«هدف از دانش و فنّ تصحیح متون، به دست دادن متنی هر چه نزدیکتر به متن اصلی است که از زیرقلم نویسنده ای خارج شده و یا از بیان شاعر یا گوینده ای تراوش یافته، و امروزه مورد پژوهش ماست» (جهانبخش، 1384: 14-13).
با اینکه برخی محققان رابطۀ خوشی با ادبیاتِ دورۀ صفویه ندارند و شاید اساساً ارزشی برای آن قائل نباشند شبهه نیست که از نظر تازگی وغرابتی که اشعار این دوره دارد به کلّی از آثارِ ادبی ادوارِ دیگر متمایز است. لطفعلی بیک آذر در آتشکده و رضاقلیخان هدایت در مجمع الفصحا هرجا ذکری از شعرای دورۀ صفویه رفته است به اجمالی هرچه تمامتر برگزار کردهاند (رک. مؤتمن، 1339 : 344 و 345). در هر حال دور از هرگونه تعصب شعرِ این دوره حلقهای است از زنجیرۀ ادبی از نخستین روزهای شعر پارسی تا کنون. نبایست با نگاهی که به نقد و بررسی سخنِ سخنسرایانِ سدههای چهارم و پنجم تا پایان هشتم میپردازیم به ارزیابی و سنجش سخن این عصر پرداخت. باید قیاسِ فصاحت را با در نظر داشتن وضع ادبی، اجتماعی و سیاسی آن زمان سنجید. این که از هر صنف شاعرانِ ممتازی در این دوره ظهور کردهاند نکتهای نیست که از آن بتوان به تسامح گذشت. آگهی تبریزی به سوزنگری منسوب بود و ظریفی تبریزی به خردهفروشی اوقات میگذرانید. فنایی مشهدی علافی میکرد و مولانای یمنی در سمنان کفشگر بود. فقیری یخنیپزی میکرد و وصلی تبریزی از مطربی معیشت مینمود. امیری اصفهانی به دکّانِ عطاری مینشست و بزمی قزوینی کفشدوز بود (رک.سام میرزا، 1314 : 141 تا 170)
«از مهمترین عواملی که در زمانِ صفویه شعر و شاعری در عوام رخنه کرد این بود که صفویه ترویج مذهبِ شیعه را اساسِ سیاست خویش کرده بود و خود را از جهتِ تقویت مبانی دولت و سلطنت خویش به مدایح شعرا محتاج نمیدید. الّا بدان اندازه که شاعر آنها را در نشر و ترویج مبادی مذهب شیعه موثر میشمردند»(رک. اسکندر بیک ترکمان، 1334 : 178به نقل از زرینکوب،1389:254) برخی از پژوهشگران این تغییر مذهب در سلسله صفوی را انقلاب اجتماعی دانسته و تغییر سبک ادبی را معلول این علت میدانند (ر.ک : شمیسا،
1382 : 284). این نکته بدین معنا نیست که ادبیّات در دورۀ صفوی صرفاً جنبۀ مذهبی داشته؛ بلکه روابط علّت و معلولی در مسائل اجتماعی و فرهنگیِ پیچیده غالباً غیر مستقیم است. به همین خاطر است که در شعرِ این دوره مشایخی را میشناسیم که در سخنسرایی دستی دارند و شهرتی. شاعرانی مانند: ملامحسن فیض، میرزا جمال خوانساری، هاشمی کرمانی، ضمیری اصفهانی و میرزا نجیب الدین رضا اصفهانی. در این زمان، غزلسرایی عرفانی به تقلید شاعرانِ عارفمسلک گذشته و اشعار عرفانی شاعرانِ پیشین مانند سنایی و مولوی و سعدی و حافظ، ادامه دارد.
نجیب الدّین اصفهانی از همین شاعران متشرع است. او شاعری است شیعی که حکمت عرفای شیعی را در شعر خود وارد ساخته است. «نورالهدایه» دربارۀ انواع معرفت، «سبعالمثانی» مثنویی بر وزن مثنوی معنوی مولوی، «دیوان اشعار» ، مثنوی «خلاصه الحقایق» مشتمل بر مسائلِ فلسفی و عرفانی و مبانی تصوف و آداب سیر و سلوک، از آثارِ این عارف و شاعر میباشد.
1- نجیبالدّین رضا اصفهانی
میرزا نجیب الدین رضا که با نام زرگر اصفهانی نیز اشتهار دارد، از مشایخ صوفیه ذهبیه در قرن یازدهم و دوازدهم است (عبرت نائینی، 1376، ج 2 : 768). شهرتِ او را به زرگر، رضاقلیخان هدایت در ریاض العارفین متذکر شده است و ذیل نام او به شرح احوالش پرداخته است. نگارنده در هیچ جای آثارِ او قرینهای برای این شهرت نیافته و بر این گمان است که شاید این شهرت پس از دوران هدایت (از آن جهت که شاعرِ دیگری با این تخلص داریم و هدایت در مجمع الفصحا به شرح احوال او پرداخته) برای میرزا نجیب الدین رضا رقم خورده باشد. به همین خاطر منشأ این تخلیط را ریاض العارفین هدایت میداند. که در این نوعِ ادبی نیز طبع آزمایی کرده است. وی در سال 1047 در اصفهان به دنیا آمد (خاوری، 1362 : 282). «از اماجد مجذوبین و اکابر محبوبین بود و پس از جذبه به سلوک رجوع کرده» (هدایت، 1388 : 149). در اصفهان با شیخ محمدعلی موذن خراسانی ـ از بزرگان عرفا ـ ملاقات کرد و به همراه او به مشهد رفت (همان). در سال 1078 به همراه استاد به اصفهان بازگشت و بعدها خلیفه و داماد او گشت (تمیمداری، 1372 : ج 1 : 341). نجیب به نامهای رضا [و] جوهری، تخلص مینموده و خلاصه الحقایق و دیوان غزلیات و سبع المثانی از آثار او بوده» (تبریزی، 1328 : 123). امّا در غزلیات چنانچه نگارنده در آثار او تتبع کرده، وی هرآنجایی که از تخلص استفاده کرده، نامِ نجیب را برگزیده است.
بی شک حرکت به سوی فناوری های نوین برای سازمان ها انکارناپذیراست، سازمان ها می بایست پیش ازانتقال تکنولوژی همه جوانب ورود تکنولوژی به سازمان خود را مورد تجزیه وتحلیل قراردهندکه این کارمی تواند با بکارگیری یک مدل پذیرش فناوری که به طورجامع وهمه جانبه به بررسی موضوع می پردازد، انجام گیرد. پذیرش فناوری از سوی کاربران ازمهم ترین عوامل موفقیت یک فناوری است. درصورت عدم پذیرش تکنولوژی توسط کاربران یا ضعف درپذیرش آن، قابلیت های سیستم بسیارتنزل یافته وسبب هدررفتن منابع می شود. افزون براینکه پذیرش فناوری های نوین درلحظه اتفاق نمی افتد بلکه فرایندی است که درطول زمان شکل می گیرد و درصورت استفاده مستمر وعادت، پذیرش موفق صورت می گیرد (حیدریه،حسینی وشهابی 1392).
پژوهش های زیادی درمورد مدل پذیرش فناوری انجام شده است که هریک ازجنبه ای، موضوع رامورد بررسی قرارداده اند(دیویس[12]1989) به بررسی اثرات سودمندی ادراکی و سهولت استفاده ادراکی در پذیرش فناوری پرداخت و نشان دادکه سودمندی و استفاده ازسیستم بسیاربیشترازسهولت استفاده ازسیستم رابطه دارند، ولی ارتباط سودمندی واستفاده ازسیستم بسیاربیشترازسهولت استفاده ازسیستم است. تئوری پذیرش و استفاده از فناوری درسال 2003توسط ونکاتش و همکارانش درجهت توسعه مدل پذیرش فناوری ارائه شد. مدل پذیرش فناوری را دیویس درسال 1985براساس تئوری عمل مستدل ارائه کرد. این مدل به صورت اختصاصی، رفتارهای اشخاص را در ارتباط با کاربردکامپیوتر و انواع فناوری های کامپیوتری توضیح می دهد. اساس مدل پذیرش فناوری را دو تصوریا عقیده خاص که ازعوامل اصلی مرتبط بارفتارپذیرش رایانه هستندتشکیل می دهد، سودمندی درک شده و سهولت استفاده ی درک شده و احتمال ذهنی شکل گرفته درکاربران درباره مفیدبودن یک سیستم وابسته به فناوری اطلاعات است، به این ترتیب که هرچه آن سیستم عملکرد کاری آنها را در بسترسازمانی بهبود بخشد مفیدتراست و درنتیجه بیشترمورد استفاده قرارمی گیرد. سهولت استفاده درک شده، احتمال ذهنی شکل گرفته درکاربران درباره آسانی استفاده از یک سیستم وابسته به فناوری اطلاعات است. به این ترتیب که هرچه یک سیستم نیاز به تلاش کمتری برای یادگیری واستفاده داشته باشد، بیشترمورد استفاده قرارمی گیرد. دراین حالت چنین به نظرمی رسدکه هرچه استفاده از سیستمی برای کاربران مفیدتروآسان ترباشد، احتمالا توسط آنها بیشترمورد پذیرش قرارمی گیرد. در این مدل سهولت استفاده درک شده برسودمندی درک شده هم تاثیردارد. براساس تئوری عمل مستدل، مدل پذیرش فناوری نیزتصمیم به استفاده را یکی از عوامل تعیین کننده کاربرد رایانه می داند(کارخانه و محمدی1391).
مبنای این تحقیق نظریه تلفیقی پذیرش وکاربرد فناوری (UTAUT) است که درآن روابط میان سازه های الگوی تحقیق یعنی تمایل به استفاده از فناوری و شرایط تسهیل کننده با متغیرهای تمایل رفتاری و متغیرهای نگرش نسبت به استفاده ازتکنولوژی، خودکارآئی واضطراب بارفتاربکارگیری از فناوری بررسی می گردد. فرضیه های تحقیق که براساس چهارچوب مدل نظری تحقیق می باشد باتوجه به نقش آن نوشته شده ودرشرکت های مورد مطالعه، تحت بررسی و توسعه قرار می گیرد.
بسیاری ازسازمان ها با توجه به استراتژی ها و ضرورت نیازساختار سازمانی خود بدون اطلاع وشناخت دقیق ازعوامل موثر بر بکارگیری موفق از یک فناوری جدید بدلیل عدم تحقق اهداف سازمانی و مدیریتی شان علی رغم هزینه های متحمل شده اقدام به تغییر و جایگزین نمودن سیستم های اطلاعاتی با سیستم های اطلاعاتی جدید می نمایند. درانتخاب این سیستم جدید و همچنین پیاده سازی آن، پارامترهای تاثیرگذار با توجه به عدم شناخت کافی از عوامل نادیده گرفته شده لذا فناوری جدید نمی تواند بصورت کامل به ارتقاء سطح سیستم های هوشمند کسب وکار در سازمان و اهداف مد نظر کمک نماید.
مدل پذیرش فناوری را «دیویس»[13]در سال 1989 بر اسا س«تئوری عمل مستدل»، برای مدل سازی موضوع پذیرش فناوری اطلاعات توسط کاربران، در رسالهء دکترایش معرفی کرده («دیویس ، بیگزی »، 1989).هدف « مدل پذیرش فناوری » فراهم كردن یك توصیف از
پارامترهای پذیرش كامپیوترو فناوری های اطلاعاتی است كه عمومی بوده ، قابلیت توصیف رفتار كاربران از یك دامنه وسیع از تكنولوژیهای محاسباتی را داشته و كاربران آن از انواع مختلف می باشد. مدل علاوه بر جنبه پیش بینی رویكرد توصیفی هم دارد.
بنابراین محققان و مدیران می توانند تشخیص دهند چرا یك سیستم خاص ممكن است مورد پذیرش واقع نشود تا گامهای اصلاح مناسب را دنبال كنند. یك هدف كلیدی ” نظریه تلفیقی پذیرش وکاربردفناوری ” فراهم كردن مبنایی برای پیگیری اثر عوامل خارجی بر باورهای داخلی ، طرز تلقی ها و تمایلات است .
دردهه های اخیر به تناسب پیشرفت فناوری اطلاعات وکاربرد آن در عرصه های مختلف، الگوها و مدل های متعددی درحوزه پذیرش فناوری پدیدآمده است. نتایج پژوهش های انجام شده نشان می دهدکه این مدل ها در زمینه مطالعه فناوری های مختلف وپذیرش آنها، عملکردهای متفاوتی دارند. موثرب ودن فناوری، رابطه مثبتی با پذیرش آن دارد. اگرکاربران بالقوه این فناوری، در برابراستفاده از آن مقاومت کنند، اهداف مورد نظرنمی تواند حاصل شود. بنابراین بسیار مهم است که بدانیم چرا کاربران استفاده از فناوری را می پذیرندیا آن را رد می کنند. اگرعوامل تاثیرگذار برپذیرش فناوری اطلاعات شناسایی و درک شود، این امکان فراهم می شود که سیستم های فناوری اطلاعات بهتری طرح ریزی شده و به این طریق امکان پذیرش آن از سوی کاربران افزایش یابد(قربانی زاده و همکاران1391).
بنابراین دراین پژوهش میزان پذیرش سیستم ها بعنوان موفق از دیدگاه پذیرش IT ( آنهایی که مورد علاقه هستند و بطور زیادی توسط کاربران مورد استفاده قرار می گیرند) و عوامل تاثیرگذار برآنها در چهارچوب سوالات پژوهش مورد مطالعه قرارمی گیرند. سوالات پژوهش عبارتنداز :
[1]Unified Theory of Acceptance and Use of Technology
[2]Gupta
2- Technology Acceptance Model (TAM)
3-Theory of Reasoned Action (TRA)
4-Model Of PC Utilization
5-Theory of Planned Behavior (TPB)
6-Innovation Diffusion Theory (IDT)
7-Social Cognitive Theory (SCT)
8-Sociotechnical Systems Theory of Acceptance
[10]Venkatesh
[11]Chanarn
[12]Davis
1.Davis
2Bagozzi
سازمان ها بدون تمایل داوطلبانهی افراد به همکاری، قادر به توسعهی اثربخشی خرد جمعی خود نیستند. تفاوت همکاری داوطلبانه و اجباری از اهمیت فراوان برخوردار است، در حالت اجباری شخص وظایف خود را در راستای مقررات و قوانین و استانداردهای قابل قبول یک سازمان و فقط در حد رعایت الزامات انجام می دهد. ولی در همکاری داوطلبانه موضوع بیش از وظیفه مطرح است و افراد کوشش ها، انرژی و بصیرت خود را برای شکوفایی تواناییهای خود به نفع سازمان ابراز می کنند. اغلب، در این حالت افراد از منافع شخصی خود می گذرند و مسئولیتپذیری در راستای منافع دیگران را در اولویت قرار می دهند. علاوه بر ضرورت این رفتار در دنیای متحول کنونی، همکاری داوطلبانه یک عامل کلیدی در اجرای موثر تصمیمهای راهبردی است. اجرای هدفهای تصمیم راهبردی، مستلزم خلاقیت و اقدام همزمان افراد و هر دو مستلزم روحیهی همکاری داوطلبانه است، بنابراین یکی از چالش های اساسی مدیریت راهبردی نحوهی جلب این همکاری است (زارعی متین و همکاران، 1389: ص57).
سال های اخیر توسعهی تکنولوژی های جدید و رشد فزایندهی جهانی اقتصاد منجر به رقابت فزاینده و تغییرات سریع در ماهیت کار سازمان ها و کارکنانشان شده است. در نتیجهی این تغییرات و جهت آماده شدن برای تغییرات آینده، فشار قابل ملاحظه ای بر کارکنان برای پذیرفتن مسئولیت برنامه ریزی ارتقای شغلی، آموزش و حقوق و مزایا وارد می آید. همچنین، سازمان ها بمنظور رقابت در صحنه جهانی، ارضای نیازها و انتظارات مشتریان و سازگاری با ماهیت در حال تغییر شکل، تمایل دارند کارکنانی انتخاب کنند که فراتر از وظایف و نقش تعریف شده در شرح شغلشان عمل نمایند. موفقیت سازمان ها، امروزه بستگی زیادی به عملکرد کارکنانی دارد که فراتر از نقش و وظایف خود عمل می کنند (ابراهیم پور و همکاران، 1390: ص92).
سازمان از ضروریترین عناصر جامعه است که یک نقش مهم در زندگی انسان ایفا می کند. منابع انسانی استراتژی ترین دارایی سازمان است در رویکردهای جدید مدیریت و رفتار سازمانی پاسخگویی، تعهد سازمانی، شجاعت و علاقهی کارمندان بعنوان یکی از اساسی ترین عوامل رفتاری در نظر گرفته شده و رفتارهایی مثل کمک به کارکنان دیگر خیلی مهم است. یکی از این رفتارها، رفتار شهروندی سازمانی است. رفتار شهروندی سازمانی در مرحلهی اول بعنوان رفتارهای فرانقشی در سال 1987 توسط کلن و کاتز[2]بیان شده است اما تحقیقات اصلی روی این مفهوم از 24 سال پیش معرفی شده است. بنابراین، آن در حقیقت توسط ارگان شروع شده و آن روی متغیرهای مختلفی تاثیر می گذارد (جعفری و بیدارین، 2012).
سازمان های امروزی شهروندمدار نبوده و رفتار شهروندی سازمانی به ندرت دیده می شود و کارکنان خواسته و یا ناخواسته از بروز چنین رفتارهایی اجتناب می ورزند. کارکنان همان چیزی که قوانین و مقررات مشخص کرده و همان چیزی که مدیران سازمان گفته اند انجام می دهند و رفتارهایی فراتر از نقش مورد انتظار ارائه نمی دهند. در نتیجه، رفتار شهروندی سازمانی محدود می شود سازمانها بویژه در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه بایستی زمینه را به گونه ای فراهم سازند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر تمامی تجربیات، توانایی ها و ظرفیت های خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی بکار گیرند، این امر میسر نخواهد شد مگر آنکه اصول و قواعد مربوط به رفتار شهروندی سازمانی و بسترهای لازم برای پیاده سازی اینگونه رفتارها فراهم گردد. سازمان های امروزی برای موفقیت و مواجهه با رقبا نیاز به انعطاف پذیری دارند. رفتار شهروندی سازمانی نوعی رفتار است که ضمن ایجاد منافعی همچون بهره وری بیشتر، کیفیت جامعه و بهبود کیفیت زندگی کاری می تواند در جهت ایجاد این مزیت گام بردارد (موسوی، 1392).
توجه به مسالهی رفتار شهروندی سازمانی باعث می شود که کارکنانی که دارای بهترین عملکرد هستند شناسایی شوند. امروزه نقش نیروی انسانی در فرآیند تولید و ارائهی خدمات در جوامع بشری به عنوان مهمترین عامل مشخص شده است و پیشرفت تکنولوژی بدون تحولات نیروی انسانی فاقد کارآیی است. از آنجایی که رفتار شهروندی سازمانی از یک طرف منابع موجود و در دسترس را افزایش میدهند و از طرف دیگر نیاز به سازوکارهای کنترل رسمی و پر هزینه را می کاهد و بر جوانب درونی سازمان تاثیر می گذارد در اثربخشی سازمان موثر است. از این رو می توان نتیجه گرفت که رفتار شهروندی سازمانی کارکنان می تواند به بهبود محیط کاری درون سازمانی کمک شایانی کند (زارعی متین و همکاران، 1385).
ساختار رفتار شهروندی سازمانی به دنبال شناسایی، اداره و ارزیابی رفتارهای فرانقش کارکنانی است که در سازمان فعالیت می کنند و باعث اثربخشی سازمان می شوند. درواقع دو نوع آثار فردی و سازمانی در سایهی وجود رفتار شهروندی سازمانی مترتب است (زارعی متین و همکاران، 1389: ص56).
رفتار شهروندی سازمانی، رفتاری خود خواسته و افزون بر نقش، برای کمک به همکاران، مدیر، مراجعان و کل سازمان است که در بروز آن نظام پاداش و تنبیه سازمانی تاثیر چندانی ندارد و در آن از شرح وظایف گفته نمی شود. این رفتارها کارآیی و اثربخشی سازمان را به دنبال دارند (زین آبادی، 1390: ص64).
یکی از روشهای ترغیب کارکنان برای درگیری در رفتارهای فرانقش و انجام رفتار شهروندی سازمانی، تقویت کیفیت ارتباطات رهبران و سرپرستان سازمان با کارکنان است (بهارلو و همکاران، 1393). سازمان ها بویژه سازمان های کشورهای جهان سوم که نیازمند جهشی عمده در افزایش کارآمدی می باشند زمینه را بگونه ای فراهم سازند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر، تمامی تجربیات، تواناییها و ظرفیت های خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی بکار گیرند این امر میسر نخواهد شد مگر آنکه عوامل موثر بر توسعهی رفتارهای شهروندی سازمانی شناسایی و بسترهای لازم برای پیاده سازی اینگونه رفتارها از طریق آموزش در دانشگاه فراهم شود (زارعی متین و احمدی، 1388).
با توجه به اینکه افزایش اثربخشی همواره یکی از مسائل و دغدغه های مدیران سازمان هاست شناخت رفتار شهروندی سازمانی و عوامل موثر بر آن می تواند گام موثر و مفیدی در این مسیر به شمار آید. رفتار شهروندی سازمانی از رفتارهای فرانقشی کارآمد و اجتماعی مدار است (توکلی و همکاران، 1388).
وجود معضلاتی مانند کم کاری و پرخاشگری موجب می شود تا سازمان ها در پی کاهش اینگونه رفتارها و افزایش هر چه بیشتر رفتارهایی باشند که برای سازمان منافعی از جمله بهره وری داشته باشد. یکی از عواملی که باعث ایجاد بهره وری می شود، رفتار شهروندی سازمانی است. در سال های اخیر، بیشتر سازمان ها در پی یافتن راه هایی برای جذب مشارکت کارکنان در پیشبرد اهداف خود بوده اند در این میان توجه به رفتارهای داوطلبانه و خودجوشی تحت عنوان رفتارهای شهروندی سازمانی اهمیت می یابد چون افراد در ازای انجام آن، پاداشی دریافت نمی کنند (مایل افشار و همکاران، 1391: ص157).
عملکرد سازمانی برجسته از طریق تلاش های کارکنان معمولی حاصل نمی شود. یکی از دلایلی که باعث موفقیت سازمان های بزرگ می شود این است که آن ها دارای کارکنانی هستند که فراتر از وظایف رسمی خود تلاش می نمایند. مفهوم رفتار شهروندی سازمانی، تحولی در حوزه رفتار سازمانی ایجاد نموده است (صنوبری، 1387: ص80).
در صورتی که عرضه کار در بازار کار مناسب نباشد، کارکنان فقط در حد رفع وظیفه کار خواهند کرد و در بهترین حالت تنها به منظور از دست ندادن شغل فعلی تلاش می کنند یعنی حداقل تلاش ممکن؛ به نحوی که کارکنان دیگر ارزشی برای اهداف و ارزش های سازمان قائل نیستند و تلاشی برای رسیدن به این اهداف انجام نمی دهند و در نهایت تلاشی برای ماندن در سازمان نمی کنند. در چنین شرایطی رفتارهای مدنی سازمانی بطور چشمگیری کاهش خواهند یافت و هزینه های بسیاری بر سازمان تحمیل می گردد. که شامل هزینه های ناشی از ترک شغل کارکنان و یا هزینه های ناشی از صدمات شغلی، تاخیرها، کارشکنی ها، مشکلات در روابط با مدیریت و همکاران می باشد. سازمان باید هزینه های زیادی را صرف آموزش کارکنان فعلی و نیز کارکنان جدیدالورود نمایند که به دلیل عدم تعهد کارکنان به
هدر می رود و نتیجه مورد انتظار را به دست نخواهد داد. بنابراین، به نظر می رسد تعهد سازمانی امروزه یکی از شاهراههای اساسی موفقیت و بازدهی سازمان ها در دنیای تغییرات سازمانی باشد. درنتیجه، می توان از طریق اندازه گیری ارزش های افراد و از طریق بررسی میزان تطابق میان ارزش های افراد با سازمان، میزان تعهد سازمانی آنان را پیش بینی نمود (کاظمی و عریضی، 1390: ص71).
هر قدر میزان تعهد سازمانی کارکنان افزایش یابد، تاثیر بیشتری بر رفتار شهروندی داشته و باعث ارتقاء رفتار شهروندی می شود که در مجموع باعث افزایش اثربخشی و کارآیی فعالیت های سازمان می شود. نیروی انسانی وفادار، سازگار با اهداف و ارزشهای سازمانی و متمایل به حفظ عضویت سازمانی که حاضر است فراتر از وظایف مقرر، فعالیت کند، می تواند عامل مهمی در اثربخشی سازمان باشد. وجود چنین نیرویی در سازمان توام با بالا رفتن سطوح عملکرد و پایین آمدن میزان غیبت، تاخیر و ترک خدمت کارکنان است و وجهه سازمان را در اجتماع، مناسب جلوه داده و زمینه را برای رشد و توسعه سازمان فراهم می کند (ملک اخلاق و همکاران، 1389).
آنچه امروزه در ادبیات مدیریت، بدیهی می نماید آن است که سازمان ها به کارکنانی با تمایل به حرکت در فراسوی الزامات رسمی شغل، نیاز دارند (موریسون[3]، 1994).
رفتارهای مثبت فراتر از نقش، تحت عنوان رفتار شهروندی سازمانی مورد توجه قرار گرفته و غفلت از آنها در ارزیابی عملکرد کارکنان پذیرفتنی نیست. چراکه سازمان ها به لزوم مشارکت داوطلبانه، خودآگاه و بلندمدت افراد در جهت دستیابی به اهداف سازمانی واقف شده اند (حسنی کاخکی و قلی پور، 1386).
سازمان ها همیشه در وضعیت مطلوب قرار نداشته، آنها نیز در پاره ای مواقع با شرایط سختی روبرو خواهند شد و دچار افت می گردند در این مواقع به مدیریت سازمان بیش از سایر اجزاء فشار وارد شده و اینجا است که وجود کارکنانی با سطوح بالای رفتار شهروندی سازمانی برای مدیران کمک دهنده خواهد بود. زیرا، کارکنان مذکور با جوانمردی و تحمل شرایط نامساعد و دشوار، مدیران را در انتخاب راه حل های مناسب، از طریق مشارکت فعالانه و ارائهی پیشنهادات و ایده های سازنده خود، کمک میدهند (سبحانی نژاد و همکاران، 1389).
لین و هو[4](2010) معانی عمیق نهفته در مجموعهی ارزش ها را بیان کردند، آنها پیشنهاد کردند که ارزش هایی که بر توجه متقابل، مهربانی، جهت گیری گروه و سعی و کوشش تاکید دارند احتمال رفتارهای شهروندی سازمانی را افزایش خواهند داد. در میان این ارزش ها توجه متقابل و جهت گیری گروه، امنیت، مهربانی و سعی و کوشش مطرح شده اند (لین و هو، 2010).
از آنجایی که رفتارهای شهروندی سازمانی، رفتارهای کاری داوطلبانه است که به سمت سازمان هدایت می شود. سهام آن یک حوزه مشترک تحت عنوان سازمان با تعهد سازمانی دارد و یک هدف عمومی تحت عنوان کار با محوریت کار دارد. بطور مشابه، آن ارزشهایی که مطابق کار و زمینه سازمانی اند. تاثیر بیشتری روی رفتارهای شهروندی سازمانی دارند (اکانو و کراباتی[5]، 2013).
محوریت کار و تعهد سازمانی که برای پیش بینی رفتارهای شهروندی سازمانی بکار می روند. هر دو نگرش هایی در رابطه با این هستند که هر دو به حالات هدف قرار دادن اشیاء مختلف مربوط می شوند. محوریت کار بیان کنندهی اعتقادات و باورهایی در رابطه با اهمیت کار، بخصوص در رابطه با نقشی که کار در زندگی شخصی ایفا می کند. در این تعریف محوریت کار متناسب با رده و مقولهی نگرشهاست زیرا که آن ادراک و افکاری دربارهی محل کار در زندگی شخصی را منعکس می کند. محوریت کار یک متغیر مهم است که با نظام ارزشی یک شخص و درجهی تعهد به کار ارتباط دارد (هرسچ فیلد و فیلد[6]، 2000).
از آنجایی که استان ایلام جزو مناطق محروم کشور به شمار می رود. و با توجه به اینکه این استان نیاز به پیشرفت و توسعه دارد و مدیران و مسئولان دانشگاه نمی توانند با تلاش های معمولی و روزمرگی دانشگاه را به سمت پیشرفت و توسعه هدایت کنند و اینکه دانشگاه ایلام بعنوان یک سرمایه ملی و از ارکان توسعه در استان مطرح بوده و از جمله شاخص های پیشرفت علمی این دانشگاه کارکنان می باشد. توجه به رفتار شهروندی در اثربخشی و توسعهی علمی دانشگاه لازم و ضروری می باشد. لذا، در این پژوهش هدف ارائهی یک مدل از رفتار شهروندی سازمانی و عوامل مربوط به آن یعنی، ارزشها، محوریت کار و تعهد سازمانیبرای افرادی که در یک محیطی کار میکنند کهاقتصاد و فرهنگی پویا و متفاوت دارد.
|
شکل 1-1: مدل مفهومی رفتار شهروندی
1Singh &Modassir
1Kolen & Katez
1 Morrison
2Lin & Ho
3 Ucanoh & Karabati
1 Hirschfeld & Field
امروزه نگرش های سنتی امور بیمه ای از بین رفته و نگرش های مدرن مبتنی بر مشتری مداری جایگزین آنها شده است ، که همین امر باعث شده شرکت های بیمه با چالش های رقابتی شدیدتری روبرو شوند.
امروزه باقی ماندن و موفقیت در فضای رقابتی میان شرکت های بیمه در ایران به عنوان یک دغدغه بسیار مهم مدیران این شرکت ها شده است که هر چقدر آن ها در مسیر آینده پیش بروند اهمیت آن بیشتر می شود.
رقابت پذیری ؛ بهره وری ، نوآوری ، اثربخشی و رضایت مشتری و … را با خود به همراه دارد به این مفهوم که هر شرکتی بتواند به بهترین شکل ممکن ، منابع در دسترس اعم از سرمایه ، نیروی کار و فن آوری را تلفیق کند محصولات مشتری پسند و یا خدماتی مناسب را به بازار عرضه نماید ، از موفقیت بیشتری در فضای رقابتی برخوردار خواهد بود. از آنجایی که رقابتپذیرییک مفهوم تطبیقی است که توانایی یا عملکرد یک شرکت یا بنگاه اقتصادی را در زمینه عرضه کالا یا خدمات خود به یک بازار را مشخص می کند (لازلو و همکاران ، 2009 ، ص 125).بنابراین چنانچه بتوان ریشه های عدم رقابت پذیری و عوامل تشکیل دهنده و موثر بر رقابت پذیری شرکتهای بیمه را شناسایی و مورد بررسی قرار داد ، می توان راهکارهایی را جهت افزایش قدرت رقابت پذیری این شرکتها در فضای کسب و کار کشور پیشنهاد نمود.
برای بالا بردن توان رقابتی شرکت های بیمه ، شناخت عوامل و بررسی مولفه های اصلی رقابت پذیری برای آنها امری حیاتی بوده و تحلیل مداوم این عوامل را نیز به نوبه خود طلب می نماید. در صورت عدم شناخت آگاهانه این عوامل ، برنامه ریزی ها ، تصمیم گیری ها و اجرای آنها نادرست بوده و صدمات جبران ناپذیری به پیکره شرکت هایبیمه وارد می سازد. بنابراین با توجه به اینکه رشد ساختار صنعت بیمه در هر کشور بیانگر توسعهیافتگی آن کشور از طریق سرمایه گذاری حق بیمه های دریافتی به منظور ارتقا رشد اقتصادی و توسعه کشور می باشد لذا می توان با بهبود عملکرد صنعت بیمه از طریق بهرهوری نیروی انسانی ، خصوصی سازی بیشتر شرکت های بیمه و توسعه فعالیت های بیمه ای ، سطح رقابت پذیری را در کشور افزایش و متقابلا بهبود بخشید.
در این پژوهش متغیر وابسته رقابت پذیری و متغیر های مستقل شامل: عوامل محیطی ، عوامل درون سازمانی و عوامل ایجاد ارزش ادراکی می باشد که شرح آنها در فصل دوم به تفصیل آمده است و مورد بررسی قرار گرفته تا از بین متغیر های نام برده در بالا اهمیت متغیر های عوامل محیطی ، عوامل درون سازمانی و عوامل ایجاد ارزش ادراکی در شرکت های بیمه مشخص گردد. ازین رو ، با نگرش کسب و کاری که صنعت بیمه به عنوان یکی از بنگاه های اقتصادی ، نسبت به توسعه مقیاس رقابت پذیری دارد ، این پژوهش سعی نموده است ضمن توجه به مشکلات بیان شده ، اقدام به تعیین میزان تاثیر گذاری عوامل موثر و کلیدی بر رقابت پذیری در شرکت های بیمه بپردازد و با استفاده از مدل معادلات ساختاری نحوه ارتباط این متغیرها را بر رقابت پذیری مورد بررسی قرار دهد که ،از میان عوامل موثر بر رقابت پذیری ، کدام متغیر بیشترین تاثیر ممکن را می تواند بر رقابت پذیری شرکت های بیمه داشته باشد؟
[1]Li
آموزش مهارتهای زندگی فرد را برای غلبه بر تنشها و مشکلاتی که گریبانگیر فرد وجامعه است آماده میکند. منظور از مهارتهای زندگی آن نوع تواناییهای عملی است که برای موفقیت و احساس شادمانی در زندگی روزمره مورد نیاز میباشد و اهداف آموزشی این مهارتها از الزامات و نیازهای روزمره استخراج میشود. مهارتهای زندگی بسیار متعدد هستند و ماهیت و انواع آن با توجه به موقعیتها، فرهنگها و جوامع تغییر مییابد. نمونههایی از مهارتهای مورد تأکید در نظامهای آموزشی عبارتند از: مهارتهای حرفهای، مهارتهای زندگی روزمره، مهارتهای ارتباط میان فردی، مهارت همدلی، مهارت حل مسأله، مهارت تفکر انتقادی، مهارت حفظ بهداشت و سلامت، مهارت خود آگاهی، مهارت مقابله با استرس، مهارت شهروندی مسئول (فتحی واجارگاه،2003، ص 5-4).
در دورة متوسطة قسمت اعظم استعدادهای اختصاصی نوجوان و جوان بروز میکند، قدرت یادگیری آنان به حد اعلای خود میرسد، کنجکاوی آنان جهت معینی مییابد و مسائل جدید زندگی نظیر انتخاب رشته، انتخاب حرفه و شغل، اداره خانواده وگرایش به مرام و مسلک، ذهن آنان را به خود مشغول میدارد و به مرحلة ادراک ارزشهای اجتماعی، اقتصادی و معنوی میرسند.
این دوره از لحاظ مبانی فلسفی، زیستی، روانی و اجتماعی دوره بسیار مهمی است. دوره ای که آموزش عمومی را به آموزش عالی پیوند می دهد وگروه کثیری را برای ورود به جامعه و بازار کار مهیا میکند.از این رو هر نوع نارسایی و خلل در این دوره مستقیماً بر عملکرد و کیفیت هر دوحلقه آموزش عمومی و عالی، تأثیر بسزایی دارد. (صافی،1380، ص90).
آموزش مهارتهای زندگی برای دانشآموزان ایرانی در صحنة عمل چندان مورد تأکید قرار نگرفته است و تحقیقات انجام یافته بر روی برنامههای آموزشی و میزان دستیابی دانشآموزان به مهارتهای زندگی، فقدان یا کمبود آن را نشان میدهند (رمضانخانی و سیاری 1379، کیامنش 1379).
شاید به استناد چنین تحقیقاتی بوده است که در برنامة پنج سالة سوم توسعه در بخش آموزش، از عدم توجه به آموزش مهارتهای زندگی به دانشآموزان ابراز نگرانی شده است (برنامه سوم توسعه، 1378، ص201؛ به نقل از ادیب،1382).
لذا با توجه به شرایط جاری به منظور شناخت وضعیت موجود عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری (از قبیل اهداف، مواد آموزشی، محتوا، فعالیت های یادگیری، راهبردهای تدریس، ارزشیابی، گروه بندی، زمان و فضا) و کمبودها وکاستی های آن در مقایسه با وضعیت مطلوب، این تحقیق به عمل آمده است. مسأله اساسی تحقیق از یک سو شناسایی عوامل آسیب زا در عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری و از سوی دیگر اولویت بندی اهمیت عناصر این برنامه درسی از منظر متخصصان تعلیم و تربیت، معلمان و دانشآموزان شهر تهران و ارائه راهکارهایی برای بهبود وضعیت آن بوده است.
اهمیت و ضرورت پژوهش:
اهمیت و ضرورت برنامه درسی مهارتهای زندگی از این بابت است که ضمن ارتباط با چگونگی و کیفیت زندگی شهروندان موضوعات آموزشی را به نیازهای واقعی و علایق دانشآموزان پیوند میدهد، ضمن اینکه در برنامههای موضوع محور جاری ایجاد تعادل مینماید. به همین لحاظ امروزه در بسیاری از نظامهای آموزشی بخشی از برنامههای درسی رسمی به این امر اختصاص یافته است.
افراد نیازبه کارکردهایی دارند که آنانرا مجهز نماید تا در مقابل استرسها، مسائل غیر قابل پیش بینی و کشمکشهای زندگی قادر شوند، سازگارانه مقابله نمایند. این کارکردها بسیار زیر بنایی هستند و در فرایند تحول، شکل میگیرند کارکردهایی نظیر شناختها، عواطف و رفتارها در قالب ساختارهایی مانند عزت نفس، خود کارآمدی، توانایی حل مسئله، درک از خود، مهارتهای اجتماعی، سبکهای اسنادی و… تجلی مییابد.
آنچه دانشآموزان در حال حاضر در مدارس میآموزند پاسخگوی تمامی نیازهای اجتماعی، عاطفی و… آنان در صحنة واقعی زندگی نیست. علاوه بر این آموزشهای روان شناختی با هدف پیشگیری از آسیبهای اجتماعی زندگی حاضر و آینده فرد ارائه میگردد. پژوهشها نشان میدهند که آموزش مهارتهای زندگی به ارتقای بهداشت روانی کودکان و نوجوانان در ابعاد مختلف زندگی کمک میکند و از اساسی ترین برنامههای پیشگیرانه در سطح اولیه بشمار میرود. سلامتی بخش اصلی یک زندگی شاد است و مدارس نقش مهمی در آگاه ساختن نوجوانان پیرامون مسائل بهداشتی و سلامتی و آموزش علوم زندگی به آنان دارند (آقاجانی، 1381، ص10).
همچنین تحقیقات نشان میدهند که توسعه مهارتهای زندگی میتواند شروع مصرف مواد مخدر را به تأخیر بیندازد، از رفتارهای جنسی پرخطر جلوگیری کند، مدیریت خشم را تعلیم دهد، عملکرد تحصیلی را بهبود بخشد و سازگاریهای اجتماعی مثبت را ارتقاء بخشد (PAHO،2001، ص6).
با توجه به اهمیت سرمایهگذاری در آموزش نیروی انسانی و لزوم تربیت شهروندان شایسته و با در نظر گرفتن اینکه دانشآموزان دوره متوسطه نیروی فعال جامعه هستند، و به لحاظ شرایط خاص دورة جوانی دارای ویژگیهای منحصر به فرد و حساسی هستند، همچنین این گروه سنی در رابطه با رفتارهای مربوط به مشکلات بهداشتی آسیبپذیر میباشند لذا آموزش مهارتهای زندگی با توجه به اهمیت و تأثیر آن بر رشد رفتارهای مطلوب و مثبت یادگیرندگان و نیز ویژگیهای دوره جوانی، برای دانشآموزان این دوره اهمیت بسزایی دارد. از این رهگذر شناسایی عوامل آسیبزا در برنامة آموزش مهارتهای زندگی دورة متوسطۀ نظری و اولویت بندی اهمیت عناصر تشکیل دهنده این برنامه، اطلاعات اساسی را برای بازنگری برنامههای آموزش مهارتهای زندگی فراهم میسازد و زمینه را برای ارائة آموزشهایی در جهت بهبود زندگی و توانمندسازی دانشآموزان این دوره مهیا میکند. همچنین تدوین برنامه آموزش مهارتهای زندگی مبتنی بر خواستهها و نیازهای دانشآموزان دورة متوسطه نظری به آنها کمک میکند تا بطور موفقیتآمیز زندگی کنند و در نقشهای چندگانه شان به عنوان عضو یک خانواده، شهروند و نیروی کار مفید و مؤثر عمل نمایند.
اهداف پژوهش:
اهداف کلی:
1- شناسایی آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی نظام آموزش متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی از منظر متخصصان تعلیم و تربیت، معلمان، و دانشآموزان
2- اولویت بندی اهمیت عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها از منظر متخصصان تعلیم و تربیت، معلمان، و دانش آموزان
اهداف ویژه:
1- شناسایی آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی از منظر متخصصان تعلیم و تربیت
2- شناسایی آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی از منظر معلمان
3- شناسایی آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی از منظر دانشآموزان
4- شناسایی میزان توافق متخصصان تعلیم و تربیت ،معلمان، و دانش آموزان در زمینه آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی
5- اولویت بندی اهمیت عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها ازدیدگاه متخصصان تعلیم وتربیت
6- اولویت بندی اهمیت عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها از دیدگاه معلمان
7- اولویت بندی اهمیت عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها از دیدگاه دانش آموزان
8- ارائه راهکارهایی به منظور کمک به تدوین بهتر برنامه آموزش مهارتهای زندگی متناسب با نیازها و شرایط دانش آموزان دوره متوسطه نظری.
سوالات پژوهش
سوالات کلی:
1- آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی از منظر متخصصان تعلیم و تربیت، معلمان، و دانشآموزان کدام است؟
2- کدام دسته از عناصر برنامه درسی مهارت های زندگی و زیر مؤلفه های آنها از دیدگاه متخصصان تعلیم و تربیت، معلمان و دانش آموزان از اولویت و ارجحیت بیشتری برخوردار است؟
سوالات ویژه:
1- از دیدگاه متخصصان تعلیم و تربیت، آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی کدام است؟
2- از دیدگاه معلمان، آسیب های موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی کدام است؟
3- از دیدگاه دانشآموزان، آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی دوره متوسطه نظری با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی کدام است؟
4- آیا بین دیدگاه متخصصان تعلیم و تربیت معلمان و دانشآموزان در زمینه شناسایی آسیبهای موجود در برنامه آموزش مهارتهای زندگی با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسی تفاوت وجود دارد؟
5- از دیدگاه متخصصان تعلیم و تربیت، کدام دسته از عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها از اولویت بیشتری برخوردار است؟
6- از دیدگاه معلمان، کدام دسته از عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها از اولویت بیشتری برخوردار است؟
7- از دیدگاه دانش آموزان، کدام دسته از عناصر برنامه درسی مهارتهای زندگی و زیر مؤلفه های آنها از اولویت بیشتری برخوردار است؟
[1]. Stanton
[2]. Pittman
[3]. WHO