درامپریالیسم ناشی از ایدئولوژی، ایدئولوژی هنگامی می تواند ظهور و بروز عملی و قدرتمندی پیدا کند که قشر کثیری از نیروهای اجتماعی مؤید و پشتیبان آن باشند. مانند: اهداف امپریالیستی آلمان هیتلری که بر پایه ی شعار برتری نژاد آریایی بود و همچنین هدف خود را از تأسیس امپراتوری احتیاج به فضای حیاتی اعلام می کرد. حتی در نوشته های جان «استوارت میل» می بینیم که وی برای جلب حمایت داخلی اعلام می دارد که «انگلیس شایسته آقایی بر جهان است». اگر ایدئولوژیها بتوانند نقش جهت دهندگی داشته باشند این جهت دار نما تنها به انتخاب ، ونه اقدام محدود می شود. ازمیان راههای بدیل گوناگون که وجود دارد یک نظام اعتقادی راهی را پیشنهاد می دهد که از لحاظ اصول ایدئولوژیک مطلوب تر باشد. مناسب و توجیه انتخاب این راه به ایدئولوژی بستگی دارد. بنابراین اولاً: ایدئولوژی فرجام یک آرمان یعنی هدف را نشان می دهد. در ثانی: در دنیای واقعی انتخاب مناسب را هر چند به درجه اندیشه آرمانی ، سدّ مشخص می کند. به علاوه ایدئولوژی دامنه ی راههای مختلف مقابلِ کار گزار متعهد را تعیین می کند. بعضی از اقدامات گاه غیر ایدئولوژیک و یا ضد ایدئولوژیک محسوب می شوند. البته با توجه به اینکه ضرورتاً راه توجیه باز است، مسائل فوق به هیچ وجه نمی تواند ضرورتاً کارگزار را به تمکین فرامین ایدئولوژی وا دارد. ویا اینکه از انجام دسته از اقداماتی که ایدئولوژی مناسب می داند جلوگیری کنند. مباحث ایدئولوژیک آن قدر انعطاف پذیر هستند که قابل تجدید نظرمی باشند. آنقدر کلی و عام هستند که می توان اقدامی را به نام آن انجام داد. نکته مهّم اینست که اولاً: در استدلال ، قبل از تصمیم و اقدام کارگزاران تا چه حد ایدئولوژی وارد شده است. ثانیاً: انسجام در اقدامات و استدلال کارگزاران که از ملاحظات ایدئولوژیک حرف می زنند تا چه میزان است.(مگداف،159:1378)
در مطالعه رابطه بین امپریالیسم و ایدئولوژی لازم است به خاطر داشته باشیم که این رابطه ماهیّتی تصادفی و تاریخی داشته است . منظور آن است که ناسیو نالیسم ودیگر باورهای اعتقادی قهراً به ناسیو نالیسم منجر نمی شوند بااین وجود چون پایگاه سیاستهای امپریالیستی ملت ـ کشور است بنابراین امکان ندارد بدون عنایت به ایدئولوژی، امپریالیسم را درک بکنیم.( همان:179)
باتوجه به نکات ذکر شده در این تحقیق برآن هستم که به بررسی چگونگی تبدیل ایدئولوژی به امپریالیسم، بپردازم. و به تعریف مفاهیم، سوال اصلی و نیز فرضیه های تحقیق مورد نظر یعنی ، ایدئولوژی و ماهیت آن چیست؟ آیا ایدئولوژی به امپریالیسم تبدیل می شود ؟ چرا یک سیاست امپریالیستی احتیاج به ایدئولوژی دارد؟ آیا اساساً امروزه با توجه به تحولات رخ داده در نظام بین الملل و گسترش همگرایی و اقتصاد بازار آزاد (اقتصاد جهانی) امپریالیسمی در جهان کنونی وجود دارد؟ که البته فرضیه مورد نظر اینکه در ذات هر نظام سیاسی مبتنی بر ایدئولوژی گرایش امپریالیستی وجود دارد. در مقابل سوال اصلی با عنوان آیا ایدئولوژی به امپریالیسم تبدیل می شود؟ مطرح شده است.
هدف کلی انجام این تحقیق بررسی تفکرات این دو اندیشمند دربارهی حکومت اسلامی و مبانی نظری این نوع حکومت است كه بهصورت خلاصه میتوان به موارد ذیل اشاره كرد:
تاکنون مقالات، تألیفات و پایاننامههایی از سوی دانشجویان، پژوهشگران و محققین رشته علوم سیاسی و سایر رشتهها در خصوص اندیشههای سروش و مصباح یزدی تألیف گردیده است که ازجملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
با توجه به مطالب ذکرشده اثر جامع و کاملی که بهصورت مبسوط و دقیق به بررسی تطبیقی اندیشهها و آراء عبدالکریم سروش و محمدتقی مصباح یزدی دربارهی حکومت اسلامی پرداخته باشد وجود ندارد.
مجالس قانونگذاری بنا به اصل کلاسیک تفکیک قوا، وظایف و کارکردهای مهم تقنینی و سیاستگذاری را بر عهده دارند، لذا چنین ترتیبی در قوانین اساسی کشورها به اشکال گوناگون مورد توجه و شناسایی قرار گرفته اند. لکن قرن بیستم و تحولات مهم آن و از جمله وقوع جنگهای اوّل و دوّم جهانی و عواقب و مسائل پیچیده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ناشی از جنگها، نابسامانیها و آثار به جا مانده از آنها و نیز درهم تنیدگی روابط اجتماعی، شهری، صنعتی، اقتصادی و بینالمللی، زمان و حجم زیادی از کوششهای پارلمانها را به خود مصروف داشته است و لازمهی حل و فصل و مدیریت اینگونه مسائل نیازمند وجود جمعی از نمایندگان مردم در هیأت پارلمانی است تا خواستها، نیازها و مقتضیات اجتماعی را با تغییرات به وجود آمده منطبق سازند.
قانونگذاری به معنای امروزی شامل وضع مقررات کلی از سوی مراجع صلاحیت دار با رعایت ضوابط در تشریفات خاص، دارای ریشهی تاریخی در نظام حقوقی رومی ژرمنی است. (رنه داوید، 1375: 31)
قانونگذاری مفهومی نو است که در پی تشکیل دولتهای مدرن و اعمال قدرت در قالب اصول مالکیت قانون و تفکیک شکل گرفته است. از این رو نگاه به قانونگذاری و به تبع صلاحیت قانونگذاری باید با توجه به نظریههای نوین سیاسی صورت پذیرد. در مفهوم مدرن قانونگذاری مهمترین کار ویژه حکومت تلقی میشود که مرزهای زندگی شهروندان و منابع قابل دسترس ایشان را معین میکند، به علاوه پیچیدگیهای زندگی جدید وجود مقرراتی دقیق و منطبق با ضرورتهای زمان و مکان را بیشتر و بیشتر ضروری میسازد. بنابراین تنها راه تضمین پرهیز از قانونگذاری خود سرانه و تحمیل ارزشها، تشکیل مرجع قانونگذاری از طریق انتخاب نمایندگان ملّت است و از این رو قانونگذاری امری شورایی و دموکراتیک میباشد.
کشور انگلستان دارای سابقهی طولانی نظام پارلمانی است و قطعاً تجربیات زیادی در طول حیات سیاسی خود در مسائل قوه مقننه کسب کرده است. کشور ایران نیز اگر چه مفهوم مدرن قوه مقننه را در دو سدهی اخیر تجربه کرده است. به دنبال انقلاب مشروطیت مفهوم راستین قوه مقننه در تاریخ معاصر ایران شکل گرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی، قوه مقننهی مقتدری در نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت.
قوهی مقننه جمهوری اسلامی ایران نهادی است که ریشه در آراء عمومی دارد و بر طبق ضوابط اساسی مدون، سهم قابل توجهی از حاکمیت در نظام سیاسی کشور را اعمال مینماید. قوهی مقننه، حق خدادادی مردم و مظهر ارادهی عام ملّت است که در آن سرنوشت اجتماعی و سیاسی مردم رقم میخورد و برنامهی زندگی آنان پس از برخورد اندیشهها، کنکاش و مذاکره، تبادل افکار و بالاخره کسب اکثریت آراء، به صورت مجموعهای مدون در مجاری اجرا قرار میگیرد.
در این تحقیق به بررسی تطبیقی سازوکار و نظام قانونگذاری در جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی متحده بریتانیا میپردازیم تا نقاط ضعف و قوت نظام قانونگذاری کشورمان را با نظام قانونگذاری کشور انگلستان دریابیم و همچنین با توجه به مطالعات تطبیقی بتوانیم برای بررسی مسائل و مشکلات و بن بستهای حقوقی و مسائل قانونگذاری راه حلهایی پیدا کنیم چراکه مطالعات تطبیقی سبب بهره مندی پژوهشگرانه از تجارب و آزمون و خطای ملل مختلف میشود که میتوان بدون ضرر تجربه شخصی آنها از نتایج آن تجارب و نقاط برجسته بهره مند شد.
قانون مهمترین منبع حقوق در اکثر نظامهای حقوقی معاصر است و اصلیترین خواسته مردم ایران در انقلاب مشروطه داشتن قانون بوده است. گردآوری قوانین در ایران را میتوان به دوران کهن هخامنشیان و گردآوری قوانین توسط کوروش کبیر یا فراهم آوردن مقررات و قانونهای پراکنده زرتشتی در دوران پادشاهان ساسانی و سامانی نیز کشاند، اما منظور فعلی ما، تدوین قانون در ایران معاصر و عمدتاً پس از تأسیس مجلس شورای ملی است. در ایران بعد از اسلام تا زمان مشروطیت، قوانین کشوری همه ناشی از شرع بودند. حقوق جدید ایران در حقیقت از ابتدای مشروطیت و از وضع قانون اساسی و متمم آن شروع میشود. (بیگ زاده آروق، 94: 1382)
مجلس آلتینگ ایسلند نخستین و قدیمیترین پارلمان جهان است. این مجلس در سال 925 میلادی تشکیل شد و تا این لحظه دوام دارد. (آشوری، 1370: 76)
پس از آن قدیمیترین پارلمان جهان در نیمه دوم قرن سیزدهم و در سال 1265 میلادی در انگلستان شروع به کار کرد. (مهرداد، 1360: 30)
می توان گفت که سنتهای پارلمانی انگلستان قدیمیترین و ریشهدارترین سنتهای پارلمانی جهان به شمار میرود. قوه قانونگذاری هر کشور ممکن است از یک یا دو مجلس تشکیل شود. در نظامهای دو مجلسی، مجلس اول را سنا یا مجلس اعیان میگویند ولی در انگلستان، این مجلس به مجلس لردها معروف است که اعضاء آن انتخابی نبوده و یک مجلس مشورتی به شمار میآید. مجلس دوم نیز بر حسب ملل مختلف، مجلس شورا، یا مجلس نمایندگان و یا مجلس عوام نام دارد. کشور انگلستان دارای نظام دو مجلسی(مجلس عوام و مجلس لردها) است، ولی ایران جزء نظامهای تک مجلسی است.
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی به عنوان منحصر به فردترین نهاد پژوهشی که بطور مستقیم با حوزه قانونگذاری ارتباط دارد، توسعه ادبیات درباره مطالعات پارلمانی را یکی از محورهای اصلی مطالعات خود قرار داده و تا کنون در راستای تقویت ادبیات حقوقی سیاسی موجود و توسعه مبانی این نوع مطالعات کتب، گزارشها و مقالات متعددی را منتشر کرده است. لازم به تأکید است که سابقهی طولانی تقنین در کشور و همچنین مبانی اصولی و فقهی و غنای فقه شیعه در استنباط احکام شرعی، سرمایهای گرانبها و گرانقدر در این راستاست که نباید نادیده گرفته شود.
شکل گیری طرح اولیهی اصلاح نظام قانونگذاری در ایران به چند سال قبل باز میگردد و ضرورت انجام آن طی سالهای اخیر از سوی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی مورد توجه بوده است. در این راستا، بررسیهای اولیهای در قالب طرح و مذاکره و مباحثه با برخی از اساتید حقوق عمومی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی صورت گرفته است و طرحهایی نیز از سوی اساتید و محققان ارائه شده بود. محصول تلاشهای فوق و مذاکرات و نشستهای فراوان کمیته علمی دبیرخانه اصلاح نظام قانونگذاری منجر به تهیه طرحی گردید که دارای ابعاد نظری و فلسفی، تاریخی و اجتماعی، مطالعه تطبیقی و مقایسهای و در نهایت میدانی بود. در این راستا بنا به ضرورت و تشخیص اولویت از سوی کمیته علمی اصلاح نظام قانونگذاری، پژوهشهای نظری و فلسفی و تطبیقی و مقایسهای از اواسط سال 1380آغاز بکار کردند. لذا جهت رفع مشکلات و کاستیها در نظام قانونگذاری ایران مانند وجود ناهماهنگی در میان ارکان نظام قانونگذاری، محدودیتهای مجلس شورای اسلامی در وضع قوانین، ناکارآمدی برخی مصوبات مجلس، وضع قوانین و مصوبات بعضاً ناسازگار، قانونگذاری بیمورد، عمر کوتاه قوانین، عدم انسجام تشکیلاتی مجلس شورای اسلامی و نظام نامناسب اطلاع رسانی و ارتباطی میان نمایندگان انجام چنین پژوهش و مطالعهای را در کنار ضرورتها و اولویتهای طرحهای تحقیقاتی مرکز پژوهشهای مجلس قرار داد، و جهت پاسخگویی به سؤالات پژوهشگران، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی طرحی پژوهشی با عنوان مطالعه تطبیقی مجالس قانونگذاری ایران و برخی کشورهای جهان (انگلستان، فرانسه، آلمان، ایالات متحده آمریکا، آفریقای جنوبی، مصر و مالزی) تهیه نموده است و در این طرح تحقیقی معیارهایی مانند شکل گیری قانونگذاری در چند کشور مورد نظر، وظایف و اختیارات مجالس قانونگذاری، ساختار و تشکیلات درونی آنها، فرایندهای قانونگذاری و نقش نظارتی را مورد بررسی قرار داده اند. (موثق، اسماعیل پور فداکار، ویسی، بهینا، صدری و صادقی زیاری، 1383: 4-3)
بنابراین روزنامه قانون که پس از بهم خوردن مناسبات و روابط حسنه ملکمخان با ناصرالدین شاه و دربار قاجار، در لندن منتشر میشد، موجد آثار بسیاری در تحولات تاریخ معاصر، خاصه انقلاب مشروطیت ایران بود. این روزنامه در مدت چهار سال، جمعاً در 41 شماره منتشر شد.
اما در دوران بعد از مشروطه، وبا توجه به تجربه ناموفق مشروطهخواهان، روشنفکران با تلقی خاصی ازلیبرال دموكراسی غرب، از نظریهی تفكیك قوا و الزامات آن دفاع میكردند. دراین دوره كه از خاتمهی جنگ جهانی اول آغاز شد و تا صعود پهلوی اول بر سریر سلطنت ادامه یافت، نسل دوم روشنفكری ایرانی شكل گرفت كه از نظریهی باستانگرایی ایرانی و آریاییگری حمایت نمودند. در این دوره، برخی روشنفكران ایرانی كه گفتار مسلط فرهنگی عصر خود را شكل دادند، نظریهی استقرار مرد قدرتمند را مطرح کردند و با عدولی آشكار از مبانی مشروطه به نظریهی (استبداد منور) روی آوردند. آغازگر این دوره،روزنامهی كاوه به مدیریت سیدحسن تقیزاده در برلین بود (آبادیان، 1384: 95). درواقع هدف مورد نظر کاوه، تغییر و تحول اساسی در ساختارهای مختلف اجتماعی محسوب میشد و آن هم جز از طریق یک انقلاب فراگیر تودهای، غیر ممکن به نظر میرسید؛ اما شرایط عینیوذهنی برای وقوع انقلاب مهیا نبود. به همین دلیل بود که گردانندگان کاوه برای این تغییرات فوری از «استبداد منور» دفاع میکردند و معتقد بودند که یک مستبد خوب و ترقی خواه مثل پطر کبیر در روسیه یا میکادو در ژاپن یا بیسمارک در آلمان، در زمره این گونه اصلاحطلبان هستند (همان:10)
در اینجا به منظور روشن شدن زمینه پژوهش، پس از ارائه تعریفی از دولت، به توضیح دو نوع دولت حقوقی و منتظم، که هر کدام در سیر تکوین دولت مدرن نقش اساسی داشتند میپردازیم. و در ادامه به بررسی ویژگیهای این دو دولت در روزنامههای قانون و کاوه خواهیم پرداخت.
دولت نهادی است که وظیفهی ادارهی کشور را بر عهده دارد.از این دیدگاه،دولت درمقابل حکومت شوندگان قرار میگیرد و از فرمانروایان یا حکومتگران تشکیل شده است؛ دولت افزون براینکه دارای دو رکن مادی سرزمین و جمعیت است،دارای سه ویژگی با عنصر حقوقی
شخصیتحقوقی،حاکمیت و محدودیت بوسیلهی حقوق است (عباسی، 1386: 92).
دولت حقوقی، مفهومی نوین به ویژه در دو دهه اخیر است. تجربه دولتهای مطلقه اروپایی در قرون شانزده و هفده، لزوم ایجاد چهارچوب حقوقی برای دولتها را بیش از پیش اجتنابناپذیر کرد. دولت حقوقی اساساً پدیدهای برخاسته از فرهنگ حقوقی غرب است و از این فرهنگ، به حقوق بینالملل وارد شده است. دولت حقوقی، مفهومی بسیار انعطافپذیر است و تقریباً با هر زمینه حقوقی و فرهنگی و اجتماعی امکان سازگاری دارد. بنابراین در دولتهای حقوقی، هدف و علت وجودی دولت تحقق حقوق است و دولت توسط حقوق مشروعیت مییابد و چهارچوب آن نیز توسط حقوق تعیین میشود (ویژه، 1389: 168). در کشورهای اسلامی، ریشههای مفهوم دولت حقوقی را در قانون تنظیمات امپراطوری عثمانی و مهمتر از آن در قانون اساسی مشروطه ایران سال 1285 میتوان یافت (همان: 169).
ایران در سیر تحول جدید فکری و اجتماعی خود تا نهضت مشروطیت، چند جهش تاریخی داشته است. این جهشها به ترتیب عبارتنداز: آغاز اصلاحات یا دوره عباسمیرزا؛ اصلاحات گستردهتر و همهجانبه یا عصر میرزاتقیخانی؛ در تلاش ترقی یا برزخ تاریخی، تحرک، تجدد و ترقی یا عصر سپهسالار؛ تکوین ایدئولوژی جنبش ملی مشروطیت (آدمیت، 1351: 13).
بنابراین آغازگر اصلاحات عباسمیرزا بود، اما نحوه درک او از ترقی و پیشرفت کشورهای خارجی (روس و انگلیس) و عقبافتادگی ایران از قافله پیشرفت بیشتر نتیجه شکستهای پیدرپی ایران در جنگ با روسها بود. بنابراین در صحنه عملی بود که عباس میرزا به این آگاهی دست یافت. بعد از او امیر کبیر، اصلاحگر دیگری بود که فهم او از شرایط اجتماعی- سیاسی زمان خود، بیشتر مرهون مطالعات کتب اروپایی و سفر به کشورهای همسایه بود. اصلاحات او وسعت و دامنه وسیعتری داشت. بعدها سپهسالار اصلاحات امیرکبیر را به صورت گسترده ادامه داد.به این ترتیب ایده نوسازی به عنوان ایدئولوژی اجتماعی نو، در نیمه دوم سده نوزدهم در ایران نمایان گردید. در سده نوزده با ورود مفاهیمی مانند قانون، آزادی، سکولاریسم، شهروندی و… به ایران، به تدریج پایههای مشروعیت سنتی حکومت قاجار سست شد. در واقع این مفاهیم در ابتدای ورود به ایران تا پایان دوره قاجاریه برای اکثریت مردم، قابل فهم و درک نبودند و فقط روشنفکران ومعدودی از اشرافیت دیوانی با این مفاهیم آشنایی داشتند. انقلاب مشروطه هم در واقع نوعی انقلاب سیاسی بود که توسط همین گروه نخبگان، از طریق ائتلاف با گروههای مخالف دولت صورت گرفته بود؛ که سعی در ایجاد اصلاحات از بالا داشت (افضلی، 1386: 151-152).
ازنظر افلاطون، زیربنای تشکیل دولت و اجتماع بر عدالت نهاده شده است. افلاطون عدالت را یکی از راهها برای رسیدن انسان کامل میداند؛ وی از چهار صفت اساسی که سازنده فضیلت و علو انسانی هستند به خرد، شجاعت، رعایت اعتدال و عدالت اشاره دارد. وی معتقد است همانطور که برای یک فرد قائل به عدالت هستیم برای یک شهر نیز باید این صفت را قائل شد. به نظر افلاطون پیدا کردن عدالت در شهر و محیط بزرگ، آسانتر از محیط کوچکتر است. ازاینجهت ابتدا به تفسیر عدالت در جامعه و شهر میپردازد و سپس آن را به افراد جامعه تعمیم میدهد.
به نظر افلاطون عدالت، فضیلت روح است و ظلم رذیلت روح، پس روح عادل خوب زندگی میکند و درحالیکه ظالم زندگی بدی دارد. عادل برخلاف ظالم، کسی است که هیچگاه در پی برتری یافتن بر امثال خود نیست بلکه همواره در پی غلبه بر اضداد است. به نظر افلاطون ملکه عدل و عدالت در سرشت انسان، عقل و خرد است و در اداره جامعه فیلسوف پادشاه است (افلاطون، ۱۳۶۷: ۳۵۰-۳۵۷). وی دربارهی عدالت فردی میگوید: در فرد نیز عدالت نظام و انتظام مؤثر و منتِج است، هماهنگی قوای یك فرد انسانی است، به این معنی كه هریك از قوا در جای خود قرار گیرد و هریك در رفتار و كردار انسان تشریکمساعی كند. پس میبینیم كه عدالت را (چه عدالت فردی و چه عدالت اجتماعی) به توازن و تناسب تعریف كرده است. توازن و تناسب یعنی زیبایی. پس بازگشت عدالت به زیبایی است.
استاد مطهری عدالت را عبارت میداند از: «آن استحقاق و آن حقّی که هر بشری بهموجب خلقت خودش و بهموجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است به او بدهند» (مطهری، ۱۳۷۱: ۲۵۹). مطهری برای جامعه یک شأن جدای از افراد قائل است. درعینحال افراد را هم بدون استقلال و اختیار نمیداند. نتیجه میگیریم که افراد جامعه را میسازند و جامعه هم شخصیت افراد را. اخلاق فردی از مواردی است که فرد با رعایت آن ممکن است منشأ آثار فراوانی بر روی جامعه گردد.
مطهری بحث عدالت اجتماعی را اینگونه مطرح مینماید: «معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنی است» (مطهری، ۱۳۷۷: ۶۲). وی عدل را بهطور کامل در چندین محل تقسیمبندی کرده است. مطهری معتقد است «اصل عدل در فرهنگ اسلامی تقسیم میشود به عدل الهی و عدل انسانی. عدل الهی تقسیم میشود به عدل تکوینی و عدل تشریعی. عدل انسانی نیز خود تقسیم میشود به عدل فردی و عدل اجتماعی» به نظر ایشان اصل عدالت موردنظر در مکتب تشیع همان عدل الهی است و عدالت فردی زیربنای عدالت اجتماعی و عدل الهی و ایمان نیز پایه و زیربنای عدالت فردی است. در این پژوهش ما به دنبال بررسی مقایسهای مفهوم عدالت از دیدگاه مطهری و افلاطون هستیم.