در دو دهه گذشته، برخی از روشهای پلیمریزاسیون که تطبیقپذیری روش رادیکال آزاد را با کنترل پلیمریزاسیون آنیونی ترکیب کردهاند، ابداع شدهاند. این روشها بهعنوان پلیمریزاسیون رادیکال آزاد کنترلشده/”زنده”[1] شناخته شدهاند و بر دو اصل اختتام برگشتپذیر و انتقال برگشتپذیر استواراند. پلیمریزاسیون با واسطه نیتروکسید [1-3] و پلیمریزاسیون رادیکالی با انتقال اتم [4] مثالهایی از اختتام برگشتپذیر هستند در حالی که روش پلیمریزاسیون انتقال زنجیر افزایشی- جدایشی برگشتپذیر [5-6] نمونهای از انتقال برگشتپذیر است. در اختتام برگشتپذیر، انتهای زنجیر پلیمر با یک ترکیب شیمیایی که میتواند به صورت برگشتپذیری متحمل تجزیه شیمیایی گردد، پوشیده میشود. در روش NMP، این ترکیب یک گروه نیتروکسید است، درحالی که در ATRP، یک هالید به گونهای برگشتپذیر به یک کمپلکس فلز واسطه انتقال مییابد. در فرآیندهای بر پایه انتقال برگشتپذیر، تعویض سریع رادیکالهای در حال رشد از طریق عامل انتقال وجود دارد. در فرآیند RAFT ترکیبات تیوکربونیلتیو مسئول این تعویض هستند و این تعویض از طریق ایجاد یک رادیکال واسطه انجام میشود.
از میان سه روش موجود، فرآیند RAFT قویترین روش برای برای بهبود خواص است. این روش به وجود ناخالصی در سامانه زیاد حساس نیست و با دامنه وسیعی از مونومرها و شرایط واکنشی سازگار است [5-10]. به علاوه، فرآیند RAFT قادر است پلیمریزاسیون را در
محیطهای پراکنده آبی کنترل کند
[11-14]، در حالی که NMP و ATRP تا حدودی برای این هدف مناسب نیستند. در هر دو این موارد، شرکتکردن نیتروکسید یا کمپلکس فلز واسطه بین فاز آبی و آلی دلیل این امر است که شدیداً بر پلیمریزاسیون اثر میگذارد [15-17]. علاوه بر این، ناپایداری لاتکس و جدایی فازی برای سامانههای امولسیونی ATRP گزارش شده است [18].
تئوری رهبری تحول گرا نخست توسط برنز (1978) به منظور تمایز بین آن دسته از رهبران که روابط قوی و انگیزشی با زیردستان و پیروان برقرار میکنند و آن دسته از آنها که به طور گسترده ای متمرکز بر مبادله یا تعامل برای ایجاد نتایج اند به وجود آمد. او مشخص کرد که یک رهبر تحولگرا، به دنبال انگیزه های بالقوه در پیروان و ارضای نیازهای بالاتر آنان است. رهبران تحول گرا، رابطه انگیزشی متقابلی را برقرار می کنند که پیروان را به رهبران تبدیل می کند. بنابراین رهبری تحول گرا، تعاملی و دوسویه است(دوکت و مک فارلان،2003). رهبران تحول گرا بر تحول و مبادلاتی که بین رهبر و کارکنان اتفاق می افتد اهمیت زیادی قائل بوده و در مقررات سازمان هایشان آن چه را که مورد انتظار بوده و به آن پاداش داده می شود،کاملا شفاف بیان کرده اند.(ایسنبیس،2008). باس و آوولیو(1993)بیان می کنند که رهبری تحول گرا هنگامی اتفاق می افتد که رهبر علاقه ای را میان همکاران و پیروان خود برمی انگیزد که کارشان را از یک دیدگاه جدید نگاه کنند.رهبرتحول گرا یک آگاهی از رسالت یا بینش سازمان ایجاد کرده و همکاران و پیروان را برای سطوح بالاتر توانایی و ظرفیت توسعه می دهد.علاوه بر این،رهبر تحول گرا همکاران و پیروان را تحریک می کند که فراسوی منافع خودشان،به منافعی توجه کنند که به گروه نفع برساند(معایر حقیقی فرد و دیگران،1389). رهبری تحول گرا با استفاده از مکانیزمهای سازمانی مانند پاداش، ارتباطات، سیاستهای سازمانی و شیوه ها و روشها باعث ایجاد فرهنگ مولد روانی با ویژگی های معنوی بودن، شخصی، مولد، منفعل و تمایل به حفظ وضع موجود می شود که این فرهنگ موجب می شود که رهبری تحول گرا در محیطهای پویا موفق عمل کند .رهبری تحولگرا سبکی از رهبری است که برای عبور از بحران و مرحله گذار سیستم بسیار موفقیت آمیز است.
رهبران تحول گرا کسانی هستند که پیروان خود را الهام می بخشند،می توانند به آنها روحیه دهند و در مسیری هدایتشان کنند که منافع سازمان تامین شود.هم چنین رهبران می توانند موجب شوند که زیر دستان با روحیه ای بسیار بالا کار کرده و بدین وسیله اثراتی عمیق بر سازمان بگذارند.این گونه رهبران به نیازها و جنبه های پیشرفت و ترقی زیردستان توجه خاصی دارند،بر آگاهی های آنها می افزایند و می توانند به گونه ای افراد را هدایت نمایند که انها از دیدگاه های جدیدتر به مسائل قدیمی نگاه کنند.رهبری که در افراد تحول ایجاد می کند،پیوسته می کوشد این اندیش را در افکار پیروان خود تزریق کند که آنها صاحب قدرت و توانایی های برتر بوده و نه تنها به مسائل جاری بپردازند بلکه باید از دیدگاه جدید نیز به امور نگاه کنند(رابینز،ترجمهی پارسائیان و اعرابی،1381).
به طور کلی در اکثر مطالعات برای بیان رهبری تحول گرا از چهار ویژگی نفوذ(کاریزما) رهبر،انگیزش الهامی رهبر،انگیزش فکری رهبر و ملاحظات فردی رهبر استفاده می شود.
الف- ملاحظات فردی
برقراری ارتباط فردی با کارکنان و اهمیت دادن به همه کارکنان و توجه به اینکه از دیدگاه رهبر آنها برای سازمان مهم هستند(دوکت و مک فارلان،2003). ملاحظات فردی مرتبط با رفتارهای رهبری تحول گرا، در رابطه به رفتار با افراد، به عنوان مشارکت کنندگان مهم به محیط کار است. رهبرانی که از این شیوه رهبری استفاده می کنند، ملاحظاتی برای نیازهای کارکنانشان نشان می دهند و آمادهاند تا توسعه رفتار محیط کار مناسب را تشویق و مربیگری کنند(سانتورا و ساروس،2001).
ب- انگیزش الهامی
در برگیرنده یادآوری اهداف سازمان برای کارکنان و تشویق آنها برای متعهد شدن نسبت به این اهداف است. افزایش هشیاری کارکنان درباره رسالت و بینش سازمان و تشویق دیگران در شناخت و تعهد به آنها، جنبه اصلی شیوه انگیزش الهامی رهبری تحول گرا است. انگیزش الهامی، به اصل وجودِ (ماهیت) سازمانی می پردازد، تا به شخصیت رهبر. رهبرانی که از انگیزش الهامی به عنوان رفتار رهبری استفاده می کنند، ایده ها و بینش خود را به کارکنانشان با شیوه های واضحی منتقل كرده، کارکنان را تشویق می کنند تا فراتر از استانداردها توسعه یابند و بنابراین خود آنها و سازمان رشد و توسعه یابد(سانتورا و ساروس،2001).
ج- انگیزش فکری
رهبرانی که از نظر فکری کارکنان را تحریک می کنند خلاقیت و پذیرش چالشها را به عنوان بخشی از کارشان تشویق میکنند. آنها شیوه های رفتار با مسائل و مشکلات، را در یک رفتار عقلایی به کار می برند. آنها در تمام مشکلات در یک شیوه آرام و محاسبه شده با کارکنانشان کار می کنند و از تکنیک های حل مسأله برای رسیدن به تصمیمهایی استفاده می کنند که اتفاق نظر متقابل بین رهبران و کارکنان را منعکس می سازد(سانتورا و ساروس،2001).
د- نفوذ(کاریزما)
نفوذ، رفتاری است که پیروان را به استفاده از رهبرانشان به عنوان الگو تشویق می کند. اصطلاح دیگری که برای تشریح این شکل رهبری استفاده شده، کاریزما است. در مرکز و هسته تأثیر ایدهآل، ایجاد ارزش هایی قرار دارد که الهامآور و معنادار هستند و حس هدفمندی را در افراد ایجاد می کنند.
رهبرانی که در نفوذ یا کاریزما بالا هستند، همچنین حس قوی ثبات کنترل عاطفی دارند. آنها باور دارند که تغییر و متحول کردن پیروانشان از راه ارتباطات، الگو دهی نقش و تشویق، استراتژیهای مناسب برای رسیدن به مأموریت و هدفهای سازمان است.
به طور خلاصه، شاخصهای اصلی نفوذ(کاریزما)، عبارتند از: الگودهی، ایجاد و تشریح ارزشها، مهم و معنیدار بودن، حس هدفمندی، اعتماد و اطمینان به پیروان، عزت نفس، حس کنترل عاطفی و خود سازمانی(خود تعیینی)(سانتورا و ساروس،2001).
از طرفی یکی از ویژگی های اقتصاد دانشی،تغییر دائمی موقعیت ها و شرایط است.بنابراین سازمان ها باید پیوسته دانش خود را غنی کرده،دانش جدید ایجاد نمایند و این دانش را در فرایندها،تولیدات و خدماتشان به کار ببرند.برای این که سازمان ها بتوانند در اقتصاد دانشی موفق باشند،نوآوری مستمر و پیوسته به عنوان یک عامل حیاتی محسوب می شو(رمضانی،1389).هر سازمان دارای سه نوع دانش می باشد:دانش ضمنی که در تخصص و تجربه افراد قرار دارد،دانش صریح یا دانش مبتنی بر قوانین که در محصولات،رویه ها و قوانین وجود دارد و دانش فرهنگی که در مفروضات و باورهایی است که در جهت تعیین ارزش و امنیت اطلاعات جدید یا دانش ،توسط افراد استفاده می شود.ایجاد دانش از طریق شناخت شکاف ها در دانش موجود سازمان تسریع می شود.چنین شکاف های دانشی را می توان در
روش حل یک مساله،توسعه یک محصول جدید یا استفاده از مزایای یک فرصت مشاهده کرد.سازمان ها دانش جدید را از طریق تبدیل دانش ضمنی به دانش صریح،انسجام و ترکیب دانش و انتقال دانش به بخش های مختلف ایجاد می کنند.به بیان دیگر،ایجاد دانش نتیجه تعامل مستمر بین دانش ضمنی و صریح می باشد(بونتیس و چو،2002).
دانش ضمنی معمولا در قلمرو دانش شخصی، شناختی وتجربی قرار می گیرد. در حالیكه دانش صریح بیشتر به دانشی اطلاق می گردد كه جنبه عینی تر، عقلانی تر و فنی تر دارد شامل داده ها ، خط مشی ها، روش ها، نرم افزارها، اسناد و … .
برای ایجاد دانش در سازمان 4 مرحله اصلی وجود دارد:
1- سهیم سازی دانش ضمنی یا جامعه پذیری:از ضمنی به ضمنی،افراد دانش ضمنی را به طور مستقیم از دیگران به وسیله تجربیات مشترک،بررسی،تقلید و موارد دیگر کسب می کنند.
2-خلق مفاهیم یا بیرون سازی:از ضمنی به صریح،در این فرایند دانش ضمنی بوسیله مفاهیم تبدیل به ابزار می شود.
3-توجیه مفاهیم و ساخت الگوی اصلی یا ترکیب:از صریح به صریح،فرایند ترکیب بوسیله طراحی سیستماتیک مفاهیم در مجموعه اشکال مختلف دانش صریح صورت می گیرد.
4-دانش چند سطحی و درونی سازی:از صریح به ضمنی، این فرایند از طریق فرایند یادگیری بوسیله انجام دادن،بیان کردن و مستند سازی تجربیات انجام می شود.
مدیریت دانش تلاش استراتژیكی سازمان دانسته شده كه سعی می كند از راه كنترل و استفاده از دارایی های فكری كه در نزد كاركنان و پشتیبان سازمان وجود دارد، در رقابت به برتری دست یابند. به دست آوردن، ذخیره كردن و توزیع دانش، موجب می شود كه كاركنان سازمان هوشمندتر كار كنند، از دوباره كاری بكاهند و در نهایت تولیدات و خدمات خلاقانه تری تولید كنند كه نیاز مشتریان را بهتر بر آورند(میچالوا،2003). مدیریت دانش چیزی است كه در محیط سازمانی رخ می دهد؛ مواد كار آن دانش سازمانی یا سرمایه فكری یا دارایی فكری است ( افشار زنجانی،1383). مدیریت دانش شامل فرآیند تركیب بهینه دانش و اطلاعات در سازمان و ایجاد محیطی مناسب به منظور تولید، اشتراك و به كارگیری دانش و تربیت نیروهای انسانی خلاق و نوآور است. هدف مدیریت دانش ایجاد یك سازمان یادگیرنده و شراكت با ایجاد جریانی بین مخازن اطلاعات ایجاد شده توسط افراد قسمت های مختلف سازمان (مالی، عملكرد، هوش رقابتی، وغیره) و مرتبط كردن آن ها با یكدیگر است(مااوری،2002). مدیریت دانش چهار عنصر اساسی دارد: دانش، مدیریت، تكنولوژی اطلاعات و فرهنگ سازمانی هر كدام از این اجزا نقشی عمده در مدیریت دانش داشته و می تواند تأثیری بسزا در موفقیت یا شكست آن داشته باشد(پارک،2004). ایجاد دانش بطور اساسی به دانش و انگیزش افراد در سازمان وابسته است(نوناکا،1994). پس با این توصیف می توان گفت رهبر سازمان،شاید یکی از مهمترین عواملی باشد که بر ایجاد دانش سازمانی تاثیرگذار است.
با توجه به این مطالب این تحقیق به دنبال بررسی رابطه بین رهبری تحول گرا در سازمان و ایجاد دانش در سازمان صندوق های بازنشستگی،پس انداز و رفاه کارکنان صنعت نفت در سال 1392 می باشد.
1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
دوران کنونی عصری رقابتی و دانشی برای سازمان ها به شمار می رود. یکی از ویژگی های اقتصاد دانشی،تغییر دائمی موقعیت ها و شرایط است.بنابراین سازمان ها باید پیوسته دانش خود را غنی کرده،دانش جدید ایجاد نمایند و این دانش را در فرایندها،تولیدات و خدماتشان به کار ببرند.برای داشتن چنین ویژگی سازمان ها نیاز به رهبری مقتدر دارند که پیوسته نیروهای خود را ترغیب و تشویق نماید تا به اهداف خود دست یابند.رهبری تحول گرا با نفوذ بر زیردستان پیوسته آنها را تشویق می کند و برای آنها مانند یک الگوی تمام عیار است که زیردستان حاضرند منافع خود را فدای رهبر کنند.با توجه به نیاز سازمان ها به ایجاد دانش در درون خود و ارتقا میزان دانش خود که امری ضروری برای آنها به شمار می رود وجود رهبرانی تحول گرا می تواند آنها را در رسیدن به این اهداف کمک کند. با رشد و توسعه دانش در سازمان ها هرگونه تعللی در پاسخ سریع و به موقع به چالش ها می تواند زیان های جبران ناپذیری برای ان عرصه ایجاد کند پس بدیهی است که سازمان ها نیاز مبرم به رهبران با دانشی دارند که پیروان آنان از جان و دل برایشان کار کنند که چنین ویژگی در رهبران تحول گرا وجود دارد.
1-4 اهداف تحقیق
هدف اصلی:
تعیین رابطه بین رهبری تحول گرا در سازمان و ایجاد دانش در سازمان صندوق های بازنشستگی،پس انداز و رفاه کارکنان صنعت نفت
اهداف فرعی:
1-تعیین رابطه بین ملاحظات فردی رهبر و ایجاد دانش در سازمان صندوق های بازنشستگی،پس انداز و رفاه کارکنان صنعت نفت
2-تعیین رابطه بین انگیزش الهامی رهبر و ایجاد دانش در سازمان صندوق های بازنشستگی،پس انداز و رفاه کارکنان صنعت نفت
3- تعیین رابطه بین انگیزش فکری(انگیزش هوشی)رهبر و ایجاد دانش در سازمان صندوق های بازنشستگی،پس انداز و رفاه کارکنان صنعت نفت
4- تعیین رابطه بین نفوذ(کاریزما)رهبر و ایجاد دانش در سازمان صندوق های بازنشستگی،پس انداز و رفاه کارکنان صنعت نفت
در حالی که ماده معمولا تنها شامل الکترونها، پروتونها و نوترونهاست ( دو مورد آخر متشکل از کوارکهای [2]d و u[3] هستند) ذرات بنیادی دیگری با آزمایش کشف و یا توسط نظریه پیش بینی شدند. این ذرات صرفا نقشی جزیی در زندگی روزمره بازی میکنند، در حالی که در چگالی انرژیهای بالای قابل مقایسه با اولین لحظات پس از انفجار بزرگ نقش مهمی ایفا میکنند. برای بدست آوردن این شرایط به تولید ذرات بنیادی در یک محیط کنترل شده نیاز داریم، شتابدهندههای ذراتی که استفاده میشوند. کوارکt [4] سنگینترین ذره بنیادی شناخته شده و آخرین کوارک مدل استاندارد است، و اولین کشف آن در سال 1995 با آزمایشهای D0 و[5]CDF در Tevatron انجام شد.
این ذره آخرین کوارک مدل استاندارد بوده و بسیاری از ویژگیهای آن همچنان مورد مطالعه قرار میگیرد، به عبارت دیگر، فیزیک کوارک t هنوز یک زمینه پژوهشی گسترده محسوب میشود.
از آنجایی که این ذره سنگینترین ذره بنیادی شناخته شده است، از موقعیت ویژهای در مدل استاندارد برخوردار است. در واقع کوارک t ، 40 بار از شریک ایزواسپین ضعیف خود یعنی b سنگینتر است و جرم آن قابل مقایسه با مقیاس شکست تقارن الکترو ضعیف است، همچنین جفت شدگی یوکاوا[6] آن با بوزون هیگز[7] نزدیک 1 است.
کشف کوارک t موفقیت بزرگ مدل استاندارد است. مدل استاندارد وجود این ذره را به عنوان شریک ایزواسپین ضعیف برای کوارک b قبلا در زمان کشف آن در1977 پیش بینی کرده بود.
در عوض اندازهگیری خصوصیات t محدودیتهای بیشتری را بر سایر ذرات از جمله بوزون هیگز اعمال میکند. برای مثال، جرم زیاد این ذره سهمهای بزرگی را در حلقههای مجازی فرمیونی از
تصحیحات تابشی وارد میکند. به دلیل جرم سنگین کوارک t، در برخورددهندههای ذراتی که به انرژیهای مرکز جرم بالا دست مییابند تولید این ذره لازم میشود. انتظار میرود که برخورد دهنده هادرونی بزرگ (LHC) [8] در CERN، پروتونها را با انرژی مرکز جرم TeV 14 برخورد داده و میلیونها رویداد t را در سال متعهد شود. چون زمان واپاشی این کوارک از زمان هادرونی شدن آن کوتاهتر است کوارک t تنها کوارکی است که پیش از هادرونی شدن واپاشی میکند، بنابراین طول عمر کوتاه این ذره فرصتی برای مشاهده قطبش آن در تولید فراهم کرده و همچنین میتوان از آن برای بررسی خصوصیات یک کوارک bareاستفاده نمود. تمام این ویژگیها گویای این میباشد که کوارک t میتواند نقش استثنایی در مدل استاندارد داشته باشد.
کوارک t عمدتا از راه برهمکنش قوی بصورت زوج تولید میشود. تولید زوج این ذره در برخورددهندههای هادرونی فرآیند غالب است. با این حال در LHC علاوه بر این، تعداد قابل ملاحظهای از کوارکهای t از راه برهمکنش ضعیف به تنهایی تولید میشوند. مطالعه این کانال به دلیل حساسیت بالای آن به کشف فیزیک جدید و نیز از آنجایی که تنها کانالی است که اندازهگیری مستقیم عنصر ماتریسی CKM ، ، را فراهم میکند بویژه جالب توجه است. تولید تک کوارکt فرصت بسیار خوبی برای مطالعه برهمکنش جریان باردار ضعیف فراهم میکند. اندازهگیری سطح مقطع تولید تک کوارک t در Fermilab Tevatron و (LHC) CERNطراحی شده است.
در این رساله به بررسی رویدادهای تولید کوارک t از راه کانال t برای محاسبه سطح مقطع تولید آن میپردازیم. در فصل دوم، خلاصه کوتاهی از مدل استاندارد با حضور کوارک t در این مدل همراه با شرح اهمیت وجایگاه این ذره و نیز نظریه الکتروضعیف ارائه خواهد شد. در فصل سوم، تولید کوارک t به دو صورت تک و زوج از دیدگاه نظریه میدان و پدیده شناسی شرح داده خواهد شد. فصل چهارم شامل بررسی سطح مقطع و روش مشاهده تک کوارک t در Tevatron و LHC خواهد بود. بخش اول فصل پنجم به محاسبه سطح مقطع پارتونی در تولید تک کوارک t پرداخته و در بخش دوم تابع توزیع پارتونها اعمال میشود. فصل ششم به مقایسه نتایج بدست آمده با نتایج LHC در میپردازد.
عوامل متعددی از جمله عوامل جسمانی، روانی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، تفریحی و معنوی بر کیفیت زندگی تاثیر گذار هستند زیرا کیفیت زندگی ساختاری ذهنی و پویا است که به مقایسه وضعیت زندگی گذشته یا حوادث اخیر در همه جوانب مثبت و منفی می پردازد ( گرنت و ریورا، 1998 به نقل از موحد و حسین زاده، 1390). از دید گرنت و ریورا (1998) ماهیت ذهنی بودن کیفیت زندگی به ادراک افراد درباره وضعیت زندگیشان به جای گزارشات دیگران می پردازد و بر اساس تعریف فرانس و پوورس از کیفیت زندگی، خشنودی و یا عدم خشنودی از حیطه های از زندگی که برای فرد اهمیت دارد، نشأت می گیرد (موحد و حسین زاده، 1390). بنابراین، زوجین ناسازگار با توجه به مشکلات مشابهی که دارند، ممکن است نحوه ادراک و نظراتشان در خصوص زندگی زناشویی شان متفاوت باشد و آن را بصورت های مختلف گزارش دهند. بگونه ای اگر زوجین ناسازگار جدا از اختلافات و ناسازگاریهایی که دارند؛ برداشت شان از سطح کیفیت زندگی شان رضایت بخش باشد، سعی خواهند کرد زندگی خود را حفظ نمایند در غیر اینصورت ممکن است تمایلی به ادامه زندگی نداشته باشند زیرا با توجه به اینکه زندگی زناشویی زوجین با یک تعهد اجتماعی بین دو طرف شروع می شود؛ احساس رضایت زوجین از کیفیت زندگی شان آنان را به همگرایی و عدم رضایت سبب بروز اختلاف، منازعه و حتی متارکه در بین آنان خواهد شد (یوسفی و همکاران، 1390). تحقیقات نشان داده سطح کیفیت زندگی مردم ایران در بین 194 رتبه 150 را داراست. این نتیجه نشان دهند سطح پائین کیفیت زندگی مردم ایران است (جواهری و حسین زاده، 1391). از این منظر می توان برآورد کرد زوجینی که دارای مشکلات زناشویی و خانوادگی هستند، نسبتاً سطح کیفیت زندگیشان پائین تر از دیگر اقشار جامعه است.
سامارکو (2001) کیفیت زندگی را یک احساس خوب بودن ناشی از رضایت یا عدم رضایت از جنبه های مختلف زندگی که برای شخص مهم هستند، می داند. کیفیت زندگی بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی دارای چهار بعد جسمی، روان، اجتماعی و محیطی است (نجات، منتظری، هلاکوئی، محمد و مجد زاده، 1386). فلذا مطالعه کیفیت زندگی و عوامل تاثیر گذار بر آن می تواند اطلاعات اساسی را در اختیار ما قرار دهد که در هنگام ارزیابی مداخلات حوزه سلامت و اجتماع مورد استناد قرار گیرند. در این بین سبکهای عشق ورزی جایگاه برجسته ای را در مطالعه عوامل موثر بر کیفیت زندگی به خود اختصاص داده است (یوسفی و همکاران، 1390). زیرا افراد با داشتن سبکهای عشقی متفاوت، ممکن است دست به انتخابهایی بزنند که سطح کیفیت زندگیشان منحصر بفرد باشد. با توجه به اینکه برخی یافته های تحقیقی نشان داده که عشق پیامدهایی برای سلامت و بهزیستی دارد (ایش و استفانو، 2005 به نقل از رفیعی نیا و اصغری، 1386) و هنگامی هم که از نهاد خانواده صحبت به میان می آید بلافاصله در ذهن صمیمیت، عشق و علاقه تداعی می شود وجود ثبات، استحکام و برقراری نظم در این نهاد منوط به داشتن روابط گرم اعضای خانواده با یکدیگر است. اما آنچه از بین برنده این فضاست تضاد، کشمکش و درگیری است که تصویر آرام خانه و امنیت را در هم می شکند (نادری، حیدری و حسین زاده، 1388). بنابراین سبکهای عشق ورزی سبب بهزیستی بهتر خانواده ها است.
استرانبرگ (1998) سه مولفه را برای عشق در نظر می گیرد: صمیمیت، هوس و تعهد. از نظر هندریک و هندریک (1986) سبک های عشق ورزی اشاره به این امر دارد که چگونه افراد عشق را تعریف می کنند یا عشق ورزی می کنند. افراد برای عشق ورزیدن نسبت به همسر خود از یک سبک و روش خاصی استفاده می کنند و این سبک متاثر از ارتباط متقابل و مداوم بین زن و شوهر و تعبیری است که از محیط زندگی خود دارند (صادقی، احمدی، بهرامی، اعتمادی و پورسید، 1392). از سویی ویژگیهای شخصیتی نیز از عوامل موثر بر کیفیت زندگی
است (حمید و زمستانی، 1392). آلپورت ( 1936) شخصیت را سازمان پویای درون شخص می داند که از نظام های روانی جسمانی تشکیل یافته است، این نظام ها، الگوهای شاخص رفتار، افکار و احساسات شخص را ایجاد می کند (عبدی، باباپور و صادری، 1387). در واقع شخصیت مجموعه ای از الگوهای پایدار فرد در ادراک، شناخت و روابط بین فردی است. از منظر روان شناسی واژه شخصیت، تمامیت فرد و تمامیت عادت ها و کنش های روانی او را نشان می دهد و مجموعه ای از ویژگیها و صفات آدمی است که الگوهای نسبتاً پایدار پاسخ وی به موقعیت ها را تبیین می کند (فرهودی و حریری، 1391). مک کارا و کاستا (1992) ویژگیهای شخصیت را بر اساس الگوی پنج عاملی شخصیت تبیین می کنند. از این رو بر اساس الگوی شخصیت، انسان به وسیله پنج عامل بزرگ تفسیر می شود که عبارتند از: روانژندی، برونگرایی، انعطاف پذیری، دلپذیر بودن و مسئولیت پذیری (کوپر، 1998). باید دانست نقش ویژگیهای شخصیتی و سبکهای عشق ورزی بر رفتار و شناخت، گاه مستقیم و بی واسطه است و گاه با اثرگذاری بر عوامل واسطه ای موجب بروز پیامدهای رفتاری و شناختی می شود بگونه ای که با بررسی سبکهای عشق ورزی و ویژگیهای شخصیتی می تواند دست به طبقه بندی زد. از این رو، توجه به ویژگیهای شخصیتی و سبکهای عشق ورزی در تحقیقات ضروری و با اهمیت می باشد. فلذا در مطالعه حاضر سعی می شود عوامل مذکور در خصوص اثرگذاری بر کیفیت زندگی مورد بررسی قرار داده شوند زیرا بدیهی است عدم شناساندن و تشریح عوامل موثر بر کیفیت زندگی زوجین، باعت می شود آن جنبه هایی که سبب بهزیستی و بهداشت روانی زندگی و خانواده ها می شوند، مورد غفلت واقع شده و پیامدهای منفی متوجه نظام خانواده که رکن اساسی یک جامعه است، بشود.
در مورد نقش سبکهای عشق ورزی و ویژگیهای شخصیت در پیش بینی کیفیت زندگی بصورت متمرکز، تصویر روشنی وجود ندارد زیر تابحال تحقیقی که رابطه سبکهای عشق ورزی و ویژگیهای شخصیت را با کیفیت زندگی مورد بررسی قرار داده باشد انجام نشده است. در عین حال بر اساس اطلاعاتی که در سطح عمومی تر وجود دارد، می توان در مورد شرایط آنها به ارزیابی تقریبی پرداخت. از این رو تحقیق حاضر با عنایت به اینکه سبکهای عشق ورزی و ویژگیهای شخصیت می توانند بر کیفیت زندگی افراد اثر بگذارند، این سئوال اساسی را در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار خواهد داد، چه نوع رابطه ای بین سبکهای عشق ورزی و ویژگیهای شخصیت با کیفیت زندگی زوجین ناسازگار شهر رفسنجان وجود دارد؟ بعبارتی این سئوال در ذهن پژوهشگر ایجاد گردیده که ویژگیهای شخصیتی و سبکهای عشق ورزی قادر به پیش بینی کیفیت زندگی زوجین ناسازگار می باشند؟ فلذا تحقیق حاضر در نهایت سعی دارد با شفاف سازی و تبیین میزان اثرگذاری این متغیرها در کیفیت زندگی، زمینه هایی را که سبب بهزیستی بیشتر زندگی ها می شوند را روشن سازد زیرا توجه به سلامت روانی و بهزیستی خانواده می تواند نور امید، شادابی و سرزندگی را دل خانواده ها زنده کند و تاثیر بسزایی را در نحوه کارکرد و فعالیت خانواده ها داشته و به نوبه خود موجبات سلامتی نسل ها را فراهم نماید.
3-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
ضرورت این تحقیق و جوانه های فکری نخستین آن در اتاق های مشاوره ای زده شد، زیرا بسیاری از خانواده ها خواسته یا ناخواسته درگیر نزاع و ناسازگاری بین خود می شوند که رهایی از دلخوریها و ناسازگاریها برای آنها به آسانی میسر نیست و در بسیاری از اوقات آسیب های سنگینی را به خود و خانواده شان وارد می نمایند. چه بسیار زوجینی که درگیر ناسازگاری شده و از ادامه زندگی مشترکشان ناامید و تصمیم به جدایی می گیرند. لذا اگر این افراد متوجه شوند که زندگی زناشویی دارای فراز و نشیب های مختلفی است و زندگی آنان از عوامل مختلفی متاثر است برای خلاص شدن از آن یا از بین بردن آثار تخریبی شکست های ناشی از آن به مراکز مشاوره مراجعه می کنند و طالب درمان خواهند بود.
این اطلاعات در آموزش بهداشت روان، آموزش مهارتهای ارتباطی و مهارتهای مقابله ای نیز می تواند مفید باشد. اگر افراد طالب یکدیگر در بدو تصمیم برای ازدواج، از حیث شخصیتی و سبکهای عشق ورزی طبقه بندی و افرادی که زمینه عشقی و شخصیتی متعارضی داشته شناسایی شوند، سپس آموزش های لازم برای ارتباط بین فردی موثر و صحیح به آنها داده شود و مشکلات احتمالی آنها در این دوره های آموزشی گوشزد گردد، بسیاری از مشکلات این گروههای هدف مرتفع خواهد شد. البته در نظر گرفتن زمینه های عشقی و شخصیتی در مشاوره توام با سطح کیفیت زندگی افراد، می تواند زمینه های روشنی را برای تصمیم گیری افراد در خصوص انتخابهایشان باشد. بنابراین روشن گردید که بررسی موضوع حاضر چقدر دارای اهمیت و ضرورت بررسی است زیرا نجات خانواده های ناسازگار و آگاهی بخشی به این قشر از جامعه می تواند از بروز بسیاری آسیب های اجتماعی بعدی همچون طلاق، اعتیاد، فرار از خانه، بزهکاریهای معمول و … جلوگیری نماید. نتایج حاصل از پاسخ به این سئوال می تواند نتایج روشنی را در اختیار برنامه ریزان فرهنگی جامعه، مشاوران خانواده، قضات دادگستری، وکلا و … قرار دهد. همچنین با توجه به اهمیتی که جوامع امروزی برای تداوم و بقاء خانواده و سلامت و بهداشت روانی اعضاء آن قائل هستند بررسی و تحقیق عواملی که سلامت روان اعضاء خانواده ها را تامین می کنند کاملاً ضروری و با اهمیت می باشد.
برای آشکارسازیِ تابش ایکس کم انرژی آشکارسازهایی اعم از شمارندههای تناسبی گازی، آشکارسازهای حالت جامد[1] و آرایههای میکروکانال[2] موجود هستند، ولی به دلیل مزیتهایی که در زیر ذکر شدهاست آشکارسازهای تناسبی گازی از گذشته تا کنون به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرند[1]:
آشکارسازهای گازی حساس به مکان چند سیمی زیر مجموعهای از شمارندههای تناسبی گازی هستند که میتوان توسط آنها علاوه بر شمارش تعداد برهمکنشها، مکان برهمکنش را نیز به دست آورد، به همین دلیل یکی از کاربردهای آنها استفاده در شتابدهنده یا به عبارت دیگر استفاده از آنها در تصویربرداری از نمونهای که در معرض تابش قرار میگیرد است، به این صورت که نمونهای در معرض تابش قرار میگیرد و تابش پراشیده شده از نمونه توسط آشکارساز آشکار میشود و ساختار آن نمونه مشخص میشود. آشکارسازهایِ دیگری اعم از آشکارسازهای سوسوزن هم برای این هدف موجود هستند ولی در این آشکارسازها باید برای بدست آوردن نرخ سیگنال به نویز قابل قبول، انرژی ذره ورودی زیاد باشد. از طرفی هم در تصویربرداری اگر ماده هدف نازک باشد دیگر نمیتوان از انرژیهای زیاد استفاده کرد زیرا برای اینکه بتوان ساختار ماده را مشخص کرد، تابش ابتدا باید توسط نمونه جذب شود و پراکندگی یا پراش اتفاق بیافتد و سپس توسط پراش به وجود آمده به ساختار نمونه پی برده شود در حالی که اگر انرژی تابش زیاد باشد، تابش کاملاً از هدف عبور میکند. به همین دلیل انرژیهای پایین مد نظر هستند که تابش X نرم بهترین گزینه است. شکل (1-1) محدوده تابشهای الکترومغناطیسی را نشان میدهد که محدوده تابش X نرم در آن مشخص است:
آشکارسازهای گازی حساس به مکان چند سیمی به دلیل عملکرد خوبی که در محدودهی انرژیهای پایین دارند مورد توجه قرار گرفته اند. عملکرد پراش و آشکارسازی به صورت خلاصه در شکل (1-2) مشخص است :
همانطور که از شکل (1-2) مشخص است آشکارساز برای اینکه بتواند تمامی تابشهایی که پراشیده میشوند را آشکار کند باید زاویه فضایی
زیادی را بپوشاند.
آشکارسازی در یک و دو بعد انجام میشود، برای اینکه بتوان فرآیند آشکارسازی را درک کرد میتوان آن را مانند فرآیند یک اسکنر در نظر گرفت که در آشکارسازی یک بعدی نمونه در یک جهت مثلاً x اسکن میشود در حالی که در آشکارسازی دو بعدی نمونه یکبار در جهت x و یکبار در جهت y اسکن میشود و به همین دلیل سریعتر است.
آشکارساز یک بعدی در مرجع [2]مورد بررسی قرار گرفته است. در این پایاننامه آشکارساز حساس به مکان دو بعدی مورد بررسی قرار میگیرد. روشهای متعددی برای آشکارسازی حساس به مکان دو بعدی موجود است که عبارتاند از:
که در این پایان نامه روش خط تأخیر با هندسهای به شکل (1-3) انتخاب شده است:
پنجره آشکارساز |
به دلیل اینکه سیگنال نهایتا از کاتد گرفته میشود هر کدام از کاتدها اعم از x و y به خطوط تأخیر متصلاند که این خطوط تأخیر هر یک شامل یک خازن 82pF و یک خود القاء 20µH است. برای درک استفاده از روش خط تأخیر، در یکی از بعدها، دو مکان انجام برهمکنش در نظر گرفته میشود. 0و Error! Reference source not found.اگر پیکسل ستاره دار مکان انجام برهمکنش باشد و هر کدام از مولفههای خازن و خودالقا تأخیر 1 ایجاد کنند در ازای تشکیل دو پالس A و B داریم:
ادامه شکل (1-4) |
پس در این حالت تأخیر منفی برای دو پالس A و Bنسبت به یکدیگر بوجود میآید ولی به دلیل اینکه تأخیر منفی تعریف نشده است باید طراحی جدیدی برای از بین بردن آن ایجاد شود، به این صورت که سه تأخیر خارجی که هرکدام تأخیری به اندازه کل خط تأخیر متصل به پیکسلها ایجاد میکند (در اینجا 6µs)، به صورت زیر اضافه میشوند:
ادامه شکل (1-5)
بنابراین در حالت جدید تأخیر منفی از بین میرود.
در ساخت این آشکارساز به جای دو کاتد از یک صفحه به عنوان کاتد x و y استفاده شده است که بالای آن سیمهای آند که به ولتاژ متصل میشوند قرار دارند و بالای آن هم پنجره ورودی قرار داردشکل (1-3) بنابراین در این حالت به طراحی ویژهای نیاز است که بتواند سیگنالها را به طور مساوی روی هر دو کاتد پخش کند یا به عبارت دیگر هر دو کاتد X و کاتد Y در فاصله یکسانی از مکان پدیده بهمنی (سیمهای آند) قرار گیرند. به همین دلیل از طراحیای شبیه شکل (1-6) استفاده شده است.