در توانمندسازی چهار عنصر کلیدی مهم عبارتند از: 1- دسترسی به اطلاعات؛ 2- درگیر شدن و مشارکت؛ 3- مسئولیتپذیری و پاسخگویی؛ و 4- ظرفیت سازمانهای محلی (رضوانی و همکاران، 1389: 128). در همین راستا در برنامههای جدید توسعه روستایی که بیش از هر چیز مبتنی بر دو اصل توانمندسازی روستاییان و فقرزدایی است، دست کم سه فرآیند سازماندهی مورد توجه قرار دارد: 1- سازماندهی اداری و مدیریتی کارگزاران و مسئولان دستگاهها و نهادهای دولتی ذیربط به منظور هماهنگسازی و یکپارچهسازی اقدامات دولتی در روستاها؛ 2- سازماندهی اقتصادی مردم روستا برای اجرای فعالیتهای درآمدزا از طریق وامهای کم بهره و بدون بهره؛ و 3- سازماندهی اجتماعی مردم روستا به منظور برنامهریزی توسعه و نوسازی اجتماعی در سطح محلی و تشریک مساعی برای اجرای پروژههای اولویتدار (زاهدی مازندرانی، 1387: 280-271). بنابراین میتوان انتظار داشت که این سه نوع سازماندهی بتواند با تقویت روح خودیاری، خوداتکایی و خودکفایی مالی، مشارکت واقعی مردم را در فرآیند توانمندسازی و برنامهریزی توسعه روستایی تأمین کند و از این طریق ضمن تقلیل حدود مداخله و تصدیگری دولت، هدفهای گسترش اشتغال در روستا، افزایش تولید و ارزش افزوده در اقتصاد روستا و کاهش فقر و بهبود سطح زندگی روستاییان را تأمین کند و زمینه اثرگذاری نقش روستاییان را در فرآیند توسعه روستایی فراهم سازد (رضوانی، 1390: 108). اهمیت توانمندسازی برای دنیای امروزی به حدی است که از آن به عنوان رکن اساسی در فرآیند اشتغال یاد میشود و با توجه به اینکه جامعه روستایی ایران به میزان زیادی با بیکاری (آشکار و پنهان) مواجه است، میتوان گفت که توانمندسازی روستاییان راه حل سودمندی برای خروج از بیکاری است (میرزایی و همکاران، 1389: 100).
در ایران به منظور مبارزه با فقر و نابرابریهای درآمدی، توانمندسازی اقشار جامعه روستایی، سازمانها و نهادهای رفاهی متعددی در قالب راهبردهای حمایتی ایجاد شده است. یکی از این نهادهای عمده، کمیته امداد امام خمینی(ره) میباشد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با هدف شناخت محرومیتهای مادی و معنوی افراد جامعه، طبقات محروم و حمایت از آنان به منظور فقرزدایی از طریق ایجاد برنامههای ارائه خدمات مالی، بهداشتی، آموزشی و خودکفایی به نیازمندان تشکیل شده است (اسلامی و حجازی، 1390: 277-276). این نهاد، در طی بیش از سه دهه فعالیت، خدمات ارزندهای را به محرومترین اقشار جامعه در اقصی نقاط کشور ارائه کرده است. استفاده از منابع، ظرفیتها و توانمندیهای مردمی برای دستگیری و حمایت از نیازمندان و خودکفایی و توانمندسازی ایشان، از مهمترین ویژگیهای این نهاد میباشد.
توانمندسازی در کمیته امداد سبب ایجاد قابلیت در افراد و گروههای محروم برای مشارکت فعال و آگاهانه در تأمین رفاه فردی و اجتماعی میشود؛ اگر چه برنامه توانمندسازی افراد و جوامع، در قلمرو حمایتهای اجتماعی است، اما با توجه به این که هدف نهایی آن منجر به
فقرزدایی میشود، نیازمند شناخت موانع و محدودیتها، طراحی و اجرای برنامههای توانمندسازی است (وزارت رفاه و تأمین اجتماعی، 1384: 1). پژوهش حاضر با استفاده از نظریه توانمندسازی به تحلیل فضایی موانع و محدودیتهای توانمندسازی اقتصادی- اجتماعی روستاییان منطقه سیستان میپردازد.
2-1- ضرورت و اهمیت انجام تحقیق
همگام با كاهش شدید یا توقف جریان آب ورودی هیرمند به سیستان و كاهش فعالیتهای معیشتی، بخش عمدهای از خانوارهای روستایی سیستان، منابع درآمدی خویش را به طور كامل از دست داده و بر این اساس، بر تعداد فقرا و افراد تحت پوشش سازمانهای حمایتی- امدادی افزوده شده است (ضیاءتوانا و همکاران، 1389: 63). که افزایش تعداد افراد تحت پوشش کمیته امداد در این سالها موید چنین تبعاتی است. با توجه به کمرنگ شدن نقش کشاورزی و عدم پاسخگویی مستمری دریافتی از سوی کمیته امداد، برای جایگزین کردن یا مکمل قرار دادن درآمدزایی در روستا، اشتغالزایی، تحرکبخشی در مناطق روستایی و بالاخره ارتقا سطح زندگی روستاییان تحت پوشش، نیازمند برنامههای توانمندسازی مددجویان است (حیدری مکرر و همکاران، 1391: 3).
با توجه به مطالب مذکور و در نظر داشتن این نکته که با کاهش فعالیتهای کشاورزی مردم ساکن مناطق روستایی سیستان که ناشی از بسته شدن آب رودخانه هیرمند از سوی کشور افغانستان بوده، شاهد افزایش تعداد افراد تحت پوشش کمیته امداد طی سالهای گذشته بودهایم، بر این اساس پژوهش حاضر سعی بر آن دارد که موانع توانمندسازی خانوارهای روستایی را بررسی کرده و از این رهگذر و با نیم نگاهی به اطلاعات موجود، به تحلیل فضایی محدودیتهای توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی خانوارهای روستایی تحت پوشش کمیته امداد منطقه سیستان پرداخته و به معرفی برخی از مشخصههای آن در چارچوب موجود اقدام میشود. سعی بر این است که این تحلیل، موانع و محدودیتهای توانمندسازی این خانوارها را به طور کامل تبیین نماید تا بتوان در برنامهریزیهای آینده از هرز رفتن نیروها و امکانات و منابع محدود و اندک قابل تخصیص نیز جلوگیری نمود.
الگوی دریافت مفهوم در سال 1985 و به وسیله ی جویس و ویل[3] و بر اساس تئوری برونر از دریافت مفهوم گسترش یافت. آنها سه روش از این الگو را مطرح کردند که عبارتاند از: مدل پذیرش گرا، مدل انتخاب گرا و مدل مواد سازمان نیافته (بهاسکارا[4] و همکاران، 2006، ص 11). این شیوه ی آموزشی می تواند در هر سطح و کلاسی مورد استفاده قرار گیرد و زمینه ساز ارتقاء سطح تفکر انتقادی و مهارتهای فراشناختی دانش آموزان گردد (مایر[5]، 2012، ص VII). بررسی مبانی تجربی موضوع بیانگر آن است که استفاده از الگوی دریافت مفهوم در بسیاری از پژوهش ها دارای آثار مثبتی بوده است. اما امروزه با رشد و گسترش فناوری های نوین آموزشی و ورود این فناوری ها به عرصه ی آموزش، توجه به آموزش های مبتنی بر درس افزارها و شیوه های دیجیتالی افزایش یافته و به نوعی الزام برای محیط های یادگیری تبدیل گردیده است. از این رو ساخت و به کارگیری درس افزارهای مبتنی بر شیوه های یادگیری دارای پشتوانه از اهمیت، خاصی برخوردار است. این موضوع در خصوص دروس مشکل نظیر زبان انگلیسی لزوم بیشتری یافته و نیازمند پژوهش های نوین است.
استفاده از چند رسانه ای ها، بعد تازه ای به ابعاد روشهای تدریس قدیمی می افزاید که قبلاً در دسترس معلمان نبود (هروی و فرقاندوست حقیقی، 1377، ص 22). لذا توان این نرم افزارها در آموزش سطح بالا از یک سو و پیچیدگی ها و نیازهای روزافزون دنیای کنونی در زمینه های آموزشی از سوی دیگر، ما را وا می دارد تا به الگوهای نوین، کارا و مؤثر مناسب در آموزش و پرورش روی آوریم (نوروزی و همکاران، 1387، ص 11). و با به کارگیری نظریه های بنیادین مربوط به این الگوها در ساخت و طراحی چند رسانه ای ها، شرایط یادگیری فراگیران را آسان و آسان تر نماییم.
پژوهشها نشان دادهاند که آموزش مبتنی بر چندرسانهای ها میتواند به درک مطلب و یادداری دانش آموزان کمک کند. در واقع چند
رسانه ای های آموزشی از جمله نظام رسانه ای هستند که با توجه به ماهیت چند حسی شان، میتوانند به راحتی با انواع سبکهای یادگیری سازگار شده و با شکلهای گوناگون تعامل، یادگیری آسان و پایداری را فراهم نمایند. از مزایای چندرسانهای ها میتوان به ایجاد خلاقیت، صرفه جویی در زمان، حذف فعالیتهای غیر مفید، افزودن زمان برای ارتباط با شاگرد و مباحثه، ارائهی مطالب در قالبهای متنوع، شناسایی سبکهای متفاوت یادگیری، یادگیری فعال همراه با بازخورد، امکان تکرار، یادگیری متناسب با سرعت ویژهی فراگیر ضمن کنترل فرآیند یادگیری، تسهیل مشارکت در فعالیتها و برقراری تعامل و رابطه دو سویه با کاربر نام برد (زارعی زوارکی و جعفرخانی، 1388، ص 23). مایر (2001) نیز دلیل منطقی ارائهی چند رسانه ای یعنی ارائهی مطالب در قالب کلمات و تصاویر را به کار گیری کل ظرفیت شناختی انسان برای پردازش اطلاعات میداند.و مزایای آموزش با چندرسانهای در محورهای زیر قابل تبیین می داند.
[1] – Christine & McRobbie
[2] Concept Attainment
[3] Joyce & Weil
[4] Bhaskara
مساله زنجیره تامین در دنیای امروز به عنوان یک مزیت رقابتی عمده در راستای کاهش قیمت تمام شده مطرح است. زنجیره تامین شامل خرید و تامین، لجستیک و حمل و نقل، بازاریابی، رفتار سازمانی، شبکه، مدیریت استراتژیک، مدیریت سیستم های اطلاعاتی و مدیریت عملیات می باشد. ]5[ با وجود این مطلب، تصمیم گیری در مراحل مختلف این روند و هماهنگی این مراحل، مساله اصلی در زنجیره تامین می باشد با توجه به رقابت شدیدی که بین تولید کنندگان وجود دارد، در صورتی که هر کدام از حلقه های این زنجیره ضعیف عمل کند، کل مجموعه موفق نخواهد بود و در سطح مورد انتظار عمل نخواهد کرد. بنابراین مدیریت موثر این زنجیره در صنعت یک چالش مدیریتی عمده به حساب می آید. در سالهای اخیر، شرکت ها و سازمان های کشورهای صنعتی و پیشرفته جهان، توجه ویژه ای به مدیریت زنجیره تامین داشته اند و از این رهگذر به موفقیت های قابل توجهی نیز دست یافته اند که گواه این امر، حجم بالایی از مبادلات تجاری انجام شده و درآمد و سود آوری بالای زنجیره تامین موفق و کارآمد است که در بازارهای به شدت رقابتی امروز، موفق به پیشی گرفتن از رقبا شده اند.]6[
امروزه رویکردسیستمی ومباحث زنجیره تأمین به عنوان موضوعات شناخته شده ای در مهندسی صنایع مطرح هستند. حجم گسترده وتنوع تحقیقات صورت گرفته درزمینه مدیریت زنجیره تأمین، حاکی ازاهمیت وجذابیت موضوع است.
هندفیلدونیکولز]7[ معتقدندکه سه عامل اصلی باعث شده اندتاشرکتها بحث مدیریت زنجیره تأمین رابه صورت جدی دنبال کنند. این عوامل عبارتند از:
-انقلاب اطلاعات
-افزایش سطح انتظارات مشتریان درهنگام خریدمحصولات
-ضرورت ایجادساختاری جدیددرروابط بین سازمانی
مجموعه این عوامل بیان کننده این مطلب است که درشرایط جدید برای رضایت مشتریان وکسب سهم مؤثردربازارهای جهانی ومنطقه ای بایدحداکثرانعطاف پذیری تولید وکیفیت ودر عین حال حداقل هزینه هاوزمان انتظارباهم وجودداشته باشند.هرچند درنگاه اول جمع این عوامل با یکدیگرغیر ممکن جلوه می نماید، اما شرکتهای تولیدی وخدماتی چندراه را برای دستیابی به قابلیتهای مذکوردر دستور کارخود قرار داده اند، یکی از آنها تشکیل زنجیره تأمین ومدیریت آن بود. به طورخلاصه ویژگی ها وعواملی که موجب حرکت سازمانها درعصرحاضر برای تشکیل و توسعه زنجیره تأمین ومدیریت آن شده اند را می توان به صورت زیر عنوان نمود:
1-وجودامکان ارتباط سریع در بین شرکتهای مختلف و دستیابی به اطلاعات کلی باسرعت بسیار بالاومحیطهای بازرگانی برپایه شبکه های اینترنتی
2-افزایش قابلیت اطمینان بنگاههای حمل کالا برای حمل ونقلهای درون مرزی وبرون مرزی
3-به وجود آمدن سازمانهایی که می توانند وظیفه مدیریت کلی وهماهنگ کردن تمامی زنجیره تأمین را برعهده گیرند.
4-امکان توسعه و ارتقاء سیستمهای کامپیوتری تجاری که امکان یکپارچگی در زنجیره تأمین را افزایش می دهد.
5-وجود ابزارهایی چون مهندسی سیستمهاوروشهای یکپارچه برای مدیریت زنجیره تأمین وروشهای دقیق تر هزینه یابی وکنترل جریان فعالیتهای کار.
کشورماوصنایع تولیدی وخدماتی آن درآستانه ی ورود به یک رقابت همه جانبه بارقبای جهانی هستند.بدین خاطرتلاش برای گسترش علم وفرهنگ مدیریت زنجیره تأمین نیازحال وآینده کشوراست.دانشگاههاومراکز علمی به همراه دیگرسازمانها لازم است باهمکاری یکدیگرزیرساختهای لازم برای این منظور را فراهم آورند.
بالبی (1969)به نقل از یزدانی(1390) فرآیند شکلگیری دلبستگی نوزاد و مادر را تشریع کرد و نشان داد که چگونه سیستم احساسات و رفتارهای دلبستگی، نوزاد را به مادر نزدیک و از خطر دور میسازد و جدایی از مادر اضطراب و درماندگی کودک را در پی خواهد داشت. حساسیت، پاسخگویی و حضور فعال مادر و دسترسی منظم نوزاد به وی خطوط اصلی دلبستگی ایمن را در کودک ترسیم میکند. از این پایگاه امن که متضمن اعتماد کودک به دیگران و خود میباشد رفتار اکتشافی تقویت میشود و کنشوری اجتماعی گسترش مییابد. وقتی مادر بیتفاوت با طردکننده باشد، مشخصههای دلبستگی بر محور فقدان اعتماد به خود و دیگران شکل میگیرد. بر این اساس دلبستگی محصول تجربههای واقعی فرد در مورد حساسیت، پاسخگو بودن و حضور فعال و منظم مادر در خلال سالهای نوزادی، کودکی و نوجوانی میباشد. در چارچوب روابط بزرگسالی اکثر محققان بر اهمیت دلبستگی به منزله یکی از جنبههای ارتباطی و بر استمرار تحولی آن اتفاق نظر دارند.
دورة نوجوانی دورهای است همراه با تغییرات متعدد از لحاظ جسمانی و روحی، مهمترین مسألهای که در این دوره مطرح است مسأله تکوین هویت شخصی است به این معنی که فرد باید به پرسشهای تقلید: «من کیستم؟»، «مقصدم کجاست؟»، «جایگاه اجتماعی من کجاست؟، «شغل آیندة من چیست؟» پاسخ دهد، پاسخگویی به این پرسشها که چندین سال ادامه خواهد داشت، جستجو و کاوش در مورد پدیدهای به نام هویت است. پاسخگویی به این سؤالات شاید خیلی هم آسان نباشد اما یافتن پاسخ مناسب فایده بسیار مهم به حال نوجوانان و جامعه پیرامون آن خواهد داشت. انتخاب راهها و ارزشهای ممکن برای نوجوانان چندان ساده نیست، چرا که آنها با طیف گستردهای از انتخابهای ممکن مواجه میشوند و با توجه به تنوع انتخابها باید تصمیم بگیرند (اسماعیلی، 1380).
در صورتی که خانواده پایگاه امنی باشد که نوجوان بتواند با اطمینان از این پایگاه به سوی دنیای بزرگترها پیش برود هویت تقویت میشود. نوجوانانی که احساس میکنند به والدینشان وابستهاند، اما در عین حال آزادند تا عقایدشان را بیان کنند هویت کسب کرده یا در حالت وقفهاند نوجوانی که هویت جعلی دارد معمولاً روابط صمیمی باوالدین دارد اما از فرصت جدا شدن سالم بیبهره بوده است و نوجوانی که دچار پراکندگی هویت است از کمترین رابطه صمیمانه برخوردار است (پالکین[1]، 1994؛ به نقل از برک، 1383).
بدون شک خانواده و محیط عاطفی اولین پایهگذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک خطمشی زندگی آینده فرد است و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدود بسیاری در گرو آن است. واکنش کودک نسبت به محیط خود تحت تأثیر موازین اجتماعی و فرهنگی و گروهی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک متصل میشود به عنوان یک واسطه از لحاظ محیط اجتماعی به کودک اهمیت فراوانی
دارد. به دیگر سخن چون خانواده که کانون تولد و زایش است پیش از وی شکل گرفته است تا مرحلهای که فرزند به شعور و آگاهی کافی برسد و در تعیین سرنوشت وی تأثیر فراوانی دارد (احدی و محسنی، 1380).
لازم به ذکر است که در دورة نوجوانی فرد شاهد تغییر و تحولات بسیار بزرگی در عرصه جسمی، ذهنی، عاطفی و روانی است که به علت این تغییرات فراگیر در بسیاری از موارد کودک و نوجوان باید تلاش بسیاری در جهت کفایت اجتماعی نماید تلاشی که اگر بستر آن یعنی عوامل خانوادگی، عاطفی و هویتی نامنسب باشد بیفایده است. پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این سؤال است که آیا بین نوع سبکهای دلبستگی، سبکهای هویت با کفایت اجتماعی رابطه وجود دارد؟
[1]- Pulkien
[1]- attachment styles
[2]- Bowlby
[3]- adolescence
[4]- Atkinson et al
[5]- Identiy
[6]- Erickson
[7]- Faber & et al
[8]- Glaser
هدف از NPD [1]جمعآوری دانش و توانایی موردنیاز برای تعیین محصول جدید مناسب است. چالش اصلی توسعهی محصول جدید پیشبینی مسائلی است که هنوز اتفاق نیفتادهاند و این پیشبینی میبایست در یک بازار پویا با متغیرهای بسیار زیادی که تحت کنترل ما نیستند صورت گیرد.
دیدگاههای مبتنی بر درک و حس افراد، دانشی را تولید میکند که نمیتواند منحصراً از تجزیه و تحلیل اطلاعات موجود بهدستآید. اینجاست که اهمیت تیم توسعه در موفقیت توسعه محصول جدید پدیدار میشود؛ اعضای تیم اهداف پروژه را به اشتراک گذاشته، پیچیدگی فنی را کنترل و با استفاده از دانش میانکارکردی جمعآوریشده، تغییرات را اعمال میکنند.
با این وجود هنوز یک چالش قابلتوجه برای مدیران پروژه و سایر تصمیمگیرندگان وجود دارد و آن گردآوری اعضای گروه است به طوری که بتوانند به صورت موثر برنامهها را اجرا و پروژههای NPD موفق را تولید کنند.
سازمانها از جنبههای مختلفی باهم در رقابت هستند که یکی از مهمترین آنها بعد اقتصادی است؛ شرکت یا سازمانی که دارای اقتصاد قوی، سالم و پویا باشد توانایی ماندن در بازار جهانی را خواهد داشت. تحقق این امر مستلزم تغییر و نوآوری مستمر با هدف اثبات مشتریان قدیم و جذب مشتریان جدید میباشد.
توسعه محصول جدید راه حلی روشن و تضمینشده برای ایجاد نوآوری است. اما در قدم اول نیاز به یک تیم توسعه قوی و کارآمد داریم زیرا نیروی انسانی همواره عامل اصلی تغییر در امکانات و شرایط مطالعات فنی بوده است، پس برای هموارکردن فرایند تغییر و توسعه، ناگزیر به کنترل نیروی انسانی و شرایط کاری آنها هستیم. در نتیجه با داشتن یک تیم کارا و همدل، بهرهوری سازمانها افزایش یافته و در فضای متلاطم رقابت پیروز میشوند.
ما نیز در این پژوهش سازماندهی افراد در تیم توسعه را هدف قرار دادهایم که در واقع پایه و اساس تشکیلدهنده هر سازمان هستند.