از آنجا که خانواده متشکل از زن و شوهر است و روابط اعضای آن در چارچوب نظام همسر گزینی(روابط زناشویی) و نظام روابط متقابل است به طوری که افراد بتوانند نیازهای یکدیگر را برآورده کنند بنابراین خانواده واحدی است که نقش های اجتماعی متعددی را بر عهده دارد و ارتباط متقابل اعضای آن بر مبنای بنیادها و نیازهای فرهنگی جامعه شکل میگیرد (کجباف، نشاط دوست، خالویی1384).
مفهوم کلانی که تبیین عینی از دریافت و نگرش زنان نسبت به خودشان و مسایل مربوط به آنها به دست می دهد، جامعه پذیری جنسیتی است یعنی فرآیندی که در ضمن آن زنان با الگوهای رفتاری، هنجارها و جهت گیری های فرهنگی آشنا می شوند و به تدریج نگرش ها و رفتار اجتماعی مناسب را فرا می گیرند و برای زندگی آینده آماده می شوند (وردی نیا و همکاران،1386).
شایان ذکر است که اعمال خشونت علیه زنان و پذیرش آن از سوی زنان نشات گرفته از الگوهای جامعه پذیری نقش های جنسیتی است که از گذشته تا به امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده است، نظریات گوناگون و شواهد تجربی (نظریه منابع در دسترس گود، 1989 و نظریه جامعه پذیری جنسیت، 2003) در این حوزه نشان می دهد که عوامل خطرساز به لحاظ یادگیری و جامعه پذیری جنسیتی در شکل گیری انواع و میزان خشونت علیه زنان نقش ایفا می کند (شفر، 1992).
راپوپورت اولین وظیفه بعد از ازدواج را جایگزینی نقش زناشویی با نقش قبلی می داند و این مشکل آفرین است که در روابط زناشویی طبق انتظارات فرهنگی مرد باید نقش رهبری را بر عهده داشته باشد (کجباف، نشاط دوست، خالویی،1384).
عقاید جنسیتی با ساخت های بیشماری پیوند دارد و ممکن است برای زندگی حال و آینده نوجوان پیامد جدی داشته باشد مثلا می توانند بر اعتماد به نفس، افسردگی، تصور از خود، اختلال خوردن، انجام اعمال ناملایم و، رفتارهای شدید انحرافی، رفتارهای جنسی و کلیشه های شغلی مبنی بر جنسیت تاثیر داشته باشد (کینیویی2008 به نقل از خانی مجد، پور ابراهیم و فتح آبادی،1391). اگرچه تفاوتهایی بین زن و مرد مشاهده می شود اما آنها بیش از آنکه متفاوت باشند از لحاظ رفتاری و شخصیتی به هم شبیه هستند برای مثال بعضی زن ها به اندازه مردها پرخاشگر هستند و درجه پرخاشگری بعضی مردها مانند زنان کم است (ویتمن-مک دونالد،2006 به نقل از همان منبع).
مهمترین عاملی که زنان را از پیشرفت باز می دارد دیدگاه ها و ایستارهایی است که در بطن جامعه شکل گرفته اند ایستارهایی که بدون تغییر در آنها هرگونه تلاشی از سوی نهضت ها و جنبش های زنان بدون نتیجه خواهد ماند این ایستارها به صورت کلیشه هایی در جامعه رسوخ کرده و مانع بزرگی در تغییر وضعیت زنان می باشد (ادهمی و روغنیان،1389).
بدرفتاری روانی زیر بنای همه انواع بد رفتاری هاست بنابراین انواع خشونت جسمی، عاطفی و جنسی را می توان به منزله اشکال حاد اعمال سلطه و کنترل تلقی کرد (کمپ،1998 به نقل از نادری، حیدری، حسین زاده مالکی).
مفهوم کلانی که تبیینی عینی از دریافت و نگرش زنان نسبت به خودشان و مسایل مربوط به آنها به دست می دهد جامعه پذیری جنسیتی ست فرآیندی که در ضمن آن زنان با الگوهای رفتاری، هنجارها و جهت گیری های فرهنگی آشنا می شوند به تدریج نگرش ها و رفتار اجتماعی مناسب را فرا می گیرند و برای زندگی آینده آماده می شوند (وردی نیا و همکاران 1389).
ویژگی های متفاوتی که هر جامعه بر اساس جنسیت از افراد آن انتظار دارد که دارای آن باشد محصولی از فرایند اجتماعی شدن جنسی ست که بر اساس آن مردان برای مردانگی و زنان برای زنانگی مطابق با تعریف های موجود در هر جامعه اجتماعی می شوند (اسکانزونی، 1988).
نگرش های به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده ازسوی جامعه زنان را به پذیرش، تحمل و برخورد انفعالی نسبت به خشونت وا می دارد؛ آموزه های درونی شده ای که پرخاشگری مردان و فرمان برداری و سکوت زنان را مشروعیت می بخشد (وردی نیا و همکاران،1389).
جنس ناشی از طبیعت زیستی است اما انتساب ضعف و ناتوانی به آن یا برخورد خشونت آمیز نهادینه با این پدیده ناشی از فرهنگ است فرهنگ متضمن انتساب صفات نمادین به امور و اشیاء است و ابزارها و وسایل مورد نیاز زندگی را در متن مناسک و آداب و رسوم و باورها و نهادها و معارف و زبان و نظایر آن حفظ می کند کودک این فرهنگ را از جهان اطراف می آموزد زیرا زبان و الگوهای رفتاری را به اتکای ضمانت های اجرایی شان درونی می سازد از طریق فرهنگ است که جامعه پایدار می ماند (وایت،1959 به نقل از محمدی اصل).
فیزیولوژی نیست که می تواند ارزش ها را بنیان نهد اصول زیست شناسی غا لبا همان ارزش هایی را در بر میگیردکه فرد به آنها می بخشد اگر احترام یا ترسی که زن برمی انگیزد مانع از استفاده از خشونت در قبال او شود آن وقت برتری عضلانی نر منبع قدرت نخواهد بود اگر عرف آن گونه که در میان برخی قبایل سرخپوست دیده می شودبر آن جاری باشد که دختران برای خود شوهر انتخاب کنند حالت تهاجمی جنس نر دیگر هیچگونه امتیازی برای او شناخته نمی شد (دوبوار، 1986).
افکار و ارزش ها و کنش ها و عواطف همچون سیستم عصبی مان از فرهنگ نشات می گیرد خشونت نقشی است که به ظرفیت آدمی در متن نظام اجتماعی واگذار می شود وضعیت نقش در جامعه همچون کلمه در متن است که بر حسب قالبی فرهنگی بر کنش موثر می افتد و انگیزش و هدف و تاثیر آن را معین می کند مراحل انجام کنش همچون ایفای نقش بر صحنه رفته رفته معنای تکمیلی می گیرد و کنشگران می توانند آن را در حین اجرا یا بیان توصیف کنند (محمدی اصل، 1388).
وقتی کودکان با انگ های جنسیتی، اشیا و فعالیت ها را طبقه بندی می کنند از این برچسب ها به عنوان راهنمایی برای تمایلات و انتظاراتشان از دیگران استفاده می کنند مارتین و همکاران (1995) این فرآیند را این گونه توضیح می دهند که یک دختر این طور نتیجه گیری می کند که عروسک چیزی است که معمولا دختران آن را می پسندند من یک دختر هستم بنابراین احتمالا من بازی با عروسک را دوست خواهم داشت در چنین مواقعی این گونه استدلال به راحتی آموخته شده و به طور خودکار بدان استناد می شود این تعقل جنسیت محور که از سوی کودکان خردسال استفاده می شود بدین معنی ست که آنچه یک جنس می پسندد جنس دیگر نمی پسندد یا آنچه که فردی از یک جنس می پسندد سایر افراد آن جنس نیز آن را می پسندند کودکان با زمینه های مشابه ای که در معرض پیام های فرهنگی یکسان قرار می گیرند تمایل به پذیرش محتوای آنچه را که از ارتباطات جنسی دارند و از آن اطلاعات برای سازماندهی دنیای اجتماعی خود استفاده می کنند دارند (مارتین و همکاران، 1995).
به نظر می رسد کلیشه های جنسیتی بین کودکان 8-5 ساله بیشتر تثبیت شده باشد دوره ای که مک کوبی (1998) از آن به عنوان جنسیت گرایانه ترین دوره زندگی یاد می کند.
در تحقیق لوبن (1976) در میان شش مطلب کتابهای غیر درسی، حتی یک مادر شاغل پیدا نشد این بررسی تمایز آشکار و انعطاف ناپذیری را در میان کارهای خانه (زنانه) و خارج از خانه (مردانه) نشان داد این مطالب دنیایی واقعی پر از زن و دختر را تصویر می کرد که مشغول کارهای خانگی بودند و به گفته ریم(1987) چنین مطالبی باورهایی در دختر و پسر ایجاد می شود که تقسیمات خشک را درست می پندارند و این کلیشه ها تحکیم و تایید می شوند.(لوبن، 1976 به نقل ازکرمانی فاروب1378).
در بین تمایزات موجود در جوامع انسانی، تمایزات جنسیتی، عینی ترین و گسترده ترین نوع تمایزات است این تمایزات اگرچه در بنیان های خود، تمایزی بیولوژیک است آن چه آن را امروز در کانون توجه بسیاری از مکاتب و نظریه هایی اجتماعی و فلسفی قرار داده است، معنای اجتماعی آن است. در کشور ما نیز در سال های جنگ به سبب وجود دشمن خارجی مرد و زن همه دست بکار شده بودند و زنان اگر نگوییم حضوری فعال تر از مردان داشتند ولی چیزی کمتر از آنها هم نبودند و این علی رقم وجود فرهنگ مرد سالار بود جنگ باعث شده بود که زنان از لاک سنتی خویش بیرون بیایند و در سرنوشت خویش مشارکت جدی داشته باشند ولی با این حال در ادبیات داستانی کودکان آن سال ها مانند بچه های ایستگاه، زنان در سایه حوادث زندگی می کنند و اگر گاهی صحبت از زنی به میان می آید یا در حال ناله و نفرین و غصه خوردن است مانند مادر قهرمان قصه احمد و یا زهرا، خواهر احمد که هیچ حضور فعالی در داستان ندارد در حالی که احمد تمام داستان را پر کرده (کرمانی فاروب، 1378).
از آنجا که سلامتی زناشویی و روانی زنان و مردان نکته ای حائز اهمیت است چرا که بر روند خانواده تاثیر می گذارد و محققان راجع به ازدواج از این نکته مهم که ازدواج جنسیتی بوده است غافل شده اند (برنارد، 1972).
بر اساس نظریه جامعه پذیری جنسیت (فایرستون و همکاران، 2003) فرایند جامعه پذیری، گرایش ها و هویت جنسیتی را در خانواده درونی کرده و آن را به فرزندان انتقال می دهد و باعث دائمی شدن سلطه مرد و مطیع بودن زن می شود چرا که معمولا از زنان تصویرآرام، مطیع، منفعل،عاطفی و وابسته و از مردان تصویری مستقل،استوار،شایسته،توانا و مصمم ترسیم می نماید و در چنین شرایطی زنان نقش جنسیتی سنتی مطیع بودن و در مقابل مردان نقش سلطه گری مردانه را میپذیرند (برت و هلن، 2002).
بنابراین فرد در فرایند جامعه پذیری در خانواده و تحت تاثیر روابط درون خانوادگی روحیه استبدادی و یا روحیه دموکراتیک کسب می کند (فایرستون و همکاران، 2003). بات به نوعی دیگر از روابط متقابل بین همسران در خانواده ها اشاره می کند.
وی دو الگوی متفاوت از روابط خانوادگی را معرفی میکند الگوی اول را مناسبات تفکیکی نقش های زناشویی نامگذاری می کند این الگو روابطی را توضیح می دهد که در آن زن و شوهر قائل به تفاوت واضحی در وظایف خود می باشند و نقش های خانوادگی را به دقت تفکیک کرده و منافع، علایق و فعالیت های جداگانه ای دارند ازالگوی دوم با عنوان مناسبات مربوط به نقش های مشترک نام میبرد که نقطه مقابل نظریه تفکیک نقش های پارسونز می باشد در این نوع از مناسبات زن و شوهر دراکثر فعالیت ها با هم همکاری و هم فکری داشته و تضاد منافع و علایق شان در حداقل است (ملکی لارستافی، 1385).
زنان و مردان رفتارها و نگرش های خود را در چارچوب نقش های جنسیتی شکل می دهند علائم آسیب شناسی روانی نیز در متن یک نظام جنسیتی شکل می گیرد(فورتون و اینگر، 2005) نظام جنسیتی ساختار اجتماعی –فرهنگی دارد و فرهنگ رفتار بهنجار را برای زنان و مردان تعریف می کند تفاوت دو جنس تا حد زیادی از طریق نقش های جنسیتی و متغییرهای فرهنگی که بر آن تاثیر می گذارد تعیین می شود کلیشه های فرهنگی در خصوص نقش های جنسیتی در دختران از سنین پایین شکل می گیرد و زنان به خصوص به طور نافعال برای سرنوشت جنسیتی خود برنامه ریزی می شوند (هاید، 1996).
باید اذعان داشت که یکی دیگر از عمده علتهای بروز خشونت های بین فردی و رفتارهای خودتخریبی ریشه در ناسازگاری زناشویی دارد (گلمن، 1995واسکات، 2001) خشونت برای قربانیان آن پیامدهای منفی مثل ترس،عصبانیت ،نا امیدی و درماندگی را در بردارد (راسل، 1989) به نقل از بارنت و راسکین، که ترس،عصبانیت و ناامیدی که افراد در خشونت تجربه می کنند احساس درماندگی به دنبال دارد تحقیقات نشان داده اند اولین احساسی که قربانیان جنایت پس از تهاجم تجربه میکنند درماندگی ست. شیوع ناسازگاری زناشویی و تاثیر آن بر سلامت جسمانی و روانی زنان و کودکان باعث شده که متخصصان روان به این حیطه توجه ویژه ای داشته باشند (حسن آبادی و همکاران،1390). در نظریه دلبستگی به نقش مهم هیجانات و ارتباطات هیجانی در سازمان دهی الگوهای ارتباطی اشاره شده است(ضیاء الحق،1390). همچنین پینکر و همکارانش ارزش برون ریزی هیجان ها و تخلیه هیجانی را در سلامت دراز مدت آشکار کرده اند. پژوهش های زیادی اهمیت سبک های ابراز هیجان به عنوان یک متغیر بسیار موثر و مهم در رضایت زناشویی و کیفیت و چگونگی ارتباط زوجین با یکدیگر اثبات کرده اند( بانمن و واجل،1985). و از طرفی بین صمیمیت و خودافشایی قدرتمند با پاسخ های همدلانه و گرم همسر ارتباط قوی وجود دارد(هانسلی و اسچین دلر،2000).به نظر می رسد که زوجین به جای ابراز هیجانات قوی هیجاناتی را بیان می کنند که برای آنها کمتر تهدیدکننده باشد(جانسون،2007) چرا که فرهنگ و آموزه های تربیتی ما خوددار بودن و کنترل کردن هیجانات را ترغیب و تشویق می نماید و این مسئله می تواند زمینه ای برای دشواری در بروز دادن احساسات گردد(ارژنگ و کاشانی، 1387 ) همچنین ابراز هیجانات می تواند از نگرش های فرهنگی غاالب یک جامعه تاثیر پذیرد(افشاری و مهرابی زاده هنرمند،1387 و هاشمی،1388 ).
تعریف رفتارهای ویژه یک جنس در فرهنگ های مختلف متفاوت است و در فرهنگ معینی نیز با گذشت زمان تغییر میکند، نظری که ما امروز در مورد رفتارهای مناسب برای زنان و مردان داریم به یقین تفاوت چشم گیری با نظرات 50 سال پیش در این زمینه دارد(بم، 1989) اکنون دیگر از مردان خرده نمیگیرند که چرادستخوش احساسات هنری و لطیف می شوند امروزه معیارهای پوشاک نیز در جهت تک جنسی پیش می رود (افشاری و مهرابی زاده هنرمند،1387). علاوه بر این بم بیان می کند که رفتار و ویژگی های شخصیتی انسان باید رها از قید و بند جنسیت باشد..
با توجه به غلبه فرهنگ جمع گرایی در جامعه ما، افراد به بیان هیجانات و احساسات و ابراز آن به شکلی نوین کمتر اقدام می کنند و به نوعی سازگاری و انطباق را با هم رنگی با قواعد و هنجارهای مقبول جامعه مترادف می دانند(هاشمی، 1388). همچنین سبک های ابراز هیجان با اختلالات افسرده وار که از سبک اسناد ناسالم نشات می گیرد رابطه دارد(کینگ و آمونز،1990).
دوگاخت و همکاران معتقدند(2004) که سبک های هیجانی ناسالم به منزله عامل آسیب پذیری ست که فرد را برای تجربه عواطف منفی مانند درماندگی روانشناختی مستعد میسازد،زیرا وقتی اطلاعات هیجانی نتوانند در فرآیند پردازش شناختی، ادراک و ارزشیابی شوند، فرد از نظر عاطفی و شناختی دچار درماندگی و آشفتگی می شود. این ناتوانی، سازمان عواطف و شناخت های فرد را مختل می سازد. کاهش شاخص های بهزیستی روانشناختی و افزایش شاخص های درماندگی روانشناختی، افسردگی و اضطراب محصول این اختلال محسوب می شود. تنظیم و مدیریت هیجان ها نیز به منزله عملی سازی هیجان ها(فرآیند گذار از پردازش به عمل) در دو سطح رفتارهای شخصی و تعامل های بین شخصی دچار اختلال می شود این اختلال با افزایش درماندگی روانشناختی، سلامت روانی را تهدید و تضعیف می کند( بشارت،1387).
به عبارتی جمع گرایی فرهنگ های آسیایی می تواند بر ابراز، عدم ابراز، و کنترل هیجانی افراد اثر بگذارد جایگزین کردن یک احساس به جای احساس دیگر را در فرهنگ های آسیایی می توان مشاهده کرد در واقع قانونی بدین شکل حاکم است که وقتی احساسات واقعی شما فرد را آزرده می کند سرپوشی بر آنها بگذارید و یک احساس دیگر را جایگزین آن کنید(مرادی و شاهقلیان، 1386).
در عین حال برخی از یافته های پژوهشی نشان داده اند که سبک های ناسالم هیجانی فرد را برای ابتلا به اختلالات افسرده وار(فیشر، 1989) مانند درماندگی آموخته شده که یک سبک اسناد ناسالم است آماده می سازد.
در نظریه شناختی به سبک های اسناد منفی و رابطه آن با درماندگی آموخته شده و افسردگی تاکید شده است این نظریه بر جامعه پذیری نقش های جنسیتی و تاثیر آن بر افسردگی زنان اهمیت می دهد بر حسب این نظریه زنان بین پاسخ و بازده پاسخ شان در حیطه های مختلف زندگی، ناهماهنگی بیشتری را تجربه می کنند و آموزش و تربیت آنها به گونه ایست که بیشتر با نقش های زنانه نافعالی و درماندگی همانند سازی می کنند ( فایرستون و همکاران، 2003)زنان سبک های شناختی منفی تری دارند و علت رویدادهای منفی زندگی را بیشتر به عوامل پایدار کلی و درونی خود نسبت می دهند این نوع اسنادهای منفی زنان را نسبت به احساس های درماندگی و نومیدی در مواجهه با رویدادهای ناخوشایند زندگی مانند تعارض زناشویی اسیب پذیرتر می سازد(آبرامسون، 1989).
شکل 1-1. مدل پژوهش
بر طبق مدل مطرح شده که از نوع تاییدی می باشد هرچند درماندگی به عنوان یک سبک اسناد ناسالم اولین تجربه قربانیان پس از خشونت است( بارنت و راسکین،1997)، ولی خود زنان به علت پیروی از کلیشه های جنسیتی سبک های شناختی منفی تری نسبت به رویدادهای منفی دارند که آنها را نسبت به احساس درماندگی آسیب پذیرتر می سازد( آبرامسون،1989).
و رابطه دو سویه بین سبک های هیجانی و سبک های اسناد به این معنی که سبک های ابراز هیجان ناسالم فرد را برای اختلالات افسرده وار مثل درماندگی آماده می سازد و خود سبک اسناد ناسالم نیز میتواند زمینه ساز سبک های ابراز هیجان ناسالم باشد. و مدل بر طبق گفته های بالا به ارتباط کلیشه های جنسیتی با هر سه متغیر بالا اشاره می کند چرا که کلیشه ها زمینه ای را برای سبک های اسناد منفی تر، پذیرش خشونت و سبک های ابراز هیجان ناسالم فراهم میکند.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
بذرهای تشکیل هویت ازدوران کودکی کاشته شده اند، اما اریکسون شکل گیری هویت را یکی از وظایف اساسی و مهم خاص دوره نوجوانی می داند.
در خلال دوره نوجوانی است که اریکسون برای فرد فرصت حل تعارضات خود را ، از ترکیب همسان سازی های قبلی درسطح بالاتر جهت رسیدن به یک کل جدید ، فراهم می بیند این تألیف براساس کیفیتی متفاوت از آنچه که در دوره های قبل وجود داشت استوار است .
مفهوم هویت که اریکسون در این دوره مطرح می کند دو چهره دارد: از یک سو به احساساتی رجوع می کند که یک فرد در مقابل خویشتن دارد(خودسنجی) ، از سوی دیگر بر روابط بین هویت شخص و توصیف هایی که دیگران ازاو به عمل می آورند تکیه دارد (منصور و دادستان،1383).
احساس خود، اساس شخصیت بزرگسالی ما را تشکیل می دهد. اگرپایه واساس ثابت و قوی باشد یک هویت فردی محکمی به دست می آید. اگرچنین نباشد ، نتیجه آن چیزی است که اریکسون آن راگم گشتگی هویت می نامد. اریکسون تأکید دارد که شکل گیری هویت برای آماده کردن نوجوان به عنوان فردی آماده انجام تکالیف در بزرگسالی، لازم است (برک[1]،2001).
مارسیا[2]در برسی مفهوم هویت براساس دیدگاه اریکسون به ارائه پایگاه های هویتی با توجه به میزان تعهد و کاوشگری درنوجوان پرداخت و چهار نوع وضعیت هویتی را مفهوم سازی کرد: پراکندگی هویت[3] ، تسلیم طلبی[4] ، تأخیر[5] و پیشرفت هویت[6].
نظریه پردازان جدیدتر (بورک[7] 1991، کرپل من[8] 1997، گرویتوانت[9] و برزونسکی[10] 1997) به جای بررسی پیامدهای شکل گیری هویت و پایگاه های ثابت هویتی به بررسی فرایندهای زیربنایی شکل گیری هویت پرداخته اند. براساس دیدگاه این نظریه پردازان فرایند هویت یک نظام کنترل است که مجموعه ای ازهنجارها و ضدهنجارها را در فرد ایجاد می کند. هویت مجموعه ای ازمعانی است که چگونه بودن را به فرد القا می کند ( به نقل ازفارسی نژاد 1383).
برزونسکی مدلی پویا از هویت ارائه کرده است. طبق این مدل افراد اطلاعات و مسائل مربوط به خود را به سه شیوه اطلاعاتی[11]، هنجاری[12] و سردرگم / اجتنابی[13] پردازش می کنند . افراد با سبک هویت اطلاعاتی آگاهانه و به طور فعال به جستجوی اطلاعات و ارزیابی آنها می پردازند و سپس اطلاعات مناسب خود را مورد استفاده قرار می دهند. نوجوان با سبک هویت هنجاری ، در موضوعات هویت و تصمیم گیری ها به همنوایی با انتظارات و دستورات افراد مهم و گروه های مرجع می پردازند و نوجوانان با سبک هویت سردرگم تا حد ممکن سعی در اجتناب از پرداختن به موضوعات هویت و تصمیم گیری دارند (برزونسکی ، 2003).
برزونسکی در کنار بررسی مکانیزم های پویای شکل گیری هویت ، روی عامل اساسی “تعهد[14]” یا ساختار هویت نیز تأکید می کند. تعهد یک چارچوب ارجاعی جهت دار و هدفمند ایجاد می کند که رفتار و بازخوردهای آن در درون این چارچوب بازبینی ، ارزیابی و تنظیم می شوند. افرادی که دارای پردازش اطلاعاتی و هنجاری هستند نسبت به کسانی که از سبک سردرگم استفاده می کنند ازتعهد بالاتری برخوردارند.
سبک های شناختی – اجتماعی پردازش هویت تحت تأثیر عوامل زیادی ازجمله شیوه های فرزند پروری والدین، شخصیت نوجوان و محیط اجتماعی_ فرهنگی قرارمی گیرند ، ازطرفی این سبک ها خود نیز بر ادراک فرد از خویشتن، بروندادهای رفتاری و شیوه های عملکردی او تأثیر می گذارند (برزونسکی ، 2003).
در زندگی انسان، شکل گیری معنا خیلی زود و حتی پیش از تولد آغازمی شود. اولین و مهمترین ارتباط در سالهای آغازین زندگی که موجب شکل گیری اولین معنا یابی می شود ارتباط “دلبستگی”[15] بین کودک و والدین اوست.
دلبستگی عبارتست از پیوند عاطفی عمیقی که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم، طوری که باعث می شود وقتی با آنها تعامل می کنیم احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آنها را در کنار خود داریم احساس آرامش کنیم ( برک ، 2001).
دلبستگی برای کودک ارزش حیاتی دارد زیرا همچنان که کودک در دنیای اطرافش کاوش کرده و با امور غیرقابل پیش بینی روبرو می شود به او احساس امنیت و آرامش می دهد. هنگامی که کودک در وضعیتی قرارمی گیرد که در او ایجاد ترس می کند ، رفتار توأم با دلبستگی کودک آغازمی شود (ماسن[16] و همکاران، 1985).
نظریه دلبستگی بالبی یکی ازمهمترین نظریه ها برای توضیح ارتباط میان تجربیات کودک درخانواده و رشد عاطفی_ اجتماعی اوست. فرض نظریه دلبستگی بر آن است که کیفیت رابطه دلبستگی ، از تعامل میان نوزاد و مراقبانش ، خصوصاً از میزان حمایت و امنیتی که مراقب می تواند برای کودک فراهم کند ، ناشی می شود (لیبرمن[17] و همکاران ، 1999).
به نظربالبی روابط اجتماعی طی پاسخ به نیازهای زیست شناختی و روان شناختی مادر و کودک پدید می آیند. از نوزاد انسان رفتارهایی سرمی زند مثل گریستن ، خندیدن که باعث می شود اطرافیان از او مراقبت کنند و درکنارش بمانند. نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک ، به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین مادر و فرزند است. این دلبستگی و ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد. بخصوص هنگامی که احساس ترس و عدم اطمینان می کند .
بالبی هماهنگ با اسلاف خود، قائل به وجود نیازهای نخستین و ضروری برای ارضاء است. بنابراین، وی این نکته را مورد تأکید قرارمی دهد که نیازدلبستگی که تا کنون آن را به عنوان نیاز ثانوی می دانستند نیز جزء نیازهای نخستین است که نیاز اساسی برای تحول شخصیت است (ابوحمزه و خوشابی، 1385).
رفتاردلبستگی که هم ازیک نیاز فطری و هم از اکتساب ها منتج می گردد ، دارای کنش مضاعف است: یکی کنش حمایتی، ایمنی تأمین شده توسط بزرگسالی است که از کودک آسیب پذیر در مقابل تهاجم می تواند دفاع کند و دیگری کنش اجتماعی شدن ، دلبستگی درجریان چرخه های زندگی از مادر به نزدیکان و سپس بیگانگان و بالاخره به گروه های بیش از پیش وسیع تری تسری می یابد و به صورت عاملی به همان اندازه مهم برای ساختن شخصیت کودک که تغذیه زندگی جسمانی وی درمی آید (منصور و دادستان،1383).
اینسورث[18] نیز رفتار دلبستگی در روابط بزرگسالی را به عنوان اساس پدیده ایمنی درهسته زندگی انسان مورد تأکید قرار داد. وی مشاهدات بالبی را بسط داد و دریافت که تعامل مادر با کودک در دوره دلبستگی تأثیر چشمگیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد. او اظهار داشت که دلبستگی ایمن[19] ، عملکرد شایستگی را در روابط بین فردی تسهیل می کند.
برای مثال کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند درآینده از لحاظ اجتماعی برون گرا هستند و به محیط اطراف توجه نشان می دهند و تمایل به کاوش درمحیط اطرافشان دارند و می توانند با مسائل مقابله کنند. ازطرف دیگرعواملی که مخل این دلبستگی باشد درزمینه رشد اجتماعی کودک درآینده مشکلاتی ایجاد می کند.
اینسورث همچنین ثابت کرد که دلبستگی موجب کاهش اضطراب می شود. آنچه او اثر پایگاه امن[20] می نامید کودک را قادر به دل کندن از دل بسته ها و کاوش در محیط می سازد و کودک می تواند با دلگرمی و اطمینان به کاوش در محیط بپردازد ( ابوحمزه و خوشابی،1385).
کیفیت دلبستگی توسط موقعیت نا آشنا که اینسورث آن را ساخته است ، مورد مطالعه قرار می گیرد و در چهار دسته طبقه بندی می شود : دلبستگی ایمن ، زمانی که مادر نیست نگرانی را بروز می دهند و زمانیکه مادر بر می گردد خوشحال می شوند و او را بغل می کنند. دلبستگی ناایمن اجتنابی ، این کودکان هنگام جدایی اعتراض چندانی نمی کنند و بعد از بازگشت مادر از او اجتناب می کنند. دلبستگی ناایمن دو سو گرا ، این کودکان بعد از جدایی خیلی مضطرب می شوند و گریه می کنند اما زمانیکه مادر برمی گردد و آنها را بغل می کند در عین حال که ابراز تمایل برای تماس بدنی و مجاورت می کنند اما نسبت به مادرشان پرخاشگری نشان می دهند.
دلبستگی آشفته، این کودکان ممکن است به سمت مادر بدوند ، برای مدت کوتاهی دویدن را متوقف کنند و سپس دوباره شروع به
دویدن دور اتاق کنند و دنبال مادرشان بگردند و زمانی که مادر برمی گردد ازنزدیک شدن به او امتناع کنند ( ابوحمزه و خوشابی،1385).
مطالعات برترتون[21] و واترز[22] (1985) نشان می دهد نوجوانانی که روابط گرم و صمیمانه ای با والدین خود دارند ، مفهوم خود عمیق تری داشته ، بیشتر به خود اعتماد می کنند و از سازگاری روانی بالاتری برخوردار بوده و با مشکلات در گیر می شوند و برای یافتن راه حل مناسب تلاش می کنند (به نقل از نگهبان سلامی ،1384).
آمرسدن[23] و گرینبرگ[24] (1987) از بررسی های متعدد خود نتیجه گرفتند که کیفیت دلبستگی به والدین با سلامت روانی نوجوان و شکل گیری هویت ، کنار آمدن با بحران های مختلف و رضایت از زندگی ارتباط معنادار دارد .
کرنز[25] و همکاران (2005) معتقدند که افراد دراواسط کودکی هنوز به چهره های دلبستگی تکیه می کنند و از آنها به عنوان منبع آرامش در موقع استرس و همچنین پایگاهی برای اکتشاف بهره می گیرند. مثلاً ممکن است در مواقع بیماری یا وقتی غمگین هستند در صدد جستجوی چهره دلبستگی برآیند. بنابراین اگر چه فراوانی و ضرورت رفتار دلبستگی با بالا رفتن سن کمتر دیده می شود،ولی پیوند دلبستگی از ابتدای نوجوانی به بعد پا بر جا می ماند.
معدود پژوهشهایی پیرامون رابطه بین سبکهای هویت و سبکهای دلبستگی با پیشرفت تحصیلی انجام گرفته است:
نتایج پژوهش حجازی، فارسی نژاد و عسگری (1386) نشان داد که سبك هویت مغشوش / اجتنابی بر پیشرفت تحصیلی اثر مستقیم و منفی دارد.
نتایج پژوهش رضایی (1385) با عنوان بررسی رابطه هویت فردی، الگوهای دلبستگی و ویژگیهای شخصیتی با پیشرفت تحصیلی دانشجویان دانشگاه هنر اسلامی تبریز نشانگر وجود رابطه بین سبکهای هویت و سبکهای دلبستگی با پیشرفت تحصیلی است. رضایی در پژوهش خویش دریافت که بین هویت آشفته و پیشرفت تحصیلی دانشجویان رابطه منفی معنا دار وجود دارد اما سایر حالات هویت با پیشرفت تحصیلی رابطه معناداری ندارند. بین سبك دلبستگی نا ایمن دو سو گرا و پیشرفت تحصیلی دانشجویان رابطه منفی معنادار وجود دارد. اما بین سبك های دلبستگی ایمن و نا ایمن اجتنابی و پیشرفت تحصیلی رابطه معناداری مشاهده نگردید. سبك دلبستگی ایمن دانشجویان با هویت پیشرفت آنان رابطه مثبت معنادار و با هویت آشفته رابطه منفی معنیدار دارد و سبك دلبستگی نا ایمن دوسوگرا با هویت آشفته رابطه مثبت معنی دار و با هویت پیشرفت رابطه منفی معنادار دارد.
نتایج پژوهشهای فوق الذکر در مجموع موید تاثیر سبکهای دلبستگی و هویت بر سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان است. در پژوهش حاضر که به بررسی رابطه بین این دو متغیر با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پیش دانشگاهی اختصاص دارد سعی گردیده است که به دو سئوال زیر پاسخ داده شود: آیا سبکهای دلبستگی و هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پیش دانشگاهی رابطه دارند؟ آیا بین سبکهای دلبستگی و سبکهای هویت رابطه وجود دارد؟
[1]- Berk, L.
[2]- Marsia,J.
[3]- identity diffusion
[4]- fore closure
[5] -moratorium
[6]- identity achievement
[7] -Burk, A.
[8] -Kerpelman
[9] -Grotevant
[10] -Berzonsky, M.D.
[11]- informational
[12]- normative
[13] -avoident
[14]- commitment
[15] -attachment
[16] -Musen, H.
[17] -Liberman, M.
[18] – Ainsworth, M.
[19] – security attachment
[20] – secure base effect
[21]- Berterton, M.A.
[22] – Waters,
[23] – Armsden, G.C.
[24]- Greenberg, M.T.
[25] – Kerns, k.A.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
از سوی دیگر کارایی خدمات تا حد زیادی به برآوردن خواسته ها ی استفاده کنندگان بستگی دارد و خدمات در نهایت بایستی برحسب میزان رضایت استفاده کننده ارزیابی شود ( 1988 lancaster ) .
بدون تردید کیفیت مطلوب خدمات را هنگامی می توان تضمین نمود که انتظار استفاده از خدمت مورد نظر برآورده شده و یا چیزی فراتر از انتظار به اوعرضه شده باشد. روشن است که برای حصول چنین نتیجه ای باید دست اندرکاران ارائه دهنده خدمات با برقرار نمودن ارتباط تنگاتنگ با جامعه استفاده کننده ، از علایق ، فعالیت ها و نیاز های اطلاعاتی آنان آگاه شده ، و از این آگاهی در جهت رفع نیاز ها و خواسته های استفاده کنندگان ، برطرف نمودن کاستی ها و بالا بردن کارایی خدمت بهره جویند. علاوه بر این دریافت بازخورد از استفاده کنندگان خدمات برای ارائه دهندگان خدمات اهمیت زیادی داشته و آگاهی از چگونگی عملکردشان یکی از عوامل کلیدی موفقیت آنها در ارائه خدمات می باشد.
1-1-
امروزه بسیاری از سازمانها حد اعلای ارزش آفرینی موسسه خویش را در رضایت مخاطبان معنا می کنند. برنامه های راهبردی ، بیانیه های ماموریت و خط مشی این سازمانها ، خود دلیلی روشن بر این مدعاست. در زمان کنونی ، اندازه گیری و تعیین سطح رضایت مشتریان یک سازمان به یکی از دغدغه های اصلی مدیران و دست اندرکاران سازمانهای تجاری اعم از انتفاعی و غیر انتفاعی بدل گشته است . کشورهای توسعه یافته مدتی است که با تعریف معیاری تحت عنوان ” شاخص رضایت مشتری ( CSI )” ، راهکارهایی برای سنجش این مهم ارایه کرده اند . اهمیت این شاخص تا بدانجاست که این کشورها این معیار را نه تنها برای سازمانها و صنایع مختلف بلکهبصورت ملی مورد بررسی قرار می دهند جایگاه شاخص ملی رضایت مشتریان را هم بهای GNP دانسته و از نتایج آن در برنامه ریزیهای راهبردی خرد و کلان بهره می برند. بدین ترتیب هر سازمان جدای از هدف پدید آورندگان آن با ماموریت کلی تامین برخی از نیاز های بعضی از اقشار جامعه ایجاد می شود . اگر سازمان نتواند ماموریت خود را در حد قابل قبول مورد نظر نیازمندان به آن انجام دهد ، هدف پدید آورندگان آن نیز تامین نمی شود و از سوی آنان توجیهی برای بقا و ادامه کار سازمان باقی نمی ماند. بنابراین توجه به حد قابل قبول مورد نظر نیازمندان سازمان از سوی پدیدآورندگان و گردآورندگان آن از اهمیت بالایی برخوردار است . به چنین امری در حوزه های علمی مربوط ” رضایت مشتری ” گفته می شود.
از سوی دیگر کارایی خدمات تا حد زیادی به برآوردن خواسته ها ی استفاده کنندگان بستگی دارد و خدمات در نهایت بایستی برحسب میزان رضایت استفاده کننده ارزیابی شود ( 1988 lancaster ) .
بدون تردید کیفیت مطلوب خدمات را هنگامی می توان تضمین نمود که انتظار استفاده از خدمت مورد نظر برآورده شده و یا چیزی فراتر از انتظار به اوعرضه شده باشد. روشن است که برای حصول چنین نتیجه ای باید دست اندرکاران ارائه دهنده خدمات با برقرار نمودن ارتباط تنگاتنگ با جامعه استفاده کننده ، از علایق ، فعالیت ها و نیاز های اطلاعاتی آنان آگاه شده ، و از این آگاهی در جهت رفع نیاز ها و خواسته های استفاده کنندگان ، برطرف نمودن کاستی ها و بالا بردن کارایی خدمت بهره جویند. علاوه بر این دریافت بازخورد از استفاده کنندگان خدمات برای ارائه دهندگان خدمات اهمیت زیادی داشته و آگاهی از چگونگی عملکردشان یکی از عوامل کلیدی موفقیت آنها در ارائه
خدمات می باشد.
1-2- تشریح و بیان موضوع :
پیش تر و شاید تا اواخر قرن بیستم میلادی ، تامین رضایت مشتری بیشتر از یک جنبه شعار گونه برخوردار بود ، اما تلاش فراوانی که امروزه در جهت ارتقای ابزار های مدیریت کیفیت و گسترش فرهنگ مشتری گرایی توسط محققان ، کارشناسان و مدیران سازمان ها می گیرد، همه نشان دهنده آنست که اکنون رضایت مشتری به باور همگان از مهمترین شاخص ها در تعیین موفقیت سازمان ها و بهبود سودآوری به شمار می آید و از آنجا که امروزه تامین رضایت مشتری به یکی از الزامات اساسی سیستم های مدیریت کیفیت همچون ایزو 9000 و یا جوایز تعالی سازمانی همچون EFQM بدل گشته ، بنابراین این موضوع جزء اصلی ترین دغدغه های بنگاه های اقتصادی به شمار می رود. بطور کلی یکی از اصلی ترین ابعاد نظام های مدیریت کیفیت و مدل های تعالی سازمانی ( همچون EFQM در اروپا و یا ملکوم بالدریج [1] در آمریکا) رضایتمندی مشتریان می باشد. بطوریکه در مدل اروپایی ، برای ارزیابی یک سازمان موفق ف معیار رضایتمشتریان ، 20 درصد کل نمره را به خود اختصاص داده و در جایزه کشور آمریکا نیز بین 20 تا 30 درصد کل ارزش دریافتی ، متعلق به شاخص رضایتمندی مشتریان است . با این توصیف ، پیاده سازی سیستم های اندازه گیری و پایش رضایت مشتری به عنوان یکی از مهمترین جنبه های بهبود کیفیت ، از نیاز های اساسی سازمان های امروزی محسوب می گردند.
در ایران نیز طی یک دهه اخیر و با معرفی مدل ها و ابزار های مدیریت کیفی همچون نظام مدیریت کیفیت جامع ( TQM ) ، مدل های تعالی سازمان و رویکرد گسترش عملکرد کیفی [2] ( QFD ) که همگی با هدف تامین رضایت و خواسته های مشتری توسعه یافته اند ، موضوعاتی همچون رضایت مشتری و توجه به نیازمندی های آنان از جایگاهی ویژه برخوردار گردیده است .
کشور های توسعه یافته مدتی است که با تعریف ” شاخص رضایت مشتری ” ، راهکارهایی برای سنجش این مهم ارائه کرده اند . اهمیت این شاخص تا بدانجاست که این کشور ها این معیار را نه تنها برای سازمانها و صنایع مختلف بلکه به صورت ملی مورد بررسی قرار داده و جایگاه شاخص ملی رضایت مشتریان را هم بهای تولید ناخالص ملی GNP [3] دانسته و از نتایج آن در برنامه ریزی های راهبردی خرد و کلان بهره می برد.
بازار زنجان ، با توجه به اینکه وظیفه خدمات دهی به حوزه های مختلفی را در زنجان با توزیع جغرافیایی در سطوح استان به عهده دارد؛ باید به مقوله مدیریت ارتباط با مشتری در جهت افزایش رضایت مشتری ، نگاه ویژه ای داشته باشد . از این رو در این پژوهش به مطالعه و بررسی عوامل مشتری مداری در بازار زنجان پرداخته خواهد شد.بنابراین سوال اصلی تحقیق این است که میزان رضایت مشتریان بازار زنجان از صنوف این بازار تا چه اندازه است ؟ و در چه زمینه میزان رضایت مشتریان پایین می باشد و از چه راهکارهایی می توان برای افزایش میزان مشتری مداری استفاده کرد ؟
اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر به مثابه یک مساله اجتماعی پدیدهای است که همراه با آن توانایی جامعه در سازمانیابی و حفظ نظم موجود از بین میرود، عملکرد بهنجار حیات اجتماعی مختل میگردد و باعث دگرگونیهای ساختار نظام اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک اجتماع میشود. استفاده از مواد مخدر توسط زنان و بخصوص دختران آنها را با داغ اجتماعی مواجه می سازد که خود زمینه را در جهت کج روی های بعدی فراهم می کند. زنان بعلت داشتن وظایف مادری و گاها سرپرستی خانوار اگر به اعتیاد نیز مبتلا شوند موجب بروز درگیری های خانوادگی و اجتماعی برای خودشان می شود اعتماد خانواده نسبت به آنها از بین برود و این زمینه فرار آنها را از خانواده را فراهم می آورد در نتیجه زمانی که زنان حمایت مالی و عاطفی خانواده خود را از دست بدهند به ناچار برای تامین مخارج زندگی و اعتیادشان به روسپی گری و یا دزدی روی خواهند اورد(آشتیانی، 1385).
مطابق با نظریههای مختلف روانشناسی گرایشها و تمایلات افراد، ممکن است از ناحیههای مختلف ارتباطات او ناشی شود؛ به طوری که خود نقشی اساسی در شکل گیری و بازسازی ارتباطات دارد و ارتباطات نیز نقش محوری در شکل گیری و حتی بازسازی خود دارند. بسیاری از روانشناسان علل رفتارهای انحرافی را بر حسب سبکهای تربیتی خانواده توجیه میكنند و بر این باورند كه برخی از سبکهای تربیتی، بیشتر از گونههای دیگر، بر گرایش به رفتارهای انحرافی تأثیر دارند. با دانستن عواملی كه فرد را در معرض خطر اعتیاد قرار می دهند، می توان افراد در معرض خطر را شناسایی كرد و برای پیشگیری از ابتلای آنان به اعتیاد، برنامه ریزی های دقیق و مؤثر انجام داد.(زنجانی،1386).
با وجود اینکه خانواده مامن و ماوای هر کودک و نوجوان است اما خود در بروز بسیاری از مشکلات رفتاری منجمله اعتیاد نقش بسزایی بازی می کند، اعتیاد، خود نتیجه تداخل پیچیده ای از عوامل روان شناختی، اجتماعی، فرهنگی، زیست شناختی و احتمالا تکوینی است، که خانواده تمامی آثار فوق را در یک جا اعمال می نماید و بنابراین از اهمیت ویژه ای برخوردار است. الگوهای نامتعادل خانوادگیف تاثیر زیادی بر رشد جرایم و انحرافات نوجوانان و جوانان که بخش عمده ای از آن را اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر تشکیل می دهد، دارد(همان
منبع).
شکی نیست که سلامت خانواده و به کار گیری روش ها و مهارتهای موثر فرزندپروری در بزرگ کردن سالم فرزندان نقشی اساسی دارد. درست است که عوامل ژنتیک، ذاتی و محیطی در شکل گیری ویژگیها و تکامل کودک نقش دارند اما فرایند های خانوادگی نیز حائز اهمیتی کلیدی در این راستا هستند. پژوهش ها نشان داده است که فرزند پروری موثر یک عامل محافظ قدرتمند است . خانواده ها می توانند با تامین نیازهای اساسی ، ایجاد فضای امن خانوادگی، راهنمایی، قانون گزاری مناسب ونظارت بر زندگی فرزندانشان آنان را از بسیاری رفتارهای مشکل ساز و پر خطر از جمله مصرف مواد و بزهکاری دور نگه دارند. خانواده به چند دلیل مهمترین محیط برای پیشگیری از سوءمصرف مواد است. نخست آنكه والدین موثرترین افراد زندگی بچه ها هستند و از ابتدای زندگی او به فرد دسترسی دارند. دوم اینكه والدین مهمترین الگوی رفتاری فرزندان هستند و سوم اینكه بهترین زمان برای پیشگیری اولیه از مصرف مواد سالهای زندگی فرد در خانواده یعنی كودكی و نوجوانی است(ممتازی، 1384).
تحقیقات نشان داده است كه اگر پیشگیری از طریق خانواده باعث به تعویق افتادن اولین مصرف سیگار یا هر ماده دیگری باشد یا به عبارت دیگر خانواده ها فرزندانشان را بدون تجربه مواد به 18 سالگی برسانند، شانس ایجاد مشكلات جدی سوء مصرف مواد و اعتیاد در سالهای بعدی زندگی كاهش می یابد(همان منبع)
بر این اساس این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش اساسی است که آیا بین سبک فرزند پروری خانواده ها وگرایش به مواد مخدر رابطه وجود دارد؟
[1]
[2] Addiction potential
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
.تمامی این موارد را می توان تهدیداتی در نظر گرفت که سازمان ها با آنها موجه هستند .البته در عین حال می توان آنها را نوعی فرصت در نظر گرفت ، چرا که نمود قابلیت های یک سازمان زمانی است که این تهدید ها را به فرصت تبدیل نماید. به عالوه ، این تهدید تنها منبع فرصت های حرفه ای محسوب نمی شود .فرصت هایی را در نظر آورید که پیشرفت های علمی و تکنولوژی فراروی شرکت ها قرار داده است .نقش بازاریابی مساعدت به شرکت ها در بهره برداری و استفاده ازاین فرصت هاست.برند به عنوان یکی از ابزارهای بازاریابی ، نقش مهمی در جذابیت و افزایش فرصت ها برای سازمان خواهد داشت . شرکت ها و محصوالتشان نیاز دارند که در میان تمامی ذینفعان،به راحتی شناخته شده و دارای هویت باشند .بنابراین ، امروزه ، دالیل بسیار زیادی وجود دارد برای اینکه شرکت ها برند و یا برندهای خود را مدیریت و کنترل نمایند ، از جمله تولید ، فروش ، سودآوری ، جذب و استخدام نیروی انسانی کارآمد ، و همچنین صادرات به بازارهای جهانی و … ،بدین منظور ، بدون شک بایستی در کشور خود ابزار ها و استراتژی های بازاریابی خود را با آگاهی از مدیریت برند تطبیق دهند .شرکت ها برای ایجاد یک موقعیت قدرتمند در بازار نیاز به درک صحیح نیروهای محیطی که بر قابلیت بازاریابی آنها موثرند ، می باشند که آنها عبارتند از ، اندازه بازار داخلی ، میزان آموزش عموم ، نیروی کار ماهر ،هزینه شغل ، مشوق های مالیاتی ، امنیت و دیگر عوامل . آنها دایماً بایستی بر محیط نظارت داشته باشند و همواره درک صحیحی از فرصت ها و تهدید های موجود در بازار و نیروهای رقابتی که در محیط وجود دارد ، بدست آورند .آن نیازمند توسعه و ارائه مشوق ها و مدیریت عواملی است که ممکن است بر تصمیم گیری خریدار موثر
باشد . این عوامل شامل تصویر ، زیرساخت ها ، کشش بازار و مردم که این زیر مجموعه ها با وظایف متعددی در مدیریت برند شرکت ها خواهد بود. ) )Kotler Philip;Gertner.David;2002
مشکالتی که امروزه مدیران بازاریابی را به خود مشغول کرده ، عبارت است از آنکه تالش آنها برای خلق و نگهداری برند فاقد برنامه ریزی های الزم بوده ، به دلیل عدم شناخت ویژگی های برند و عدم شناخت روش های صحیح مدیریت برند نمی توانند به صورت اثر بخشی ، محصول را با برند پیوند بزنند
. اغلب مدیران بازاریابی و یا مدیران برند ، مفاهیم بازاریابی را از قبیل شناخت نیازهای مشتری ، موضوع یابی ، فعالیت های ترفیعی و تبلیغی به خوبی می دانند و تجربه فراوانی در اجرای آنان دارند ، اما در مجموع آنچه آنها را در بازاریابی محصوالت و خدمات دچار مشکل می کند ، آن است که نمی توانند مفاهیم بازاریابی و استراتژی های سازمان را در راه ارتقای ارزش برند به کار گیرند .اینها همه از آنجا ناشی می شود که شناخت درستی از برند به عنوان یکی از مهمترین دارایی های نا مشهود شرکت ندارند و برداشت آنها از دارایی صرفاً شامل چیزهایی است که در نظر می آید و قابل لمس است . همانگونه که علم مدیریت سازمان می تواند مدیران موسسات تولیدی را با استفاده از ابزارهای مدیریتی نظیر هدف گذاری ، برنامه ریزی ، هماهنگی ، بسیج منابع و امکانات و کنترل یاری دهد تا به هدف های سازمان دست یابد . رویکرد استراتژیک و علم مدیریت برند نیز مدیران را قادر می شازد تا برنامه ریزی صحیحی در راستای دستیابی به اهداف برند بکنند ، به گونه ای که بدون به هدر دادن منابع میزان دستیابی به اهداف بیشینه شود .)کریمی و دیگران.ص )83
ب(اهمیت موضوع
مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را می دهد که به شیوه های خالق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند . این شیوه مدیریت باعث می شود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیتهایش را به گونه ای رقم بزند که بتواند سرنوشت خود را تعیین و آینده را تحت کنترل درآورد. از آنجا که هیچ سازمانی منابع نا محدود ندارد ، جهت گیری استراتژیک می تواند با دیدی کل نگر سازمان ها را متعهد سازد که برای یک دوره نسبتا بلند مدت محصول و یا خدمت خاص با نام مشخص و برتر تولید و یا ارایه دهد ، در بازار مشخصی به فعالیت بپردازد ، و سر انجام از منابع و فن آوری های شناخته شده و برتری استفاده کند David 1999). (شرکت ها به منظور بقای بلند مدت در
عرصه رقابت ، نیازمند استفاده از یک رویه استراتژیک در مدیریت منابع استراتژیک خود هستند . به طور حتم ، برند یکی از منابع استراتژیک شرکت هاست . منابع استراتژیک ، خود ، منشا مزیت رقابتی هستند و چالش مدیران در شناسایی و مدیریت این منابع است و حتی می توان گفت بارز ترین مهارت حرفه ای بازاریابان قابلیت و توانایی آنها در ایجاد حقظ ، مراقبت و ارتقای برند است .
بعالوه اهمیت نقش دارایی های نا مشهود در اثر بخشی فعالیت های سازمان ، همچنین خلق و بقای عملکرد مالی کسب و کارها در سطح حصنایع مختلف بر همگان آشکار است . دنیای امروز ، عرصه حضور موفق برندهایی است که عالوه بر تسلط به سهم بتزار ، تقویت حس اعتماد و وفاداری در مشتریان و ارزش آفرینی برای سهامداران خود ، الهام بخش حس هدفمندی و تعهد در جامعه هستند و با معرفی ایده
ها و نوآوری در عرصه صنایع و تجارت جهانی نام کشور و ملت خود را اعتال می بخشند . شناخت این نقش ، نیاز سازمان ها و دولت ها به خلق ارزش از طریق نام و نشان تجاری )برند( خود را تقویت کرده است . لذا دستیابی به مزیت رقابتی در دنیای امروز تنها با تکیه بر ویژگی های کارکردی محصوالت و خدمات حاصل نمی گردد ؛ بلکه برند شما عامل متمایز کننده شما از رقباست . نقش برند یا عنوان تجاری در نفوذ و ماندگاری در بازارهای مصرف ، برای تو لید کنندگان کاال و خدمات کامال واضح و مبرهن است .کارشناسان اقتصادی و اجتماعی معتقدند که وقتی یک کاالی تجاری با برند ویژه خود در بازارهای مصرف موجب جلب اعتماد خریداران می شود ، در واقع باعث وفاداری مصرف کنندگان به تداوم خرید آن کاال شده است .بنابراین ، اعتماد به یک برند به معنای وفاداری به کاالی تولید شده و ابزاری مناسب برای تداوم تقاضای خرید آن است . از سوی دیگر ، وقتی مصرف کنندگان یک کاالی خاص به کیفیت و نوع عرضه آم اعتماد می کنند و به برند آن کاال وفادار می مانند ، سود فروش و ثروت ناشی از تولید آن کاالرا برای صنایع تولید کننده تضمین می کنند .
بنابراین می توان اینگونه استنباط نمود که موضوع برند یا خوشنامی سازمان ها ، از جمله چالش های جدی است که سازمان ها در این سالها با آن روبرو هستند . هر چند در کشورهای توسعه یافته این امر
تحول تازه ای محسوب نمی شود ، اما اگر با رویکردهای نوین بخواهیم به این موضوع نظر بیافکنیم ، آثار نسیم این تحول، چند سالی است که در فضای صنعتی و اقتصادی کشور در جریان است و روز به روز نیز بر اهمیت آن افزوده می شود . علیرغم پژوهش های با اهمیت و تئوریکی که در ضمینه برند وجود دارد، مطالعاتی که از حوزه ادبیات مدیریت استراتژیک وارد عرصه مدیریت برند شوند بسیار کم
است . عالوه بر این ،بیشتر مطالعات موجود تاثیر برند و ارزش دارایی برند را از دیدگاه مصرف کننده بررسی کرده اند . این روش شامل برخی محدودیت ها در زمینه فهم سیستماتیک مدیریت برند می باشد و حد زیادی از فعالیت های برند از دیداه شرکت را نادیده می گیرد .بدین جهت ، در این تحقیق به منظور غلبه بر این محدودیت ها مدلی ارائه شده است که مدیریت برند از دیدگاه شرکت بررسی شود .
با توجه به نقش مهمی که جهت گیری استراتژیک در توجه به سازمان و محیط دارد و تاکیدات فراوانی که بر اهمیت آن دربهبود عملکرد سازمان وجود دارد ، جهت گیری استراتژیک می تواند یکی از عوامل بسیار تاثیر گذار در موفقیت شرکت ها و نیز در مدیریت برند سازمان ها باشد . تحقیقاتی که در این زمینه در اریان صورت گرفته است بسیار اندک است ، و در واقع توجه چندانی به موضوعات مربوط به آن نشده است . در این تحقیق ما به دنبال عملیاتی کردن موضوع در محیط ایران هستیم . نقش جهت گیری استراتژیک در مدیریت برند را بررسی خواهیم کرد . ما بازارمحوری و نوآورمحوری را به عنوان عوامل مهم واسطه ای در ارتباطات جهت گیری استراتژیک و مدیریت برند سازمان در نظر گرفته ایم که عوامل مهمی در بهبود مدیریت برند و به دنبال آن کسب مزیت رقابتی می باشند .
)3-1اهداف تحقیق
)1-3-1هدف های اصلی
.5بررسی تاثیر جهت گیری استراتژیک بر مدیریت برند