اصطلاح آلکسی تایمیا[14] (ناگویی خلقی)، اولین بار توسط سیفنوس[15] (1972، 1973) برای توصیف مجموعه ای از ویژگیهای شناختی و عاطفی و در توصیف افرادی به کار برده شد که فقدان ظرفیت عاطفی آنها، منجر به شکست در توصیف هیجانات و به کلام در آوردن آنها میشد (میجر[16] و همکاران، 2006). آلکسی تایمیا به عنوان یک اختلال چند شامل دشواری در شناسایی احساسات[17]، دشواری در توصیف احساسات[18] و سبک تفکر بیرون مدار[19] میشود. درکل آلکسی تایمیا را میتوان به عنوان نقص در بازنمایی هیجان ها، پردازش شناختی و تنظیم حالات هیجانی بین فردی در نظر گرفت (تیلور[20] و بگبی[21]، 2004). بنابراین آلکسی تایمیا یا نارسایی هیجانی بعنوان یک پدیده ی هیجانی شناختی به اختلال خاص در کارکرد روانی اطلاق میشود که در نتیجه ی فرآیند بازداری خودکار اطلاعات و احساسات هیجانی به وجود میآید. ناتوانی در ارزیابی و ابراز هیجانها را با آلكسی تایمیا در ارتباط دانسته اند (بگبی و همکاران، 1994).
در ارتباط با آلکسی تایمیا، مؤلفههای مختلفی مطرح شده اند که از جملهی آنها میتوان به تیپ شخصیتی D و سبکهای ابراز هیجان اشاره کرد. پژوهشگران آسیب شناسی روانی معتقدند که عدم توانایی به کارگیری و اصلاح مهارتهای تنظیم هیجانی، پیش بینی کننده آسیبهای روانی فرد در آینده میباشد. به همین دلیل هنگامی كه فرد با یك موقعیت هیجانی روبرو می شود احساس خوب و خوش بینی برای كنترل هیجان كافی نیست بلكه وی نیاز دارد كه در این موقعیتها بهترین كاركرد شناختی را نیز داشته باشد (رضوان و همکاران، 2006). در همین رابطه، پاركر[22] و همكاران (1993) و كوینتون[23] و واگنر[24] (2005) گزارش کرده اند كه آلكسی تایمیا با دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی رابطه دارد.
ابرازگری هیجانی از ابعاد مهم و تامینکننده سلامت روان است و نقش کلیدی در سلامت روان دارد؛ زیرا در صورت عدم ابراز هیجان خاطرات آسیبزا همراه با هیجانات سرکوب شده به مقاومتی ناهشیار و نشانگان آسیبزا منجر میشوند. از دیدگاه علوم شناختی، هیجانها به عنوان دسته ای از طرحوارههای مبتنی بر پردازش اطلاعات شناخته میشوند که شامل فرآیندها و تجسمهای نمادین و غیر نمادین هستند. کاهش ابراز هیجانات اساسا بیانگر نوعی فقدان یا بدتنظیمیهیجانات است. به همین صورت آسیب در ظرفیتهای پردازش هیجانی مبتنی بر نارسایی هیجانی ممکن است یک عامل خطر احتمالی برای انواع مشکلات سلامت روان باشند. دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی، گرایش به ابراز هیجان داشتن ولی ناتوان از ابراز آن بودن، ابراز هیجان بدون تمایل واقعی، ابرازكردن و سپس پشیمان شدن می باشد (كینگ و امونز[25]، 1990). دوسوگرایی در ابرازگری هیجان ممکن است به عنوان احساس های هیجانی به سرعت متغیر یا به طور همزمان شدید و متضاد به یک موضوع تعریف شود (کینگ، 1998). كنترل هیجانی و دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی، خود دو سبك از سبك های ابراز هیجان هستند. افراد توانمند از نظر کنترل هیجانی، احساس های خود را تشخیص میدهند، مفاهیم ضمنی آن را درك میکنند و به گونه مؤثرتری حالت های هیجانی خود را برای دیگران ابراز میدارند. برخی افراد هیجانهای خود را آزادانه و بدون نگرانی از پیامدهای آن ابراز میکنند؛ برخی دیگر در انتقال حالت های هیجانی محافظه کارند و برخی هیجان های ناراحت کننده را در ذهن خود مرور میکنند و افرادی نیز ممکن است ابرازگر یا غیر ابرازگر باشند، ولی در عین حال در مورد سبک ابرازگری خود متعارض باشند (کینگ و کلبی، 1995).
نتایج پژوهشهای کاستلی[26] و همکاران (2013)؛ دالبداک[27] و همکاران (2013)، مظاهری و افشار (1389)؛ لی[28] و همکاران (2007) نشان داده است که بین آلکسی تایمیا و دو بعد دشواری در شناسایی احساسات و دشواری در توصیف احساسات آن، با افسردگی و اضطراب همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد از طرفی اضطراب با ویژگیهای شخصیت D رابطه تنگاتنگی دارد. نتایج تحقیقات ویلیامز[29] و همکاران (2011) و ماتن[30] و جنکاز[31] (2007) نیز موید همین نتیجه بوده است.
تیپ شخصیتی D به عنوان یك تیپ شخصیتی آشفته تعریف می شود كه شامل دو رویداد همزمان هیجان پذیری منفی (تمایل به تجربه ی هیجانات منفی) و بازداری اجتماعی (تمایل به بازداری از خود ابرازی در تعاملات اجتماعی) است (دنولت، 1998). هنگامی كه فردی این دو خصوصیت شخصیتی یعنی عاطفه منفی و بازداری اجتماعی را به طور همزمان و با شدت بالا دارا باشد، به عنوان تیپ شخصیت D یا شخصیت پریشان طبقه بندی می شود. به همین ترتیب، بازداری اجتماعی با تمایل پایدار به بازداری تجربیات هیجانی و رفتاری در تعاملات اجتماعی مشخص می شود. افراد دارای بازداری اجتماعی بالا بیشتر تمایل دارند كه از طریق كنترل بیش از حد خود بیانگری (عدم ابراز و تصریح عقاید وخصوصیات خود) از واكنش های منفی دیگران جلوگیری كنند (ایمونسا و همکاران، 2007).
مطالعه پژوهشهای پیشین اهمیت بررسی و تشخیص عوامل موثر بر الکسی تایمی که میتوانند نقش تشدید کننده یا متعادل کننده داشته باشند را آشکار میشود. از آنجایی که بیشتر ادبیات در این زمینه آلکسی تایمیا را با مؤلفههای اثر گذار بر آن به طور جداگانه بررسی کرده اند، شناسایی رابطه تیپ شخصیتی D، سبکهای ابراز هیجان با آلکسی تایمیا، میتواند به روشن شدن همپوشانی این صفات با یکدیگر کمک کرده و نشان دهد که کدام دسته از متغیرها به لحاظ همپوشی با این سازه میتوانند در ابتلا به اختلالات، تداوم آنها و دشواری در درمان، تاثیرگذار باشند. از این رو پژوهش حاضر به بررسی ارتباط بین آلکسی تایمیا با تیپ شخصیتی D و سبکهای ابراز گری هیجان پرداخته است تا به طور همزمان نقش ارتباطی این عوامل را مورد بررسی قرار دهد و از طریق فهم بیشتر این سازه، امکان اقدامات پیشگیرانه و تشخیص بهتری را فراهم آورد.
1 . Kesller
[2] . Mesken
[3] . Kenndey-Moore
[4] . Watson
[5] . Lewis
[6] . emotional expressiveness
[7] . Calbey
[8] King
[9]. Distressed personality
[10] . Lim
[11] . Denollet
[12] . Emonsa
[13] . Goleman
[14] . alexithymia
[15] . Sifnouse
[16] . Meiger
[17] . difficulty in indentifying feelings
[18] . difficulty in describing feelings
[19] . externally-oriented thinking
[20] . Taylor
[21] . Bagbey
[22] Parker
[23] . Quinton
[24] . Wagner
[25] King& Emmons
[26] . Castelli
[27] . Dalbudak
[28] . Le
[29] . Williams
[30] . Motan
[31] . Gencoz
یكی از محورهای ارزیابی سلامتی جوامع مختلف، بهداشت روانی آن جامعه است. سلامت روانی نقش مهمی در تضمین پویایی و كارآمدی هر جامعه ایفا می كند(صادقیان،حیدریان پور،2009[4]) .
افرادی كه به دلایلی دچار آشفتگی های هیجانی هستند و بهداشت روانی آنهاتضعیف شده است، به شیوه های متفاوتی آشفتگی های خود رابروز می دهند. این افراد اغلب دارای مشكلاتی از قبیل خودپنداره ضعیف، افت تحصیلی، طرد اجتماعی و ناتوانی در برقراری ارتباط با همسالان و عدم پایبندی به قوانین اجتماعی هستند كه این مشكلات روانی- اجتماعی بر فرایند یادگیری آنها تأثیر مستقیم دارد (سلحشور،1382)سلامت سازه ای پیچیده ای است كه منظور از آن تجربه و كنش بهینه روان شناختی می باشد، اگر چه سؤال«حال شما چه طور است»بسیار ساده به نظر می آید با این حال نظریه پردازان معتقد هستندكه موضوع سلامت بسیار بحث برانگیز است. از شروع تلاش های عقلانی آدمیان تاكنون بحث های قابل ملاحظه ای در مورد تجربه بهینه و این كه زندگی خوب چگونه بنا می شود صورت گرفته است(رایان،2001).پاردایم غالب قرن گذشته برای میزان وقوع و سیر مشكلات جسمی از منظر ه زیست پزشكی بوده است. این دیدگاه اثر مهمی بر پیشگیری و مهار مشكلات جسمی داشته است . در واقع در نیمه اول قرن بیستم نتایج موفقیت آمیز زیادی در كاهش بیماری های مختلف مرگ و میر به دست آمده است. با این حال عوامل اصلی به وجود آورنده مرگ و معلولیت در آغاز قرن 20 متفاوت از گذشته است (والاندر،2000).کپتین و ونیسن[5](2004) تمایز بین روان شناختی و جسمی پزشكی را با گسترش مرزهای دانش امری بیهوده می دانند و معتقدند تحولات جدید در حوزه ایمنی شناسی عصبی روانی یا در حوزه رابطه بین عوامل ژنتیكی و رفتاری تنها بخشی از حقیقت برای روانشناسان است و استفاده از این اصول برای بیماران با اختلال های جسمانی مختلف الهام بخش بوده است.امروز سلامت روان توجه روزافزون محققان شاخه های علوم را به خود جلب كرده و به تبع آن شمار قابل توجهی از پژوهش ها را به خود اختصاص داده است . از این روست كه، می توان درادبیات سلامت ازتعاریف متعدد با روی آوردهایی متكثر سراغ گرفت(چاهن،2000). ماتارازو[6](1982) اولین پایه مطالعات درحوزه سلامتی را،حفظ و ترویج آن ذكرمی كردكه شامل شناخت واصلاح رفتارهای مربوط به سلامت، ارتباطات همگانی درباره سلامت یاگشودن مسیرهایی می شدكه درسطح عمومی می توانند سلامتی راتحت تأثیر قراردهند. دراین زمینه توجه به دونكته را ضروری می داند:1.پیشگیری اولیه 2. پیشگیری ثانویه
(كاپلان،2000به نقل نیكوگفتار،1385به نقل فیاض،کیانی،1390).
بهداشت روانی، درروانشناسی پیشگیر،بهداشت روانی اجتماعی یا روان پزشکی اجتماعی به کلیه روشها وتدابیری اطلاق می شود که برای جلوگیری از ابتلا ودر مان بیماری های روانی وتوانبخشی بیماران روانی موجود بکار می رود(میلانی فر،1382).
سلامت روان از ملا ك های تعیین كننده سلامت عمومی تلقی شده و به مفهوم احساس خوب بودن واطمینان از كارآمدی خود، اتكاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خودشكوفایی توانایی های بالقوه فكری، هیجانی وغیره است(حدادی، روشن،اصغر نژاد،1386).
به عقیده آدلر[7](1973) سلامت روان یعنی داشتن اهداف مشخص، روابط خانوادگی واجتماعی مطلوب،کمک به هم نوعان وکنترل عواطف واحساسات خود (وردی،1380)،کیز[8](2005)با این اعتقاد که پژوهشگران تا به حال برداشتی جامع در باره سلامت روان ارائه نداده اند،مدل سلامت روان جامع را ارائه می دهد.بر این اساس سلامت روان به عنوان حالتی تعریف می شود که شامل الف) عدم وجود بیمار روانی وب)حضور سطوح مطلوبی از بهزیستی است.به نحوی که در آن دو بعد بیماری روانی وبهزیستی روانی با هم ترکیب گردید وبرای هر دو بعد نیز دو حالت کامل ونا کامل در نظر گرفته شده است.در این مدل کیز شرایطی را که درآن افراد گرچه دچار بیماری روانی نیستند اما سطوح بهزیستی پایین دارند،پژمردگی وشرایط کسانی راکه مبتلا به بیماری روانی نیستند وسطوح بهزیستی بالا نیز دارند،شکو فایی می نامد(تمنای فر،سلامی محمدی آبادی،دشتبان زاده،1390).
سلامت روان یكی از مو لفه های مهم بهداشت عمومی است و بهداشت روان، توانایی بر قراری توازن درزندگی و مقاومت در برابر مشكلات است .مشكلات روانی ، فشارقابل ملاحظه ای را برافراد وارد می كند،بطوریكه پیش بینی می شود در سال 2020افسردگی بعد از ناراحتی قلبی بالاترین میزان هزینه ها را در سیستم بهداشت جوامع به خود اختصاص می دهد (فتی وهمکاران1387) .
سازمان بهداشت جهانی وبسیاری از کشورها به این نتیجه رسیده اند که فراموش کردن وغافل شدن از بهداشت روان از خطاهای بزرگ نظام های بهداشتی است وهر برنامه بهداشتی بدون در نظر آوردن رفاه روانی جامعه با شکست مواجه خواهد شد .اساسی ترین سئوال بهداشتی سال 2001 این است که چه کسی مسئول تامین بهداشت روان جامعه است. بدیهی است علاوه بر پدر ومادر،معلمین مدارس، کارکنان بهداشتی درمانی ومتخصصان بهداشت روان، افراد کلیدی جامعه از جمله دولت مردان،نمایندگان مجلس،رهبران سیاسی ورهبران اجتماعی در تامین بهداشت روان جامعه نقش ویژه ای دارند که قابل توجه است.درجهت تامین سلامت روان جامعه دست یابی به اطلاعات صحیح وبر اساس تحقیقات علمی یکی از مهم ترین جنبه های توفیق در این زمینه است .آگاه شدن از وضعیت سلامت روانی افراد جامعه در جهت دست یافتن به الگوهای مناسب برای برنامه ریزی در هر فرهنگ خاص از اهم موارد ویکی از راههای وصول به اهداف بهداشت جهانی در جامعه است(پورقاز،رقیبی،1384). توجه ویژه به جمعیت نوجوانان به ویژه دانش آموزان به عنوان آینده سازان جامعه از عوامل اساسی توسعه پایدار وهمه جانبه است.پرورش استعداد ها و قابلیت های دانش آموزان هماهنگ با نیاز ها وتحولات جامعه می تواند زمینۀ تحقق اهداف تعریف شده را فراهم سازد.توجه به مسائل و مشکلات عدیده فرا روی جوانان و چاره اندیشی برای حل آن ها از وظایف اساسی نظام آموزش وپرورش است.آموزش وپرورش باید ضمن تربیت دانش آموزان و آماده سازی آنان برای پذیرش مسئولیت های آبنده،اقدام به پرورش سلامت عاطفی واجتماعی هماهنگ با باورها وارزشهای فرهنگی، اجتماعی، خانوادگیی ،دینی وتاریخی،نماید تا ازطریق تحقق مفهوم استقلال فردی هویت اوراکه در این دوران در حال شکل گیری است،درجهت رسیدن به کمال رهنمون سازد( همان منبع).
نوجوانان نیاز به توجه خاص، متمایز از کودکان و بزرگسالان. دارند. یک، دیدگاهی جهانی نسبت به سلامت نوجوانان و رفتارهای مرتبط با سلامت، و بحث در مورد عوامل تعیین کننده، که سلامت و رفتار نوجوان را تحت تاثیر قرار می دهد.وجود دارد. تحقیقات وسازکارهای جدید در این زمینه در حال توسعه است (پورقاز،رقیبی،1384). حفظ سلامت نوجوان در جهان ضروری است .ترویج شیوه های رعایت سلامت در دوران بلوغ، و گام برداشتن برای محافظت بهتراز نو جوانان وکاهش خطرات بهداشتی ،برای پیشگیری از مشکلات سلامتی در دوران بزرگسالی است و برای سلامت آینده کشور و زیرساخت های اجتماعی مهم می باشد.حفظ سلامت روان ،نوجوانان باعث رشد بهتر آن ها وافزایش پتانسیل آینده جامعه می شود.بطور کلی نوجوانی به عنوان دوره سنی سلامت فیزیکی خوب و همچنین دوره شیوع حداکثر مسایل سلامت روان و اختلالات بالینی در نظر گرفته می شود (لارسون؛ 2007 ،هانسل[9] وهمکاران ، 2012). مطالعات جمعیت های کودکان و نوجوانان نشان داد که کودکان بزرگتر و نوجوانان دارای مسایل سلامت برگشت پذیر و متعددبویژه سردرد و دردهای شکمی، علایم عضلانی و اسکلتی و خستگی، یک ریسک شدید مهم برای تجربه علایم اضطراب و افسردگی در مراحل سنی بعدی خواهند داشت. علاوه بر این، تظاهرات و بروز مشکلات سلامت فردی ، باعث ترغیب لزوم شناسایی افراد با ریسک افزایش یافته مسایل رفتاری و هیجانی و اجرای مداخلات سلامت روان به موقع برای نوجوانان می شود. بنابراین با توجه به سایر فاکتورهای مهم در تعامل بین مسایل رفتاری و هیجانی با کودکان و نوجوانان، جنسیت غالباً به عنوان یک عامل تأثیرگذار مهم محسوب می شود. جدا از پیش زمینه بسیار مهم برای دختران در ارتباط با ابتلا به مسایل رفتاری وروانشناختی مختلف وانواع علایم درد با مشکلات هیجانی دردختران و علایم برون گرایی در پسران قابل بررسی و اثبات است (دیمیترا[10] وهمکاران،2014).
نوجوانی دوره کذر از کودکی به نوجوانی است ویکی از دوران های مهم وحساس برای هر کشور می باشد زیرا نوجوانان نیروهای سازنده آینده هر جامعه می باشند بنابر این توجه به سلامت روان آن از ضروریات می باشد. توجه به ساختارهی مثبت روانشناختی (امیدواری،
خودارزش گذاری، عزت نفس و رضایت از زندگی) در زندگی نوجوانان تاثیر مهمی در سنین بالاتر (پیشرفت تحصیلی و سلامت روان) در کودکان و نوجوانان دارد. شواهد علمی وجود دارد دال بر اینکه رضایت از زندگی به عنوان یک نقطه قوت فردی باعث خنثی سازی تجربیات منفی و رخدادهای منفی زندگی و جلوگیری از بروز رفتارهای برون گرایی در نوجوانان خواهد شد(مک نایت[11] و همکاران، 2002). با توجه به اینکه رضایت عمومی از زندگی نقش واسطه ای در بروز تأثیرات رویدادهای استرس آفرین زندگی (مک نایت و همکاران، 2002) و رفتار والدینی (سالدو و هابنر2004 ) دارد. می توان استدلال کرد که وجود این ساختار مثبت روانشناختی در نوجوانان باعث بهبود و ارتقاء سلامت روان نوجوانان خواهد شد.پیشرفت وتوسعه هر جامعه منوط به داشتن نیروهای سالم وکار آمد می باشد از انجا که نوجوانان در آینده تامین کننده این نیاز اساسی جامعه می باشند .بنا بر این باید خود را برای این امر مهم آماده سازند.اهمیت دادن به تحصیل در این زمینه از ضروریات است (سوزانا،2011).
دوران تحصیلی به واسطه حضور عوامل متعدد ، می تواند دوره ای فشارزا باشد. به عبارتی از مقاطع حساس در زندگی نوجوانان در هر كشوری است و غالباً با تغییرات عمده ای در زندگی فرد، به خصوص در روابط اجتماعی و انسانی آنها همراه است. قرار گرفتن در چنین شرایطی، غالباً با فشارها، نگرانی ها وهیجان های خاص این دوره، توأم بوده، عملكرد و بازدهی افراد و در نهایت، سلامت روانی آنها را تحت تأثیرقرار می دهد.از طرف دیگرطراوت و شادابی، پیشرفت تحصیلی دختران نوجوان ، مرهون سلامت روانی آنان است. اهمیت مطالعه سلامت روان نوجوانان از این جهت كه ارتباط مستقیمی با پیشرفت تحصیلی آن ها دارد ارزشمند است. هدف كلی پژوهش حاضر بررسی تأثیر سلامت روانی بر پیشرفت تحصیلی دختران نوجوان است.
از وظایف اساسی آموزش وپرورش در هر کشور، انتقال میراث فرهنگی جامعه،پرورش استعدادهای دانش آموزان وآماده کردن آنان برای شرکت فعال در جامعه است.بنا براین تعلیم وتربیت افراد به منظور تصدی امور مختلف ضروری می نماید و مسئله موفقیت یا عدم موفقیت در امر تحصیل از مهمترین دغدغه های هر نظام آموزشی در تمامی جوامع است.موفقیت وپیشرفت تحصیلی دانش آموزان هر جامعه نشان دهندۀ موفقیت نطام آموزشی در زمینه هدف یابی وتوجه به رفع نیاز های فردی است.بنابراین نظام آموزشی را زمانی می توان کار آمد وموفق دانست که پیشرفت تحصیلی دانش آموزان آن در مقاطع مختلف بیشترین و بالا ترین رقم را داشته باشد.آموزش وپرورش از ارکان اساسی رشد و توسعه اقتصادی،اجتماعی؛ فرهنگی وسیاسی کشور به شمار می رود وامروزه نقش آن در بهبود شرایط زندگی افراد بر همگان آشکار است (حسینی طباطبای،قدیمی مقدم،1386).
از پیشرفت تحصیلی به عناون یکی از شاخص های پیشرفت در نظام آموزش و پرورش مفهوم «انجام تکالیف و موفقیت دانش اموزان در گذراندن دروس یک پایه تحصیلی مشخص» یا «موفقیت دانش آموزان در امر یادگیری مطالب درسی» استفاده می شود. وجه مخاف ان اُفت تحصیلی است که یکی از معضلات نظام آموزشی می باشد که بهشیوه های گوناگون همچون عدم موفقیت دانش آموزان در دست یابی به هدف های مقاطع تحصیلی مربوطه، مردودی و تکرار پایه های تحصیلی، ترک تحصیل زودرس، بیکاری و بلاتکلیفی خود را نشان می دهد(پورشافعی، 1370).
دانش آموزان بخش عظیمی از جمعیت هر کشوری را تشکیل می دهند. پیشرفت تحصیلی از مباحثی است كه در محیطهای آموزشی، به ویژه مدارس، از اهمیت زیادی برخوردار است. آموزان در مدرسه برای بدست آوردن دانش وتکنولوژی مورد نیاز مشاغل مختلف آماده می شوند.وقتی این آمادگی وجود ندارد وکمبود های تحصیلی در دانش آموزان دیده می شود، اثرات مخرب و هزینه های را برای فرد وجامعه به دنبال دارد.به طور مثال افزایش بیکاری،کاهش درآمد،افزایش مشکلات سلامتی، با ترک تحصیل مرتبط دانسته شده اند. از سوی دیگر رابطه منفی بین پیشرفت تحصیلی وترک تحصیل وجود دارد. بنابر این پژوهشگران در پی شناسای عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی هستند .تلاش های اولیه بر نقش عوامل شناختی بر پیشرفت تحصیلی متمرکز بودند(پارکر[12] وهمکاران،2004).
در جامعه امروزی پیشرفت تحصیلی به عنوان یک تکلیف مهم برای نوجوانان ،ویک دغدغه اصلی برای والدین بدل شده است.واین مسئله تحت تأثیر عوامل متعدد فردی واجتماعی قرار دارد. ویکی از این عوامل سلامت روان می باشد.که باپیشرفت تحصیلی در ارتباط است. در واقع عدم برخورداری از سلامت روان، پیشرفت فرد وهمچنین توانایی او را در انجام وظایف محوله دچار اختلال نموده و این امر منجر به عدم پیشرفت جامعه و عواقب ناشی از آن خواهد شد.از آنجا که نوجوانان بخش عمده ای از زمان خود را در خانواده سپری می کنند.
در خانواده هایی که فرزندان احساس امنیت روانی می کنند و پیوسته پدر و مادر را حامی و پشتوانه خود می دانند انرژیهای روانی آنها برای تحصیل و موفقیت صرف می شود. عدم امنیت روانی در خانواده نه تنها افت تحصیلی فرزندان را تشدید می كند بلكه باعث ایجاد ناهنجاریهای روانی اعضاء خانواده شده و با ورود فرزندان به مدرسه این ناهنجاریها فضای علمی – آموزشی مدرسه را تحت تاثیر خود قرار می دهد.
یکی از اعضای مهم خانواده زن است.که دارای دو نقش اصلی مادر وهمسربودن می باشد.با بیرون رفتن زن از خانه نقش تازه بر نقش های قبلی او اضافه شد.که بر جنبه های مختلف زندگی زن بخصوص نقش مادری وی تاثیر فراوانی داشته است.درجوامع امروزی که حضور زنان در اجتماع بیشتر از گذشته شده است. به تبع ساعت کمتری را با فرزندان خود می گذرانند نسبت به مادرانی که شاغل نیستند.در این پزوهش سعی بر این است که تأثیر اشتغال مادران بر روی سلامت روان وپیشرفت تحصیلی دختران نوجوان بررسی شود.
(به نقل دبیسمی تا ،سانجاکتا[13]،2010)روابط فردی همراه با مدرنیزه شدن و جهانی شدن جوامع تغییر می یابد. روابط مادر طفل که یک مؤلفه مهم و اساسی در جامعه محسوب می شود تحت تأثیر این تغییرات اجتماعی- فرهنگی قرار می گیرد. و این تأثیر ممکن است در حقیقت زندگی حال و آینده کودکان را تحت تأثیر قرار دهد. زیرا شخصیت مادر برای تأمین نیازهای عاطفی کودک در دسترس نیست. یک مادر شاغل زمان کمتری برای سپری کردن با کودک خود نسبت به یک مادر غیر شاغل در اختیار دارد. مرور پیشینه علمی نشان داد که فرزندان مادران شاغل ممکن است از تأثیر سودمند اشتغال مادر برخود سود ببرند و یا از تأثیر تعیین کننده آن رنج ببرند. بنابراین اگر یک مادر شاغل قادر به سپری کردن زمان کافی با فرزند خود باشد و زمان سپری شده با فرزند از کیفیت مطلوب برخوردار می باشد، اشتغال مادر می توان تأثیرات سودمند بر رشد و تکامل کودک داشته باشد. البته صفات شخصیتی مختلف با اشتغال مادران در ارتباط می باشند.
[1]B.f.skinner
[2]Carl Rogers
[3]Teodor
[4] منابع انگلیسی Sadeghian &, Heidarian .
[5]Kaptoin&Weinman
[6]Matarazzo
[7]Alfred Adler
[8]Keyes.C.L.M
[9]Hansell
[10]Dimitra
[11]Mcnaught
[12]Parker
[13]Debasmita &Sanjukta
تصورات ونگرشهای شخصی نقش زیادی در زندگی فرد دارند. این تصو رات می تواند مر بوط به مو قعیتهای درونی یا بیرونی با شد . تصو رات بر اساس باز خوردی که از نظر دیگران به دست می آید تشکیل شود. بنابرین شخص خوصیات خود را به گونه ای درک می کند که دیگران آن خصوصیا ت را به وی نسبت می دهند .مثلا عزت نفس بر اثر انعکاس ارزیابی دیگران به وجود می آید و در شخص درونی می شود .خود یا خو یشتن کا نون ضمیر خود اگاهی فرد است آگاهی از خو یشتن دلالت بر خودپندار دارد و شناخت شامل هر نوع اگاهی نظر و باور نسبت به محیط فرد یا رفتار او می باشد .(کریتنر 1389 )
افرادی که کاملاّ نسبت به توانایی خود اطمینان دارند به موفقیت خود کمک کرده و افرادی که فکرشان مشغول مساله شکست است باعث شکست خود می شوند.رابطه بین خوداثر بخشی و عمل کرد رابطی چرخشی است. چرخه اثر بخشی – عملکرد میتواندبه صورت مارپیچ روبه بالا درراستای موفقیت ویامارپیچ روبه پایان درجهت نیل به شکست باشد. افرادی که انتظار خود اثربخشی درآن ها پایین است تمایل به داشتن موفقیت های کمتری دارند. اثربخشی پایین باشرایطی که آن را(ناباوری آموخته شده) می نامند درارتباط است. ناباوری آموخته شده به معنای اعتقاد به ناتوانی کامل است بطوری که فردهیچ کنترلی بر محیط شخصی خود ندارد .(کریتنر،1389)
خودکنترلی بیانگرمیزان مطابقت خصوصیات رفتاری خودباشرایط وموقعیت موجود می باشد.افرادی که ازویژگی خودکنترلی درسطح بالایی برخوردارند،خصوصیات رفتاریشان رادرجهت حفظ وجه عمومی مطلوب تنظیم ونعدیل می نمایندوازاین رو نسبت به ابعاد اجتماعی ومیان فردی عملکردهای متناسب با موقعیت حساس تر هستند.امابه نظر می رسد افرادی که از خودکنترلی پایین تری برخوردارن فاقد توانایی یاانگیزه جهت تنظیم خصوصیات رفتاریشان هستند.افراد ازلحاظ میزان مسئولیت پذیری درقبال رفتار وپیامدهای آن،متفاوت هستند.جولیان راتر جنبه ای ازشخصیت رامعرفی کرد وآن راکانون کنترل نام نهاد وی توسط این جنبه ازشخصیت تلاش کرد تاتفاوتهای موجود درمیزان مسئولیت پذیری افراد را توضیح دهد ونشان داد که افراد تمایل دارن علتهای اصلی رفتارشان رابه خویشتن یاعوامل محیطی نسبت دهند.این ویژگی شخصیتی به گونه ای متمایز باعث بوجود آمدن الگوهای رفتاری متفاوت می شود.(کریتنر،1389)
ازویژگی های بارزانسان ومحورحیات اوقدرت فکر واندیشه است .موفقیتها وپیشرفتهای انسان درگرواندیشه های بارز وپویا موثراو به خصوص تفکر خلاق است.محققان معتقداندهمه انسانها درکودکی ازاستعداد خلاق برخوردارند لیکن عدم وجود محیط مناسب وبی توجهی وعدم تقویت این توانایی مانع ظهورآن می گردد.برای هرجامعه ای وجود افراد خلاق اهمیت زیادی دارد.انتقال وتغییر نیاز مبرمی به راه حلهای خلاق برای مسائل حال وآینده دارد.(ملکی،1381)
سیکزنتنی هالی (1989)معتقداست که مانمی توانیم به افراد وکارهای خلاق جداازاجتماعی که درآن عمل می کنند بپردازیم زیراخلاقیت هرگز نتیجه عمل فرد به تنهایی نیست هنسی وابابیل(1989)نیز برعوامل اجتماعی ومحیطی نقش اصلی قایلند.
تفکرخلاق دارای منشهای خاصی است وبه طوروسیع محصول ذهن است وازتمایل به کاوش درمسائل جدید نشات می گیرد وازرنظر ارزش سیال وپرتحرک است وحیات آن به کاوش بستگی دارد.درتفکرخلاق تمایل به انعطاف پذیری،اختلاف وتنوع طلبی بیشتر است وهدف آن فراترازتحقیق یا کسب تجربه است.روانشناسان شناختی معتقدند که فرایند حل مسئله روشی خلاق است به ویژه هنگامی که مسئله به خوبی تعریف شده باشد بنابراین تفکر خلاق به صراحت معطوف به تجزیه وتحلیل قسمتهای مختلف یک پدیده با شکلی ازروابط تازه یاطرح واژه های منتج ازترکیب جدید است.(شعبان،1385)
3-1.اهمیت وضرورت مسئله:
نتایج تحقیقات علوم رفتاری به طور اعم و رفتار سازمانی به طور اخص نشان می دهدکه استفاده مطلوب ازمنابع انسانی متکی به اقداماتی
است که در پرتو آنها جو وفضایی در سازمان ایجاد شود تا هر یک از دبیران با رضایت کامل و احساس امنیت خاطر، حداکثر تلاش را در جهت مطلوبیت وظایف شغلی به کار برند .
در انتخاب افراد برای تصدی مشاغل، نیاز به شناخت خصوصیات شخصیتی آنها دارند .هر گاه روانشناسان هنگام مشاوره افراد برای انتخاب مشاغل، علاوه بر عملکرد تحصیلی آنان ،اطلاعاتی در مورد شخصیت آنها نیز داشته باشند ،در آن صورت راهنماییهای کار آمد تری می توانند ارائه دهند . به همین دلیل در برنامه های پژوهشی ارزشیابی شخصیت ضروری است ( اتکینسون و همکاران 1983.به نقل از گنجی ،1370)
تمام افراد چه در سازمان و چه در خارج از سازمان دارای استعدادها و ذخایر عظیم و شگرفی می باشند که با به کارگیری آنها مطمئنا به نتایج بسیار مطلوبی نیز خواهند رسید . این نیروها و استعدادها ی آشکار و پنهان که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص از طریق نظام عصبی واکنش نشان میدهند عبارتند از : شعور و آگاهی ،نبوغ و خلاقیت، اعتماد به نفس و …. هریک از این نیرو ها دارای شدت و جهت معینی می باشند و اندازه و جهت آن در افراد مختلف ودر حالتهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد .
می توان بخش مهمی از فرآیند مغز انسان را در قالب توانمندی وقدرت متعالی ،تدبیر و اندیشه خلاق مشاهده کرد .آنچه مسلم می باشد این است که جوامع و سازمانها برای تقویت و توسعه بنیان خود ، نیاز فراوانی به تفکر واندیشه خلاق دارند ،به همین دلیل به کارگیری تفکر به شیوه صحیح آن ، می تواند در دستیابی به اهداف مختلف فردی وسازمانی موثر واقع شود .(حقیقی و همکاران،1386،ص 572)
تحولات سریع و روز افزون علم و تکنولوژی وتغییرات سریع و لازم در تمام حیطه های علمی ،فنی و اجتماعی و شیوه های انجام کارها ، ضرورت توجه منابع انسانی را در سازمانها بیش از گذشته مورد توجه قرار می دهد . سازمانها برای همگام شدن با تحولات پیچیده وسریع نیازمند نیروی انسانی ماهر و خلاق هستند.افراد در محیط کار باید تلاش کنند تا کارها به بهترین شیوه ممکن انجام شده و به صورت مداوم در پی بالا بردن راندمان کاری خود و سازمان با ایجاد رویه های نوین در سازمان و محیط کاری خود باشند .افراد با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود دارای توانایهای مشخص هستند که یک سری از این تواناییها نیازمند رشدوآموزش وبه کارگیری می باشند. چنانچه در افراد ویژگیهایی مانند عزت نفس ،خود کنترلی وخود کارآمدی در سطح بالایی قرار داشته باشند،می تواند زمینه رشد وشکوفایی شخصی ومتعاقب آن رشد سازمانی را سبب شود .با توجه به محیط آموزشی مدارس واینکه مدرسه زمینه ساز رشد وشکوفایی وکسب تخصص در افراد رافراهم می سازد،لذاوجود نیروی انسانی با انگیزه بالا وخلاق می تواند بسیارحائز اهمیت باشد.
دراین پژوهش ابعاد سه گانه شخصیتی (عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی)درمیان دبیران مدارس متوسطه شهرمیناب بررسی وسپس تاثیر آن بامیزان خلاقیت مورد بررسی قرارخواهدگرفت تامشخص گردد که دبیران درچه سطحی ازابعاد سه گانه هستند واین ویژگی ها تاچه اندازه برروند کاری آنها وخلاقیت درمحیط کاری تاثیر گذاربوده است؟باعنایت به این امر که محیط مدرسه خودزمینه ساز رشد وپرورش شخصی وپرورش مهارتهای تفکر درافراد می باشد لذا بررسی این موضوع باتوجه به اهمیت نیروی انسانی خلاق درمدرسه حائز اهمیت می باشد تاراهکارهایی جهت بهبود وضعیت ارائه گردد.
با توجه به بررسی های بعمل آمده درشهرستان میناب درصد زیادی از معلمان مقطع متوسطه دارای ابعادشخصیتی هستند که بیانگر عدم وجود خلاقیت درآنها می باشد و به نظر می رسد با علم دیروز دانش آموزان امروز را برای فردا آموزش می دهند. وجود چنین نیروهایی که که دارای ابعاد شخصیتی (عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی) پایین هستندو توانمندی لازم در تدریس حرفه ای را ندارند خسارت جبران ناپذیری را بر بدنه آموزش و پرورش وارد می کنند. با توجه به اینکه پژوهشی نظیر این پژوهش تاکنون در شهرستان میناب انجام نشده ضرورت دارد تا پژوهش حاظر صورت پذیرد چرا که مورد این پژوهش قادر خواهد بود هم اهمیت ابعاد شخصیتی (عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی) رابرمیزان خلاقیت نشان دهد و هم می تواند خطرات عدم داشتن خلاقیت را یادآور شود.
-اهداف پژوهش
هدف کلی:
شناسایی رابطه مولفه های شخصیت(عزت نفس ،خود کنترلی وخود کارآمدی )با میزان خلاقیت دردبیران مدارس متوسطه شهرمیناب.
اهداف فرعی:
1-شناسایی رابطه عزت نفس ومیزان خلاقیت دبیران.
2-شناسایی رابطه بین خود کارآمدی ومیزان خلاقیت دبیران.
3-شناسایی رابطه بین خود کنترلی ومیزان خلاقیت دبیران
سوال اصلی پژوهش:
در چند سال گذشته به دلیل مشکلات مختلف اقتصادی، اجتماعی و دولتی بودن نظام بانکی و مهم تر از همه فزونی میزان تقاضا بر عرضه، همواره بانکهای کشور مشتری مداری و ارکان آن را مورد بی توجهی قرار داده اند و نتوانسته اند به نحو احسن از بازاریابی نوین استفاده نمایند .با توجه به تغییرات محیطی که پیش رو داریم، بانک ها بایستی پیشاپیش به تجهیزنمودن خود، شناسایی نیازها، توقعات مشتریان و همچنین توجه به وضعیت بازار اهمیت قایل شوند، زیرا هر بانکی بتواند زودتر از رقبا این نیازها را شناسایی و برآورده کند درمیدان رقابت پیروز و سرافراز خواهد بود.در سالهای اخیر با تحولات صورت گرفته در فناوری اطلاعات و ارتباطات، شاهد طلوع مفهوم مدیریت ارتباط با مشتری به عنوان یک رویکرد مهم در کسب و کار بوده ایم که هدف آن بازگشت به دوره بازاریابی شخصی است. این مفهوم نسبتاً ساده ای است که بیان می دارد مشتریان مختلف محصولات و خدمات مختلفی را می طلبند و به جای بازاریابی انبوه افراد و سازمانها هر مشتری را تک تک بازاریابی کنیم. دراین رویکرد شخص به شخص، اطلاعات مربوط به هر مشتری مثل خریدهای قبلی، نیازها و خواسته های آنها برای چارچوب دادن به کالاها و خدمات مورد استفاده قرار می گیرند که احتمال پذیرش آن را افزایش دهد( شهرکی وهمكاران،1390،ص1).
بازاریابی از ابزارهایی است که می تواند رشد درآمدهای بانک را افزایش دهد. بنا به گفته مدیران بزرگ بانک های معروف دنیا فقط 5درصد از مشتریان بیش از 85 درصد سودآوری بانک ها راتشکیل می دهند. همچنین تحقیقات محققان امور اقتصادی نشان داده که بانک ها با افزایش مشتریان ارزنده و تراز اول خویش وایجاد رضایت موثر در مشتریان به طور بی سابقه ای به سودآوری خود می افزایند. بنابراین شایسته است که در بازار رقابت تنگاتنگ کنونی بانک هاو با توجه به خصوصی شدن تعداد زیادی از بانک های دولتی و همچنین اختلاف ناچیز سود بانکی در بخش جذب منابع ومصارف پایین بانک های دولتی و خصوصی، بانک ها را ملزم می نماید هر چه سریع تر برای حفظ مشتریان خویش،چاره اندیشی نمایند و چاره آن تنها در بازاریابی رابطه مند ومشتری مداری موثر تجلی می یابد. مشتریان امروز فرصت های بیشتری برای مقایسه خدمات در اختیار دارند و مدیریت مالی آنها پیچیده تر شده است. بنابراین روابط خلاق میان مشتریان وبانک ها و مجموعه خدمات با کیفیت و ماهیت خدمات خریداری بعد فکری استراتژی بعداجتماعی فرهنگی ساختاردانش تعامل برنامه بعد فناورانه برنامه کاربردی مدیریت توسعه شده در هنگام خرید به کیفیت تعامل و رابطه بین دو طرف مشتری و کارمند بستگی دارد. قضاوت مشتری در مورد بانک براساس میزان توانمندی بانک در کمک به حل معضلات و توسعه تجارت او استوار است. در کشور ما و اکثر کشورهای پیشرفته دنیاهدف و غایت نهایی انجام سریع امور و عدم اتلاف وقت به عنوان مهم ترین عنصر موفقیت در رقابت کنونی می باشد و مشتریان به عنوان ارکان تعیین کننده ارزش بسیاری زیادی برای تکنولوژی وسرعت و در درجه بعدی تخصص فنی بانک ها قائل هستند.پیشرفت بازاریابی رابطه مند در بانک با پیمودن در جهت توسعه روابط با مشتریان صورت می گیرد. حفظ رابطه با مشتری یک مساله بلندمدت است و به جای نتایج و پیامدهای جاری باید به پیامدهای آتی آن توجه کرد.از سوی دیگر کیفیت رابطه بامشتری با میزان رضایت مشتری سنجیده می شود. (مختاری،87،ص46 )
با توجه به گسترش سیستم های اطلاعات و فناوری، کسب و کار به طور فزاینده ای توانایی جمع آوری مقادیر عظیمی از داده های مشتری در پایگاه داده های بزرگ است. با این حال، بسیاری از بینش های بازاریابی مفید را در ویژگی های مشتری و الگوی خرید خود را تا حد زیادی پنهان و دست نخورده است. تاکید جاری در مدیریت ارتباط با مشتری باعث می شود عملکرد بازاریابی نرم افزار ایده آل منطقه تا حد زیادی از استفاده از ابزارهای داده کاوی برای پشتیبانی تصمیم گیری بهره مند شوند. یک روش سیستماتیک که با استفاده از داده کاوی و تکنیک های مدیریت دانش پیشنهاد به مدیریت دانش بازاریابی و حمایت از تصمیمات بازاریابی است. این روش می تواند مبنایی برای بهبود مدیریت ارتباط با مشتری باشد. (شاو[2] وهمكاران ،2001 ، ص 137)
مفاهیم مدیریت ارتباط با مشتری و مدیریت دانش هر دو تمرکز بر تخصیص منابع به فعالیت های کسب و کار حمایتی به منظور به دست آوردن مزایای رقابتی. مدیریت ارتباط با مشتری با تمرکز بر مدیریت ارتباط بین یک شرکت و پایه مشتری فعلی و آینده نگر خود را به عنوان کلید موفقیت می داند .(گبرت[3] وهمكاران ،1997،ص107)
همچنین بکارگیری نظریه های سازمان و مدیریت، و مدیریت دانش علاوه بر اینکه باعث بهبود عملکرد سازمانها می شود، باعث افزایش رضایتمندی مشتریان نیز شده است. اینکه مشتریان به عنوان پایه و اساس فعالیتهای سازمانهای خدمت محور و مشتری محوری همچون بانكها قرار دارند، بر هیچکس پوشیده نیست. ازطرفی، مدیریت دانش یکی از عمده ترین عوامل تغییرات سازمان و ارزش آفرینی از دهه 1990 شده است.(رجبعلی بگلو،1391)
لذا دراین پژوهش نیز ما بابررسی دو متغیر مدیریت دانش وبازاریابی رابطه مندوارتباط آن با مدیریت ارتباط بامشتری هستیم تا با این بررسی تلاشی درجهت برجسته كردن مدیریت ارتباط با مشتری در هرچه بهتر شدن آن در جامعه بكوشیم.
[1] – Warren. Keegan
[2] – shaw
[3] – Gbrt
الگوی جهت گیری هدف شامل جهت گیری هدف یادگیری، جهت گیری هدف عملکرد و جهت گیری هدف پرهیز از شکست می باشد. مطابق با این الگو در جهت گیری هدف تسلط یا یادگیری، دانشجویان در صدد افزایش تسلط بر موضوعات جدیدند و بر فهم موضوعات تأکید دارند. آن ها حتی زمانی که عملکردشان ضعیف است نیز می خواهند یاد بگیرند و بنابراین در کارهای دشوار پشتکار دارند و به استراتژی های خود تنظیمی یادگیری گرایش دارند. آن ها همچنین به دنبال وظایف چالشی هستند. هدف اولیه این گونه دانشجویان کسب دانش و مهارت هایشان است و خطاها به عنوان بخشی از فرایند یادگیری جهت کوشش بیشتر در نظر گرفته می شود و از سویی بیشتر به موضوعاتی گرایش دارند که ذاتاً برای آن ها رضایت بخش است( دویک و لی گت، 1988)، همچنین آن ها بیان مثبتی از خود دارند(داینر و دویک، 1978). این گونه افراد مسئولیت پذیرند و چنان چه در انجام کاری شکست بخورند، مسئولیت خودشان را انکار نمی کنند( سیفرت، 1996) و احساس رضایت از تحصیل بیشتری دارند( جاکاسینی و نیکولز 1984). از طرفی علاقه درونی به فعالیت های یادگیری داشته و به همین دلیل وقت بیشتری برای یادگیری صرف می کنند(باتلر 1987). در جهت گیری هدف عملکردی دانشجویان تلاش می کنند تا توانایی هایشان را با دیگران مقایسه کنند و بر این نکته تأکید دارند که دیگران درباره آن چگونه داوری می کنند. آن ها تلاش می کنند که خود را باهوش جلوه دهند و نه بی کفایت و نالایق. همچنین آن ها بوسیله اجتناب و گریز از موقعیت و شرایط چالش برانگیز مانع از آشکار شدن بی کفایتی فکری و عقلانی خود می شوند و در اینجا موضوع کمال گرایی به میان می آید.
به عبارت دیگر، از جمله مواردی که در افراد کمال گرا به وفور دیده می شود ترس از بی کفایت و نامناسب بودن است که آن ها را مجبور به تلاش های زیاد و اغلب بی نتیجه می کند. كمال گرایی منفی، درواقع باوری غیرمنطقی است كه اشخاص نسبت به خود و محیط اطراف خود دارند.افرادی كه كمال گرا هستند، معتقدند كه خود و محیط اطرافشان باید كامل بوده و هرگونه تلاشی در زندگی باید بدون اشتباه و خطا باشد. کمال گرایی منفی به عنوان یک مشکل در افراد و بویژه در دانشجویان موجب مشکلات زیادی می شود که می توان به برخی از این مشکلات اشاره نمود، از جمله این مشکلات این مورد است که دانشجویان کمال گرا به خاطر ترس از اینکه مبادا کار آن ها بصورت صددرصد مناسب انجام نداده اند از تکمیل و تحویل آن خودداری می کنند و یا اینکه به خاطر اینکه کار بهتری را تحویل دهند، در انجام آن تعلل نموده تا بالاخره زمان تحویل آن پایان می یابد و وی مجبور می شود که کار های خود را ناتمام تحویل نموده و در زمینه تحصیلی دچار مشکل شود.
از طرف دیگر مسئولیت پذیری فرد را وادار می سازد که کارها را به اتمام رسانده و به شکلی قابل قبول ارائه نماید. مسئولیت پذیری متغیر مهمی در ایجاد عملکرد مثبت در افراد بویژه دانشجویان محسوب می گردد و می توان با ایجاد مسئولتی پذیری لازم و به موقع در دانشجویان، به بهبود جهت گیری هدف در آنها کمک کرد و از این رو به بهبود وضعیت تحصیلی و موفقیت آن ها در حیطه تحصیلی، شغلی، خانوادگی، اجتماعی و … یاری رساند.
در رابطه با کمال گرایی و ارتباط آن با جهت گیری هدف پژوهش های اندکی صورت گرفته که از آن جمله می توان به پژوهش های هاشمی و لطیفیان (1388)، نیومیستر(٢٠٠٤)، نیومیستر و فینچ(٢٠٠٦)،زاهد بابلیان، پوربهرام، رحمانی(1389) اشاره نمود که حاکی از ارتباط بین کمال گرایی و مولفه های ان با انواع جهت گیری هدف می باشد و اما در رابطه با مسئولیت پذیری و جهت گیری هدف پژوهش های علمی یافت نشد و لذا پژوهش حاضر با توجه به کمبود های پژوهش در این زمنیه به دنبال بررسی این مسئله می باشد که کدامیک از مولفه های کمال گرایی و مسئولیت پذیری پیش بینی کننده قوی تری برای جهت گیری هدف می باشد؟
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق:
داشتن هدف در زندگی یکی از جمله مسائلی است که می تواند فرد را در پیشبرد اهداف و دستیابی به موفقیت یاری نماید. جهت گیری هدف بهتر نه تنها در حیطه تحصیل که در زندگی شخصی دانشجویان نیز می تواند باعث تغییرات مثبتی گردد که در عملکرد های آتی این قشر از جامعه اثرگذار می باشد، و می تواند در آینده شغلی، زندگی خانوادگی، و … مهم و ضروری باشد. لذا شناختن و رفع موانع موجود بر سر راه جهت گیری هدف باید به عنوان یکی از مهم ترین مسائل توسعه هر جامعه ای مورد توجه واقع شود.
جهت گیری هدف متغیری است چند بعدی که تحت تأثیر عوامل فردی-اجتماعی و انگیزشی بسیاری قرار می گیرد و از سوی دیگر قادر به تحت تأثیر قرار دادن متغیر های درونی و روانشناختی بسیاری در افراد نیز میباشد، که می تواند در موفقیت یا شکست فرد دخیل باشد. پیشرفت هر فرد در جامعه در گرو داشتن هدف مشخص و واضع و همچنین داشتن معیار ها و ملاک های صحیح برای دستیابی به این اهداف می باشد. افرادی که دارای اهداف روشن و مشخصی هستند و بر اساس توانمندی ها و نقایص خود برنامه ریزی های واقع بینانه ای برای دستیابی به اهداف خود دارند اغلب از جمله افرادی هستند که در زندگی شخصی و دستیابی به موفقیت، عملکرد مناسبی دارند و از جمله افراد موفق و سرآمد جامعه محسوب می گردند و همچنین احساسات مناسبی در رابطه با خود و عملکرد های خود دارند. علاوه بر این، چنین افرادی می توانند جامعه را در دستیابی به اهداف توسعه و رسیدن به اوج پیشرفت یاری نمایند. بنابراین پرداختن به متغیر های تأثیر گذار بر میزان و نوع جهت گیری هدف از جمله مسائلی است که به افراد و همچنین جامعه کمک می کند در مسیر صحیح پیشرفت قرار گرفته و از اتلاف انرژی و زمان بویژه در دوران مهم تحصیل پیشگیری نماید. لذا به نظر می رسد از بین متغیر های موثر بر آن پرداختن به تأثیر و پیش بینی کنندگی کمال گرایی و مسئولیت پذیری به عنوان دو متغیر مهم در دستیابی به اهداف ضروری می نماید.
[1] Pintrich, P.R & Schunk
[2] Ames
[3] Elliot & Scheldon
[4] Etnoilers and Moor
[5] – necessity& internal commitment
[6] – Akratoo
[7] Aimes