه با وارد کردن اتومبیل کمرنگ شده و احیای آن از این نظر حائز اهمیت می باشد که باعث افزایش ارتباطات و برخوردهای اجتماعی از یک شو و موجب احیای شهر و فضاهای شهری از سوی دیگر می باشد. شهروندان پیاده راه ها زا به خاطر امنیت و آرامش فضاهای آن و برقراری تعاملات اجتماعی و گذراندن اوقات فراغت و عدم وجود خودرو و آلودگی دوست دارند.( مرتضوی 1390، 88). به علاوه محدوده های پیاده بر خلاف بسیاری دیگر از فضاهای گذرانده اوقات فراغت دارای کارکردهای تفریحی متنوع و گوناگونی هستند که می توانند مردم را با هر سن و جنسی به خود جذب نماید.(کاشانی جو 1385، 47).
برخی از مهم ترین مزایای ایجاد پیاده راه ها که توسط برنامه ریزان آلمانی تبیین گردیده است عبارتند از:
حفظ کارکردهای مرکز شهری
تسهیل دسترسی برای مغازه داران
کاهش ترافیک در خیابان ها و معابر همجوار
بهبود منظر و ارتقاء سیمای شهری ( کاشانی جو 1390)
حضور كودك ناشنوادر هر خانواده ساختار آن خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد و سلامت روانی خانواده به خصوص والدین را تحت الشعاع قرار میدهد، كودك بر اثر تعارضهای شدید میان اعضای خانواده، كل خانواده را درگیر بحران میكند. ممكن است روابط خانوادگی، افزایش فشارهای ناخواسته جسمی، هیجانی و مالی باعث شود كودك ناشنوا ضایعات و اثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده وارد كند از جمله ایجاد تشدید اختلافاتی زناشویی، جدایی، تحمل بار سنگین اقتصادی، افسردگی، ناامیدی، اضطراب، خجالت و خشم1 و بسیاری از مسایل دیگر (بردن2، 1980). مراقبت
مـداوم از كودك ناشنـوا اغلب برای والـدین استرسزا میباشد زیرا این دشـواریهای كودكان به طور
اجتنابناپذیری بر زندگی آنها اثر میگذارد (كرنیك3 و همكاران، 1983). تحقیقات نشان داده است كه والدین كودكان ناشنوا عموما در خطر مشكلات زندگی خانوادگی و دشواریهای عاطفی قرار دارند (بكمن4، 1991 (
کویتنر و همکاران (2000) دریافتندکه مادران با کودکان ناشنوا شبکههای اجتماعی رابطه کمتر با فامیل و دوستان نسبت به مادران کودکان شنوا دارند. از طرف دیگر، تابآوری به وسیلهی پاسخ فرد به حوادث استرسزای زندگی و یا مواجهه ی مستمر با استرس مشخص میشود تاب آوری عاملی است که به افراد در مواجهه و سازگاری با شرایط سخت و استرسزای زندگی کمک میکند و آنها را در برابر اختلالات روانی و مشکلات زندگی محافظت می کند. افراد تابآور، سازگاری فردی بالایی با عوامل استرس زای محیطی در زندگی شان دارند (بحری و دیگران،1393: 7-6)
و اماخانواده یك نظام اجتماعی است و فرزند معلول یكی از اعضای این نظام. این دو نه تنها بر یكدیگر تأثیر متقابل دارند بلكه سایر اعضای این نظام یعنی والدین و دیگر فرزندان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد كه این تأثیرات غالباً منفی است. وجود كودك معلول ضایعات و اثرات جبرانناپذیری بر بهداشت روانی خانواده وارد میكند، مادر و پدر از داشتن چنین فرزندی به شدت رنج میبرند، اكثریت این گروه به نحوی
دچار حالاتی چون افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، ترس، خجالت، آرزوی مرگ و نظایر آن میباشند.
تاب آوری فرایند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدیدکننده تعریف شده است، صرف مقاومت منفعل در برابر آسیبها یا شرایط تهدیدکننده نیست، بلکه فرد تابآور، مشارکت کننده فعال و سازنده محیط پیرامونی خود است. تحقیقات روانشناسی بسیاری در سالهای اخیر، به شناسایی عوامل مؤثر بر تابآوری پرداختهاند، برخی یافتهها حکایت از آن دارد که هوش یک عامل تعیینکننده در تابآوری است (عسکریان،1392: 61) انسان برای رسیدن به زندگی سالمتر نیاز به تعادل بین تفکر، عواطف و توانایی استفاده متناسب از آنها در موقعیتهای زندگی را دارد.
اگرچه تحقیقات زیادی در رابطه با تابآوری انجام شده است ولی تاکنون در خصوص آموزش تاب آوری به والدین کودکان ناشنوا تحقیق انجام نشده است. لذا مسأله این پژوهش حرکت در این جهت است که آیا بین تابآوری روانی و کیفیت زندگی و امید به زندگی مادران کودکان ناشنوا رابطه ای وجود دارد؟
3-1- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
حضور یک کودک با هرگونه ناتوانی در خانواده فشار روانی زیادی بر والدین و اعضای خانواده وارد می کند و می تواند سلامت روان آنان را به مخاطره اندازد. واکنش همه والدین در مقابل معلولیت فرزندشان یکسان نیست، ولی به طور کلی می توان پذیرفت که قریب به اتفاق والدین این گونه کودکان در مقابل معلولیت های فرزندشان به نحوی واکنش نامطلوب ازخود بروز می دهند که نوع و میزان این عکسالعملها با توجه به جنبههای شخصیتی آنها، زمان بروز واکنش و … با یکدیگر متفاوت میباشد، لذا تمام والدین احتیاج به نوعی کمک دارند تا بتوانند ابتدا به طور کامل طرح مشکلاتشان را با افراد متخصص داشته باشند و این مهم جز با آگاهی و اطلاع دقیق و مستدل از مسائل و مشکلات والدین دارای فرزند ناشنوا و بررسی وضعیت روانشناختی والدین مسیر نمیگردد با توجه به اینکه وضعیت روانشناختی والدین به طور مستقیم و غیرمستقیم بر شکلگیری رفتار کودکان و مناسبات اجتماعی خویش تاثیر اساسی دارد بسیار حایز اهمیت خواهد بود که بدانیم که والدین این کودکان دارای چه ویژگیهای شخصیتی بوده و چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند تا از این رهگذر دادههای دقیقتری جهت استفاده از روشهای مشاوره و توانبخشی و درمان فراهم آورده و زمینههای لازم جهت اقدامات خاص و اساسی در ابعاد مشاوره، انجمن اولیاء و مربیان، کودکان استثنایی،آموزش خانواده فراهم گردد. نتایج این پژوهش میتواند برای والدین، مربیان که مسئول تعلیم و تربیت کودکان هستند الهامبخش باشد یا به احساسات و نیازهای کودکان توجه نموده و در زمینه کمک به کیفیت زندگی و امید به زندگی والدین گام بردارد. با توجه به مطالعات در ایران و این که در استان گیلان مشابه این تحقیق انجام نگرفته لذا لزوم انجام چنین تحقیقی در استان ضروری به نظر میرسد و خصوصاً در آینده نیز میتوان از نتایج این تحقیق نیز در مراکز مشاوره، آموزشگاههای استثنایی و مدارس عادی، سازمان بهزیستی، کلینیکهای سلامت جهت خدمترسانی استفاده کرد. علاوه براین نتایجی این نوع تحقیقات میتواند راهگشایی باشد برای پژوهشگران و دانشجویان روانشناسی که در این زمینه به تحقیق خواهند پرداخت.
1- Anger
2- Burden
3- cornic
4. Beckman
5. Self- esteem
[1] QOL