«احتیاط عبارت است از کاربرد درجهای از مراقبت که در اعمال قضاوت برای انجام برآورد در شرایط ابهام مورد نیاز است به گونهای که درآمدها یا داراییها بیشتر از واقع و هزینهها یا بدهیها کمتر از واقع ارائه نشود».
اولین تعریف از محافظهکاری در حسابداری توسط هیئت استانداردهای حسابداری مالی در بیانیه مفهومی شماره 2 در سال 1982 به این گونه بیان میشود:
«محافظهکاری یک واکنش محتاطانه نسبت به شرایط ابهام است و سعی دارد مطمئن شود که ابهام و ریسکهای ذاتی موجود ناشی از شرایط و موقعیتهای تجاری به اندازه کافی مورد توجه قرار گیرند و شناسایی شوند».
باسو (1997) محافظهکاری را به عنوان تمایل حسابداران جهت نیاز به درجه بالاتری از تایید-پذیری برای شناسایی اخبار خوب در سود نسبت به اخبار بد تعریف کرد (Basu, 1997, 7).
باسو در واقع از دیدگاه صورت سود و زیان به تعریف محافظهکاری پرداخت و از رفتار نامتقارن سود، نسبت به اخبار خوب و بد به عنوان محافظهکاری یاد نمود. او با استفاده از این تعریف به دنبال معیاری برای سنجش محافظهکاری بود و به منظور عملیاتی کردن و فرموله نمودن معیار مربوطه، بازدههای مثبت و منفی سهام را جانشینی برای اخبار خوب و بد تعریف خود در نظر گرفت. بدین ترتیب این تعریف از محافظهکاری رابطه سود- بازده را در نظر میگرفت. نتایج تحقیقات، تعریف وی را تایید کرد و نشان داد که واکنش سود نسبت به بازدههای منفی (اخبار بد) بسیار به هنگامتر از بازدههای مثبت (اخبار خوب) است. از این رو، این تفاوت در واکنش سود نسبت به اخبار خوب و بد رگرسیون سود- بازده را تحت عنوان، «عدم تقارن زمانی سود» به عنوان معیاری برای محافظه-کاری معرفی نمود که از دیدگاه صورت سود و زیان نشأت میگرفت. باسو جهت توجیه دیدگاه سود و زیانی برای معیار محافظهکاری خود به بولتن تحقیقات حسابداری شماره 2 انجمن حسابداران رسمی آمریکا (1939) اشاره داشت که بیان شده بود محافظهکاری در صورت سود و زیان نسبت به ترازنامه از اهمیت بیشتری برخوردار است.
پس از معرفی این معیار، محققان زیادی با استفاده از این معیار به سنجش محافظهکاری در تحقیقات خود پرداختند. طی سال های بعد از 1997 میلادی و در پی استفاده گسترده از معیار باسو در تحقیقات حسابداری برای سنجش محافظهکاری، محققان بر آن شدند که به بررسی بیشتری در مورد این معیار بپردازند. آنها طی بررسی رابطه بین این معیار و سایر معیارهای محافظهکاری به ویژه با «نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری (MTB)» به یافتههای جدیدی رسیدند. MTB نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری سهام را به عنوان معیاری برای محافظهکاری میسنجد. که از این پس در این تحقیق بصورت (P/B) نشان داده میشود. این معیار با دیدگاهی ترازنامهای به ارزیابی محافظهکاری میپردازد. نتایج تحقیقات این محققان بیانگر رابطه منفی بین آنها بودند. از این رو با توجه به سابقه معیار (P/B) و سطح پذیرش عمومی این معیار از سوی محققان، منجر به زیر سؤال رفتن اعتبار معیار باسو شد.
به بیان رویچودهاری و واتز (2006) چنانچه دوره برآورد معیار عدم تقارن زمانی سود بیش از یک دوره باشد، رابطه این معیار با نسبت (P/B) مثبت خواهد شد. تمام منتقدان معیار باسو به بررسی رابطه این معیار با نسبت (P/B) اول دوره برآورد آن پرداخته بودند. تحقیق حاضر، به دنبال بررسی رابطه بین معیار عدم تقارن زمانی سود با نسبت (P/B) است. در واقع مسئله اصلی این تحقیق، بررسی رابطه بین دو معیار محافظهکاری است که یکی از آنها بر مبنای دیدگاه سود و زیانی و دیگری متکی بر دیدگاه ترازنامهای است. از این رو سوال اصلی این تحقیق به صورت زیر بیان می-شود:
«آیا بین محافظهکاری سود و زیانی و محافظهکاری ترازنامهای رابطه معکوس وجود دارد؟» به عبارت دیگر بین معیار عدم تقارن زمانی سود و نسبت (P/B) اول دوره رابطه معکوس معنیداری وجود دارد؟
[1] – Basu
[2]- Good News
[3]- Bad News
[4] – Asymmetric timeliness of earnings
[5] – Accounting Research Bulletin 2 (ARB 2)
[6] – American Institute of Certified public Accountant (AICPA)
[7] – Market_ to_ book ratio
[8] – Roychowdhury and watts
[1] – Economic Globalization
[2] – Agency Theory
فرم در حال بارگذاری ...