برنامهریزیهای مناسب اجازه میدهد تا فعالیتهای مختلف، شغلها و یا وظایف به شیوهای سازمانیافته اجرا شوند. نمونهای از این فعالیتها میتوان به مراحل مختلف یک پروژه تحقیقاتی، وظایف یک پرستار در طول یک روز کاری، عملیات تولید و موارد دیگر اشاره کرد که میتواند هدفهایی همچون به حداقل رساندن زمان تکمیل کارها، حداقل کردن تاخیر فعالیتهایی که نمیتوانند به موقع تکمیل شوند و دیگر موارد را به دنبال داشته باشد.
دلیل بسیاری از پیشرفتهای علم زمانبندی بواسطهی محیطهای صنعتی و استفاده این علم در صنعت است. به طور طبیعی در بیان مفاهیم زمانبندی از واژههای بکار رفته در صنعت استفاده میشود. که در آن منابع با عنوان ماشین و فعالیتها به عنوان کار شناخته میشوند. بطوریکه کارها اغلب به وسیله مجموعهای از ماشینها در ایستگاههای مختلف کاری با توالی مشخص پردازش میشوند.
در مسائل زمانبندی تخصیص مناسب کارها به ماشینها با توجه به محدودیتهای موجود و رسیدن به یک جواب مناسب از اهمیت خاصی برخوردار است. کوچکترین مسئلهی زمانبندی را میتوان مسئلهی تکماشینه[2] عنوان کرد. در این مسئله یک ماشین وجود دارد که عموما در مسائل به عنوان گلوگاه شناخته میشود و باید کارها را به این ماشین با توجه به محدودیتهای موجود طوری اختصاص داد که به یک جواب معقول و مناسب برسیم و حداکثر کارایی را داشته باشیم. حالت بزرگتر مسائل زمانبندی، زمانبندی مسائل چندماشینه شامل سیستمهای موازی، سیستمهای متوالی و سیستمهای ترکیبی میباشند. در سیستمهای موازی چندین ماشین به صورت موازی در کنار هم قرار گرفتهاند و هر کار بر روی یکی از ماشینها پردازش میشود. ولی در سیستمهای متوالی و ترکیبی، کارها با انجام چند عملیات بر روی ماشینها پردازش میشوند و ساختار پیچیدهتری نسبت به مسائل دیگر دارند.
در این تحقیق، به بررسی مسئله زمانبندی ماشینهای موازی با سرعتهای مختلف[3] پرداخته میشود. مسائل ماشینهای موازی با سرعتهای مختلف حالت عمومی یافته مسائل تکماشینه و حالت خاصی از مسائل ماشینهای متوالی منعطف محسوب میشوند. در بخشهای آتی این فصل، شرح تفصیلی مسئله مورد بررسی این تحقیق ارائه میشود.
ماشینهای موازی به عنوان یکی از زیرمجموعههای اصلی و پایه در زمانبندی از جایگاه ویژه ومهمی برخوردارند و همواره زمانبندی این مدل بر مبنای معیارهای عملکرد مختلف مورد نظر بوده است. با این توجه که، عموم روشهای حل در مدلهای پیچیده تر مانند مدل ماشینهای متوالی منعطف بر مبنای راهکارهای مدلهای سادهتر از جمله ماشینهای موازی استوار است ]1[.
در کارخانهها وقتی ماشینها و دستگاههای جدید خریداری میشوند و در کنار ماشینهای قدیمی قرار میگیرند، تفاوت سرعت بین ماشینهای جدید و قدیمی بوجود میآید که این تفاوت سرعت، مسئلهی چندین ماشین با سرعتهای متفاوت را بوجود میآورد.
در برخی از محیطهای کاری زمانبندی ماشینهای موازی با سرعت متفاوت، ممکن است که تمامی ماشینها نتوانند تمامی کارها را پردازش کنند که در این حالت هر کار توسط مجموعهای از ماشینها میتواند انجام شود که به آن محدودیت مجموعه پردازش[4] میگویند.
در بسیاری از محیطهای کاری انسان به عنوان عنصر اصلی بهشمار میرود. در فعالیتهایی که انسان در آن سهم بسزایی دارد مسئلهی یادگیری بسیار مهم است و تاکنون در اکثر مقالات فرض رایج بر این بوده که زمان پردازش کارها ثابت و مستقل از توالی است. درحالیکه در بسیاری از موارد عملی با تکرار کارهای مشابه (و یا متفاوت)، توانایی ومهارت اپراتور افزایش و در نتیجه آن، زمان پردازش کارها کاهش مییابد. این امر باعث بهبود مستمر عملکرد تسهیلات تولیدی مخصوصا نیروی انسانی میشود که به آن تأثیر یادگیری[5] میگویند. که از جملهی این فعالیتها میتوان به تمامی کارهایی که سیستم دستی را شامل میشود مثلا راهاندازی ماشینآلات، تمیز کردن ماشین و زمان آمادهسازی[6] اشاره کرد .
در مسائل زمانبندی کلاسیک عموما با درنظر گرفتن این فرض که زمانهای آمادهسازی در مقایسه با زمان پردازش کوچک و یا اینکه مستقل از توالی پردازش کارها بر روی ماشینها هستند، زمان آمادهسازی را نادیده گرفته و یا آن را به زمان پردازش اضافه میکردند. اما با اینوجود، در بسیاری از محیطهای صنعتی یک زمان آمادهسازی وابسته به توالی[7] هنگام تعویض کارها بر روی ماشینها به وقوع میپیوندد ]17[. در این شرایط، زمان آمادهسازی به عنوان بخشی مجزا از زمان پردازش در نظر گرفته میشود که مقدار آن علاوه بر نوع کاری
که بر روی ماشین پردازش خواهد شد، به نوع کار قبلی که بر روی ماشین پردازش شده نیز بستگی دارد. تلقی زمان آمادهسازی به صورت مجزا از زمان پردازش در بیشتر تکنیکهای مدیریت تولید نوظهور نظیر تولید بهموقع[8]، تکنولوژی گروهی[9] و تولید سلولی[10] مورد استفاده قرار میگیرد.
در محیطهای کسب و کار حاضر، رقابت شرکتهای تولیدی از طریق قابلیت آنها برای پاسخگویی سریع به تغییرات سریع زمینه تجاری و تولید محصولات با کیفیت بالاتر و هزینهای کمتر تعیین میشود. یکی از راههای رسیدن به این منظور استفاده از مفهوم تولید بهموقع است ]2[. در محیط تولید بهموقع، شرکتها تمایل دارند که تا حدامکان زمان تکمیل کارهایشان به موعد تحویل نزدیک باشد تا از جریمههای زودکرد و دیرکرد بکاهند. در صورتی که یک کار قبل از موعد تحویل تکمیل شود، باید تا موعد تحویل در انبار نگهداری شود لذا هزینهی زودکرد به سیستم تحمیل میشود. جریمههای زودکرد به آن دلیل مورد توجه هستند که تا زمانیکه موعد تحویل مشتری فرا برسد، هزینه نگهداری شامل هزینه فساد مواد اولیه (در حالیکه کالاها فاسد شدنی هستند) به سیستم تحمیل میشود. و اگر یک کار بعد از موعد تحویل تکمیل شود، جریمه دیرکرد ناشی از نارضایتی مشتری، جریمه قراردادی یا جریمه از دست دادن اعتبار ایجاد میشود.
در این تحقیق، مسئلهی ماشینهای موازی با سرعتهای مختلف با در نظر گرفتن محدودیتهای زمان آمادهسازی وابسته به کار قبلی، محدودیت مجموعه پردازش و تأثیر یادگیری با هدف کمینهسازی زمانهای زودکرد و دیرکرد کل بررسی میشود. یک مدل برنامهریزی عدد صحیح برای این مسئله پیشنهاد میشود. همچنین الگوریتمهای ژنتیک[11] و بهینهسازی ازدحام ذرات[12] و تبرید شبیهسازیشده[13] برای حل آن ارائه میگردد.
تحقیق حاضر با هدف کاهش فاصله میان پیشرفتهای تئوریک و کاربردهای صنعتی در حوزه علم زمانبندی صورت گرفته است. دراین راستا، یک مدل جدید برای مسئله ماشینهای موازی با سرعتهای متفاوت با محدودیتهای زمان آمادهسازی وابسته به توالی، محدودیت مجموعه پردازش و تأثیر یادگیری و معیار بهینهسازی زمانهای زودکرد و دیرکرد کل ارائه میشود. بهعلاوه سه الگوریتم ژنتیک، ازدحام ذرات و تبرید شبیهسازیشده به منظور حل این مدل ارائه میگردد.
مفروضات زیر در ارائه مدل مسئله در نظر گرفته میشود:
ماشینها دارای سرعت متفاوتی هستند.
بشر در طول قرن ها به گیاهان به عنوان منبعی از کربوهیدرات، پروتئین و چربی وابستگی کامل داشته است. عمدتاً یکسری از واکنش های شیمیایی که واسطه آنزیمی دارند، در گیاه زنده به عنوان متابولیسم شناخته می شوند. این واکنش های شیمیایی با هم هماهنگ شده تا مسیرهای متابولیکی که در آنها سنتز مولکولهایی مثل قندها، اسیدهای آمینه، اسیدهای چرب عمده، نوکلئوتیدها و پلیمرهای حاصل از آنها (DNA RNA,) انجام می شود، به دست آیند. این تجمع به عنوان متابولیسم اولیه در نظر گرفته می شود و ترکیبات تولید شده که برای زنده ماندن و سالم ماندن گیاه لازم هستند متابولیت اولیه نامیده می شوند. همچنین در گیاهان، مسیرهای متابولیکی دیگری نیز وجود دارد که محصول این مسیرها برای گیاه کاملاً مشخص نیست که به این ترکیبات متابولیت های ثانویه اطلاق می گردد و به مسیر تولید آنها متابولیسم ثانویه می- گویند.
متابولیت های اولیه در بین تمام گیاهان مشترک هستند ولی نوع و میزان متابولیت های ثانویه از یک گونه گیاهی به گونه ای دیگر ممکن است متفاوت باشد. متابولیت های ثانویه گیاهی براساس نحوه بیوسنتز به ترپن ها، فنولیک ها و ترکیبات ازت دار تقسیم می شوند [Taiz & [Zeiger, 2002.
با توجه به این كه امروزه نقش دفاعی متابولیت های ثانویه برای همه تقریباً پذیرفته شده است، اما هنوز بررسی سازوكار تأثیر تنش های محیطی بر تولید این مواد تصویر پیچیده و مبهمی پیش روی ما می گذارد.
به طور کلی می توان گفت گیاهان، طیف وسیعی از تنشهای محیطی را که نهایتاً منجر به بروز
تنش اکسیداتیو در گیاه میشود، درک می کنند. مکانیسم مقاومت در برخی از تنشها، به صورت یک ارتباط درونی و نتیجه یک برنامه ریزی هماهنگ و پیچیده است [Blokhina et al., [2003.
تنش های محیطی بر رشد و نمو، ساختار فیزیولوژیک گیاه، سنتز پروتئین ها، فعالیت های آنزیمی و غیرآنزیمی، تنفس سلولی و متابولیسم سلولی تأثیر دارند. قرار گرفتن در معرض تنش، ممکن است باعث افزایش تولید گونه های فعال اکسیژن و ایجاد تنش اکسیداتیو
شود[Lewitt, [2009.
تنش اکسیداتیو سبب تغییرات فیزیولوژیک و القای پاسخ های متابولیک خاص با القای سنتز برخی از متابولیت های ثانویه مانند آنتوسیانین ها، ترکیبات فنلی و فلاونوئیدی و پرولین برای کنترل و خنثی کردن رادیکال های آزاد می شود. هر کدام از این مواد دارای ساختار و خصوصیات بیوشیمیایی منحصر به فرد است و با مکانیسم های متفاوتی در جاروب کردن رادیکال های اکسیژن شرکت می کنند و در نتیجه باعث افزایش مقاومت سلول در مقابل عوامل تنش زا می- شود[Mittler, 2004].
متابولیت های ثانویه گیاهان از جمله فنل و فلاونوئید کل با پتانسیل قوی برای پاکسازی رادیکالهای آزاد در تمام قسمت های مختلف گیاهان مانند برگ، میوه، دانه، ریشه و پوست وجود دارند.
دکتر دنهام هارمون اولین کسی بود که رادیکال های آزاد را کشف و به ارتباط بین رادیکال های آزاد و فرایند پیری در انسان اشاره کرد. وی زمانی نظریه ی خود را ارائه کرد که توانست با دادن مواد ضداکسایشی مختلف به برخی پستانداران، به طول عمر آنها اضافه کند[Leduc, 2002].
تولید رادیکال های آزاد مسئله ای طبیعی است و در طی عمل تنفس به وجود می آید. رادیکال
های آزاد مولکول هایی با یک الکترون آزاد آماده واکنش هستند و در حین واکنش اکسیژن با برخی مولکولهای دیگر تولید می شوند. اگر به طور ناگهانی تعداد زیادی از آنها در گیاه تولید شود با بعضی قسمت های سلول مانندDNA و غشای سلول واکنش نشان داده و باعث تخریب عمل سلول یا حتی مرگ آنها می شود. البته در حالت عادی، سیستم دفاعی گیاه این رادیکال های آزاد را خنثی و بی ضرر می کند[Huang, 1992; Suhaj, 2004].
از جمله رادیکال های آزاد تولید شده در گیاهان می توان به گونه های فعال اکسیژن (ROS) اشاره کرد که شامل رادیکال سوپر اکسید (O2°-)[1]، رادیکال هیدروکسیل (OH°)[2]، اکسیژن
سازمان جهانی بهداشت[1] شاخص انصاف در مشارکت مالی[2] را برای تعریف توزیع بار پرداخت های سلامت در جامعه معرفی کرده است که می تواند بین صفر و یک تغییر کند؛ صفر بیانگر حداکثر بی انصافی و یک بیانگر کامل ترین شکل انصاف است(3)
هدف بسیاری از كشورهای جهان این است كه نظام تأمین مالی سلامت خود را به گونه ای طراحی كنند كه مردم را در برابر هزینه های تأمین سلامتی محافظت كند(4) در بسیاری از كشورهای در حال توسعه تنها بخشی از مردم در برابر خطر مالی ناشی از نیاز به خدمات سلامتی محافظت می شوند (5) كه مهم ترین دلیل آن عدم وجود تعهد در دولتمردان، كمبود منابع مالی برای پوشش تمام جمعیت و نبود توانایی مدیریتی برای مدیریت صندوق های بیمه ای است. (6) امروزه نبود محافظت مالی در سلامت به عنوان بیماری نظام های سلامت شناخته شده است؛ روشن ترین نشانه آن این است که خانوارها نه تنها از بار بیماری بلکه از بار ناشی از نابودی و فقر اقتصادی(7) به عبارتی دیگر مواجهه با هزینه های کمرشکن[3] و فقر ناشی از تأمین مالی سلامت خود نیز رنج می برند، بیماری می تواند تاثیر اقتصادی قابل توجهی بر روی یک خانواده داشته باشد، به عنوان یک تاثیر می تواند باعث کاهش مداوم سرمایه ، بدهکار شدن و کاهش مخارج ضروری را به دنبال داشته باشد(8).
بر اساس نوع نظام سلامت بهره مندی از این خدمات فشارهای مالی متفاوتی را بر مردم در جوامع مختلف تحمیل می نماید؛ هزینه های اقتصادی مرتبط با بیماری را در دو گروه عمده می توان قرار داد : هزینه های خدمات به کار رفته جهت تشخیص و درمان بیماری و کاهش درآمد ناشی از افت بازدهی و ظرفیت کاری فرد بیمار . در هر حال این هزینه ها باعث ایجاد مشکلات مالی برای خانوارها گردیده و ممکن است آنان را دام فقر اندازد طی دهه گذشته توجه بسیاری برای تحلیل و فهم عملکرد نظام سلامت در دستیابی به این هدف انجام شده است . تحلیل نتیجه مشارکت مالی خانوار در نظام سلامت را می توان به وسیله دو رویکرد انجام داد : رویکرد درآمدی و رویکرد بار مالی . در رویکرد درآمدی تغییر در توزیع درآمد بر حسب پرداخت های مالی خانوار برای نظام سلامت بررسی می شود که بر اساس تغییر در تعداد خانوارهایی که به علت پرداخت های سلامت به زیر خط فقر رانده شد ه اند، سنجیده می شود. در رویکرد دوم، پرداخت های سلامت از نظر تأثیر آن یا تجارب پریشان کننده ناشی از آن بر خانوار بررسی میشود، مانند محاسبه شاخص انصاف در مشارکت مالی و درصد خانوارهای مواجه با پرداخت های کمرشکن(9)
بنابراین تشخیص به موقع این بیماری به وسیله سنجش و پایش میزان هزینه های کمرشکن در نظام سلامت و شناخت عواملی که یک خانوار را در معرض خطر مواجه با این هزینه ها قرار می دهد، سیاستگذاران نظام های سلامت را درانتخاب سیاست های پیشگیرانه و شیوه های درمانی جهت این بیماری یاری خواهد رساند .خدمات بهداشتی ممکن است بار هزینه کاهنده را بر خانواده ها ، بخصوص در کشورهای در حال توسعه تحمیل کند (10و11).
علیرغم تمامی تلاش هایی که در این حوزه انجام شده است، هنوز هم مشاهده می شود که تأمین مالی خدمات سلامت در کشورهای در حال توسعه با تسلط و غلبه پرداختهای مستقیم از جیب و کمبود نسبی ساز وکارهای پیش پرداخت مانند مالیات و بیمه سلامت صورت می گیرد .متأسفانه یکی از نتایج ناگوار این شیوه تأمین مالی، تحمیل هزینه های سنگین و یا به اصطلاح کمرشکن هنگام مواجهه خانوارها با بیماری است .(12)
بحث پیرامون چگونگی و ترکیب تأمین مالی خدمات سلامت ،همواره یکی از چالش های اساسی پیش روی برنامه ریزان و سیاستگذاران نظام سلامت، به ویژه در کشورهای در حال توسعه بوده است(13)
توجه به حجم پرداخت های مستقیم و از جیب خانوارها و متعاقب آن بروز هزینه های کمرشکن خدمات سلامت ، دو عامل مهمی هستد که همواره باید در محاسبات مربوط به برنامه ریزی و سیاستگذاری خدمات سلامت مورد توجه قرار گیرند (14,15) در متون اقتصاد سلامت هزینه های کمرشکن خدمات سلامت را به صورت : “مقدار مخارج صرف شده برای خدمات سلامتی که از سطح معینی از درآمد (هزینه های
مصرفی خانوار ) بیشتر شود ” تعریف می کنند(16) طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی اگر هزینه ها ی خدمات سلامتی از 40 % درآمد (توان پرداخت خانوار)بیشتر شود کمرشکن تلقی میشود(1)
صرف بخشی عظیمی از منابع خانوار برای دریافت خدمات سلامت می تواند سطح استاندارد زندگی را در کوتاه مدت و بلندمدت تهدید کند، آنچنان که در کوتاه مدت خانوار باید از مصارف جاری سایر کالا و خدمات چشمپوشی کند و در بلندمدت نیز عواقبی مانند فروش و حراج داراییها، اتمام پس انداز و یا انباشت بدهی در انتظار خانوار می باشد (17)
برخی از تبعات حاكم بودن شرایط غیرعادلانه در نظام سلامت به شرح زیر است :
به عنوان مثال، بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت در سال 2008 ، سالانه حدود 100 میلیون نفر در دنیا به دلیل هزینه های بهداشتی درمانی زیرخط فقر میروند(19).
ایران با جمعیت بیش از ۷۰ میلیون نفر در سال ۱۳۷۷ ، كشوری با درآمد متوسط است كه ویژگی هایی همچون نابرابری اجتماعی و تحول اپیدمیولوژیك پیچیده دارد (20) بنابراین جمعیت این كشور از نظر دسترسی به خدمات سلامت، به گروه های مختلفی تقسیم بندی می شوند. گروهی از افراد كه در شركت های دولتی و پولدار فعالیت دارند و عضو صندوق های بیمه ای ثروتمند هستند و سایر گروه ها كه عضو صندوق هایی هستند كه از نظر مالی وضعیت خوبی نداشته و پایداری مالی چندانی ندارند و به صورت پرداخت از جیب، هزینه های بهداشتی درمانی خود را می پردازند (21) .
سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۰ ایران را در بین ۱۹۱ كشور جهان از نظر وضعیت بهداشتی درمانی در رتبه ۹۳ و از نظر عدالت در تأمین منابع مالی در رتبه ۱۱۲ جهان رتبه بندی كرد. نتایج سایر مطالعات هم حاكی از این بوده كه به صورت كلی، سالانه۲۹ درصد از افرادی كه از خدمات بستری در بیمارستان ها استفاده می كنند، به طور كلی 8/1 درصد از كل مردم، به دلیل بستری در بیمارستان دچار ورشكستگی مالی شده یا به ورطه فقر سقوط می كنند (22) علاوه بر این، گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۶ هم حاكی از این بود كه ۵۰ درصد از هزینه های سلامت در كشور ایران ، از جیب پرداخت می شود (23,24) .
علیرغم مطالعات علمی زیادی که در حوزه خدمات سلامتی و نحوه پرداخت هزینه های آن انجام پذیرفته است، هنوز هم میزان شناخت مدیران وزارت بهداشت و سازمان های بیمه گر از یک نظام سلامت با ویژگی های مطلوب که از خانوارها در برابر هزینه ها ی کمرشکن خدمات سلامتی حمایت می کند، اندك است و هنوز این حوزه به مطالعات علمی تر و قوی تری نیاز دارد(25)
امروزه حمایت از خانوارها در برابر هزینه ها ی کمرشکن خدمات سلامتی به عنوان یک هدف مطلوب و رضایتبخش خط مشی های نظام سلامت مورد اجماع همگانی می باشد (26) برای دستیابی به این هدف ضروری است که سیاستگذاران از ریشه های این موضوع شناخت کافی داشته باشند. مطالعات کمی فراوانی در ایران جهت شناخت میزان پرداخت از جیب و عوامل مرتبط با ایجاد هزینه کمرشکن درسطح خانوار انجام گرفته است اما درسطح سیاستگذاری مطالعه منسجمی صورت نپذیرفته است . اقدام صورت گرفته در این حوزه تخصیص برخی از منابع حاصل از هدفمندسازی یارانه ها به حوزه سلامت در برنامه پنج ساله پنجم توسعه کشور می باشد که به دلایل مختلف این تخصیص به طور کامل انجام نگردیده است و معضل بالا بودن پرداخت از جیب خدمات پزشکی در ایران همچنان ادامه دارد.در مطالعه حاضر سعی ما بر این است تا سازه های مرتبط باتغییر پرداخت از جیب ازمنظر بیمه گر راشناسایی نمائیم تا بدین طریق نقشه راه حل این مشکل مشخص گردد.
فصل سوم: بررسی نظرات و دیدگاه های مختلف در خصوص ساختمان های بلند و نیز بررسی نقش و تاثیر متقابل ساختمان های بلند، بخش هایی است که بدان پرداخته می شود و با نگاهی تاریخی، بررسی ریشه ها و عوامل مختلف در شکل گیری و توسعه این گونه مسکونی در ایران و جهان مطرح می شود. از سوی دیگر بیان بخشی از ضوابط و چارچوب های خدماتی و ساختاری از قبیل سازه و تاسیسات در تکمیل شناخت عوامل مهم در ساختمان های بلند مسکونی به کار گرفته شده است.
فصل چهارم: در قسمت تعاملات اجتماعی، به بررسی رابطه محیط و رفتارهای اجتماعی و نیز عرصه های عمومی در مجموعه های مسکونی پرداخته شود که نشان از تامین کیفیت مناسب برای عرصه های عمومی به ویژه در طبقات بالا دارد.
فصل پنجم: مبانی طراحی و طرح – درفصل پنجم وارد مبانی طراحی می شویم و از مرحله نظر به عمل حركت می كنیم تا به مسكنی در ارتفاع با رویکرد معماری پایدار برسیم. این فصل زیرمجموعه هایی چون دلایل انتخاب سایت، محدودیت ها و پتانسیل های سایت پیشنهادی نحوه رسیدن به طرحی منسجم و ارزیابی هریك از شاخص ها را در خود می گنجاند.
بسیاری از مفاهیم و ویژگی هایی که امروزه در محافل علمی ایران و جهان حول مقوله توسعه پایدار مطرح است، در تاریخ کهن معماری و شهرسازی پایدار مطرح است و شروع موضوع مسكن بهینه در جهان را شاید بتوان به دوران معماری مدرن و همزمان با رشد جمعیت شهرها و شروع مبحث بلند مرتبه سازی توسط معمارانی چون لوكوربوزیه همگام دانست. مجموعه هایی چون پروت آیگو آمریكا و شهر كارگری هیلتون و… از این قبیلند كه به دلیل عدم توجه به هویت فردی ساكنان و دیگر مسایل، نتوانستند خواسته ها و نیازهای ساکنین خود را تامین کنند.
مشکلاتی همچون مسئله اشراف، ارتباط نامناسب واحدها با یکدیگر و سایر مسایل اجتماعی در یک مجموعه مسکونی همواره از مهم ترین دغدغه های طراحان در این خانه ها بوده است. هر چند که لوکوربوزیه سرانجام در بنایی چون اونیته دابیتاسین، نمودی از تفکر و تخیل اجتماعی خود در سه بعد را تجسم کرد که نشان از ارتباط فرد و اجتماع در بنا دارد و تجسمی معمارانه از مسایل اجتماعی را مطرح کرده است (مزینی، منوچهر، 1380). اما در این بین تلاش هایی به صورت بنیادی صورت گرفته که به صورتی جدا هر کدام از اجزای طراحی را شناسایی و ارزیابی کرده اند؛ اما هیچگاه جنبه ی کاربردی به خود نگرفته است.
فصل اول: شناخت مفاهیم (مسکن)
نوربرگ – شولتز در نشان دادن نقش و اهمیت خانه از گاستون بچلار این چنین نقل قول می کند که: «آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره خانه نهاده شده است» و می نویسد که در خانه، آشنایی با جهان بی واسطه صورت می پذیرد، آن جا نیازی به گزینش مسیر و جستجوی هدف نیست، جهان در خانه و حول آن به سادگی ارزانی گردیده است. می توان گفت: خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفته است. زندگی روزمره معرف چیزی است که تداوم خود را در هستی ما حفظ کرده و از این راه همچون تکیه گاهی آشنا به
پشتیبانی ما می نشیند. پس علت چیست که با وجود نهاده شدن در گهواره خانه می باید خود را به جهان افکند و اجتماع را جزیی از خود دانست؟
پاسخی که می توان ارایه نمود، آن است که بشر مقصود از زندگی را در خانه نیافته و نقشی را که هر فرد در زندگی می پذیرد، از اعمال متقابلی که در جهانی عمومی و مبتنی بر ارزش های مشاع واقع شده، تشکیل می دهد. برای مشارکت ناچار به ترک گفتن خانه و گزیدن هدفی مشخص می باشد. با این اوصاف که بعد از انجام وظیفه اجتماعی خود به خانه عقب نشینی می کند تا هویت فردی خود را بازیابد. (شولتز، نوربرگ، 1381)
سکونت بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض می باشد. این پیوند از تلاش برای هویت یافتن یعنی به مکانی احساس تعلق داشتن ناشی گردیده است (شولتز،1381). بدین ترتیب، انسان زمانی بر خود وقوف می یابد که مسکن گزیده و در نتیجه هستی خود را در جهان را تثبیت کرده باشد. مفهوم مسکن علاوه بر مکان فیزیکی، محیط مسکونی را نیز در بر می گیرد که شامل تمامی خدمات و تسهیلات ضروری مورد نیاز برای بهزیستی خانواده و طرح های اشتغال، آموزش و بهداشت افراد است (ناپ، 1982، ص 12). در واقع تعریف و مفهوم عام مسکن یک واحد مسکونی نیست بلکه کل محیط مسکونی را شامل می شود (پورمحمدی، 1379، ص 3)؛ به عبارت دیگر مسکن چندی بیش از یک سرپناه صرفاً فیزیکی است و تمامی خدمات و تسهیلات عمومی لازم برای همزیستی انسان را شامل می شود و باید حق تصرف طولانی و مطمئن برای استفاده کنندگان آن فراهم باشد (مخبر، 1363، ص 18).
مردمی که در مجموعه ای با طراحی خوب و فضاهای باز با معنی زندگی می کنند و دارای خدمات اجتماعی مختص به خودشان در یک فاصله ساده پیاده می باشند گرایش به حس تعلق به مکان در آن ها بسیار آگاهانه تر خواهد بود. همچنین تمایل بیشتری برای وفاداری به آن نشان خواهند داد. همچنین بیشتر کسانی که در یک پهنه کلان از راه ها و خانه ها زندگی می کنند، حس همسایه بودن را نخواهند داشت. با این وجود ممکن است این گونه استدلال شود که پنج یا شش هزار نفر هیچگاه همدیگر را نخواهند شناخت و به معنای واقعی کلمه هیچگاه با هم همسایه نخواهند بود (پوردیهیمی، شهرام، 1382).
این یک واقعیت است که در بسیاری خیابان ها و مجموعه های مسکونی حس همجواری و همسایگی بین ساکنین وجود دارد، علی الخصوص در نواحی کارگری جایی که مردم زود جوش تر هستند و رغبت بیشتری برای کمک به همدیگر دارند این حس بیشتر به چشم می خورد. تردیدی نیست که اینگونه از روابط حسنه همجواری، از سوی کسانی که از آن لذت می برند واجد ارزش است و مورد توجه قرار می گیرد؛ از طرف کسانی که آن را آزمایش نموده اند، شکی نیست که این ارتباط صمیمی در خیابان یا دسته های مسکن شکل می گیرد. اگر این مفهوم را بپذیریم، همسایگی بزرگتر می تواند از پهلوی هم قرار گرفتن تعدادی از همسایگی های کوچکتر ساخته شود که بین دویست تا چهارصد نفر را شامل می شود که هر کدام کانون خود را به شکل یک فضای باز عمومی دارا هستند.
دویست یا سیصد نفر یک مرکز خرید شلوغ یا یک مدرسه راهنمایی را پشتیبانی نخواهد کرد و همانطور که می دانیم هر دو این عناصر، عناصر اصلی و جوهری یک محله هستند، بنابراین بهتر است که به این گونه از ساخت و سازها لفظاً «گروه مسکن» اطلاق گردد تا از خط معنی آن با منطقه ای بزرگتر اجتناب گردد. مدرسه و مراکز خرید هم چنان کانون محله را شکل داده اند اما خانه هایی که با چنین معیاری تقسیم بندی شده اند، فضای باز خودش را دارا بوده و همچنین ممکن است یک فضا یا سالن اجتماعات عمومی نیز داشته باشد (پوردیهیمی، شهرام، 1382).
“واحد همسایگی” از مفاهیم نظری با تاثیرات گسترده ای بود که در ایالات متحده در دهه بیست شکل گرفت. این نظریه، بر پایه مفهوم شعاع نفوذ یک دبستان بود، منطقه ایی که شریان های اصلی آن را در بر گرفته بودند تا منطقه ای امن برای رسیدن کودکان به مدرسه پدید آورد. قرار بود شب ها بزرگسالان از این دبستان، به عنوان مرکز محله استفاده کنند (مامفورد، 1954، ص 259 – 261).
از نخستین سال های قرن بیستم، کلارنس آرتور پری در آمریکا مشغول مطالعه بر روی مسایل واحد های متشکل از بناهای مسکونی و تاسیسات خدماتی مربوط به آن ها بود. وی در سال 1923 مقاله ای تحت عنوان “واحد همسایگی” نوشت و نظرات خویش را در این زمینه بیان کرد. مهم ترین انگیزه پری، برای اثبات لزوم ایجاد خدمات اساسی بود که باید در نزدیکی ساختمان های مسکونی مستقر می شدند. از این رو عرصه استقرار این خدمات را همسایگی خانوادگی نامید. این مجموعه ها می توانستند واحدهای بنیادی در سلسله مراتب شهری نیز به حساب آیند (زیاری، کرامت الله، 1381). انگیزه دیگر پری از مطرح کردن ایده واحد همسایگی، تقویت زندگی جمعی در شهرهای صنعتی آمریکا بود که به صورت تهدیدآمیزی دچار ضعف شده بود. پری وجود اتومبیل و مخاطرات و مزاحمت های ناشی از آن را خطری برای انسان ها و زندگی جمعی آن ها می دانست و پیشنهاد می کرد که مسیرهای دسترسی به خدمات نباید توسط خیابان های اصلی قطع شوند. خدماتی که وی برای این واحدها پیشنهاد می کرد عبارت بودند از حداقل یک دبستان، چند مغازه و زمین های بازی و ورزش، سالن اجتماعات با قابلیت تبدیل شدن به تئاتر، کتابخانه، باشگاه ورزشی (پاکزاد، جهانشاه، 1386).
در فضاهای شهری با ساختمانهای چندطبقه، فاصلههای زیاد بین ساختمانها و فعالیتها و افرادی که اغلب با یکدیگر بهعنوان یک غریبه رفتار میکنند؛ این شرایط، آنها را بیشتر به اعمال جرم هدایت میکند؛ زیرا احتمال کنترل کمتری از سوی ساکنان بر رفتارهای افراد وجود دارد. همهی این موارد باعث بروز شرایط استرسزا در افراد میشود که آنهم بهنوبهی خود سلامت روانی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. در چنین فضاهای شهری فقط ساختمانها و ماشینها دیده میشوند، مردم اگر هم باشند بسیار انگشتشمارند، زیرا حرکت پیاده تقریباً غیرممکن بوده و شرایط برای حضور در فضاهای عمومی مجاور ساختمانها بسیار نامطلوب است. فضاهای خارجی، بزرگ و غیرانسانیاند. باوجود فاصلههای زیاد در طرح این فضاها، چیزی برای تجربهی خارجی وجود ندارد و فعالیتهای محدودی هم که به چشم میخورند در فضا و زمان پراکنده گشتهاند. در چنین شرایطی بیشتر شهروندان ترجیح میدهند در داخل خانه و جلوی تلویزیون یا در بالکن و یا در هر فضای خصوصی خارجی اینچنینی، باقی بمانند؛ ولی در فضاهای شهری با ساختمانهای کوتاه و به هم چسبیده، با چیدمانی برای عبور و مرور پیاده و فضاهایی خوب برای حضور فرد در خارج از خانه؛ در خیابانها و در کنار سکونتگاهها، ساختمانهای عمومی، محلهای کار و غیره. در اینجا میتوان ساختمانها، مردم در حال رفتوآمد و مردمی که در فضاهای خارجی در نزدیک ساختمانها میایستند را دید، زیرا در اینجا فضاهای خارجی احساس راحتی به مردم داده و آنها را دعوت به استفاده میکنند. چنین شهری، شهری سرزنده است. شهری که فضاهای داخلی ساختمانهایش با فضاهای خارجی قابلاستفاده تکمیلشدهاند و شهری که فضاهای عمومیاش به مردم اجازه میدهند تا از آنها استفاده کنند.
در شهرهای سنتی ایران مانند شهر یزد نیز به اعتبار وجود ویژگیهای كالبدی خاص زمانهشان، وجود همبستگی اجتماعی میان ساكنان، نوعی حس تعلقخاطر و امنیت را برای اهالی هر محله به همراه داشته كه خود سرچشمهی ایجاد سرمایه اجتماعی موجود در این محلهها بوده است.
وجود اعتماد، همبستگی و روح تعاون و همكاری در ادارهی امور محله ازجمله نشانگرهای وجود این ویژگی هستند. در حقیقت، رشد بطئی كالبد محلهها درگذشته، ضمن حفظ ارزشهای محیط اجتماعی خود، پاسخگوی نیازهای ساكنان خود نیز بودند. مثل نیاز ارتباط برقرار کردن که آن توسط وجود امکانات ارتباطی، اعم از مسجد، حسینیه، سالنهای ورزشی و غیره میباشد. با گذر زمان، ایجاد گسست در سازمان فضایی محلهها و بهتبع آن از میان رفتن اعتبار و هویت كالبدی، درنهایت از بین رفتن سازمان اجتماعی موجود در محلههای شهری را به دنبال داشته است. به دنبال این مسئله، كاهش كمی و كیفی تعاملات اجتماعی اتفاق افتاد و این در حالی است كه در مباحث نظری، میزان و نحوه تعاملات اجتماعی میان ساكنان، وجود یا عدم وجود سرمایه اجتماعی را رقم میزند. نبود فضاهای جمعی متناسب با نیاز امروز ساكنان، كاهش تعاملات اجتماعی و ارتباطات چهره به چهره را در میان آنها به دنبال داشت تا آنجا كه ساكنان را نسبت به یكدیگر بیگانه ساخت. این در شرایطی است كه تجربه نشان میدهد كه بهبود كیفیت محیط فیزیکی و اجتماعی و فضای پیادهراههای محله، بهگونهای كه شرایط را برای افزایش تعاملات اجتماعی در آن فراهم آورد، میتواند رنگ تعلق، حس هویت، حس اعتماد و درنتیجهی آن همبستگی اجتماعی را در میان ساكنان تقویت كنند كه همگی از مؤلفههای مؤثر در شکلگیری سلامت اجتماعی به شمار میروند.
در این تحقیق، پژوهنده برآن است تا به بررسی و مقایسه دو محله با بافت متفاوت از یکدیگر یعنی محلهی لبخندق با بافت سنتی و محلهی مهرآوران با بافت جدید در شهر یزد بپردازد و میزان سلامت اجتماعی ساکنین این دو بافت را مقایسه نماید. بنابراین به بررسی ساختار محیط اجتماعی و فیزیکی امروز شهر یزد و رابطهی میان این دو محیط و اینکه آیا این عوامل میتوانند بر روی سلامت اجتماعی افراد در دو محیط فیزیکی متفاوت تأثیر بگذارند، پرداخته میشود. ارائه راهکار برای تقویت نقاط مثبت و رفع موانع موجود و بالا بردن سطح سلامت اجتماعی محلات ازجمله نیازهای زندگی در شهر است.
[1] World Health Organization (WHO)
[2] Health
[3] Goldsmith