با این كه مدیریت زنان در سازمانها و مراكز مختلف دستآوردهای خوبی به همراه داشته، ولی گرایش عمومی مدیران در سازمانها، به گزینش مدیران مرد معطوف بوده است. در این میان، آنچه بیش از شایستگی و توانمندی مورد نگرش قرار میگیرد جنسیت است. پژوهشهای زیادی در خصوص علل حضور كمرنگ زنان در پستهای مدیریتی را مورد بررسی قرار دادهاند، پارهای از این پژوهشها، عوامل درونی زنان مانند: نداشتن اعتماد به نفس و خودباوری، نداشتن تخصص كافی، ارتباط با پرسنل تحت سرپرستی، سبك مدیریتی زنان و … را مورد مطالعه قرار دادهاند و پارهای دیگر به بررسی عوامل بیرونی مانند ساختار سازمانی، فرهنگ سازمانی مرد سالار، جامعه پذیری زنان و مسئولیتهای خانوادگی و … پرداختهاند (احسان و همكاران، 1387). نتیجهی پژوهش استنگل و كین[1] (1994) نشان داد كه محدودیت زمانی برای زنان به علت وظایف خانوادگی، نمیتواند تأثیری در شایستگی مدیران و مربیان زن به اندازهی همتایان مردشان داشته باشد (استنگل و كین، 1994). ارتباط با پرسنل تحت سرپرستی از دیگر مشكلات زنان در پستهای مدیریتی است. پژوهشی دیگر، یكی از مشكلات را نداشتن تمایل به همكاری از سوی مردان یا زنان به عنوان زیردست با مدیران زن میداند(فاطمی صدر، 1380). عبدالهی (1381) در پژوهش خود دریافت برای ایفای نقش مدیر موفق، شناخت یادگیری و بكارگیری مهارتهای سیاسی در سازمان لازم است و یكی از متغیرهای مهم در تصمیمگیریهای سازمانی وجود ائتلافها، بازی قدرت و سیاست بازی میباشد، ولی زنان علاقهای به كاربرد مهارت سیاسی ندارند. در پژوهش ایزیز ستلز و همكارانش[2](2006) و ماری فرانك فاكس[3](2006) برای بررسی علل عدم ارتقاء زنان در شغل های مدیریتی به تبیین مسایل نابرابری جنسیتی پرداخته است و به عاملهایی هم چون تبعیص جنسیتی، اندك بودن تعداد زنان، مشكلات خانوادگی، فرهنگ مردسالاری محیط سازمانی، تصورات قالبی بودن جنسیتی، ساز و كارهای ممانعت و … در این راستا كرده است (جانعلیزاده و همكاران، 1387). بسیاری بر این باورند كه جو حاكم بر سازمانها و باور نداشتن مدیران و كاركنان مرد و حتی زنان شاغل به تواناییهای مدیریتی زنان باعث ایجاد شرایط موجود شده است. این باورهای عمومی در حالی در سطح جامعه وجود دارند كه شاهد افزایش نسبی زنان تحصیل كرده دانشگاهی در كشور هستیم (یزدخواستی و همكاران، 1388). با توجه به پژوهش های انجام شده و مشکلات موجود در عدم ارتقاء زنان در پست های مدیریتی پژوهش حاضر بر آن است تا این موانع (مشهود و نامشهود) که مانع ارتقاء شغلی زنان در مشاغل مدیریتی می شود را شناسایی کند، که چه موانعی مانع ارتقای پست های مدیریتی زنان در سازمان ها می شود سپس راهکار هایی جهت رفع این موانع ارائه دهد.
1-3 ضرورت و اهمیت پژوهش
امروزه نقش تعیین كننده نیروی انسانی در توسعه یافتگی كشورها بر كسی پوشیده نیست. از میان عوامل تولید برای رشد و توسعه، یعنی منابع طبیعی و ثروت خدادادی ، نیروی انسانی، سرمایه، مدیریت و فناوری، نیروی انسانی است كه سهم اصلی را بر عهده دارد. تحولات چشمگیر در دو دهه اخیر در جهان باعث گردیده كه كاهش نابرابریهای جنسیتی، بخش جدایی ناپذیر فرایند توسعه گردد كه یكی از مهمترین این تحولات، تغییر در ضرورت حضور زنان در جامعه است (اشرف حامدی، 1385). از سوی دیگر، با توجه به این كه در سنجش شاخص توسعه دو عنصر مهم میزان بهرهگیری از منابع مادی و انسانی و میزان توزیع عدالت به عنوان دو ركن اصلی در عملكرد آن تعریف شدهاند، زنان با دارا بودن نیمی از نیروی انسانی (عامل توسعه) و نیمی از جمعیت ( هدف توسعه) میتوانند عاملی برای ایجاد و گسترش توسعه باشند. با نگاهی به وضعیت كنونی بازار كار ایران میتوان دریافت كه زنان ایرانی فاصله زیادی تا وضعیت مطلوب دارند. از تركیب جمعیت فعال كشور 85 درصد نیروی فعال را مردان و فقط 15 درصد آن را زنان تشكیل میدهند، اما این آمار در كشورهای صنعتی
پیشرفته بسیار متفاوت است. در برخی از این كشورها، حدود 50 درصد زنان نیروی كار را در اختیار دارند و در كشورهای در حال توسعه در بخش كشاورزی ، 67 درصد از نیروی كار به زنان اختصاص دارد (پایگاه اینترنتی حوزه، 1387). به همین ترتیب در عرصههای مدیریتی و تصمیمگیری نیز وضعیتی نامناسبتر وجود دارد به گونهای كه تنها حدود 2/5 درصد از مدیران كشور زن هستند و هرچه به سوی سطوح بالای مدیریتی میرویم، این میزان كاهش مییابد و به 4/1 درصد در سطوح مدیر كل و معاون دستگاه میرسد (میرغفوری، 1385).بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسكن مركز آمار ایران در سال 1385، جمعیت كل كشور بالغ بر 70495 هزار نفر است كه 88/50 درصد مرد و 12/49 درصد زن هستند (طباطبایی یزدی، 1387). از طرفی بسیاری از پژوهش ها علل عدم ارتقاء زنان در پست های مدیریتی را عدم تمایل کارکنان سازمان می دانند در این خصوص در پژوهش عبدالهی(1381) مشخص گردیده كه 30 درصد كارمندان مرد از این كه مافوقشان زن باشد، احساس خوشایندی ندارند .
بر اساس آمار ارایه شده ، حضور زنان در پستهای مدیریتی موجب بهبود عملكرد مدیریت كشور و سازمان میشود. به این دلیل كه توانمندیهای مدیریتی تا حدودی به طور مساوی بین مردان و زنان توزیع شده است و یا به بیان دیگر، این موهبت الهی در هر دو گروه تقریباً به گونهی یكسان هدیه شده است. از این رو، عدم تأمین شرایط یا فرصتهای مناسب برای ارتقای زنان مستعد به مشاغل مدیریتی، موجب عدم استفاده حدود نیمی از ظرفیتها و استعدادهای در دسترس میشود. از این دیدگاه زنان توانمندیهای ویژهای دارند و از مهارتهایی «نرم» در مدیریت منابع انسانی برخوردارند كه در شرایط امروز بیش از گذشته مورد نیاز سازمانهاست. همچنین، با حضور زنان در مشاغل مدیریتی تحول سازمانها از لحاظ بهبود ارتباطات سازمانی و ترویج نوآوری تسهیل میشود. در ضمن، فناوری اطلاعات نیز زمینه حضور زنان را بیشتر كرده است (محمدی اصل، 1381) . از جمله مشکلاتی که با انجام پژوهش حاضر کاهش می یابد این است که با همگام نمودن ارزشها و باورهای افراد و سازمان و شیوههای درست اندیشیدن و تقویت وجوه مشترك و ارزشها و باورهای غالبی كه به اتفاق اعضای سازمان پذیرفته شده و حمایت میشود، به اعضای سازمان احساس هویت داده می شود و موجب انسجام و همنوایی درونی میان آنان در رسیدن به اهداف عالی سازمان می گردد. بنابراین، موضوع بالا به دلیل درصد بالای نیروی انسانی زنان و بهرهمندی جامعه از توانمندی آنان در پیشبرد اهداف كشور، از اهمیتی ویژه برخوردار است.
فرم در حال بارگذاری ...