«صور خیال» یا به اصطلاح اروپاییها «ایماژ» جزء لاینفکّ شعر قلمداد شده است. تقریباً در همهی تعاریفی که دربارهی شعر از گذشته تاکنون ارائه شده، مادهی اصلی و جوهر اصلی شعر را «صورت خیال» دانستهاند.بنابراین اگر بتوانیم خیال و اندیشههای شاعری را به درستی، نمایش دهیم زیباییهای اثر اورا نمایان کردهایم.
فخرالدّین عراقی از شاعران بنامِ عارفمسلکی است که زبانی بسیار روان و شیوا دارد و از تخیّلی بسیار قوی برخوردار بوده است؛ اشعار پرسوز و پرازشوق او در شعر عرفانی، بابی تازه گشود و غزلها و حتی ترکیبات و ترجیعات و قصاید او با معانی بلند عرفانی و احساسات و عواطف گرم، همراه است. وی بسیاری از تعبیرات و کنایات و رمزهای معمول بین عرفا و متصوفه را در شعر خود جای داده است.
جهانبینی عرفانی، اقتضا میکند که برای بیان معنای باطنی و درونی، از اشیاء محسوس، به صورت رمز و استعاره استفاده شود؛ شاعر و نویسندهی عارف با استفاده از رمزها و سمبلها، تصویرهایی را می آفریند که بر باطن و معنای درونی آنها دلالت دارد و در حقیقت شاعر و نویسندهی عارف، به دنبال آن حقیقت درونی است و لفظ چون کسوتی است که بر اندام معانی جلوهگری میکند.
«هنر و زیبایی، درست تقلید کردن و محاکات است، منظور این است که هنرمند باید اشیا را آن طور که بوده و هست یا آن طور که می گوید یا فکر می کند یا آن طور که می بایستی باشد نمایش دهد ؛ از این دیدگاه شعر نوعی هنر محسوب می شود زیرا شاعر همانند نقاشی است که تصویر می آفریند؛ اما این تصویر، اثر ذهنی یا شباهت قابل رویتی است که به وسیلهی کلمه، عبارت یا جمله ی نویسنده یا شاعر ساخته می شود تا تجربه حسی به ذهن خواننده یا شنونده منتقل گردد.» (کریمی،1390: 94)
در بلاغت قدیم، صورخیال را در حوزهی تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز بررسی میکردهاند؛ امّا در آثار جدیدی که در این حوزه نوشته شده، شمار و حوزهی آنها بسی فراتر از این چهار محور است.
شاعران بزرگ از امکانات بیانی و بلاغی برای القای معانی خود سود میجویند.توانایی عراقی، در بهرهگیری از عناصر زیباییساز کلام، نشان از اطلاعات بسیار او در زمینه شعر و شاعری دارد؛ بهطوری که در بعضی مواقع اگر خوانندهای با صور خیالی از قبیل استعاره و نماد آشنا نباشد درک بعضی از اشعار او برای وی دشوار خواهد بود.در سبک عراقی، بیان اندیشه به ویژهاندیشههای عرفانی، نقش مهمی دارد و تصویر در درجهی دوم اهمیّت قرار دارد. برای عراقی نیز همچون دیگر شاعران عارفِ سبک عراقی، استعاره و نماد دستاویزی است برای بیان شاعرانهی اندیشه.
عراقی 312 غزل دارد که از جمله غزلهای شیوای زبان پارسی به شمار میآید و در این پایاننامه قصد بر آن است که غزلیّات عراقی از نظر میزان و چگونگی بهکار رفتن استعاره ، نماد و اسطوره در آن، به صورت « آماری » بررسی و تحلیل گردد . لازم به ذکر است از نظر صورخیال، به صورت کلّی دربارهی کارکرد آن در دیوان عراقی، مطالعاتی انجام شده امّا نگارنده، هیچ پژوهشی را نیافته است که به صورت تحقیقی، میزان استفاده از استعاره، نماد و اسطوره در غزل های او را مورد مطالعه و بررسی قرار داده باشد؛ بنابراین، این پژوهش، با اهدافی که بدان اشاره شد ، پژوهشی نو به شمار میآید.
الف – اهمیّت تحقیق
در این پژوهش، میخواستیم بررسی کنیم که میزان بهرهوری یک شاعر عارف مسلک، چون عراقی، از نماد چقدر است؟ سهم استعاره در آراستگی زبانی او تا چه میزانی است؟
بیانِ رمزی که بیشتر عرفا در اشعار خویش بهکار میبرند، همراه با صورخیال است؛ صورخیال، همیشه نقش زینت بخشی و تأثیرگذاری بر عاطفه را برعهده ندارد؛ بلکه گاهی نیز وظیفهی روشن ساختن معنی و نزدیککردن آن به اذهان، به آن سپرده میشده است. شاعر، تصاویر نمادین و استعاری را بهکار میبرد تا بتواند مفاهیم متعالی مربوط به عرفان و عواطف روحی خود را برای خواننده تبیین و به ذهن او تقریب کند.
دانش بیان ، وسیله ای است برای بیان موضوع های مختلف به طرق گوناگون و راهی است که شاعر می تواند موضوع های مورد نظر خود را به طرقی بیان کند که جنبه ی هنری بیابد و تکراری نباشد و در نتیجه بر مخاطب مؤثر افتد . به همین سبب، بسیاری از آثار عارفانه که دارای
تصویرهای استعاری فراوان هستند، نباید از نظر صورخیال با آثار شاعرانی همچون فرخی و عنصری مقایسه شوند؛ زیرا انگیزهی استفاده از صورخیال در این دو نوع متفاوت است. این دیدگاه، در مورد شعرای عارف، که عراقی نیز در زمرهی آنان قرار میگیرد، باعث شد با بررسی کارکرد استعاره و رمز و اسطوره، در اشعار دلانگیز و عارفانهی او، زیباییها و شایستگیهای ادبی اشعارش، نمایانتر شود. عراقی جزء پیشگامان شعر عرفانی است؛ اشعار او را حافظ و خواجو و دیگران، مورد تقلید قراردادهاند؛ امّا عجیب است که چرا این شاعر شایسته و عاشق دلسوخته، کم تر در کانون توجه ادب پژوهان قرار گرفته است.
ج – روش تحقیق
روش تحقیق در پایان نامهی حاضر، به شیوهی کتابخانهای و سند پژوهی است ومطالعات مربوط به آن، در دو مرحله مجزا انجام پذیرفته است. در مرحله اول،براساس نظر استادان راهنما و مشاور، مهم ترین منابع بلاغی که در حوزه ی تحقیق قرار داشت ، مطالعه گردید و از نکات مورد نیاز یادداشت برداری شد . شایان یاد است که در این مرحله تلاش شد جامع ترین تعاریف و مباحث مربوط به اسطوره ، نماد و استعاره پایه ی پژوهش قرار گیرد .
مهمترین این کتابها عبارتند از: معالم البلاغه رجایی ، بیان شمیسا، بلاغت تصویر فتوحی ، واژه نامه هنر شاعری از میر صادقی، رمز وداستانهای رمزی از پورنامداریان ، سبکشناسی پارسی از غلامرضایی، تاریخ ادبیات صفا، استعاره از ترنس هاوکس، بلاغت تصویر از محمود فتوحی.
در مرحلهی دوم به بررسی صورخیال در غزل عراقی پرداخته شد و از آنجا که هیچ پژوهشی دراین مورد صورت نگرفته بود غزلیات عراقی که بالغ بر 2900 بیت بود از ابتدای دیوان بررسی گردید و انواع استعاره ها ، اسطوره ها و نماد های موجود در غزل عراقی ، جداگانه برگه نویسی شد و هر کدام از این آرایهها در مباحثی جداگانه، مطرح و چگونگی عملکرد آنها در غزلیات همراه با نمونههای شعری بسیار بررسی شد.
د – پیشینهی تحقیق
یکی از محورهای اصلی پژوهشهای ادبی، حوزهی صورخیال یا به طور کلّی، مباحث بلاغی است. به همین علّت از گذشته تاکنون، پژوهشهای بلاغی متعدّدی بر روی متون ادب پارسی، صورت گرفته است؛ برای نمونه میتوان به کتابهایی از جمله« صورخیال در شعر فارسی» اشاره کرد که به صورت تحلیلی، شیوهی کارکرد برخی از صورخیال را در متنهای ادبی، بررسی کرده وبه نتایج ارزشمندی دست یافته و اغلب به میزان نوآوری و بداعت صورخیال در متنهای مورد بررسی اشاره کرده است و یا کتاب «نقشآفرینیهای حافظ» که استاد فقید دکتر فرشیدورد در حوزهی نوآوریهای ادبی وبلاغی حافظ نگاشته است؛ همچنین «صورخیالدردیوان حافظ» از مرحوم دکتر اسکندری، که وجوه زیبایی های بلاغی غزلهای حافظ را مورد مطالعه قرار داده است.
در حوزهی استعاره، اسطوره و نماد، کتابها و مقاله های فراوانی تاکنون، نوشته شده که برشمردن همهی آنها از حوصله و توان این مطلب و نگارنده بیرون است؛ اما ما برای سامان دادن مبانی تعاریف و نظریههای این پایاننامه، به اصلیترین آنها مراجعه کردهایم. در زیر، به نمونههایی از کارهایی که در این حوزه، صورت پذیرفته، اشاره میشود:
۱-۳- اهمیت و ضرورت پژوهش
آنان که در زمینهی ادبیات و تصویرگری برای کودک و نوجوان قلم میزنند، دو آرمان را پیشِ چشم ترسیممیکنند: خلق جهانی زیباتر و بخردانهتر برای کودکان و نوجوانان با یاریِ خودِ آنها؛ و هدیهی لذتی هرچه بدیعتر به آنها و خودِ آفرینشگران. حال منتقد و نظریهپرداز وظیفهای سخت بردوشدارد که بخردانهتر و سنجیدهتر، مسیرِ آفرینشگران و مخاطبان را روشنتر سازد، به خود لذتی ناشی از همراهی برای پرداختنبه چنین پدیداری ببخشد.
نظریهی بینامتنیت داعیهی ارتباط با متنهای ادبی، غیرادبی و حتا اجتماعی را دارد. از این منظر با توجه به اینکه، طبق گفتهی صاحبنظرانی همچون پری نودلمن (۲۰۰۳)، کتابهای داستانیتصویری اثرگذارترین کتابهای کودک و نوجواناند و نیز با در نظر گرفتن لزوم و اهمیت آشنایی کودک و نوجوان با متنها و اثرهای هنری گوناگون از گذشته تا امروز در تمام جهان، بهنظرمیرسد بینامتنیت شگردی مناسب برای نیل به این مهم باشد. جدای از این مسأله، بینامتنیت از جمله هنریترین اشکالی است که میتواند به تمرکززدایی که خود بنا به گفتهی خسرونژاد (۱۳۹۰) عاملی برای ارتقای توانایی اندیشیدن فلسفی است یاری رساند و از این راه به توانمندساختن مخاطب نیز چه در ادراک و چه در جایگاه و موقیعتِ سلطهمدار کمککند. از آنجا که تا کنون تحقیقی در این زمینه بهگونهای مستقیم و باریکریسانه در ایران و خارج صورتنپذیرفتهاست، انجام چنین مطالعهای تطبیقی ضروری جلوه میکند. زیرا ما را در تشخیص الگوهای کارآمد برای بهنویسیها تواناساخته، این اجازه را میدهد که اگر نمونههایی موفق در هرجا دیده شد، به دیگر جاها معرفی شود.
۱-۴- هدفهای پژوهش
نخستین هدف این پژوهش در راستای هدف ادبیات کودک و نوجوان، یعنی –چنانکه خسرونژاد (۱۳۸۲) در برایندِ یکی انگاشتنِ مفهوم «کودکی» و «ادبیات کودک» به باور میرسد- «شکوفایی» است و گام آغازین را بر مبنای رویکرد «معصومیتِ نظامدارِ» نظریهی معصومیت و تجربهی فلسفهی ادبیات کودک برمیدارد تا با کنکاشِ درون و پیرامونش، آن را بازبیازماید. در گامِ پسین هدف آن است تا ویژگیهای مشترک و مرتبطِ سه نظریهی بنیادیِ ادبیات کودک و نوجوان، یعنی بینامتنیت، تمرکززدایی و توانمندسازی را دریافته، به الگوی نظریِ ویژهای برای نیلِ به هدفِ نخست دستیازد. سپس در صورت تأیید ارتباط میان بهکارگیری شگردهای بینامتنیت در تقویت نوسان میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی و تأثیر این نوسان در توانمندسازی کودک و نوجوان در ابعاد معرفتی، شناختی، عاطفی و واکنشی، به الگوهایی برای این روند و تحلیل چگونگیشان دستیابد. هدف سومِ پیشِ روی این پژوهش، رسیدن به ارتباطی عجینتر میان نظریهها در دلِ الگوی نظریِ پدیدآمده است تا با استناد به آن به مقایسهی الگوها در داستانهای منتخب نویسندگان مطرح ایران و جهان پرداختهشود. پس این پژوهش گونههای دیگری از سیر ارتباط میان بینامتنیت، تمرکززدایی و توانمندسازی را از نظر دور نخواهدداشت؛ به این معنا که احتمال روش و هدفبودن را در الگوی بهدستآمده برای هر سه نظریه ممکنمیداند. واپسین هدف بازگشتن از نتیجههای تحلیلِ کتابها به الگوی نظری و همچنین به رویکرد معصومیتِ نظامدارِ نظریهی معصومیت و تجربه است تا راستی و کاراییِ هر دو با توجه به تأثیر در شکوفاییِ لذتبخش بازآزموده شود.
۱-۵- اصطلاحها و عبارتهای مفهومی
1-۵-1- داستانیتصویری: منظور از کتابهای داستانیتصویری، کتابهایی است «کوتاه که دربرگیرندهی داستانهایند یا آگاهیهایی را به صورت مرتبط، با کمترین واژگان و در عوض تصویرهایی در همهی صفحهها انتقالمیدهند… کتابهای داستانیتصویری نه تنها رایجترین گونه در ادبیات کودکان، بلکه گونهای هستند که ویژهی کودکانند» (ر.ک نودلمن، 2003).
۱-۵-۲- بینامتنیت: واژهی بینامتنیت البته در تعریفهای گوناگون، تنوع بسیار یافته و بیشتر به اصطلاحهای گوناگونی همچون «تخیل»، «تاریخ»، یا مثلاً «پستمدرنیزم» منتسب شدهاست. در نظریهی بینامتنیت همواره دستکم رابطههای میان دو متن بررسی میشود. باختین برای اشاره به رابطهی هر گفتار با گفتارهای دیگر از اصطلاح «منطق گفتوگویی (مکالمهباوری)» استفادهمیکند. بر اساس این رویکرد، کار مؤلفان اثرهای ادبی تنها گزینش واژهها از میان یک نظام زبانی نیست بلکه آنان پیرنگها، وجوه ژانری، جنبههای شخصیتی، تصویرپردازیها، شیوههای روایتگری و حتا برخی از عبارتها و جملههای خود را از میان متنهای پیشین و از سنت فرهنگی ناظر بر زبان خویش برمیگزیند. نظریهی بینامتنیت در واقع مطرحکنندهی نگرشی تازه به معنا و به طریق اولی، به فرآیندهای تألیف و خوانش است (ر.ک آلن، ۱۳۸۹).
5-3 پاسخ به پرسشهای تحقیق …………………………………………………………………………………….. 102
5-4 پیشنهاداتی برای پژوهشهای بعدی………………………………………………………………….. 105
فهرست منابع و ماخذ
منابع فارسی…………………………………………………………………………………………………………………. 106
منابع انگلیسی ………………………………………………………………………………………………………… 107
فراگیری یک زبان نه تنها فقط به خاطر سپردن کلمات، به کاربردن کلمات در جمله، کاربرد دستور و یافتن معانی نیست، بلکه به معنای درک زبان به عنوان یک رفتار اجتماعی میباشد (ولفسان[1] : 1989). فراگرفتن دانش اجتماعی زبان مقصد، امری بسیار مهم و قابل توجه است. از این رو چنانچه سخنوران در تعامل دو زبان، قانونهای یکسانی را در به کار بردن زبان به کار نبرند، ممکن است از سوی یکدیگر گستاخ یا بی ادب تلقی شوند. در نتیجه، سوء تفاهم زبانی در میان فرهنگها، غیر قابل اجتناب به نظر میرسد و گاهی ممکن است به توهینهای جدی به یک جامعهی زبانی منجر شود. یکی از محتملترین سوءتفاهمهای زبانی در یک تعامل اجتماعی، ممکن است در “رد کردن” اتفاق بیافتد.
ردکردن یک تقاضا، دعوت، پیشنهاد یا تعارف، یکی از کنشهای به مخاطره اندازی وجهه میباشد. بنابراین در عمل ردکردن، مردم باید از راهکارهای آن آگاه باشند، تا سرحد امکان تهدید را کاهش دهند و یک تعامل ملایم داشته باشند. علاوه بر آن عوامل اجتماعی مانند جنسیت، وجهه اجتماعی 2 و فاصله اجتماعی 3، بر عمل ردکردن تقاضا، دعوت، پیشنهاد یا تعارف اثر می گذارد (ناگروهو4 : 2000).
بررسی این تحقیق بر اساس تئوری ادب5 براون و لوینسون6 (1989) که وجهه7 را مد نظر قرار می دهد، استوار است. به طور کلی ادب را مربوط به مفاهیمی از قبیل “سنجیده عمل کردن”، “فروتن بودن” و “مؤدب بودن” با دیگران میدانیم. در مطالعه مؤدب بودن به لحاظ زبانی، مهمترین مفهوم وجهه است و وجهه همان تصور از خود عمومی است، یعنی آن حس عاطفی و اجتماعی از خود که هر کسی آن را داراست، و انتظار دارد که افراد دیگر به آن ارج بگذراند. مؤدب بودن را میتوان به منزله آگاهی از مراعات کردن وجهه شخص دیگر تعریف کرد.
اگر سخنی بگویید که تصوری از خود شخصی را در معرض خطر قرار دهد، این عمل را کنش به مخاطره اندازی وجهه1 مینامند. برای مثال
اگر کنش کلامی مستقیمی را برای مجبور کردن کسی به کار ببرید، (برای مثال: آن نمکدان را به من بده! ) در این صورت به گونهای رفتار کردهاید که گویی قدرت اجتماعی بیشتری از آن شخص دارید. اگر به واقع آن قدرت اجتماعی را نداشته باشید، ( یعنی افسر ارتش یا زندانبان نباشید )، در آن صورت یک کنش به مخاطره اندازی وجهه را به کار بردهاید. یک کنش کلامی غیر مستقیم که به صورت سوالی “میتوانید نمکدان را به من دهید؟” مطرح میشود، فرض مبنی بر قدرت اجتماعی را از بین میبرد. شما در این جمله میگویید اگر ممکن است این کار را بکن، این کار باعث میشود که تقاضا و درخواست شما کمتر برای وجهه شخصی دیگر مخاطره آمیز باشد. هرزمانی که چیزی را بیان میکنید که باعث میشود که خطر احتمالی به وجهه شخص دیگر کمتر شود، آن را کنش حفظ وجهه[2] مینامند (یول3 :135 :1985).
در کاربردشناسی دو نوع وجهه مورد نظر قرار میگیرد. وجهه مثبت و وجهه منفی. وجهه منفی همان نیاز به مستقل بودن وآزاد بودن از تحمیل است. وجهه مثبت همان لزوم به متصل بودن، متعلق بودن و عضو یک گروه بودن است.
عمل “رد کردن” یک تهدید جدی برای وجهه مثبت مخاطب است. در نتیجه تلاش برای کاهش این تهدید لازم مینماید. سخنور باید استراتژیهایی را به کار گیرد که با استراتژی های ادب همخوانی داشته باشد (ناگروهو :2000).
طبق نظر براون و لوینسون (1989) برای کاهش تهدید وجهه مثبت و منفی مخاطب، باید ادب مثبت و منفی را مد نظر قرار داد. ادب مثبت یک عامل شتابدهنده اجتماعیست که نشان میدهد شخص میخواهد با نشان دادن شباهتها، (در نقطه نظرات و اهداف، هدیه دادن، ابراز علاقه کردن و….) به مخاطب نزدیک شود (1989:101). افراد در موقعیتهایی که لازم است به درخواست، دعوت، پیشنهاد و تعارف پاسخ منفی بدهند، ازشیوههایی که کمتر وجهه شخص را مورد تهدید قرار میدهد استفاده میکنند. این شیوهها اصطلاحاًًًًًًًٌٌ استراتژی نامیده میشود. افراد بسته به عوامل اجتماعی و فرهنگی نظیر سن، جنسیت و طبقه اجتماعی، از نوع و میزان متفاوت از استراتژیهای رد کردن استفاده میکنند. چنانکه اشاره شد، یکی از عواملی که در فصل دوم به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد، عامل جنسیت است، به همین منظور این پژوهش برآن است تا استراتژیهای ردکردن در زبان فارسی را با توجه به جامعه زبانی شیراز و بر مبنای جنسیت گویشوران بررسی کند.
اهمیت و ضرورت تحقیق
کشف و استخراج استراتژیهای ردکردن میتواند به جهات مختلفی مؤثر باشد. یکی از این موارد کاربرد آن در آموزش فارسی به غیر فارسیزبانان است. با آموزش استراتژیهای ردکردن میتوان این زبانآموزان را در جلوگیری از سوءتفاهمهایی که بر اثرعدم آگاهی از این استراتژیها موجب میشود یاری کرد. همچنین کشف استراتژیهای ردکردن خصوصاًً با توجه به جنسیتهای متفاوت میتواند ایرانیان را در تعاملات اجتماعی یاری کند. این پژوهش با توجه به اینکه در شهر شیراز صورت میگیرد، میتواند مبنایی برای مقایسه این استراتژیها در این شهر، با سایر پژوهشهایی از این دست که در تهران و سایر شهرستانها صورت میگیرد، باشد.
از آنجا که تاکنون پژوهش نظاممندی در رابطه با استراتژیهای ردکردن در زبان فارسی بر مبنای جنسیت گویشوران صورت نگرفته است، اهمیت این تحقیق در بررسی این امر را نشان میدهد. علاوه بر کشف استراتژیهای ردکردن در این پژوهش، میتوان اهمیت توجه به این مهم در تعاملات اجتماعی را بیش از پیش نشان داد.
1-3-هدف تحقیق
پژوهشگر بر آن است تا روشهایی که سخنوران فارسی زبان، یک تقاضا، دعوت، پیشنهاد و یا تعارف را رد میکنند، بررسی کند. وی با در نظر گرفتن عامل اجتماعی جنسیت، نقش جنسیت در انتخاب استراتژیهای مورد نظر را بررسی میكند. هدف از این پژوهش در مجموع بررسی لایه دیگری از زبان فارسی که کشف و استخراج یکی ازعوامل کاربرد شناختی زبان است، میباشد.
1-4- روش تحقیق
در واژهنامههای فارسی بهطور ضمنی به دو مفهوم اساسی فرهنگ که «ریشه» و «چشمه» باشد، اشاره شده است. این دو نکته دریافت و برداشتی از اندیشهها و تلقی عامه در بیان کاربرد این کلمه است. در این مورد در بعضی از این واژهنامهها از قبیل فرهنگ جهانگیری، مجمع الفرس، لطایف اللغات، برهان قاطع، برهان جامع، نفیسی و … فرهنگ به شاخهی درختی اطلاق شده است که آن را میخوابانند و روی قسمتی از آن خاک میریزند، بهطوری که سر شاخه از خاک بیرون باشد. مدتی به همین طریق میگذرد تا شاخه بیخ برآورد و ریشه بدواند. آنگاه آن شاخه را میکنند و در جای دیگری مینشانند و با این روش درختی ریشهدار و مستقل آمادهی بهرهبرداری میشود. در بعضی دیگر از کتب لغت، فرهنگ را به معنی کاریز و قنات گرفتهاند، علاوه بر اینها، فرهنگ به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، معرفت، علم، فضیلت و همچنین به کتابی که مشتمل بر لغات و معانی باشد نیز فرهنگ میگویند (بیهقی،1367 :10 و9).
در آغاز سدهی حاضر فرهنگ مفهوم تازهای یافت. ابتدا به مفهوم آموزش و پرورش و برابر کلمهیeducation، اما رفته رفته به مفهوم اصلی خود، یعنی آنچه انگلیسیها culture میگویند، به کار رفت. امروزه کلمهی فرهنگ معادل دقیقی برای کلمهی culture است و تمام سطوح معنایی آن را در برمیگیرد. با این حال در ارائهی تعریفی دقیق از آن و اینکه چه مواردی شامل فرهنگ میشود، همواره اختلاف نظر وجود داشته است. شاید بتوان یکی از جامعترین تعریفها را این دانست که
فرهنگ مجموعهی پیچیدهای است شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، آیینها و بالاخره تمام عادات، رفتارها و ضوابطی که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعهی خود فرامیگیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را برعهده دارد (روحالامینی، 1380: 6).
اگر فرهنگ جامعهای را به پرندهای تشبیه کنیم، فرهنگ رسمی و فرهنگ عامه دو بال آن پرنده هستند که برای شناخت بهتر و دقیقتر جامعه شناخت هردوی آنها الزامی است. آنچه در این میان قابل توجه است، این است که سرچشمهی همهی هنرها و دانشها مردماند و در میان مردم پدید آمده اند.
شما هر رشته از دانشها یا هنرها را که در نظر بگیرید، خواهید دید که این دانش روزی در میان مردم پدید آمده و به سعی دانشوران روز به روز رشد کرده و توسعه یافته و مدرسهها و دانشگاهها برای تدریس آن به فعالیت پرداختهاند. اینگونه هنرها یا دانشها را دانش یا هنر مدرسی یا کلاسیک مینامیم. در برابر هریک از این رشتههای دانش یا هنر رسمی یک رشتهی علم یا هنر عوامانه نیز وجود دارد. این دانشها در میان مردم پدید آمده و در آغوش ایشان پرورش یافته است و زادهی فکر و طبع سادهی مردمی است که برای تحصیل علم و ترقی دادن دانش به مدرسه نرفته و مکتب ندیدهاند (محجوب، 1383: 39-38).
با این وجود تحولات و طبقهبندیهای اجتماعی باعث شکاف و جدایی میان فرهنگ عوام و فرهنگ رسمی شد تا آنجا که «سالها فقط طبقهی خواص و تحصیلکردگان شهری را صاحب معرفت، دانش و هنر میدانستند و طبقهی عوام و بیسواد چه پیشهوران سادهی شهری و چه کشاورزان روستایی را بیبهره از دانش، هنر و معرفت تصور میکردند. البته این امر پس از گسترش تحقیقات در زمینه مردمشناسی و فولکلور تغییر کرد. پس از بررسی در اوضاع و احوال عامهی مردم دانسته شد که هر چند مردم عوام سواد و دانش مدرسی ندارند ولی از فرهنگی برخوردارند که اگر برتر از فرهنگ خواص نباشد، فروتر از آن هم نیست و حتی گاه در انتظامبخشی به امور جامعه نافذتر از گروه برتر است» (نقل به تلخیص، بلوکباشی، 1388: 43و42).
1-1-1-فرهنگ عامه
فرهنگ مردم یا فرهنگ عامه ترجمهی کلمهی فولکلور (folklore) است. این کلمه را نخستین بار ویلیام جان- تامس با نام مستعار آمبروز مرتن پیشنهاد کرد. «folk به گروهی از مردم اطلاق میشود که حداقل یک عامل مشترک و عمومی آنها را به یکدیگر پیوند دهد و lore سنتهای مشترکی است که خصوصیات جمعی اعضای گروهی را شکل میدهد و هویت گروه را معین و مشخص میکند»(همان، 56).
تعاریف متعدد و متفاوتی در مورد فولکلور گفتهاند؛ اما تعریف سی. اس. برن قابل توجه و تامل است. « فولکلور در واقع نحوهی جهانبینی و روانشناسی انسان عامی و اندیشهی او در باب فلسفه، دین، علوم، نهادهای اجتماعی، تشریفات و جشنها، اشعار و ترانهها، هنرهای عامیانه و ادبیات شفاهی است»(بیهقی، 1367: 20). همانگونه که از تعریف سی. اس. برن استنباط میشود، فرهنگ عامه به دلیل ریشهای که در جهانبینی، روانشناسی و اندیشهی مردم در موضوعات مختلف دارد، هم چنین به دلیل پیوند با زندگی تولیدی و اجتماعی مردم و بیان تجربیات، آداب و سنتهای مرسوم یک جامعه به آن جامعه شخصیت و هویت میبخشد. همین امر لزوم بررسی ابعاد آن را بیش از پیش پررنگ میکند. فرهنگ عامه ویژگیهایی دارد که از آن جمله میتوان به پیوند با زندگی معیشتی و اجتماعی، سادگی و صمیمیت، امید و خوشبینی و نوعی جامعهشناسی تعاون اشاره کرد.
فرهنگ عامه معمولا شفاهی و نسل به نسل منتقل میشود، هرچند امروزه به دلیل ترس از، از بین رفتن این آثار گرانقدر سعی در مکتوب کردن این فرهنگ دارند. «فرهنگ عامه را به طور کلی میتوان به دو بخش آثار مادی و معنوی تقیسم کرد. آثار مادی شامل بناها، علائم، اشیاء منقول، صنعت و کسب، غذا و مکانها .آثار معنوی هم عبارتند از: عقاید، عادات و رسوم، علوم عامه و ادبیات»(بیهقی،1367: 73-76).
1-1-2-ادبیات عامه
ادبیات عامه به گمان بسیاری از فولکلور شناسان غنیترین بخش فرهنگ عامه است؛ چراکه تجلیگاه فرهنگ اقوام، گروههای مختلف اجتماعی و میراث معنوی نسلهای گذشتهی مردم یک جامعه است. «ادبیات عامه به آثار تخیلی و ذوقی تودهی مردم که به طور شفاهی و سینه به سینه از فردی به فرد دیگر و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است، گفته میشود»(بلوکباشی، 1388: 171). ادبیات عامه به دو صورت نظم و نثر در میان مردم رواج دارد و میتوان آن را به سه مجموعهی بزرگ داستانی، غیر داستانی و نمایشی تقسیم کرد.
ادبیات داستانی، گونههایی از ادبیات عامه مانند قصه، افسانه یا اسطوره و حکایت است. مهمترین بخش آثار داستانی را قصه تشکیل میدهد، قصهها تودهایترین هنر است که ضمن بیان مسائل اجتماعی و آرزوهای مردم گویای تخیل هنری مردم است. علاوه بر اینها قصهها جایگاه مناسبی برای تصدیق و تایید آیینهای دینی، اخلاقی و فرهنگی جامعه و همچنین فضای مناسبی است که به وسیلهی آن میتوانند روحیهی مقاومت خود را در تحمل ناکامیها و در برابر نظامهای مستبد سیاسی تقویت کنند. قصهها مردم را به رفتارها و اعمالی که با ارزشهای اخلاقی-دینی سازگاری دارند، ترغیب میکند و از دیگر سو، آنها را از رفتارهای خلاف قاعده و ضد اخلاق باز میدارد. موضوع دیگری که دربارهی قصهها میتوان گفت، پیوند ناگسستنی قصهها با اسطورههاست. مطلقگرایی، نبرد دیرینهی خوبی و بدی اندیشههایی اسطورهای هستند که از ویژگیهای اساسی قصهها نیز به شمار میآیند.
ادبیات غیر داستانی شامل گونههایی از ادبیات عامه است که جنبهی قصه و داستان ندارد؛ اما مانند قصهها و افسانهها سرشار از نکات و حکمتهای بیشمار است، مانند شعر، چیستان، مثل، لطیفه یا شوخی، متلک، اوراد و دعاها، کنایات و… .
ادبیات نمایشی، به آن بخش از ادبیات عامه گفته میشود که جنبه نمایشی و اجرایی دارد؛ مانند خیمه شب بازی، نقالی، شبیه خوانی، شمایل خوانی و … .
به طورکلی زبان و بیان ادبیات عامه ساده و بیپیرایه است. در این نوع ادبیات، بیشتر واژهها و اصطلاحهای معمول در زبان گفتاری مردم کوچه و بازار، تعبیرها، کنایهها و تشبیههای متداول میان مردم به کار میرود. محتوای ادبیات عامه از یک سو بیان رویدادهای واقعی با تکیه بر تخیل است، بهویژه قصهها و افسانهها که بیشتر بازگوکنندهی واقعیتهای آمیخته با خیال پردازی پدیدآورندگان آنهاست و از دیگر سو مقاصد تربیتی، اجتماعی، اخلاقی و دینی را مدنظر دارد.
1-2-اهمیت و ضرورت تحقیق
از آن جایی که موضوع مطرح شده در این پژوهش، جنبه ای اسطوره ای دارد، توضیح مختصری در مورد واژه ی اسطوره و اسطوره شناسی در این بخش ضروری می نماید.
ای برادر قصه چون پیمانه ای است
معنی اندر وی مثال دانه ای است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل(مولوی)
اسطوره ها آیینه هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره ها به نمایش می گذارند و آن جا که تاریخ و باستان شناسی راه به جایی نمی برند، اسطوره ها به کمک می آیند و فرهنگ بشر را از دوره ی باستان به زمان معاصر می آورند و اندیشه های بلند و منطق گسترده ی انسان هایی ناشناخته، اما صاحب اندیشه را در اختیار ما قرار می دهند (هینلز ، 1386: 9 ) .
در دنیای باستان، خدایان به ندرت موجوداتی فرا طبیعی و غیر ملموس و یا با موجودیت فرا طبیعی کاملاً جداگانه تلقی می شوند. مردم دنیای باستان بر این باور بودند که خدایان، انسان ها و طبیعت پیوندی ناگسستنی دارند و از قوانین یکسانی پیروی می کنند. بدین گونه است که در ابتدا میان دنیای خدایان و دنیای انسان ها، هیچ گونه جدایی از حیث هستی شناسی وجود نداشت. نفس وجودی خدایان باستانی از یک رودخانه، یک دریا، یک توفان و یا عواطف و احساسات بشری مانند عشق و خشم فراتر نبود. به گونه ای می توان چنین تلقی کرد که اسطوره به انسان ها کمک می کرد تا موقعیت خود را در جهان هستی بیابند. در دنیای امروزی واژه ی اسطوره اغلب برای توصیف و بیان موضوعی که واقعیت بیرونی ندارد به کار برده می شود اما در دنیای پیشا مدرن اسطوره رویدادی بود که به تعبیری زمانی اتفاق افتاده بود و همواره نیز تکرار می شد. اسطوره صورتی هنری است که به فراسوی تاریخ و آن چه در وجود بشر بی زمان است اشاره می کند. اسطوره شناسی واقعیت های عینی را بیان نمی کند اما در عین حال باورهای بشری را مدنظر دارد و به گونه ای باور ساز است (آرمسترانگ، 1390: 4).
واژه ی اسطوره، “myth”، برگرفته از واژه ی یونانی “mythos”، به معنی واژه یا داستان است. گاهی اوقات این واژه برای بیان موضوعی که بنا بر باور مردم نادرست و غیر واقعی است به کار می رود، اما اسطوره شناسی مجموعه ای از غیر واقعیات و دروغ ها نیست، بلکه مجموعه ای از واقعیت ها است.
اسطوره شناسی عقاید و باورهای مذهبی را در چهارچوب داستان بیان می کند، در حالی که جوهر و ماهیت عقاید و باورهای دینی به طور معمول واضح است، اسطوره شناسی می تواند بسیار پیچیده باشد. بدین دلیل که اسطوره ها، داستان هایی هستند که بیشتر به کاوش و جستجو می پردازند تا به توجیه و توضیح، اساطیر نمایانگر جستجوی ذهن بشر برای برقراری تعادل میان نیروهای آفرینش و ویرانی و مرگ و زندگی هستند (فیلیپ ، 2004 : 9).
اسطوره همچنین ناشی از ندانستن علل واقعی رویدادها توسط بشر است. به سختی می توان گفت که هر اسطوره به چه زمانی و مکانی تعلق دارد، زیرا اسطوره ها در طی زمان دچار تغییر و تحول می شوند و با هم می آمیزند و اساطیری جدید را شکل می دهند. همان طور که بیان شد اسطوره ها زمان خاصی را نشان نمی دهند اما ممکن است بتوان شباهت هایی را میان بعضی از اساطیر و دوران های خاصی پیدا کرد (آموزگار، 1386: 5).
در اساطیر اقوام مختلف خدایان به گونه ای ملموس و تا حدی بی پرده با انسان ها در ارتباط بوده اند. این ارتباط در جاهایی به مرتبه ای می رسد که انسان ها همکاران و مشاوران خدایان می شوند و به نوعی آن ها را یاری می دهند.
در ارتباط با مفهوم پالایش و تصفیه ی جهان، نیز بازتاب این رابطه را می توان به وضوح دید. حال آن که گاه خدایان از انسان ها دلخوش و خرسند نیستند و تصمیم به نابودی نوع بشر می گیرند. دلایل این تصمیم خدایان در اسطوره های تمدن های گوناگون متفاوت است.
در این فرایند پالایش به طور معمول خدایان از همان رابطه ی بی پرده با انسان آفریده ی خویش استفاده کرده و از طریق انسانی که یار آن ها بوده، بدین معنی که دستورهای آن ها را بی چون و چرا پذیرفته و اطاعت کرده و بندگی آن ها را به خوبی به جا آورده، نسل بشر و سایر موجودات را حفظ می کنند و با آگاه کردن و راهنمایی کردن او برای فراهم کردن وسیله ای یا انجام کاری برای نجات انسان ها، از او می خواهند این مسئولیت مهم را بپذیرد. همان طور که ذکر شد محصول فرآیند پالایش، نه تنها نجات نسل بشر، بلکه نجات موجودات دیگر نیز، آن هم بهترین و پاک ترین نمونه ها از هر نوع را شامل می شود که این موضوع دلالت بر پالایش و نوسازی در تمام سطوح هستی را
دارد (معظمی، 2002: 55).
علت این پالودگی و تطهیر هر چه که باشد، نتیجه اش کمال و بازگشت هستی به زمان نخستین و پاک و عاری از آمیختگی است که در لحظه ی آفرینش نخستین وجود داشته و این خود نوعی پالایش و پاکیزگی آیینی است. همان گونه که عنوان شد این پالایش فعلیت یافتن دوباره ی آفرینش جهان است. می توان گفت که به نحوی زمان؛ هستی، انسان و حتی کائنات را کهنه و دچار استمرار کرده است و با این پالودگی می توان از آن کهنگی و استمرار رهایی یافت و آن لحظه ی ناب اساطیری که در فضای آن، جهان، هستی را آغاز کرده بود دریافت و درک کرد (الیاده، 1387: 70).
“جم” برترین پادشاه پیشدادی است که از جاودانان محسوب می شده است. او بر اثر وسوسه ی اهریمن، جایگاه و مقام خود را از دست می دهد و فناپذیر و میرا می شود. کارهایی چون گستراندن زمین، بنا نهادن نوروز، و پایه گذاری طبقات اجتماعی به جم نسبت داده شده است (رضایی راد، 1389: 178).
کامل ترین و مفصل ترین مطالب مربوط به داستان جم و پالایش جهان در اساطیر ایرانی، در فصل دوم وندیداد، بخشی از بخش های پنج گانه ی اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، بیان شده است.
موضوع اصلی وندیداد، طهارت و پاکیزگی آیینی است، اما در آن به اسطوره ها و افسانه های ایران باستان، از جمله به اسطوره ی جم، پادشاه دوره ی زرین، پرداخته شده است.
در وندیداد، فرگرد دوم چنین آمده است اورمزد ابتدا از جم خواست تا دین زرتشتی را بپذیرد و آن را به مردمان نیز آموزش دهد اما او این پیشنهاد را قبول نمی کند اما می پذیرد که انسان ها را از طریق دور نگه داشتن مرگ و بیماری و پیری از آن ها نیک بخت و کامیاب کند و جهان اهورامزدا را ببالاند.
در نتیجه ی این امر، گیتی از مردمان و جانداران دیگر پر می شود و جم درخشان به کمک ابزارهای که اورمزد در اختیارش قرار داده است، جهان هستی را طی سه مرحله می گستراند. سپس اورمزد، جم را از فرا رسیدن زمستانی سخت و مرگبار آگاه می کند و از او می خواهد که با ساختن “ور” (دژی زیرزمینی) و بردن بهترین نمونه ها از هر گونه به آن “ور” نسل جانداران را حفظ کند (معظمی، 2002: 55).
در اساطیر هندی نیز در مورد فرآیند پالایش جهان، این گونه بیان شده است که “ویشنو” در نخستین و سومین مظهر خود در هیات ماهی و گراز ظاهر می شود تا شرایط لازم را برای یک آغاز نو فراهم آورد. ماهی، “منو” را که قرار است فرمانروای آینده ی همه ی موجودات باشد، از نابودی قریب الوقوع کیهان به وسیله ی سیلی هولناک آگاه می کند. و از او می خواهد که قایقی بسازد تا به سلامت توفان و سیل را پشت سر بگذارد (دالاپیکو، 1385: 26).
در اساطیر یونانی نیز این گونه نقل شده است که تایتان آفریننده ی بشر، به محض مطلع شدن از فرو فرستادن سیل و توفان توسط خدای بزرگ یونان باستان، “زئوس”، که از انسان ها خشمگین شده، پسر انسانی خود “دیوکالیون” را آگاه می کند و از او می خواهد با ساختن قایقی خود و همسرش را نجات دهد (بیرلین، 1389: 170).
در اساطیر بین النهرینی در مورد فرآیند پالایش جهان نسخه های سومری که کهن تر است و نسخه ی بابلی (اکدی) وجود دارد. در نسخه یاروایت سومری “انکی”، زیور سودرا را از خشم خدایان آگاه می کند و به او می آموزد تا با ساختن کشتی ای بزرگ خود و سایر موجودات را از سیل و توفانی که حاصل خشم خدایان است برهاند. و در نسخه ی بابلی این “اِآ” ایزد آبها است که “اوتناپیشتیم” را از وقوع توفان و سیلی عظیم که در اثر خشم خدایان نسبت به انسان ها طغیان گر در شرف وقوع است مطلع می کند و او نیز با ساختن کشتی بزرگ نسل بشر و موجودات را حفظ می کند و در نهایت در کنار همسرش به جاودانگی و نامیرایی دست پیدا می کند (هوک، 1381: 62).