در دنیای امروز دیگر به ورزش به عنوان سرگرمی و تفریح نگاه نمیشود؛ بلکه نقش ورزش در سلامت روانی انسان مورد قبول همه است. این امر به گونهایست که ورزش به عنوان یک رویکرد درمانی، در درمان بسیاری از اختلالات و ناتوانیها به خصوص در کودکان مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از برنامههای معتبر، برنامههای تمرینی ادراکی- حرکتی هستند که بر پایه سطح تکامل، تنظیم شدهاند و بسیاری از عناصر دیگر را دارا میباشند. افزایش آگاهیهای بدنی، فضایی، جهتدار و زمانی به عنوان وسیله هدایت کودک به سوی کنترل حرکتی را افزایش داده و توانایی در انجام حرکات را ایجاد میکند (پلهام[2]، بندر[3]، 1983). اختلال هماهنگی رشد حركتی (DCD)[4] عبارتی است كه انجمن روانپزشکی آمریكا برای توصیف كودكانی كه در اجرای برخی از مهارتهای حركتی با مشكل مواجه بوده و از شایستگی حركتی لازم جهت مقابله با نیازهای حركتی زندگی روزمره خود رنج میبرند پیشنهاد كرده است. براساس معیارهای تشخیصی ارائهشده در متن تجدیدنظر شده راهنمای انجمن(DSM-IV-TR)[5] تشخیصی و آماری اختلالهای روانی حركتی، معیار الف: هماهنگی این دسته از كودكان به طور بارزی نسبت به سن و توانایی هوشی آنها پایین تر است؛ معیار ب: این مشكلات هماهنگی اثرات منفی مشخصی بر پیشرفت تحصیلی و فعالیتهای روزمره زندگی آنها میگذارد؛ معیار ج: این اختلال سبب بروز وضعیت پزشكی خاص یا اختلالات رشدی وسیع نمیباشد (انجمن روانپزشکی امریكا، 1381). اختلال هماهنگی پیشرونده (DCD) به عنوان یک صدمهی قابلملاحظهی هماهنگی حرکتی مطرح شده است. هنگامی این تشخیص گذاشته میشود که اختلالات حرکتی مذکور تأثیرات منفی قابلملاحظهای بر برخی از جنبههای دیگر زندگی فرد داشته باشد که معمولاً تأثیر بسزایی بر امور تحصیلی و فعالیتهای روزمره زندگی دارد. این اختلال با اختلالات پیشپاافتاده و ناچیز دوران کودکی شروع میشود و معمولاً بین سنین 6 تا 12 سالگی تشخیص داده میشود. این اختلال هم به صورت مجزا وجود دارد وهم به صورت توأم با سایر اختلالات مانند اختلالات یادگیری[6] یا [7]ADHDممکن است وجود داشته باشد. هنگامیکه از کلمه دیسپراکسیا استفاده میشود تعریف بیشتر به سمت سازماندهی برنامهریزی و سازماندهی حرکتی میل مینماید (مورن اف بل، 2006).
سالهای اول زندگی دوره بسیار مهم تكامل حواس و به تبع آن ادراك و شناخت میباشد. در این سالها درك و شناخت از محیط افزایشیافته و مهارتهای حرکتی کمکم رشد میکنند. برخی از کودکان در مهارتهای حرکتی نظیر حرکات روزانه خود که نیازمند هماهنگی میباشد، مشکلدارند. اختلال در اجرای حرکات هماهنگ دغدغه همیشگی برخی از والدین، مربیان، معلمان و محققان علوم حرکتی و توانبخشی بوده است تا جایی که سال 1930، دوره نشانگان دست و پا چلفتی نامیده شد (آمراتونگا[8]، 2004). این نشانگان به معنی وضعیت رفتارهای حرکتی بی دست و پا که میتواند باهر ناحیه عصبی خاص ارتباط داشته و باعث اختلال و یا آسیب شود، میباشد. اگر چه این اصطلاح همچنان مورد استفاده قرار میگیرد، اما در حال حاضر اصطلاح اختلال هماهنگی رشدی مورد استفاده مجامع علمی و آکادمیک رایج شده است. به عبارت دیگر آنها کودکانی هستند که دارای اختلال هماهنگی رشدی (DCD) هستند (مورن اف بل، 2002). اختلال هماهنگی رشد (DCD) یک اصطلاح عمومی در توضیح مشکلات مهارتهای فیزیکی میباشد که شباهتی به بیماری شناختهشده یا تأخیر کلی ندارد، این اختلال بر نحوه عملکرد شخص مبتلا تأثیر میگذارد. DCD زمانی رخ میدهد که در رشد مهارتهای حرکتی تأخیر ایجاد شود و یا در حین اجرای حرکات هماهنگ شده مشکلی به وجود آید که باعث ناتوانی در انجام وظایف روزمره خواهد شد. به عبارت دیگر طرح و اجرای جابجای حرکت فرد دچار آسیب میشود (جیویس[9]، 2003). اختلال هماهنگی رشدی برای توضیح مشکلاتی در زمینه رشد مهارتهای حرکتی به کار می رود، این عارضه در ابتدای زمینه یادگیری و یا حرکتهایی که نیاز به هماهنگی حرکتی دارند به صورت یک مشکل آشکار خواهد شد. میزان شیوع اختلالات هماهنگی رشد در میان کودکان (7سال) حدود 5 تا 6 درصد گزارش شده است که مشکلاتی از جمله تأخیر رشدی، اختلال تعادل، اختلال ادراکی و ضعف و هماهنگی حرکتی در کودکان مبتلا تأیید شده است (انجمن روانپزشکی امریکا، 1994) و براساس گزارشها، پسران سه تا هفت برابر بیشتر از دختران به این اختلال مبتلا میشوند (کادسیو[10] و گیلبرگ[11]، 1999). سایر
مشکلات این کودکان که به دو دستهی جسمانی و حرکتی شامل: آگاهی بدنی پایین، مشکلاتی در انجام حرکات درشت و ظریف، تأخیر در یادگیری مهارتهای حرکتی خاص، اختلال در انجام فعالیتهایی که به تغییر مداوم وضعیت بدن نیاز دارد و فعالیتهایی که نیاز به هماهنگی دو طرف بدن دارد؛ و رفتاری شامل: خستگی زودرس، آستانه تحمل ناکامی پایین و اجتناب از بازی تقسیم میشوند (میسیونا[12]، 2011).
حدود 2/1 کودکان در سن پیشدبستانی به اختلالات هماهنگی رشدی مبتلا میشوند، مشکل شدید در هنگام نشستن، ناتوانی در ایستادن بدون کمک، ناتوانی یا مشکل شدید در هنگام چهار دست و پا رفتن، راه رفتن خیلی کند و تعدادی از نشانههای سنین دبستانی دیده میشوند نظیر مشکل در گرفتن مداد یا نقاشی کردن، مشکل در انداختن توپ و دوچرخهسواری، ضعف در زمان ورزش کردن، مشکل در توجه و تمرکز و یادآوری، نوعی عدم کنترل در همه حرکتها، زمین خوردن مداوم در هنگام بازی و عدم توانایی گرفتن اشیا در دست و غیره (علیزاده، 1383). در کار تحقیقاتی(ساجن[13] و چمبرز[14]، 2005)، با عنوان خام حركتی در کودکان و بررسی این که آیا این کودکان با افزایش سن بهبود میابند؟ 17 کودک در سن 6 سالگی مورد آزمون قرارگرفته و سپس در سن 16 سالگی دوباره آزمونها به عمل آمد و مشخص شد مشکلاتی که در 6 سالگی وجود داشت در 16 سالگی نیز ادامه دارد در یک کار تحقیقاتی دیگر کربی[15] و همکاران که در سال 2008 انجام شد کودکان سوئدی مورد مطالعه قرار گرفتند در این آزمون 818 کودک از نظر توانایی درک مطالب هنگام خواندن در سن 7 سالگی مورد آزمون قرار گرفتند و همین طور در سن 10 سالگی این آزمون تکرار شد نتیجه این که ارتباط معناداری بین نتایج این دو آزمون وجود داشت پس میتوان نتیجه گرفت این کودکان بدون مداخلات درمانی اگرچه بدتر نمیشوند اما بهبودی نیز حاصل نمیگردد (کربی و همکاران، 2008). در سال 1377 آقای بلیانی در پژوهشی با موضوع “تأثیر یک برنامه تمرینی منتخب بر تواناییهای ادراکی- حرکتی پسران کلاس اول دبستان” انجام داد، به این نتیجه رسید که تعادل ایستا، تعادل پویا، سرعت، دقت و هماهنگی تحت تأثیر برنامه تمرینی افزایش قابل ملاحظهای داشته است. با توجه به اهمیت حرکت و تأثیر رشد آن در زندگی در تمام ابعاد وجودی انسان و تجارب حرکتی کسبشده در سنین اولیه که پایههای اصلی رشد و تکامل حرکتی را تشکیل میدهند و همچنین نقشی که فعالیتهای ادراکی حرکتی سازمانیافته در دوران پیش از دبستان در رشد و تکامل حرکتی شناختی کودکان دارند و اینکه بهترین زمان افزایش ظرفیتها و استعدادهای یک انسان، دوران کودکی است، ضرورت و اهمیت تحقیق در زمینه تأثیر فعالیت بدنی بر عملکرد حرکتی و شناختی کودکان کاملاً مشخص شده است. بیشتر تحقیقات به عمل آمده در رابطه با تواناییهای ادراکی- حرکتی مانند نوشتن، خواندن، پیشرفت تحصیلی و… میباشد.
نیس[16] (1966) اظهار داشت کودکانی که دارای مهارتهای حرکتی بهتری هستند، در خواندن و نوشتن نسبت به کودکانی که هماهنگی بدنی ضعیف تری دارند، نمرات بهتری کسب میکنند. تعداد دانشآموزانی که در داخل کشور دچار اختلالات یادگیری هستند 4 تا 12 درصد گزارش شده است. اینگونه مشکلات باعث افت تحصیلی، سرزنش و تحقیر این کودکان و بروز ناهنجاریهای روانی در جامعه خواهد شد. بسیاری از متخصصان فعالیتهای حرکتی را ادامه بهبود مهارتهای ادراکی میدانند از جمله فرضیه حرکت پاین و ایسایکس (1991). با مرور تحقیقات گذشته و چالشهای موجود این ضرورت احساس می شود که مطالعه بیشتری با روشهای مداخلهای به ویژه با تاكید بر فعالیت بدنی و تمریناتی كه منجر به بهبود قابلیتهای حركتی این دسته از افراد شود، میبایست انجام گیرد. این كودكان در فعالیتهای حركتی نیازمند به هماهنگی همانند تعادل، اعمال چند عضوی هماهنگ نظیر هماهنگی دو دستی و هماهنگی چشم و دست و همچنین فعالیتهای شناختی نظیر زمان واكنش و پیشبینی، توجه و حافظه هستند که در آن با مشكل مواجه هستند. اگر چه تحقیقاتی نیز در این زمینه صورت گرفته اما در خور توجه نبوده و اکثراً توصیفی و مقایسهای بوده است. تا كنون تحقیقات اندكی با بهکارگیری فعالیتهای ادراكی و حركتی بر روی چنین افرادی صورت گرفته است. لازم به ذكر است كه فعالیتهای ادراكی حركتی به دستهای از تمرینات اطلاق میشود كه به منظور بهبود قابلیتهای ادراكی كودكان از طریق فعالیت و تمرینات بدنی طراحیشدهاند. فعالیتهایی نظیر تمرینات آگاهی بدنی، آگاهی جهتیابی، آگاهی فضایی و زمانی و غیره در زمره این تمرینات میباشند (رهبانفرد، 1377). با توجه به موضوعات مطرحشده، در پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش تمرینات ادراکی حرکتی بر روی بهبود فرایندهای شناختی و حرکتی کودکان مبتلا به اختلال هماهنگی رشدی هستیم. هدف بررسی اثر یك دوره برنامه تمرینات ادراكی- حركتی بر برخی قابلیتهای حركتی و شناختی این کودکان است.
علاوه بر اینها فرایند انتقال تکنولوژی دارای بعضی از مقیاس های احتیاطی و پیشگیرانه است که مدیران باید قبل از در نظر گرفتن مدل انتقال تکنولوژی به آنها بپردازند. مدیران بایستی از فاکتورهای مهم و اساسی مورد نیاز برای انتقال تکنولوژی آگاهی کافی داشته باشند. در واقع انتقال تکنولوژی تنها در صورتی می تواند با موفقیت همراه باشد که مدیران و متخصصین کشورهای در حال توسعه به خوبی از فاکتورهای اساسی و مهم مورد نیاز برای انتقال موفقیت آمیز تکنولوژی آگاهی و اطلاع داشته باشند. امروزه تكنولوژی (با هر تعریفی) به یكى از ستونهاى اصلی زندگى (ملی یا سازمانی) تبدیل گردیده و از مهم ترین عوامل رشد و توسعه اقتصادی جوامع و عاملی برای حركت به سوی آینده ای مطمئن فرض میشود. همانطور که گفته شد با توجه به ضرورت ارتباطات در جوامع و لزوم بکارگیری و مدیریت تکنولوژی های مناسب، امروزه یکی از تکنولوژی های در حال رشد در جوامع تکنولوژی ساخت قطعات خودرو است ]20[. انتقال تکنولوژی فرآیند پیچیده و دشواری است که بدون مطالعه و بررسی لازم نه تنها مفید نیست بلکه ممکن است علاوه بر هدر رفتن سرمایه و زمان، به تضعیف تکنولوژی ملی هم بیانجامد.
فرآیند انتقال تکنولوژی را می توان به سه بخش عمده تقسیم کرد: 1) انتخاب و اکتساب تکنولوژی 2) انطباق، کاربرد و جذب تکنولوژی 3) توسعه و انتشار تکنولوژی ]21[.
در هر یک از مراحل فوق، عواملی دخیل می باشند که در انتقال تکنولوژی نیز موثر هستند. بنابراین میتوان گفت شناسایی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی، نقش تعیین کننده ای در انتقال تکنولوژی مربوطه ایفا میکند.
عوامل موثر در انتقال تکنولوژی را می توان در قالب گروه های زیر دسته بندی کرد ]17[: 1-عوامل تکنولوژیکی،2-عوامل فنی،3-عوامل مالی،4-عوامل تجاری،5 -عوامل سازمانی،6-عوامل زیست محیطی
میزان اهمیت و درجه تاثیرپذیری هر یک از عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی به عواملی چون ماهیت تکنولوژی مورد نیاز و توانایی ظرفیت کشور گیرنده تکنولوژی برای یادگیری و جذب دانش فنی و تکنولوژیک بستگی دارد. شناسایی و رتبهبندی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی، بستگی به تمایل دهنده تکنولوژی به عرضه آن به شکل مخصوص و نیز تمایل و توانایی گیرنده تکنولوژی در اکتساب و جذب آن دارد. بنابراین عوامل گوناگون انتقال تکنولوژی را می توان به وسیله بعضی از عوامل مهم مانند اهداف انتقال دهنده و گیرنده تکنولوژی، سطح تواناییهای مدیریتی و ظرفیتهای تکنولوژیک، شرایط سیاسی و اقتصادی کشور گیرنده، اندازه بازار در دسترس و سرعت تحولات تکنولوژی مشخص کرد ]22[
در مورد تکنولوژی های نوین، مواردی نظیر هزینه بالای تامین تکنولوژی جدید، هزینهی بالای نصب و راه اندازی و تعمیرات و نگهداری و آموزش این تکنولوژیها تنها گوشه ای از موارد بی شماری است که در انتقال تکنولوژی های نوین می بایست مورد توجه قرار گیرند.
یکی دیگر شاخههای علم و صنعت که در آن انتقال تکنولوژی ضروری بنظر می رسد، میتوان صنعت خودروسازی را نام برد. مهندسین پلیمر به خودروسازان و طراحان خودرو کمک کرده اند تا اتومبیل های با قابلیتهای بیشتر نسبت مدل های قدیمی تولید کنند. در صنعت خودرو سازی، پلیمرها در بخش های مختلف از ساخت صندلی، شیشه ها، تایر، سپر، کفپوش تا ساخت شیلنگهای مناسب جهت انتقال بنزین و چرخش آب و ساخت تجهیزات مختلفی از جمله ساخت انواع تسمه پروانه، انواع درزگیرها و کانال های تهویه هوا استفاده شده اند و کاربرد وسیعی را به خود اختصاص داده اند. علاوه بر آن در خودروهای بسیار پیشرفته قابلیت های دیگری همچون ساخت سنسورهای هوشمند توسط مهندسان پلیمر امکان جلوگیری از تلفات جانی را فراهم آورده است که این تکنولوژی به شدت مورد توجه خودروسازان بزرگ قرار گرفته است. تولید خودروهایی با بدنه هایی از جنس مواد پلیمری تقویت شده با خواص مکانیکی فوق العاده و همچنین ساخت انواع کیسه های هوا از دیگر فعالیت های مهندسین پلیمر است ]23[
در این تحقیق، ابتدا معیارهای موثر در انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو شناسایی می شود. برای رتبه بندی این معیارها از یکی از مدلهای تصمیم گیری چند معیاره، Dematel، استفاده خواهد شد. روش دیماتل، تكتیك گرافیك تحلیلی است كه طی آن
روابط بین متغیرهای وابسته یا شاخص های تاثیر گذار بر یك متغیر مستقل تعیین وتحلیل می شوند. از آنجا كه این شیوه یك تكنیك گرافیكی است ارتباطات فی مابین متغیرها را به صورت مستقیم وغیر مستقیم ، هم راستا وغیر همراستا را نیز به صورت كمی نمایش میدهد]24[.
امروزه خودروسازان در كشورهای صاحب صنعت خودرو و پیشرفته، تمایل زیای به استفاده از قطعات پلیمری در خودروها دارند. استفاده از قطعات پلیمری دارای مزایای زیادی میباشد كه برخی از آنها عبارتنداز: كاهش هزینه، كاهش وزن خودرو، انعطافپذیری در طراحی، بازیافت آسان قطعات و … . استفاده از قطعات پلیمری نیازمند دستیابی به تكنولوژی طراحی و تولید قطعات پلیمری میباشد. خودروسازان ایرانی تمایل به استفاده از قطعات پلیمری در تولیدات خود دارند. اما میتوان گفت در این زمینه نیازمند پیشرفت سریع در انتقال تكنولوژیهای مربوطه هستیم تا از رقبای خود فاصله نگیریم. در این پایان نامه، برای حل این مشكل، عوامل موثر در انتخاب تكنولوژیهای ساخت قطعات پلیمری خودرو مورد بررسی قرار میگیرد. امید است با شناسایی و رتبهبندی این عوامل، راه برای انتقال راحتتر تكنولوژیهای مناسب در این زمینه مهیا شود.
از اهمیت های ویژه انتقال تکنولوژی می توان به منافع متعدد آن در ایجاد فرصت های شغلی، بهبود کیفیت زندگی، جلوگیری از رکود اقتصادی، افزایش خلاقیت و توانایی استقلال اقتصادی کشورهای کمتر پیشرفته اشاره نمود ]4[. اهمیت تكنولوژی به عنوان عامل اصلی و موتور توسعه اقتصادی در جهان امروز مشخص است .
علاوه بر موارد ذکر شده از آنجا که تكنولوژی در دامان دانش پرورش می یابد و در گذر از وادی تحقیق و توسعه می توان زمینه های كاربرد دانش در زندگی بشر را كشف و یا ایجاد كرد و با توجه به پایین بودن نرخ سرمایه گذاری در كشور ما بر روی تحقیق و توسعه و آموزش _ 2.5 الی 2.8 درصد از تولید ناخالص ملی_ ضروریست که به موضوع تکنولوژی و عوامل و چالش های موثر بر بکارگیری و انتخاب تکنولوژی های روز دنیا توجه ویژه ای شود.
همچنین استراتژی ها، تصمیم گیری ها و اقدامات یک شرکت یا سازمان برای جذب، تطابق و توسعه تکنولوژیکی یک سازمان، هسته فرآیند توسعه اقتصادی ـ اجتماعی آن شرکت را تشکیل می دهد. چنانچه سازمانی بتواند این فرایند را نظام مند هدایت کند، بدون شک، زمینه موفقیت و توسعه مداوم را برای خود فراهم می سازد و می تواند در بازار رقابتی و پرتلاطم دنیای امروز به بقا امیدوار باشد]1[.
سؤالات تحقیق:
سوال اول:
عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو کدامند؟
سوال دوم:
شبکه علی و معلولی بكار گرفته شده در روش دیماتل فازی كه برای عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو استفاده شده است، چگونه میباشد؟
سوال سوم:
میزان وزن و اهمیت هر یک از عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو چقدر است؟ (اولویت هر یک کدام است؟)
هدف اصلی: شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو
هدف فرعی: تعیین شبکه علی و معلولی حاکم بر عوامل موثر بر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو
1-7-روش شناسی تحقیق:
الف: نوع تحقیق
پژوهش حاضر از حیث هدف، پژوهشی كاربردی است و به لحاظ جمع آوری داده ها از نوع توصیفی می باشد. نوع داده های مساله تصمیم گیری چند معیاره داده های گسسته می باشد. میتوان مدلهای چند معیاره را از نظر گزینه به دو دسته گسسته و پیوسته تقسیم نمود. اگر تعداد مجموعه جوابهای قابل قبول قابل شمارش باشد، مساله چند معیاره را گسسته مینامیم ]2[. برخی از مولفین مانند ]25[ و ]26[ این نوع مساله را به اختصار مدلهای تصمیمگیری چند شاخصه (MADM) نامگذاری كردهاند. اگر تعداد مجموعه جوابهای قابل قبول غیر قابل شمارش باشد، در این صورت مساله چند معیاره را پیوسته مینامیم.
معمولا فرد پس از آسیب نخاعی با تغییرات قابل ملاحظه ای در زندگیش مواجه می شود که بر کیفیت زندگی وی، خانواده و افراد نزدیک اثر مخربی دارد. به دنبال این تغییر مهم در زندگی بسیاری از آسیب دیدگان ضایعه نخاعی حالتهایی مانند افسردگی ، اضطراب، اختلال در مفهوم خود و احساس تنهایی را تجربه می کنند.افزون بر این آسیب پذیری از نظر سو استفاده جنسی (بویژه در زنان) خودکشی، سو مصرف مواد و نیز جدایی از همسر در افراد ضایعه نخاعی در مقایسه با افراد عادی از میزان بالاتری برخوردارند (عزتی راد 1381) .
همچین کیفیت زندگی خانواده و مراقبین این افراد با توجه به ویژگی های فردی آنها تاثیر می پذیرد. چگونگی برخورد مراقبان این افراد می تواند تاثیر بسزایی بر چگونگی پذیرفتن و کنارآمدن آنها با معلولیت بوجود آمده داشتهباشد.
سازمان جهانی بهداشت كیفیت زندگی را اینگونه تعریف می كند: درك افراد از موقعیت زندگی باتوجه به فرهنگ و سیستم ارزشی كه درآن زندگی میكند، و نیز اهداف، تجربه ها، معیارها و وابستگی آنها (الدار [2]،2003).
بین کیفیت زندگی و سلامتی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. کیفیت زندگی مفهومی است که احساس خوب بودن را از نظر جسمانی و روانی در بر می گیرد.کیفیت زندگی اگر چه در متون پزشکی مکرراً بحث شده، اما اندازهگیری آن با دیدگاهها، روشها و ابعاد متنوعی انجام شده است. مطابق مطالعات گوناگون دربین اجزا متنوع کیفیت زندگی، ابعاد زیر مورد استفاده قرارگرفته است. وضعیت سلامت عمومی، تواناییهای عملکردی، وضعیت روانی، سطح خوب بودن، رضایتمندی از زندگی، شادی، سطوح تعقل، درد، حالت تهوع، استفراغ، علایم و نشانه ها، خستگی، عملکرد جنسی، فعالیت اجتماعی، وضعیت حافظه، وضعیت اقتصادی و وضعیت حرفهای (پروتکیم،فینستین[3]2003).
همانگونه که ملاحظه می شود زندگی افراد دچار ضایعه نخاعی در تمامی ابعاد ذکر شده دستخوش تغییراتی می شود که عوامل مختلفی در آن دخیلند. شخصیت عامل تعیین کننده ای است که تمامی رفتارهای انسان را در عرصه زندگی شخصی و اجتماعی تحت تاثیر قرار می دهد. بسیاری از محققان معتقدند که وجود تفاوتهای فردی و ویژگیهای شخصیتی متفاوت واکنش افراد را نسبت به موقعیتها و فشارزاها متمایز می گرداند (آقایوسفی، 1380).
درواقع افراد در چگونگی رفتار، تفکر، احساس، نیازها وخواسته ها باهم متفاوت می باشند و میزان سازگاری متفاوتی دارند. دریک محیط مشابه اجتماعی برخی افراد توان مقابله با مشکلات و انتظارات را در اندک زمانی از دست میدهند و براحتی در دام اختلالات روانشناختی و عملکرد نامناسب گرفتارشده و سلامت روانشناختی و کیفیت زندگی آنها به خطر می افتد و در مقابل عده ای با اندیشه و تحلیل موقعیت و باتوجه به ویژگیهای شخصیتی خاص، رفتار مناسب از خود نشان میدهند و از کیفیت زندگی مطلوب برخوردار خواهند شد. متغیرهای شخصیتی تاریخچه ای طولانی ازاثرگذاری برسبکهای مقابله یا تنیدگی، و بهزیستی ذهنی را نشان می دهد (پنلی و توماکا[4]2002).
از طرفی خودکارآمدی یا کارآیی شخصی به عنوان یک عامل موثر بر ارتقای کیفیت زندگی، به درک از عملکرد و رفتارهای سازگارانه و انتخاب محیط و شرایطی که افراد تلاش می کنند به آن دست یابند اثر می گذارد . افرادی که به توانایی های خود اطمینان دارند فعالانه در انجام امور شخصی خود و همینطور برنامه های بهداشتی ارتقا دهنده سطح سلامتی شرکت می کنند. از طرف دیگر برخی پژوهشها به نقش مؤثر خودكارآمدی درك شده درشیوه های مقابله افراد در موقعیتهای مختلف تأكید كرده اند. یكی ازجنبه های اساسی خودكارآمدی شخص این است كه فرد از راه اعمال كنترل می تواند بر پیامدهای زندگی خود اثر بگذارد. از دیدگاه پژوهشگران احساس خودكارامدی پایین باعزت نفس پایین، تفكر بدبینانه نسبت به خود و عدم عملكرد خوب در ارتباط است. خودكارامدی بالا با راهبردهای مقابلهای فعالانه، جستجوی حمایت اجتماعی و حل مسأله(خوشبینی) ارتباط دارد (جلیلیان،1392).
خودكارآمدی درك شده نقش تعیین كننده ای بر خودانگیزشی افراد دارد؛ چرا كه باور خودكارآمدی برگزینش اهداف چالش آور، میزان
تلاش و كوشش در انجام وظایف، میزان استقامت و پشتكاری در رویارویی با مشكلات و میزان تحمل فشارها اثر می گذارد (دارآبادی و فیروزکوهی،2004).
با توجه به استدلالات منطقی و نظریات فالکمن ولازارس[5] عقلانی به نظر می رسد که هر چه میزان استفاده ازشیوه مقابله ای هیجان مدارکاسته شود، برمیزان استفاده ازشیوه مقابله ای مشکل مدارافزوده میشود که این یک واقعه مطلوب است و بر کیفیت زندگی بیماران نیز اثر مثبتی میگذارد. استفاده از شیوه مقابلهای مشکل محور فرد را هدفمند می کند و معمولاً زمانی بیمار از آن استفاده می کند که استرسور به عنوان یک عامل قابل کنترل و رام شدنی ادراک و ارزیابی شود و در نتیجه بیمار به سوی برنامه های خود مراقبتی، کاهش محرومیت، کاهش تضعیف روحیه وافزایش مشارکت در مراقبت ازخود، سوق پیدامی کند (گری[6] 2000).
بنابراین با توجه به مطالب بیان شدة فوق سؤال اصلی تحقیق این است که : آیا کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی و مراقبان آنها را می توان براساس خودکارآمدی، صفات شخصیت و راهبردهای مقابله ای پیش بینی کرد؟
3-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
از طرف سازمان بهداشت جهانی ، شیوع ضایعه نخاعی در جهان 40-15 میلیون نفر گزارش است و سالانه 12 تا 40 میلیون نفر در جهان دچار صدمات نخاعی می شوند (گندمکار،1389).
در کشور ایران حدود سه میلیون نفر معلول شناسایی شده اند و با توجه به آمار بالای تصادفات و حوادث مختلف برآورد می شود 700 هزار نفر معلول ضایعه نخاعی وجود داشته باشند که هر سال نیز 2000 نفر به آن اضافه می شوند.5 طبق آمار دانشگاه تهران ،2100 نفر از جانبازان جنگ تحمیلی دچار ضایعه نخاعی هستند (نیک فلاح،مرقاتی،ابریشم کار،راهداری ومردانی،1389).
به دلیل محدودیت هایی که گریبانگیر این افراد شده است، آنها بیشترین تعاملات اجتماعی را با مراقبان خود دارند؛ از این رو نحوه برخورد و ویژگی های فردی مراقبان تاثیر بسزایی بر چگونگی کنار آمدن این بیماران دارد لذا شناخت عوامل تاثیر گذار بر کیفیت زندگی مراقبان نیزکمک شایانی به این امر می کند.
به طورکلی نتایج بررسی های مختلف بر روی مراقبان به بیماران مزمن گویای آن است که 70 درصد آن ها با دو مشکل بزرگ یعنی 1 مشکلات مربوط به مراقبت و درمان بیمار و 2سازگاری با مسؤلیت های ناشی از مراقبت روبروهستند. به طوری که افزایش مسئولیت موجب بروز واکنش های خشم و اضطراب در آن ها می شود. به علاوه نیازهای مراقبتی بیمار،افسردگی فرد مراقبت دهنده را افزایش داده وسازگاری او را با سایر اعضاء خانواده کاهش می دهد (کینگ و هیندز [1]1998).
ضایعه نخاعی به دلایل مختلفی می تواند ایجاد شود ولی به هر علتی که به وجود آمده باشد ، تاثیرات عمیق و گسترده ای روی سلامت جسمی ، روانی و شیوه زندگی فرد خواهد گذاشت (مقدم،حبیبی،د,واتگران،1389).
استرس هایی که بعد از ایجاد ضایعه نخاعی ایجاد می شوند شخص را منزوی و کناره گیر از اجتماع و فعالیت ها می کند و باعث بروز بسیاری از اختلال های روانی و خلقی می شود(حسن زاده،زارع ، علی پور،1391).
افراد دارای ناتوانی جسمی در مقایسه با افراد عادی دارای تماس های اجتماعی کمتری هستند و بیشتریت تعاملات را با مراقبان خود دارند.این افراد نسبت به افراد جامعه خطر ریسک بالایی برای ابتلا به اختلالات خلقی دارند (مارتز، لیونه وپرایب [2]،2005).
سازگار شدن با ضایعه نخاعی از نظر روان شناختی به تلاش بیش تری در مقایسه با جسمانی نیاز دارد.این بدان علت است که ناتوانایی در افراد مبتلا به ضایعات نخاعی ناگهانی بوجود می آید و این افراد برای تطبیق روحیه خود با شرایط ایجاد شده نیاز به زمان بیش تری دارند13 شرایط ویژه در این افراد تاثیر فراوانی روی وضعیت روانی و روابط خانوادگی و اجتماعی دارد و این ناتوانی جسمی باعث اثر گذاشتن روی سازگاری روانی-اجتماعی و سلامت روانی شخص می شود. البته ویژگی های فردی پیش از ضایعه نیز در عوارض روان شناختی موثرند و افراد مختلف به این فشارهای روانی به روش های متفاوتی واکنش نشان می دهند.برخی از افراد بهتر از سایرین می توانند با این عوامل محرک و تنش زا مقابله کنند در حالی که بسیاری دیگر به دلیل جنبه های شخصیتی نسبت به فشارهای روانی کاملا مستعد و بی مقاومت هستند (کوپر[3]،1994).
با توجه به شکایت گروه عمده ای از بیماران دچار آسیب نخاعی مبنی بر عدم توجه و مطالعه ناکافی جنبه های روانی زندگی آنان، بویژه در حیطه ی کیفیت زندگی، به نظر می رسد بررسی چگونگی کیفیت زندگی این بیماران و همچنین شناخت متغیرهای اصلی و تاثیرگذار که موجب ارتقای کیفیت زندگی این بیماران می شود، می تواند کمک شایانی به بهبودی وضع زندگی و کیفیت آنها بنماید.
در نهایت، هدف از پرداختن به این موضوع یافتن متغیرهای تاثیرگذاری است که می تواند موجبات ارتقای کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی را فراهم آورد.
. King&Hinds
[2] . Martze, Livneh& priebe
[3] . Cooper
.Dulberq, Alaranta, Sintonen
[2] .Eldar R
[3] .Prutkin JM, Feinstein AlvanR
[4] .Penli and tomaku
.Folkman& Lazarus
[6] .Gray
[1]. Lidal, Veenstra, Hjeltnes, Biering
.Schwartz, Anderson, Nosek, Krahn
استفاده روز افزون از سوخت های فسیلی افزایش قیمت محصولات نفتی و کاهش ذخایر موجود سبب گسترش تحقیقات در زمینه منابع جدید و تجدید پذیر انرژی و تلاش در جهت کاهش تکیه بر سوخت های فسیلی از جمله نفت و محصولات نفتی شده است .
از جمله منابع تجدید پذیر انرژی که میتواند جایگزینی برای سوخت های فسیلی شود و امروزه بسیار مورد توجه کشورهای اروپایی و آمریکایی قرار گرفته است “سوخت های زیستی” میباشند که خود به چند گروه از جمله “بیواتانول” تقسیم می شوند .
بیواتانول یکی از انواع الکلها با فرمول C2H5OH می باشد که به آن نامهای گوناگونی نظیر الکل اتیلیک ،الکل غلات و… نسبت داده میشود . اتانول دومین عنصر از سری الکلهای آلیفاتیک است که کاملا در آب و حلالهای آلی حل میشود و بسیار آبدوست میباشد . اتانول مایعی بیرنگ با بویی مطبوع میباشد و اغلب اتانولی که در صنعت از آن استفاده میشود الکل 95% یا الکل 95 درجه گویند که 95% آن الکل و 5% آن آب است و از نظر شیمیایی از نقطه انجمادی برابر 115- درجه سلسیوس و نقطه جوشی معادل 78 درجه سلسیوس و وزن مخصوصی برابر79. 0 g/ml در 20 درجه سلسیوس برخوردار است. بیواتانول از تبخیر مؤلفه های قندی بیوماس به وجود میآید و امروزه بیشتر از محصولات نشاسته ای و قندی تهیه میشود . با پیشرفته شدن فناوری از بیوماس سلولزی مانند درختان و سبزه ها نیز برای تهیه اتانول استفاده میشود .مواد اولیه ای که برای تولید بیواتانول مورد استفاده قرار میگیرند عبارتند از :
– ضایعات کشاورزی از قبیل پسمانده مواد و محصولات مانند ساقه ها ، برگها وسبوس غلات .
– ضایعات جنگلی مانند بریده ها و خاک اره های نجاری ، درختان مرده و شاخه های درختان .
– ضایعات جامد شهری شامل زباله های خانگی و محصولات کاغذی .
– ضایعات صنعتی مانند فرآورده های کاغذ سازی و مایع سیاه .
– مواد انرژی زا مثل درختان بارشد سریع و علف هایی که به طور مشخص برای این کار تولید میشوند .
بیواتانول سوختی است که از ضایعات محصولات کشاورزی (منابع تجدید پذیر ) توسط فرایند تخمیری تولید میگردد . از جمله این محصولات کشاورزی میتوان به نیشکر گندم جو برنج چغندر قند ذرت و … اشاره نمود. اتانول در صنایع سوختی غذایی دارویی آرایشی و بهداشتی کاربرد دارد اما استفاده از آن به عنوان سوخت کامل یا ترکیبی با بنزین به سرعت در حال افزایش است. کشورهای اروپایی در نظر دارند 10% سوخت مصرفی در بخش حمل و نقل جاده ای خود را از سوخت های زیستی تامین کنند . سایر کشور های دنیا از جمله برزیل آفریقای جنوبی چین و هند فعالیت های زیادی را برای جایگزینی سوخت های زیستی به جای سوخت های فسیلی آغاز کرده اند.
قابل ذکر است امروزه اتانول به روشهای زیر در بنزین به کار می رود :
1– دوبار فرموله کردن بنزین
2– مخلوط نمودن اتانول با بنزین با در صدهای مختلف
3– اکسیژنه نمودن بنزین جهت کنترل مونوکسید کربن
در تحقیق حاضر تلاش می گردد ضمن معرفی اجمالی روش تولید بیواتانول از ضایعات کشاورزی (منبع اولیه باگاس نیشکر) به مطالعه موردی ضایعات کشت وصنعت هفت تپه خوزستان جهت تخمین میزان تولید بیواتانول دراین واحد و مباحث مربوط به هزینه – فایده آن بپردازیم .
2- ملاس: به باقیمانده شربت غلیظ پس از پخت های متعدد نیشکر که دارای مواد قندی است و امکان خارج نمودن آن به صورت کریستال شکر نمیرود ملاس گفته میشود . ملاس نیشکر به دلیل داشتن ترکیبات معدنی بیش از اندازه از لحاظ تولید کنند گان اتانول غیر صنعتی مطلوب نمیباشد. لذا یکی از کاربردهای ملاس نیشکر تولید اتانول صنعتی برای جایگزینی در سوخت است .