وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بلند مرتبه سازی

 
تاریخ: 03-12-99
نویسنده: فاطمه کرمانی

فصل سوم: بررسی نظرات و دیدگاه های مختلف در خصوص ساختمان های بلند و نیز بررسی نقش و تاثیر متقابل ساختمان های بلند، بخش هایی است که بدان پرداخته می شود و با نگاهی تاریخی، بررسی ریشه ها و عوامل مختلف در شکل گیری و توسعه این گونه مسکونی در ایران و جهان مطرح می شود. از سوی دیگر بیان بخشی از ضوابط و چارچوب های خدماتی و ساختاری از قبیل سازه و تاسیسات در تکمیل شناخت عوامل مهم در ساختمان های بلند مسکونی به کار گرفته شده است.

 

 

فصل چهارم: در قسمت تعاملات اجتماعی، به بررسی رابطه محیط و رفتارهای اجتماعی و نیز عرصه های عمومی در مجموعه های مسکونی پرداخته شود که نشان از تامین کیفیت مناسب برای عرصه های عمومی به ویژه در طبقات بالا دارد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

فصل پنجم: مبانی طراحی و طرح – درفصل پنجم وارد مبانی طراحی می شویم و از مرحله نظر به عمل حركت می كنیم تا به مسكنی در ارتفاع با رویکرد معماری پایدار برسیم. این فصل زیرمجموعه هایی چون دلایل انتخاب سایت، محدودیت ها و پتانسیل های سایت پیشنهادی نحوه رسیدن به طرحی منسجم و ارزیابی هریك از شاخص ها را در خود می گنجاند.

 

 

 

 

 

 

    • بررسی ادبیات موضوع و بیان چهارچوب نظری

 

 

 

 

 

بسیاری از مفاهیم و ویژگی هایی که امروزه در محافل علمی ایران و جهان حول مقوله توسعه پایدار مطرح است، در تاریخ کهن معماری و شهرسازی پایدار مطرح است و شروع موضوع مسكن بهینه در جهان را شاید بتوان به دوران معماری مدرن و همزمان با رشد جمعیت شهرها و شروع مبحث بلند مرتبه سازی توسط معمارانی چون لوكوربوزیه همگام دانست. مجموعه هایی چون پروت آیگو آمریكا و شهر كارگری هیلتون و… از این قبیلند كه به دلیل عدم توجه به هویت فردی ساكنان و دیگر مسایل، نتوانستند خواسته ها و نیازهای ساکنین خود را تامین کنند.

 

 

مشکلاتی همچون مسئله اشراف، ارتباط نامناسب واحدها با یکدیگر و سایر مسایل اجتماعی در یک مجموعه مسکونی همواره از مهم ترین دغدغه های طراحان در این خانه ها بوده است. هر چند که لوکوربوزیه سرانجام در بنایی چون اونیته دابیتاسین، نمودی از تفکر و تخیل اجتماعی خود در سه بعد را تجسم کرد که نشان از ارتباط فرد و اجتماع در بنا دارد و تجسمی معمارانه از مسایل اجتماعی را مطرح کرده است (مزینی، منوچهر، 1380). اما در این بین تلاش هایی به صورت بنیادی صورت گرفته که به صورتی جدا هر کدام از اجزای طراحی را شناسایی و ارزیابی کرده اند؛ اما هیچگاه جنبه ی کاربردی به خود نگرفته است.

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول: شناخت مفاهیم (مسکن)

 

 

 

    • تعاریف و سلسله مراتب همجواری در مسکن

 

 

 

 

 

 

    • خانه

 

 

 

 

 

نوربرگ – شولتز در نشان دادن نقش و اهمیت خانه از گاستون بچلار این چنین نقل قول می کند که: «آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره خانه نهاده شده است» و می نویسد که در خانه، آشنایی با جهان بی واسطه صورت می پذیرد، آن جا نیازی به گزینش مسیر و جستجوی هدف نیست، جهان در خانه و حول آن به سادگی ارزانی گردیده است. می توان گفت: خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفته است. زندگی روزمره معرف چیزی است که تداوم خود را در هستی ما حفظ کرده و از این راه همچون تکیه گاهی آشنا به

پایان نامه های دانشگاهی

 پشتیبانی ما می نشیند. پس علت چیست که با وجود نهاده شدن در گهواره خانه می باید خود را به جهان افکند و اجتماع را جزیی از خود دانست؟

 

 

پاسخی که می توان ارایه نمود، آن است که بشر مقصود از زندگی را در خانه نیافته و نقشی را که هر فرد در زندگی می پذیرد، از اعمال متقابلی که در جهانی عمومی و مبتنی بر ارزش های مشاع واقع شده، تشکیل می دهد. برای مشارکت ناچار به ترک گفتن خانه و گزیدن هدفی مشخص می باشد. با این اوصاف که بعد از انجام وظیفه اجتماعی خود به خانه عقب نشینی می کند تا هویت فردی خود را بازیابد. (شولتز، نوربرگ، 1381)

 

 

سکونت بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض می باشد. این پیوند از تلاش برای هویت یافتن یعنی به مکانی احساس تعلق داشتن ناشی گردیده است (شولتز،1381). بدین ترتیب، انسان زمانی بر خود وقوف می یابد که مسکن گزیده و در نتیجه هستی خود را در جهان را تثبیت کرده باشد. مفهوم مسکن علاوه بر مکان فیزیکی، محیط مسکونی را نیز در بر می گیرد که شامل تمامی خدمات و تسهیلات ضروری مورد نیاز برای بهزیستی خانواده و طرح های اشتغال، آموزش و بهداشت افراد است (ناپ، 1982، ص 12). در واقع تعریف و مفهوم عام مسکن یک واحد مسکونی نیست بلکه کل محیط مسکونی را شامل می شود (پورمحمدی، 1379، ص 3)؛ به عبارت دیگر مسکن چندی بیش از یک سرپناه صرفاً فیزیکی است و تمامی خدمات و تسهیلات عمومی لازم برای همزیستی انسان را شامل می شود و باید حق تصرف طولانی و مطمئن برای استفاده کنندگان آن فراهم باشد (مخبر، 1363، ص 18).

 

 

 

    • گروه های مسکونی (دسته بندی واحدها به منظور ایجاد همسایگی)

 

 

 

 

 

مردمی که در مجموعه ای با طراحی خوب و فضاهای باز با معنی زندگی می کنند و دارای خدمات اجتماعی مختص به خودشان در یک فاصله ساده پیاده می باشند گرایش به حس تعلق به مکان در آن ها بسیار آگاهانه تر خواهد بود. همچنین تمایل بیشتری برای وفاداری به آن نشان خواهند داد. همچنین بیشتر کسانی که در یک پهنه کلان از راه ها و خانه ها زندگی می کنند، حس همسایه بودن را نخواهند داشت. با این وجود ممکن است این گونه استدلال شود که پنج یا شش هزار نفر هیچگاه همدیگر را نخواهند شناخت و به معنای واقعی کلمه هیچگاه با هم همسایه نخواهند بود (پوردیهیمی، شهرام، 1382).

 

 

این یک واقعیت است که در بسیاری خیابان ها و مجموعه های مسکونی حس همجواری و همسایگی بین ساکنین وجود دارد، علی الخصوص در نواحی کارگری جایی که مردم زود جوش تر هستند و رغبت بیشتری برای کمک به همدیگر دارند این حس بیشتر به چشم می خورد. تردیدی نیست که اینگونه از روابط حسنه همجواری، از سوی کسانی که از آن لذت می برند واجد ارزش است و مورد توجه قرار می گیرد؛ از طرف کسانی که آن را آزمایش نموده اند، شکی نیست که این ارتباط صمیمی در خیابان یا دسته های مسکن شکل می گیرد.  اگر این مفهوم را بپذیریم، همسایگی بزرگتر می تواند از پهلوی هم قرار گرفتن تعدادی از همسایگی های کوچکتر ساخته شود که بین دویست تا چهارصد نفر را شامل می شود که هر کدام کانون خود را به شکل یک فضای باز عمومی دارا هستند.

 

 

دویست یا سیصد نفر یک مرکز خرید شلوغ یا یک مدرسه راهنمایی را پشتیبانی نخواهد کرد و همانطور که می دانیم هر دو این عناصر، عناصر اصلی و جوهری یک محله هستند، بنابراین بهتر است که به این گونه از ساخت و سازها لفظاً «گروه مسکن» اطلاق گردد تا از خط معنی آن با منطقه ای بزرگتر اجتناب گردد. مدرسه و مراکز خرید هم چنان کانون محله را شکل داده اند اما خانه هایی که با چنین معیاری تقسیم بندی شده اند، فضای باز خودش را دارا بوده و همچنین ممکن است یک فضا یا سالن اجتماعات عمومی نیز داشته باشد (پوردیهیمی، شهرام، 1382).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    • واحد همسایگی

 

 

 

 

 

“واحد همسایگی” از مفاهیم نظری با تاثیرات گسترده ای بود که در ایالات متحده در دهه بیست شکل گرفت. این نظریه، بر پایه مفهوم شعاع نفوذ یک دبستان بود، منطقه ایی که شریان های اصلی آن را در بر گرفته بودند تا منطقه ای امن برای رسیدن کودکان به مدرسه پدید آورد. قرار بود شب ها بزرگسالان از این دبستان، به عنوان مرکز محله استفاده کنند (مامفورد، 1954، ص 259 – 261).

 

 

از نخستین سال های قرن بیستم، کلارنس آرتور پری در آمریکا مشغول مطالعه بر روی مسایل واحد های متشکل از بناهای مسکونی و تاسیسات خدماتی مربوط به آن ها بود. وی در سال 1923 مقاله ای تحت عنوان “واحد همسایگی” نوشت و نظرات خویش را در این زمینه بیان کرد. مهم ترین انگیزه پری، برای اثبات لزوم ایجاد خدمات اساسی بود که باید در نزدیکی ساختمان های مسکونی مستقر می شدند. از این رو عرصه استقرار این خدمات را همسایگی خانوادگی نامید. این مجموعه ها می توانستند واحدهای بنیادی در سلسله مراتب شهری نیز به حساب آیند (زیاری، کرامت الله، 1381). انگیزه دیگر پری از مطرح کردن ایده واحد همسایگی، تقویت زندگی جمعی در شهرهای صنعتی آمریکا بود که به صورت تهدیدآمیزی دچار ضعف شده بود. پری وجود اتومبیل و مخاطرات و مزاحمت های ناشی از آن را خطری برای انسان ها و زندگی جمعی آن ها می دانست و پیشنهاد می کرد که مسیرهای دسترسی به خدمات نباید توسط خیابان های اصلی قطع شوند. خدماتی که وی برای این واحدها پیشنهاد می کرد عبارت بودند از حداقل یک دبستان، چند مغازه و زمین های بازی و ورزش، سالن اجتماعات با قابلیت تبدیل شدن به تئاتر، کتابخانه، باشگاه ورزشی (پاکزاد، جهانشاه، 1386).


فرم در حال بارگذاری ...

« شناسایی سازه های مرتبط با تغییرات پرداخت از جیب بیمه شدگان خدمات پزشکی در ایران از نگاه بیمه گر …تأثیر عوامل محیط فیزیکی و اجتماعی محلّه بر روی سلامت اجتماعی ساکنین (مقایسه بین … »
 
مداحی های محرم