1-2. مسئلهی پژوهش:
در میان رویکردهای گوناگون نقد و بررسی آثار ادبی که از ابتدای قرن بیستم شکل گرفت، نقد روانکاوانه آثار هنری و تحلیل متون ادبی از منظر روانشناسی از ویژگی خاصی برخوردار است. در نقد روانکاوانه، مسائل مختلف روانشناسی در متون ادبی کشف میشود تا هم فصول ممیز ادبیات از روانشناسی، و هم پیوند میان آنها مشخص شود. در واقع نقد روانکاوانهی متون ادبی میتواند به معنای روانکاوی ادبیات باشد؛ به این معنا که روانشناسی و ادبیات دو چیز مستقل از یکدیگرند که در عین استقلال با یکدیگر پیوندهایی نیز دارند. فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی و بعدها یونگ و… توانستند با توجه به دریافتهای جدید و نوآورانهی خود از روان انسان و کشف ابعاد جدیدی از وجود آدمی، قرائت تازهای را از متون ادبی و اساطیری و آثار هنری به مخاطبان خود ارائه دهند. اساس این تحقیق بر محور روانشناسی شخصیت است که از مباحث بسیار مهم روانشناسی میباشد چرا که از طریق شناخت شخصیت و تبیین آن میتوان تا حدودی بهصورت علمی رفتارهای درونگرا و برونگرا و همچنین الگوی خاص فکری هر فردی را توصیف و تبیین کرد که البته کار بسیار پیچیده است زیرا همه کاوشهای تجربی و علمی روانشناسان تاکنون علی رغم پیشرفتهای فزآینده به جمعبندی کلی و تعریف جامعی از آن نرسیده و هر کس به تناسب دیدگاهش در مورد ماهیت انسان نظریههای مختلفی ارائه دادهاند. اما نتوانستهاند به طور کامل شخصیت انسان را واکاوی نمایند، چرا که تمامی معانی و خصوصیات شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص روانشناسی یافت. برای مثال، “یونگ” معتقد است شخصیت، علاوه بر گذشته، به وسیلهی آینده شکل میگیرد، “فروید” عقیده داشت که شخصیت از (نهاد، خود و فراخود) ساخته شده است، “راجرز” شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی میدانست که محور تمام تجربههای وجودی بود، “آلپورت” شخصیت را مجموعه عوامل درونی، که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد تلقی کرده است. “واتسن” شخصیت را مجموعه سازمان یافتهای از عادات میپنداشت. همچنین “شلدن” مراحل شخصیت را بر اساس جنینشناسی بررسی میکند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که شخصیت پیچیده و لایه لایهی هر فردی بر اساس نظریههای مختلف روانشناسان شخصیت از جمله «فروید»، «یونگ»، «آدلر» «راجز»، «مزلو»، «اریکسون» و… قابل بررسی و تحلیل است. در این تحقیق سعی میشود هر کدام از شخصیتهای مهم دو داستان تراژدیک رستم و سهراب و رستم و اسفندیار از جمله: (رستم، سهراب، اسفندیار، گشتاسپ، پشوتن، هجیر، بارمان، هومان، افراسیاب…). بر اساس، انطباق با برخی از مهمترین اصول روانشناسی روانشناسان شخصیت یاد شده مورد نقد و بررسی قرار گیرد. زیرا در لایههای رفتارهای این شخصیتها میتوان عناصر ویژهای را یافت که به یکی از بحرانهای یا یک بُعد شخصیتی یا آرزوی از دست رفته و سرکوب شده انسان اشاره دارد.
به نظر بسیاری از محققان، داستان رستم و اسفندیار نوعی تراژدی است. شمیسا مینویسد: «رستم و اسفندیار را معمولا حماسه خواندهاند، به گمان من تراژدی خواندن آن شایستهتر است». (شمیسا،224:1376). با بررسی قرائن موجود در داستان متوجه میشویم که دلیل رخ دادن تراژدی مرگ اسفندیار به عوامل درونی محرک این دو پهلوان در رویارویی با یکدیگر و برخورد دو جهانبینی برمیگردد. تقابل رستم و اسفندیار که همیشه از آن با قید جنگ یاد شده به چیزی فراتر از یک نزاع یا یک جنگ است. این تقابل همان کشمکشهای درونی دو پهلوان است. غیر از عوامل درونی که باعث تراژدیک شدن این اثر می شده میتوان به غیاب پشوتن که در این داستان نماینده وجدان آگاه، عقل سلیم و ندای حق و راستی است اشاره کرد. زیرا حضور مؤثر پشوتن و درایت او میتوانست پایان دهنده این نبرد شوم باشد. در حالی که تراژدی حضور عقلانیت پشوتن را برنمیتابد و میان تراژدی و خرد انسان تضادی آشکار وجود دارد.
داستان رستم و سهراب که نیز یکی از حزن انگیزترین داستانهای شاهنامه است یک اثر تراژدیک به حساب میآید. در این تراژدی تقدیر و سرنوشت سهم مهمی بر عهده دارند. این سرنوشت تغییر ناپذیر که قدرت بشری نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کرده، بافتهای آدمیان را پنبه میکند(خالقی مطلق،62:1372).
دست نیرومند تقدیر را در جریان شکلگیری حوادث این داستان بارها میتوان مشاهده کرد:کشته شدن ژنده رزم- کسی که برای شناسایی رستم به همراه او آمده است- کتمان نام رستم و امتناع از نشان دادن رستم به سهراب از سوی هجیر، تأثیر همین نیروی تقدیر است، که گویی خود فردوسی نیز کاملاً به شکست انسان در برابر سرنوشت باور دارد که بلافاصله بعد از طفره رفتن هجیر از نشان دادن رستم به سهراب؛ میسراید:
تو گیتـی چـــه سازی که خــود ساختست جهانـــــــدار از ایـــن کــــار پـــرداختست
زمـانـــه نبـشتـه دگـــرگـونــــه داشــت چنـــان کــــــو گــــذارد ببایــــد گـذاشت
(فردوسی،188:1389،ب593-592 )
و تلخترین بخش این داستان جایی است که انسان نیز دست ناتوان خویش را در دستان تقدیر گذاشته، و یاری دهندهی آن میشود؛ رستم با پنهان کردن هویت خویش تکوین کننده فاجعه میشود و آخرین امید سهراب را به باد میدهد:
چنــــین داد پـاســخ کــــــه رستـم نـیم هــــــم از تخـــــمه ســام و نیـــــرم نــیم
کـــــه او پهــــلوان است مــــا کـــهتریم نـــــه با تخـــت و گاهـــــم و با مغـــــفریم
(همان:191،ب692-691)
اسلامی ندوشن درباره رستم و سهراب میگوید: «تراژدی رستم و سهراب، تراژدی بیخبری است. دو پهلوان که پدر و پسر هستند به علت آنکه یکدیگر را نمیشناسند به روی هم شمشیر میکشند. تقدیر برای بیخبر نگه داشتن آن دو از هم، همه عوامل را به کار میاندازد»(اسلامی ندوشن،۱۳91:۳۰۷). پژوهش حاضر در نظر دارد با توجه به اصول مکتب روانشناسان برجسته و مهم (فروید و یونگ و….) داستانهای مذکور را تحلیل و بررسی نموده و عوامل روانی مؤثر در روند شکلگیری ناگزیر این دو تراژدی را شناسایی و بازنمایی کند.
1-3. پیشینهی علمی پژوهش:
تاکنون دربارهی نقد روانکاوانهی برخی از شخصیتهای شاهنامه پژوهشهای مختلفی صورت گرفته است. در بررسیهای انجام شده، موضوعی منطبق با موضوع تحقیق حاضر یافت نشد، اما در امتداد آن میتوان به پژوهشهایی مرتبط با تحقیق؛ از جمله موارد زیر اشاره کرد:
١- کاظمی، محمد رضا (١۳۸۳). ویژگیهای خلقی قهرمانان در شاهنامه.
این پایاننامه به بررسی زندگی و حیات قهرمانان حماسی، ویژگیهای ظاهری و جسمی و ویژگیهای روحی و روانی آنها پرداخته است.
۲- حقگویان جهرمی، لیدا ( ١۳۸۸). ساختارشناسی پهلوانان ایران باستان در شاهنامه فردوسی.
این پایاننامه به ساختارشناسی پهلوانان ایران باستان و ویژگیهای اخلاقی آنها از نظر اعتقادی، ملی، بزمی و ویژگیهای ظاهری آنها و سجایای پهلوانی پرداخته است.
۳- قشقایی، سعید‐ رضایی، محمد هادی (١۳۸۸). تحلیل روانکاوانهی شخصیت گردآفرید. فصلنامه علمی پژوهشی.
در این مقاله سعی شده است شخصیت گردآفرید بر اساس دو مکتب روانکاوی یونگ و فروید و آرتمیس بررسی شود. در بخش اول این مقاله؛ تمامیت روان گردآفرید طبق نظریهی عقدهی اختگی فروید روانكاوی، و در بخش دوم اشارهی مختصر از روان گردآفرید بر طبق دیدگاه یونگ شده است اما به طور کامل و به همراه شاهد مثال، به این موضوع پرداخته نشده است لذا در این جستار، سعی شده است که شخصیت گردآفرید به گونهای بارزتر، از دیدگاه این روانشناس-یونگ- بررسی و تحلیل شود.
4- اَتونی، بهروز(1390). نقد اسطوره شناختی ژرفا، بر بنیاد کهننمونهی مادینه روان. فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی.
این مقاله نیز به گزارش و تحلیل کهن نمونهی مادینه روان برخی از شخصیتهای اسطورهای پراخته است. که برای فهم بهتر مطالبها در این پایاننامه از آن استفاده شده است.
5- هوشنگی، مجید(1388). نقد و بررسی روانكاوانهی شخصیت زال از نگاه آلفرد آدلر. فصلنامة نقد ادبی.
در این مقاله سعی شده است شخصیت زال در شاهنامه، از نگاه روانشناسی مورد نقد و بررسی قرار گیرد. ویژگی روانی این شخصیت در چارچوب نظریهی عقدهی حقارت و برتریجویی آلفرد آدلر در این مقاله تحلیل و بررسی شده است. اما به ویژگی روانی این شخصیت از دیدگاه یونگ که در این پژوهش به آن پرداخته شده است؛ اشارهای نشده است. این مقاله برگرفته از پایاننامهی کارشناسی ارشد از دانشگاه تربیت مدرس است که نویسنده در آن به بررسی شخصیتهایی چون: زال، رستم، و تهمینه پرداخته است. اما با مطالعهی این پژوهش به این نتیجه رسیدیم که وی در تحلیل شخصیت رستم به نتیجه منطقی نرسیده، و به فرضیهها و نتایجی دست یافته، که نگارنده در فصل چهارم این پایاننامه در بخش تحلیل شخصیت رستم از دیدگاه فروید؛ دلایلی را در رد آنها ارائه داده است.
اما به طور کلی دربارهی نقد روانکاوانهی شخصیتهای اصلی این دو داستان-رستم و سهراب و رستم و اسفندیار- بر اساس دیدگاه روانشناسان (کارل گوستاو یونگ، زیگموند فروید، آلفرد آدلر و…) کار پژوهشی صورت نگرفته است. و این پژوهش از این جهت کاملاً بدیع و نو است.
1-4. اهداف و اهمیت پژوهش:
با توجه به اینکه بسیاری از موضوعات متنوع متون ادبی ریشه در اصول روانشناسی دارد، بررسی روانکاوانهی این دو داستان و تبیین اصول روانشناسی مرتبط با موضوع و شخصیتهای داستان، از اهداف اصلی این پژوهش است. سخن گفتن دربارهی شخصیت، پیش از هر چیز مستلزم شناخت ماهیت انسان و فرضیههای اساسی مربوط به آن است. و با توجه به اینكه هدف اصلی این پژوهش فراهم كردن زمینه برای ارائه نظریه شخصیت با رویکرد روانشناختی است؛ اتخاذ موضعی مشخص دربارهی مفروضههای مربوط به ماهیت انسان، نه تنها لازم و ضروری، بلكه امری اجتنابناپذیر است.
تحقیقات میان رشتهای در دنیای امروزی رونق زیادی یافته و نتایج مفید و ارزندهای به دست میدهد. در حوزهی ادبیات، رابطهی روانكاوی و ادبیات و بررسی متون ادبی از دیدگاه روانكاوی؛ در گشودن بسیاری از راز و رمزها مفید است و نتایجی شگفت به دست میدهد. روانكاوی خود حوزهی وسیعی است كه صاحب نظران متعدد با دیدگاههای مختلف و حتّی گاهی متضاد به آن پرداختهاند. بنابراین بررسی آثار ادبی ایران از دیدگاه روانكاوی میتواند ما را به جنبههایی از رمزشناسی این آثار و درك ژرفای روانی آنها برساند. این نوع پژوهشهای روانکاوی كمك میكند، تا جنبههای نمادین و رمزی، در بسیاری از اسطورهها، داستانها، حوادث و افسانهها و مانند آن روشن، و معانی پنهان درون آن آشكار گردد. و شاهنامه اثری ملی و محصول ناخودآگاه جمعی ایرانی در طول قرنهاست، که این اثر به خصوص در بخش اسطورهای و حماسی، دارای داستانهای نمادین و معانی ژرف و عمیقی است كه از دیدگاه فوق قابل تحلیل است.
1-5. پرسش پژوهش:
١- آیا داستانهای رستم و سهراب و رستم واسفندیار جنبهی تراژدیک دارند؟
۲- آیا میتوان داستان رستم و سهراب، رستم و اسفندیار را بر اساس اصول روانشناسی، نقد روانکاوانه کرد؟
1-6. فرضیهی پژوهش
با بررسی دقیق سیر و روند حوادث داستانها و فرجامی که در پایان داستان برای شخصیتهای اصلی آن پیش آمده است، و همچنین با توجه به دلایلی که در فصل دو به آن اشاره شده است؛ جنبههای تراژدیک هر دو داستان بسیار پر رنگ و قوی است. و با توجه به رفتار، گفتار و منش شخصیتهای داستان، بررسی آنان از دیدگاه روانشناسان برجسته ضرورت دارد، تا در کنار رو ساخت داستان، لایههای ژرفساخت این داستانها کشف گردد.
1-7. روش و شیوهی اجرای پژوهش:
در این پژوهش، ابتدا اصول روانشناسی روانشناسان برجسته با دقت مطالعه و دستهبندی میگردد، سپس با مطالعه عمیق هر دو داستان، هر کدام از شخصیتهای این داستانها را، که رفتار، گفتار، منش و کردار آنها با اصول روانشناسی روانشناسان منطبق هستند مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد.
فرم در حال بارگذاری ...