اما در سطح داخل روسیه نیز، یادگاری که از شوروی باقی مانده بود چیزی جز اوضاع بد اقتصادی، بی هویتی، فلاکت و بدبختی نبود. روی کار آمدن یلتسین پس از فروپاشی نیز نه تنها اوضاع را بهبود نبخشید بلکه سست بودن شخصیت وی، اوضاع را وخیم تر از پیش کرد. اما در این میان روی كار آمدن پوتین، نقطه عطفی در سیاست های داخلی و خارجی این كشور پس از جنگ سرد به شمار می آید. پوتین كوشیده است از یک سو با حل بحران های داخلی، ثبات و انسجام را به روسیه بازگرداند و از سوی دیگر با بیرون آوردن روسیه از لاك خویش با رویكردی پیشرونده و تهاجمی در برابر محدودیت هایی كه عمدتاً غرب با توسعه طلبی خود علیه روسیه پدید آورده است، بایستد. هدف پوتین از این رویه ها بازگرداندن بلندآوازگی گذشته ملت روسیه و بازیابی روسیه به عنوان یک قدرت جهانی است. در این راستا می توان گفت رویكرد تهاجمی پوتین در سیاست خارجی، واكنشی در برابر وادادگی یلتسین در برابر غرب و به ویژه آمریكا بوده است.
پوتین با برگزیدن سیاست اوراسیاگرایی و در کنار آن توجه به رویکرد پراگماتیستی تلاش کرد تا اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور را بهبود بخشد و در این امر تا حدودی نیز موفق شد. این رویکرد برخلاف دوره ی یلتسین سبب شد تا پوتین، اولویت سیاست خارجی خود را به کشورهای منطقه و حوزه اوراسیا بدهد. در راستای نایل شدن به این هدف، تلاش کرد با تشکیل اتحادیه های مختلف از جمله اتحادیه کشورهای مستقل مشترک المنافع یا دیگر اتحادیه ها علاوه بر حفظ حاکمیت و سلطه ی خود بر کشورهای منطقه، نوعی بازدارندگی در مقابل ایالات متحده آمریکا نیز ایجاد کند. زیرا این کشورها به عنوان حیات خلوت روسیه، نقش حیاتی در تأمین امنیت روسیه دارند و هر نوع درگیری در آن ها اوضاع روسیه را دچار چالش می کند. بنابراین روسیه با اتخاذ این سیاست و رفتار پراگماتیستی تلاش دارد سلطه و روابط خود با جمهوری های سابق بازمانده از شوروی را حفظ کند و علاوه بر این در هر نوع احساس ناامنی از روابط این جمهوری های با دشمنان خود، به ویژه آمریکا، واکنش لازم را اعمال کند
تبیین مسئله:
نظام بین الملل عرصه ی روابط و تعامل است،گاه این روابط با صلح و آرامش و گاه با تعارض و کشمکش همراه است. در این راستا کشورها برای تعریف و شناساندن خود در عرصه ی بین المللی به ایدئولوژی ها و رویکردهایی متوصل می شوند که می تواند سبب ارتقا یا تنزل جایگاه آنها گردد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نقطه ی عطفی برای تغییر ماهیت نظام بین الملل – از دوقطبی به تک قطبی- وهمچنین تقلای کشور روسیه در تعریف هویت از دست رفته ی خود بود که مقدمات ورود مباحث و رویکردهای جدید به عرصه ی بین الملل را فراهم آورد.
روسیه در جستجوی هویت از دست رفته ی خویش به این واقعیت دست یافت که سیاست آتلانتیک گرایی و دنباله روی از تک قطب نه تنها دردی از آن دوا نکرد بلکه سبب انحطاط و سرخوردگی هر چه بیشتر آن در سطح داخلی و خارجی نیز شد؛ بنابراین با روی کار آمدن پوتین نقطه ی عطف دیگری در سیاست خارجی روسیه مطرح شد که با افزایش قیمت نفت و مدیریت استراتژیک پوتین، اوضاع اقتصادی روسیه بهبود یافت. اما سیاست و نگرش اتخاذ شده در روسیه، ناشی از اعتماد به نفسی بود که کسب کرده بود، این امر نه تنها قدرت مانور روسیه را در سطح منطقه افزایش داد بلکه زمینه های روبرو شدن با آمریکا و به چالش کشیدن نظام تک قطبی را نیز به دست داد.
فرم در حال بارگذاری ...