از آنجاییکه نظامهای آموزش عالی، به عنوان بارزترین نمود سرمایه گذاری نیروی انسانی نقش اصلی را در تربیت و تأمین نیروی انسانی کارآمد بر عهده دارد، این نظامها سهم قابل توجهی از بودجه هر کشور را به خود اختصاص میدهند و نقشی تعیین کننده در ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه دارند، از اینرو اطمینان از کیفیت مطلوب عملکرد آن به منظور جلوگیری از هدر رفتن سرمایه انسانی و مادی و نیز داشتن توانایی رقابت در دنیای آینده که در آن کیفیت مهمترین مؤلفه برای حیات هر سازمان است ضروری به نظر میرسد (معروفی، کیامنش، مهرمحمدی و عسکری، 1386).
به اعتقاد فیوضات (1382)، محصول دانشگاه عبارت است از افزودن دانش و معرفت و فن كه اگر در وجود افراد باشد به عنوان بهرهوری نیروی انسانی تلقی میگردد و اگر فارغ و جدا از وجود انسان باشد، به صورت مجموعه دانش و تكنولوژی نمایان میشود. دانشگاه به عنوان مركز تحقیق و پژوهش علمی و فرهنگی، مهد نوسازی اجتماع است، زیرا محلی است كه در آن افكار و اندیشهای جدید، دانش و معرفت نو، تكنولوژی متحول و فرهنگی خلاق و پویا نشو و نما میكند.
دانشجویان منبع اصلی در باب کیفیت و اثربخشی آموزش در دانشگاه محسوب میشوند اما طبق نتایج تحقیقات انجام شده، در برخی از کلاسها ما شاهد پایین بودن انگیزه دانشجویان میباشیم (سیدجوادین، 1381و مولوی، رستمی، فدایی نایینی، محمدنیا، رسولزاده، 1386). در شرایط فعلی سالانه مقدار زیادی از بودجه کشور صرف آموزش و پرورش نیروی انسانی سازمانهای مختلف میگردد، از طرف دیگر بر اساس مشاهدات اولیه به نظر میرسد انگیزش یادگیری دانشجویان در سطح پایینی قرار دارد (سیدجوادین، 1381) که دلایل این امر شامل نقش استاد در کلاس، استرس سرکلاس، فن بیان ضعیف استاد، عدم مثالهای متنوع در کلاس (نبوی و صفوی، 1390)، عدم انتخاب و به کار گیری روشهای آموزش مناسب (تامپسون و تیلدن[1]، 2009)، ناهمخوانی محتوا با اهداف تعیین شده است (ذبیحی و عرفانیان خانزاده، 1389).
آموزش عالی نیز یکی از سازمانهای با اهمیت محسوب میشود؛ آنچه برای سازمانها مهم است، اثر بخشی آموزش است (فردانش و کرمی، 1387). یکی از ویژگیهای آموزش مؤثر در آموزش عالی فعالیتهایی است که فرصتهای مناسب را برای مشارکت دانشجویان در آموزش و یادگیری فراهم میکند. هریس[2] معتقد است که آموزش مؤثر به اهداف و ستادههای آموزشی توسط دانشجویان بستگی دارد و به صلاحیتهای علمی، مهارتها، رفتارها، سبکهای آموزش، رشد حرفه ای، تحقیق و تفکر نیازمند است (آراسته و محمود راد، 1382). در این پژوهش آموزش به فعالیتهایی گفته میشود که با هدف آسان ساختن یادگیری از سوی مدرس طرح ریزی میشود و بین مدرس و یک یا چند یادگیرنده به صورت کنش متقابل جریان مییابد (نبوی و صفوی، 1390).
در نتیجه برای اینکه آموزش اثربخش و مفید شود، پیش بینی روشها و انتخاب و ترتیب مواد آموزشی در شرایط خاص به منظور رسیدن به نتایج به نحو مؤثر از اهمیت ویژهای برخوردار است (فردانش و کرمی، 1387).
اصطلاح طراحی آموزشی میتواند به عنوان روشی نظاممند برای تجزیه و تحلیل، طراحی، تدوین، ارزشیابی و مدیریت فرایندهای آموزش کارآمد مبنی بر دانش و تجربیات یادگیری و نظریههای آموزشی تعریف نمود (موریسون و کمپ، 2010) و همچنین هر گاه برای دستیابی به یک سلسله از دانشها و مهارتها به عنوان اهداف آموزشی، قبل از تحقق آموزش پیش بینی و تنظیم گردد، در واقع طراحی آموزشی انجام شده است (فردانش، 1374: 5) که توجه و دقت در تنظیم آن میتواند موجب کارایی و اثربخشی بیشتر و بهتر فرایند آموزش شود (مطلبی، 1390)، زیرا از طریق طراحی آموزشی، میتوان پایههای اولیه تضمین اثربخشی آموزش را بنا نهاد (فردانش، ابراهیم زاده، سرمدی، رضوانی و عمرانی، 1390).
به نظر میرسد انگیزش یکی از مشکلترین و پیچیدهترین چالشهای پیش روی استادان امروزی است. در واقع، پیچیدگی و تنوع آن باعث شده تا به یکی از موضوعات جالب و چالش برانگیز در مباحث علوم تربیتی تبدیل شود. اما بی انگیزشی برای مطالعه در بین دانشجویان دانشگاه به صورت یک فراگیری نامحسوس و نامریی درآمده است (واحدی، اسماعیل پور، زمانزاده و عطاییزاده، 1391).
بنابراین از آنجاییکه یکی از مغفولترین عوامل در کارایی برنامههای آموزشی، انگیزش فراگیران میباشد (فردانش، 1390: 149) و از سویی انسان در توسعه نقش کلیدی دارد و تحقق توسعه به دست انسان صورت میپذیرد، برطرف کردن نیازهای روحی و روانی افراد از اهمیت ویژهای برخوردار است (پذیره، 1391). چنانکه روح و روان انسانها سرچشمهای از انرژی است؛ که انگیزش، اشتیاق، پیشرفت و افتخار از آن برمیخیزد و افراد را قادر میسازد کارهای ارزندهای به ثمر برسانند (جباری ظهیرآبادی و عطافر، 1388). بر این اساس در بحث طراحی آموزشی اسمال[4](به نقل از فردانش و همکاران، 1390) بیان میکند که: « شناسایی و درک راهبردهای طراحی آموزشی که انگیزش یادگیرنده را افزایش میدهند برای بهبود عملکرد و یادگیری مفید خواهد بود».
هدف بسیاری از نظریههای طراحی آموزشی كه توسعه یافتهاند فراهم آوردن آموزش مؤثر و كارآمد میباشد، در صورتی كه در این نظریهها انگیزش به طور كلی نادیده گرفته شده است (بالابان و انادولو، 2008)؛ بنابراین طراحان آموزشی برای تولید محصولات دارای كیفیت بالا باید بر فرایندهای طراحی انگیزشی و آموزشی به شدت تأكید داشته باشند (کلر[7]، 1391).
مفهوم انگیزش به عوامل درونی اشاره دارد که اعمالی را بر میانگیزاند و همچنین به عواملی خارجی گفته میشود که به عنوان انگیزهای برای عمل، جریان دارد (لاک ولاتوان، 2004).
تحقیقات اولیه انگیزشی عمدتاً در محل کار و متمرکز بر راههایی برای ایجاد انگیزه در کارگران صنعتی برای کار سختتر، سریعتر و بهتر بود اما تحقیقات انگیزشی اخیر بیشتر متمرکز بر شناسایی راهکارهای مؤثر بهبود طراحی آموزشی، بهبود مدیریت کلاس درس و رفع نیازهای فراگیران میباشد (روث، 1997).
با این وجود انگیزش یک عنصر اساسی طراحی آموزشی و نظریه آموزشی است که به ندرت در نظر گرفته شده است، فقدان توجه به انگیزش یادگیرنده در طراحی آموزشی منجر به تمرکز پژوهشهای کلر بر انگیزش یادگیرنده شد که در نهایت یک مدل طراحی انگیزشی را به نام ARCS [10] توسعه داد (کلر، 1983 به نقل از مارگورت[12]، 2007). امروزه باور بر این است که تنها الگوی طراحی انگیزشی جامع و منسجم، الگوی نظامدار کلر است (فردانش و همکاران،1390).
بر این اساس مدل طراحی انگیزشی به فرایند آرایش منابع و رویههایی اشاره دارد که تغییراتی را در انگیزش به وجود میآورد و در بهبود انگیزش فراگیران برای یادگیری، انگیزش کارکنان برای کار، توسعه ویژگیهای انگیزشی خاص و بهبود مهارتهای خاص در خود انگیزشی
به کار گرفته میشود (کلر، 2006). مینس، جاناسن و دیور (1997) تنها مدل طراحی آموزشی دارای ارتباط منطقی با نتیجه و جامع را که با انگیزش منطبق است مدل طراحی انگیزشی ARCS کلر نامیدهاند (به نقل از هوویت،2006). مدل طراحی انگیزشیARCS کلر، متشکل از حرف اول کلمات توجه، ارتباط، اطمینان و رضایت میباشد (مارگورت،2007 ). این چهار عامل نشان دهنده مجموعهای از شرایط میباشد که برای فردی با انگیزش بسیار بالا ضروری است (کلر،2001). فرایندهای طراحی که در مدل ARCS وجود دارد بهجای اینکه صرفاً یک نظریه توصیفی یا تجویزی باشد آن را به برنامههایی متمرکز بر عمل تبدیل کرده است؛ این فرایند ترکیبی، توصیفی از مفاهیم و نظریههای انگیزشی را به چهار دسته مهم ARCS با رویکردی نظاممند به طراحی انگیزشی تبدیل کرده است. داشتن رویکرد حل مسئله در این طراحی، مدل ARCSرا بی نظیر ساخته و زمینه گستردهای از کاربرد را ارائه نموده است (کلر، 2010). دو بخش عمده در این مدل وجود دارد؛ نخستین مجموعه از این طبقهبندیها، مؤلفههای انگیزش را نشان میدهد كه این طبقه بندیها حاصل نتایج مبتنی بر پژوهش در مورد انگیزش انسان میباشد (كلر، 1987). دومین بخش از این مدل، طراحی نظاممندی است كه به ما در ایجاد افزایش انگیزش، برای مجموعهای از فراگیران کمک میکند. این ترکیبات به ما اجازه میدهد تا عناصر مختلف برای ایجاد انگیزش در فراگیران را مشخص كنیم و همچنین فرایند طراحی كمك میکند تا مشخصات و ویژگیهای فراگیران در یك محیط یادگیری را ارائه دهد و سپس راهکارهای انگیزشی كه برای فراگیران مناسب میباشد را طراحی مینماید (كلر، 1983، 1984، 1987)؛ که اجرای کامل فرایند طراحی شامل ده مرحله میباشد.
لازم به ذکر است که به باور کلر (1391) انگیزش در سه سطح از اهمیت بیشتری بهره مند میباشد، نخست انگیزش در یادگیری، دوم انگیزش در کار و سوم خود انگیزشی است که موضوع پژوهش حاضر در ارتباط با انگیزش در یادگیری میباشد؛ بر این اساس برای تحریک انگیزش دانشجویان در یادگیری، کلر مدلی چهار مؤلفه ای را ایجاد نمود؛ هدف از این مدل به کار گرفتن راهبردهایی برای بهبود درخواست انگیزشی میباشد، این مدل تلاشی برای ترکیب نظریههای یادگیری، رفتاری، شناختی و عاطفی است. مدل ARCS نشان داده که انگیزش یادگیرنده می تواند از طریق شرایط خارجی تحت تأثیر واقع شود (اکیف اکاک[15]، اکایر[16]، 2013).
با بر بررسی پیشینه پژوهشهای انجام شده در ایران در زمینه عوامل ایجاد انگیزش در کارکنان (مقدسی، 1386؛ عبادی و همکاران، 1390؛ گرجی و طاهری، 1391)، عوامل مؤثر بر انگیزش دانشجویان (اکبری، 1389؛ شاه حسینی، 1391)، عوامل مؤثر در کاهش انگیزه تحصیلی دانشجویان(مولوی و همکاران، 1386)، تأثیر انگیزش در بهبود عملکرد (بخشی علی آباد و همکاران، 1387؛ جعفری، سرچشمه، جعفری و نعمتی، 1392) تلفیق مدل طراحی آموزشی جاناسن با مدل طراحی انگیزشی کلر در آموزش مداوم پزشکی (فردانش و همکاران، 1390) میباشد و تاکنون پژوهشی در خصوص نقش ویژه طراحی انگیزشی آموزش کلر در آموزش عالی در ایران انجام نشده است. از آنجاییکه دانشجویان از اقشار مستعد و برگزیده جامعه و سازندگان آینده کشور خویش هستند و کیفیت زندگی آنها تأثیر بسزایی در یادگیری و افزایش آگاهی علمی و موفقیتهای تحصیلی شان خواهد داشت (سلطانی شال، کارشکی، آقا محمدیان شعرباف، عبدخدایی و بافنده، 1390). این پژوهش در صدد آن است که از طریق بهکارگیری شناخته شدهترین الگوی مطرح در زمینه طراحی انگیزشی به اثربخشتر شدن آموزش عالی کمک و بدین وسیله زمینهای را برای بهبود کیفیت زندگی کلاسی دانشجویان و یادگیری ایشان، در آموزش عالی فراهم نماید، تا بر اساس نتایج حاصل از پژوهش، به سیاستگذاران و برنامه ریزان در امر تصمیم گیری و برنامه ریزی کمک نموده و در نتیجه برنامههای درسی آینده از اثربخشی بیشتری برخوردار گردد. بنابراین سؤالی که این پژوهش در پی پاسخگویی به آن میباشد این است که؛ آیا اجرای الگوی طراحی انگیزشی آموزش کلر موجب ارتقاء یادگیری و بهبود کیفیت زندگی کلاسی دانشجویان در آموزش عالی میگردد؟
[1] Thompson& Tilden
[2] Haris
[3]Morrison&Kemp
[4] Small
[5]Balaban& Anadolu
[6]Motivational Design
[7] Keller
[8]Lock&Latham
[9] Ruth
[10] Attention, Relevance, Confidence, Satisfaction
[11]Keller
[12] Margueratt
[13]Means; Jonassen& Dwyer
[14] Huett
[15] Akif ocak
[16] Ackayir
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
فرم در حال بارگذاری ...