آن چه یک اثر ادبی به ویژه شعررا از سایرآثارمکتوب، متمایز می سازد بهره گیری از عنصرخیال و برخورداری ازقوای تخیل است.شعرفضای متفاوتی ازذهنیات وتصورات شاعر را به نمایش می گذارد. تصوراتی که ماحصل تصرف ذهنی شاعر درمفاهیم پیرامون اوست.
شاعر در این تصرفات برای بیان واقعیات درونی ، واقعیات زندگی وتخیلات ذهنی خود از رمزهایی بهره می جوید که نماد یاسمبل (symbol) نامیده می شود.نماد یا سمبل درحقیقت نمایه ای است که علاوه بر معنی قراردادی و آشکار خود، دارای معنای دیگر وگاه متناقض باشد .این که شاعر بتواند مفهوم مهربانی وبخشندگی را با نمادی چون خورشید ویا استواری وصلابت را با نماد کوه به نمایش بگذارد، این که عشق را سرخ و فراق را زرد رنگ آمیزی کند، برتوانایی او برای جلب عواطف وبرانگیختن احساسات مخاطب می افزاید. استفاده از تعابیر متفاوت برای بیان رویدادها وحقایق پیرامون از مهمترین ویژگی های شعر فارسی است.
نمادگرایی واستفاده از سمبل ها نه تنها در شعر کلاسیک به خصوص ادبیات صوفیه رواج داشت، بلکه با تولد شیوه ی نوین شعر فارسی و باوجود بروز تغییرات اساسی در شیوه ی سرودن شعر فارسی، تقویت گردید .نخستین بارقه ی تغییر در سبک سرایش فارسی ، در شعر نیما یوشیج بروزکرد. گرایش شدید نیما به سمبولیسم یا نمادگرایی که تحت تأثیر سمبولیست های اروپایی ایجاد شده بود موجب ایجاد تغییر در سرودن شعر وخلق سبکی نوین توسط اوشد.از مهمترین ویژگی های این تغییر، رها شدن از برخی قیود موجود در شعر کلاسیک و ایجاد تحول درآن بود .این تحول در دو قالب فرم و محتوای شعر کلاسیک فارسی به وجودآمد.
ابتکار نیما صرفاًدر محدوده ی خروج از وزن وقافیه ی سنتی وایجاد قالب جدیدی از شعر که مبتنی بر عدم تساوی طولی مصرع هاست خلاصه نمی شود، بلکه در جهان بینی ونگرش اونیز حضور دارد. شعر نو، نه تنهابه لحاظ محتوا و جریانهای ادبی حاکم بر آن با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است ، بلکه از نظر فرم و تکنیک نیز ممکن است همانند شعر کلاسیک، موزون ویا غیرموزون بوده و یا وزن آن عروضی کامل یا ناقص باشد. استفاده ی آزاد از قافیه در شعر نو از معروف ترین ویژگی های این سبک شعر فارسی است.ازنگاه شاعران این سبک شعروموسیقی یکسان است.بنابراین شاخصه ی موسیقی شعر، آهنگ درونی آن است.
بعداز نیما یوشیج، فروغ فرخزاد ، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر هستند.دراین میان نمونههای برجسته و اوج شعر نوی فارسی را می توان در آثار فروغ و شاملو یافت.آن چه که در شعر به سبک نو به وضوح دیده می شود، چهارچوب گریزی است.شعرنو ساختارشکن است و با توجه به این ویژگی که به خصوص دربه کارگیری وزن وقافیه دیده می شود، به نظر می رسد بسیاری از مفاهیم که در ذات خود در تقابل وتضاد با یکدیگر هستند نیز می توانند در اشعار این شاعران دیگرگونه و با نگاهی ساختارشکنانه به کارگرفته شوند. عناصری همچون «آب وآتش» و«نور وظلمت»، به دلیل اهمیتی که در جهان هستی وزندگی انسانها داشته اند، همواره در آثار ادبی مورد توجه بوده اند .
اصطلاحات«نور،ظلمت،آب،آتش» از دیر باز در ادبیات به ویژه در اشعار شاعران کهن در چهارچوب ویژگی های ذاتی خود به کار گرفته شده اند. چنانکه در بیت زیر:
شتابیدی و جنگ را ساختی / به کردارآتش همی تاختی( فردوسی ، بیت1793)
فردوسی به ویژگی سوزندگی و ویرانگری آتش اشاره دارد و یا در بیت:
از هلیله قبض شد اطلاق رفت / آب آتش را مدد شد همچو نفت (مولانا ، بیت54)
مولانا سیالی آب و چگالی آن را مددی برای ویرانگری وشعله ور شدن آتش می داند.
اما سهراب در قطعه ی زیر از تاریکی که مظهر نا امیدی،شک وتنهایی است، امید را می سراید :
من دراین تاریکی
درگشودم به چمن های قدیم
به طلایی هایی
که به دیوار اساطیر تماشا کردم(سهراب،1346 :389)
به این سبب اندیشه ی بررسی بروز ساختار شکنی در مفاهیم عناصر طبیعی در شعر نو به ویژه اشعار نیما ، فروغ، سهراب و شاملو شکل گرفت.
فرم در حال بارگذاری ...