هیجانها از عناصر اصلی تعاملات اجتماعی هستند، به این دلیل که آنها منبع اطلاعاتی مهم هم برای فرد برقرار کنندهی ارتباط و هم فرد دریافت کنندهی ارتباط هستند. محتوای هیجانی رابطه ، اغلب معنای ارتباط را مشخص میکند( کامپوس ،کامپوس و بارت[17] ،1989؛ به نقل از هالبرستد،دنهام و دانسمور[18]،2011). اهمیت هیجانها در روابط اجتماعی از آنجا معلوم می شود که برخی گفتهاند تصور حتی یک رابطه بدون اطلاعات عاطفی، دریافت اطلاعات عاطفی و تجربهی حالت عاطفی مشکل است ( هالبرستد ،دنهام و دانسمور ، 2011 ).ادارهی هیجانها به شکل سازش یافته با محیط، برای کارکرد اجتماعی و بهزیستی روان شناختی ضروری است (آلدائو،نولن-هوکسما،اسویزر[19]،2010؛ دنهام،1998؛ ایزنبرگ ،فیبس ،گوتریه و ریزر[20]،2000؛ گراس[21]،1998؛ به نقل از مک لاگین ،هزنبوهلر،منین و نولن-هوکسما[22]،2011). تامپسون[23](1994 ) تنظیم هیجان را “فرایندهای درونی و بیرونی که مسئول آگاهی،ارزیابی و اصلاح وقوع ،طول مدت و شدت واکنش های هیجانی ست و در جهت رسیدن به خواسته های فرد می باشند ” تعریف کرده است.

در تحقیقات نظریه ی شناخت اجتماعی که به صورت دو حوزه ی؛ ” نظریه ی ذهن ” و “فهم هیجان ” است، که اولی به معنای درک رشد یابنده ی کودک از حالتهای ذهنی دیگران ، از جمله باورها، افکار و خواسته های آنهاست ( دان ، براون،اسلومسکی ،تسلا و یانگ بلید [24]،1991؛ به نقل از لوکاس و آدکینز ،2006)و دومی به صورت توانایی کودک برای رمزگشایی حالتهای هیجانی شخص دیگر است ( هاریس و سارنی[25] ،1989؛ به نقل از لوکاس و آدکینز،2006). مشخص شده است که رشد هر دوی این مهارتها به پرورش شایستگی اجتماعی کمک می کند( بارنت و تامپسون،1984،صفحه ی 259؛به نقل ازلوکاس-آدکینز، 2006 ، رازا و بلیر[26] ،2009 ).
مشخص شده است که شایستگی اجتماعی کودکان ممکن است تا اندازه ای بستگی به توانایی تشخیص و استنباط دقیق حالات هیجانی فرد دیگر داشته باشد(بارنت و تامپسون[27]،1984،صفحه ی 259؛به نقل ازلوکاس-آدکینز[28]،2006). ریور و ویگلز[29] (1997؛به نقل از بروفی-هب و همکاران،2007) متذکر می شوند که شایستگی اجتماعی بستگی به فراگیری مهارتهای اساسی مثل تنظیم هیجان[30]،مهارتهای شناخت اجتماعی[31] و رفتارهای ارتباطی مثبت دارد.کودکان و نوجوانان دارای مهارتهای بهتر تنظیم هیجان،شایستگی اجتماعی بیشتری دارند، رتبه ی بالاتری در بین همسالان دارند، روابط آنها از کیفیت بیشتری برخوردار است، و در مقایسه ی با همسالان با مهارتهای ضعیف تنظیم هیجان، در رده ی بالاتری از رفتار مطلوب اجتماعی[32] قرار دارند (دنهام،1986 ؛ دنهام و همکاران،2003 ؛ دنهام ،مک کینلی،کوچود و هولت[33]،1990؛ به نقل ازمک لاگین،هزنبوهلر،منین و نولن-هوکسما،2011). معلوم شده است که مهارتهای تنظیم هیجان می توانند شایستگی اجتماعی کودکان را در مراحل بعدی رشد پیش بینی کند (دنهام و همکاران،2003 ؛ریدل[34]و همکاران ،2003؛ اسپینارد[35] و همکاران،2006 ؛ به نقل از مک لاگین،هزنبوهلر ،منین و نولن-هوکسما ،2011).
کودکان بین 2 تا 6 سالگی در تواناییهای هیجانی پیشرفتهایی میکنند که پژوهشگران جمعا آنها را شایستگی هیجانی[36] می نامند ( هالبرستات، دنهام و دانسمور،2001 ؛سارنی[37]،2000 ). کودکان در سنین پیش دبستانی آگاهی هیجانی کسب میکنند. در نتیجه، آنها بهتر میتوانند دربارهی احساسات صحبت کنند و به علایم هیجانی دیگران واکنش مناسب نشان بدهند. آنها در خودگردانی هیجانی[38] بهتر میشوند، مخصوصا در کنار آمدن با هیجان منفی شدید.کودکان پیش دبستانی اغلب هیجان های خودآگاه[39] و همدلی[40] را تجربه میکنند که به درک اصول اخلاقی در حال رشد آنها کمک میکنند. آنها به علتها و پیامدها و علایم رفتاری هیجان اشاره میکنند و این آگاهیها ازنظر دقت و پیچیدگی به سرعت افزایش می یابند. آنها هم چنین میتوانند پیش بینی کنند که وقتی یک همبازی هیجان خاصی را ابراز میکند بعدا چه کاری انجام خواهد داد. آنها روشهای موثری را برای تسکین دادن احساس های منفی دیگران، مانند بغل کردن برای کاهش دادن غم، اکتساب میکنند. در عین حال، کودکان پیش دبستانی در تعبیر کردن موقعیتهای دارای نشانههای متضاد در مورد نحوهای که یک فرد احساس میکند، دچار مشکل میشوند. هنگامی که تصویری از کودکی با چهرهی شاد همراه با دوچرخهای خراب به کودکان 4 و 5 ساله نشان داده شد، آنها به جلوهی هیجان اتکا کردند و گفتند : ” او به خاطر اینکه دوست دارد دوچرخه خود را براند، خوشحال است”. کودکان بزرگتر معمولا این دو نشانه را ترکیب می کنند: ” او به خاطر اینکه پدرش قول داده دوچرخه اش را تعمیر کند،خوشحال است” ( برک[41] ،2007 ). هم چنین به علت آگاه نبودن کودکان پیش دبستانی از فعالیت های ذهنی، آنها هیجان ها را با اشاره به حالت های بیرونی به جای درونی توضیح می دهند (فلاول و گرین[42] ،2001 ). کودکان تقریبا درسن 8 سالگی است که آگاه می شوند که میتوانند در هر لحظه دستخوش بیش از یک هیجان شوند، طوری که هر یک ممکن است مثبت یا منفی بوده و ازنظر شدت تفاوت داشته باشند ( پونس[43] و همکاران،2003 ).درک کردن هیجان های ترکیبی[44] به کودکان کمک میکند تا بفهمند که ابراز احساسات افراد ممکن است احساس های واقعی آنها را منعکس نکند ( سارنی ،1999 ) و به آگاهی ازهیجان های خودآگاه نیز کمک میکند. بر مبنای یافتههای تحقیقاتی ذکر شده در بالا، توانمندیهای هیجانی کودکان با افزایش سن افزایش می یابد و رشد هیجان روندی تحولی دارد ،که این خود گواهی بر ارتباط متقابل بین شناخت و هیجان است که پژوهشگر در قسمت بعدی پژوهش به تفصیل آن را بیان می کند.
هسته ی موضع نظریهی ژان پیاژه[45] این بود که کودکان بایستی ازطریق فعالیت و عمل در محیط ساختارهای ذهنی و فیزیکی خود را بسازند ( پیاژه، 1982 ؛ به نقل از فلدمن و فولر[46]،1998 ). وقتی کودکان مستقیما روی محیط تاثیر میگذارند، این ساختارها تغییر کرده و تفکر آنها رشد میکند. باوجود تلاشهای زیاد اما نارضایت بخش پیاژه برای تبیین این موضع نظری، انتقادهای فراوانی به او شد؛ نظریه پردازان دیگر معتقد بودند که رشد و یادگیری ارتباط متقابلی با هم دارند و برخلاف نظر پیاژه ارتباط رشد و یادگیری را یکطرفه که در آن فقط رشد منجر به یادگیری شود نمی دانستند. یکی از طرفداران سختگیر موضع یادگیری که سالها قبلتر موضع خود را اعلام کرده بود لو ویگوتسکی[47] بود ، طبق نظر وی یادگیری فرایندی است که ازطریق آن امکان افزایش ساختارهای مفهومی ایجاد می شود. ویگوتسکی بر این مدعاست که ” تنها “یادگیر ی خوب ” آن نوع است که موجب رشد شود ” ( کوله[48] ،1978 ). به نظر میرسد موضع ویگوتسکی کاملا مخالف موضع پِیاژه است: یادگیری، برای اینکه رشد اتفاق بیفتد عنصر ضروری است، در حالیکه پیاژه میگوید رشد، برای اینکه یادگیری صورت گیرد ضروری است. این دو موضع نظری تعارضهایی را بین رشد و یادگیری ایجاد میکنند که حل آنها نیازمند طراحی پژوهشها و آزمایشهایی ست که بتوان با استناد به نتایج آنها، به پایان بخشیدن به این مجادله نزدیکتر شد ( فلدمن و فولر، 1997 ).
حال که ادبیات تحقیقی رشد هیجانی کودکان، نقص در رشد هیجانی آنها را نشان می دهد ، آیا با استناد به نظریه ی یادگیری ویگوتسکی
می توان آموزشهای تنظیم هیجانی را به کودکان داد و به آنها کمک کرد به سطح بالاتری از رشد شناختی و هیجانی برسند؟ طبق شواهد پژوهشی اگر این آموزشها مفید باشند بایستی متوجه تغییراتی در رفتار اجتماعی کودکان باشیم.
اهمیت و ضرورت
دوره ی پیش دبستانی با پیشرفت های شناختی،حرکتی و زبانی فراوانی همراه است که اتفاقا مقارن با زمانی است که والدین انتظارات بیشتری برای استقلال رفتاری وهیجانی دارند (سیچتی ،گانیبان و بارنت[49]،1991؛کاپ[50] ،1989 ؛کاپ و نیوفلد[51]،2003 ؛به نقل از میرابل ،2010).
کسب مهارتهای شایستگی اجتماعی در طول کودکی اولیه موفقیت کودکان در موقعیتهای بیرون از خانه را افزایش می دهد. مهم تر اینکه،کودکانی که شایستگی اجتماعی را در طول دوره ی کودکی اولیه پرورش می دهند ممکن است با احتمال کمتری در معرض مشکلات رفتاری و هیجانی ( هم مشکلات درونی شده و هم بیرونی شده ) قرار بگیرند ( بلچمن ،تینزلی،کارلا و مک انرون[52]،1985 ؛اولسون و هوزا [53]،1993 ؛سانسون ،همفیل و اسمارت[54]،2004 ؛ به نقل از میرابل ،2010 ). به علاوه، معلوم شده است که شایستگی اجتماعی در ایجاد نگرش مثبت نسبت به مدرسه (لاد ،1990 ؛لاد ،بریک و بووش[55] ،1999 ؛ به نقل از بلیر و همکاران ،2004 ) و پیشرفت تحصیلی (کارلتون و ویسلر[56] ،1999؛ به نقل از بلیر و همکاران ،2004 ) نقش دارد.
آموختن تنظیم هیجان یکی از وظایف رشدی در دوران کودکی اولیه است (گرولینیک ،مک منامی و کوروسکی[57] ،2006 ؛کاپ ، 1989 ؛به نقل از فنگ[58] و همکاران ،2008 ). در طول روابط استرس آمیز ، مثل تعارض با همسالان،کودکان پیش دبستانی اغلب تنظیم هیجان و رفتار خود را مشکل می بینند ( دنهام،بلیر،دی مولدر،لویتس،ساویر[59]و همکاران،2003 ؛ به نقل از میرابل ،2010 ). ادبیات نظری و شواهد تجربی الگوهای ناسازگارانه ی تنظیم هیجان کودکان را با مشکلات درونی شده و بیرونی شده در سنین مدرسه و بعد از آن مرتبط می دانند (کالکینز[60] و دنهام،2000 ؛گیلیوم،شاو ،بک ،اسچونبرگ و لاکن[61]،2002 ؛کینان[62]،2000 ؛به نقل از میرابل، 2010؛ باکنر ،مزاکاپا و بیردسلی[63] ،2003، فوربس ،لین و کواکز [64]،2006؛ به نقل از فنگ و همکاران ،2008 ).
در مطالعه ی شایستگی اجتماعی پیش دبستانی ها ، مشخص شده است تنظیم هیجان برای ایجاد و نگه داری روابط مثبت با همسالان ضروری است (دنهام و همکاران ،2003). کودکانی که در تعاملات اجتماعی با همسالانشان رشد می کنند ، به ویژه آنهایی که در تعاملات منفی موفق می شوند ، به صورت موثری هیجان های خود را تنظیم می کنند ( دنهام ، بلیر ، اسمیت و دمولدر ،2002 ؛ به نقل از بلیر و همکاران ،2004 ).هم چنین معلوم شده است، تنظیم هیجان به عنوان یکی از تعدیل کننده های ارتباط اجتماعی است (اسمیت،2002 ؛به نقل از مک لم[65]، 2007)؛ در سازگاری و انطباق از عوامل ضروری است ( ریچارد[66] و گراس ،2001 به نقل از مک لم ،2007 ) به عنوان پایه ای برای پیوند بین شایستگی اجتماعی و تحصیلی و موفقیت در مدارس ابتدایی در نظر گرفته شده است (بلیر ،2003 ؛مستن و کوتسوورث[67] ،1998 ؛به نقل از مک لم ، 2007 ).
با توجه به شواهد پژوهشی بالا، انجام تحقیقاتی در زمینه ی آموزش تنظیم هیجان و کسب شایستگی اجتماعی در دوره ی پیش دبستانی برای تدوین برنامه های آموزشی مهد کودکها و مراکز پیش دبستانی ضروری می نماید. و همانطور که شواهد پژوهشی ارتباط تنظیم هیجان و شایستگی اجتماعی با مشکلات رفتاری و آسیب شناسی روانی را نشان داده اند،نتایج این پژوهش ها می تواند مورد استفاده ی درمانگران و مشاوران قرار گیرد.
هدف پژوهش
تعیین اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر شایستگی اجتماعی کودکان پیش دبستان
فرضیهی پژوهش
آموزش تنظیم هیجان در سنین پیش دبستانی تاثیر دارد.
متغیرهای پژوهش
متغیر مستقل : برنامه ی آموزش تنظیم هیجان
متغیر وابسته : شایستگی اجتماعی
تعریف مفاهیم پژوهش
الف : تعریف نظری:
تنظیم هیجان: فرایندهایی که افراد تحت تاثیر آنها مشخص میکنند که چه هیجانهایی را داشته باشند، چه وقت داشته باشند و چگونه آنها را تجربه و ابراز کنند (گراس ،1998 ).
شایستگی اجتماعی : شایستگی اجتماعی در کودکی اولیه به معنای توانایی کودک در درگیر شدن در تعاملات اجتماعی،به دستآوردن اهداف اجتماعی ،ایجاد و نگه داشتن روابط دوستی و به دست آوردن پذیرش همسالان تعریف شده است(روبین ،بوکوسکی و پارکر،2006؛به نقل از میرابل،2010).
ب : تعاریف عملیاتی :
تنظیم هیجان : در این پژوهش با استفاده از برنامه ی یادگیری Hearthsmart[68](2009)که مناسب کودکان سنین 3 تا 6 سال است به کودکان تنظیم هیجان آموزش داده می شود. سرفصل های این برنامه شامل ؛ آموزش ارتباط دهی بین جنبه های فیزیکی و هیجانی قلب، آموزش بازشناسی و درک هیجان ها، آموزش ابراز هیجان عشق و حمایت به خانواده و دوستان، یادگیری مهارتهای حل مسئله، و آموزش راهبردهای خود-تنظیمی هیجان می باشد .
شایستگی اجتماعی : در این پژوهش با استفاده از آزمون ارزیابی رفتار اجتماعی اقتباس از ویر و داوین [69]( 1980 ) که توسط جدیدی (1375) در ایران هنجاریابی شده است ، شایستگی اجتماعی کودکان در دو مرحله ی پیش از آموزش و پس از آموزش ، توسط مربیان سنجیده می شود.
تحقیق میچلسون و همکاران (1998) نشان میدهد که هموارسازی سود بر بازده آتی سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازار به سودهای هموار پاسخ مثبت نشان می دهد. بازده سهام به تنهایی دارای محتوای اطلاعاتی برای سهامداران بوده و برای ارزیابی عملکرد مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از عواملی که میتواند همبستگی میان هموارسازی سود و بازده جاری سهام را تغییر دهد، عدم اطمینان محیطی است که مبنای اصلی این تحقیق میباشد. عدم اطمینان محیطی تغییر در پدیده های اطراف سازمان می باشد که متشکل از عواملی مانند دولت، رقبا، تکنولوژی، عرضه و تقاضای نیروی کارف مشتریان و ارباب رجوع می باشد، که باعث نوعی ناتوانی در پیش بینی نتایج احتمالی یک تصمیمی شود. (حبیب و همکاران، 2011) .

سود ناشی از فعلیتهای غیر عادی و غیرمترقبه نباشد از پایداری بیشتری برخوردار است. به عبارت دیگر قابلیت دوام و تکرار پذیری سود به عنوان پایداری سود تعریف میشود.تحلیل گران مالی و سرمایه گذاران در تعیین جریانهای نقدی آتی به رقم سود حسابداری به عنوان
تنها شاخص تعین کننده توجه نمی کنند، بلکه برای آنها پایداری سود و تکرار پذیر بودن سود گزارش شده بسیار مهم است(ناظمی و خواجوی، 1384). تای در تحقیق خود به این نتیجه رسید که پایداری سود شرکتهایی که در گذشته اقدام به هموارسازی کرده اند، پایین میباشد. بنابر این این تحقیق به دنبال تعین این موضوع است که پایداری سود در شرکتهایی که در گذشته اقدام به هموارسازی سود کرده اند تحت شرایط عدم اطمینان محیطی چگونه می باشد.

آموزش هایی که در سازمان های مختلف ارائه می شود می توان در دو طبقه کلی قرار داد: الف) آموزش قبل از خدمت ب) آموزش ضمن خدمت. آموزش قبل از خدمت عبارت است از آن نوع آموزشی که قبل از ورود یا استخدام فرد در سازمان به وی ارائه می شود این نوع آموزش ها عمدتا بر اساس مسائل و مشکلات سازمانی طراحی و اجرا نمی شود بلکه هدف تربیت نیروی انسانی مورد نیاز مشاغل مختلف سازمان می باشد (فتحی واجارگاه،1387: 4). اگر چه در بیشتر موارد در هنگام ورود به سازمان، آموزش های رسمی و نظامداری را از طریق دانشگاه ها یا مؤسسات آموزش عمومی پشت سر گذاشته اند، به علت کلی بودن نوع آموزش ها و نیز ماهیت مشاغل که نوعاٌ نیازمند تخصص و خبرگی ویژه ای است، در هنگام اشتغال، افراد نیازمند گذراندن آموزش های خاصی می باشند؛ به عبارت دیگر همگام با استخدام فرد در سازمان، ماهیت مشاغل، وظایفی که فرد باید در شغل مورد تصدی انجام دهد، ابزارها و وسایل ضروری برای اجرای کار و روش های انجام دادن امور مستلزم آن است که فرد درباره نحوه ی اجرای وظایف محوله، آموزش های ویژه ای را دریافت کند. بنابر این آموزش ضمن خدمت از لحاظ سازمانی به آن نوع آموزشی اطلاق می شود که عموماٌ پس از استخدام فرد در سازمان صورت می پذیرد (فتحی واجارگاه،1390 :5). در پژوهش حاظر دسته دوم، یعنی آموزش های ضمن خدمت، مد نظر می باشد.
آنچه در جامعه اطلاعاتی به خصوص در بخش آموزش و پرورش مورد تاکید است، صرف سرمایه گذاری و کاربرد سخت افزاری و ابزار گونه فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و استفاده از آن برای انبار کردن اطلاعات نیست، بلکه مساله مهم و اساسی توانمند سازی دانش آموزان در برگزیدن و انتخاب اطلاعات مورد نیاز است. این وظیفه اصلی و مهم معلمان است که دانش آموزان را آماده مواجه با فناوری های جدید کنند (کاستلر[1]، 1995).
فناوری اطلاعات، واسطه ای است که امکان بیان طیف گسترده ای از اطلاعات، اندیشه ها، مفاهیم و پیام ها را فراهم می کند. این پدیده به دلیل برخورداری از ویژگی های متفاوت، دارای تعاریف گوناگونی است. فناوری اطلاعات به مجموعه ای از ابزارها و روش های اطلاق می شود که به نحوی اطلاعات را در اشکال مختلف، جمع آوری، ذخیره، بازیابی، پردازش و توزیع می کند. فناوری اطلاعات در جهت گسترش توانمندی های اندیشه انسان تکوین یافته است. اصطلاح فناوری اطلاعات را میتوان از دو دیدگاه، مورد مشاهده قرار داد: از دیدگاه اول، اصطلاح فناوری اطلاعات برای توصیف فنونی به کار می رود که ما را در ضبط، ذخیره سازی، پردازش، بازاریابی، انتقال و دریافت اطلاعات یاری می دهد. از دیدگاه دوم، فناوری اطلاعات به مجموعه ای از ابزارها و روش ها گفته می شود که برای تولید، پردازش و عرضه ی اطلاعات به کاربر انسانی به کار می رود (محمودی، 1386).

هرگز نمی توان ادعا کرد که آموزش به خودی خود سودمند است، مگر از آموزش های ارائه شده ارزشیابی به عمل آید. تردیدی نیست که برنامه های آموزشی از نظر کیفیت تفاوت های زیادی با هم دارند، متاسفانه شمار اندکی از این برنامه ها به طور جامع ارزشیابی می شوند. یکی از مسائل عمده در سازمانهای دولتی، صنعتی و سازمان های دیگر، جدی نبودن کارکنان و مدیران در امر آموزش، ارزشیابی نامناسب از دوره ها و در نتیجه عدم ارائه بازخورد مناسب از نتایج آموزش می باشد و نهایتا به هنگام ضرورت پیگیری لازم معمول نمی گردد (ابطحی، 1379).
بیشتر مدل های ارزشیابی مشهور در سال های گذشته بر اساس الگوی ارزشیابی آموزش چهار سطحی که اولین بار توسط کرک پاتریک (1959) ارائه شده بود، بنا نهاده شده است (کافمن[2]، 1995).
این الگو به عنوان الگوی جامع، ساده و عملی برای بسیاری از موقعیت های آموزشی توصیف شده بود و به وسیله بسیاری از متخصصان به عنوان معیاری در این حوزه شناخته می شود. کرک پاتریک ارزشیابی را به عنوان تعیین اثربخشی در یک برنامه آموزش تعریف کرده و فرایند ارزشیابی را به چهار سطح یا گام تقسیم می کند (مک نیل[3]، 2002).
به عقیده کرک پاتریک چهار سطح مدل او، یک چارچوب منطقی را برای ارزشیابی فراهم می کند او این الگو را در یک هرم منظور داشته و بیان می دارد که هر چهار سطح ارائه شده در الگوی او مهم هستند و نباید نادیده گرفته شوند. زیرا می توان از طریق سنجش نتایج هر سطح تفسیر مطمئنی از سطوح دیگر این مدل داشته باشیم (سالواتور[4]، 1998). به اعتقاد او برنامه های آموزشی را می توان با استفاده از چهار مرحله مورد ارزشیابی قرار داد:
– واکنش: که به منظور عکس العملی است که شرکت کنندگان دریک برنامه آموزشی در مورد آن برنامه آموزشی از خود نشان می دهند.
– دانش: که به منظور میزان فراگیری مهارت ها، تکنیک ها و حقایقی است که در رفتار شرکت کنندگان حاصل شده است.
– رفتار: منظور، نحوه انجام دادن وظایف شغلی و بررسی میزان تغییرات است که رفتار شرکت کنندگان حاصل شده است.
– نتایج: بررسی اثر دوره در مورد عواملی از قبیل کاهش هزینه ها، بهبود کیفیت، کاهش ضایعات، کاهش کمک کاری ها و غیره می باشد (فتحی واجارگاه،1390).
لذا در این پژوهش، پژوهشگر سعی دارد تا با استفاده از چهار سطح الگوی ارزشیابی مدل کرک پاتریک به بررسی اثربخشی آموزش های ضمن خدمت فاوا معلمان دوره متوسطه شهرستان ملایر پرداخته و در پایان راهکارهای برای استفاده مناسب از فناوری اطلاعات و ارتباطات برای معلمان دوره متوسطه ارائه دهد.
1-آیا برنامه درسی مقصودی را كه به خاطر آن الگو پردازی شده است، برآورده میسازد؟ آیا این مقاصد روایی دارند؟
2-آیا برنامه درسی برای گروه معینی از فراگیران كه برایشان مورد استفاده قرار گرفته، مناسب است؟
3-آیا مدلهای آموزشی انتخاب شده به هدفهای مورد جستجو بهترین انتخاب است؟ (خوی نژاد، 1377).
ارزشیابی برنامه درسی عبارت است از فرایند بررسی ارزش و شایستگی برنامه درسی. بررسی و مطالعه ارزش و شایستگی هم شامل عناصر و جنبههای خاص برنامه درسی و هم كل برنامه درسی میشود. برنامهریزی درسی، نیازمند بررسی و كنترل كیفیت میباشد. لذا ضروری است با بررسی تمام ابعاد و عناصر برنامههای درسی، اصلاحات لازم در برنامه درسی و یا اجزای آن صورت پذیرد.
ارزشیابی از برنامه درسی فرایندی مداوم و مستمر است كه از ابتدا تا پایان برنامه درسی انجام میپذیرد. در فرایند شكلگیری مفهوم برنامه درسی، صاحبنظران تربیتی جهت تبیین برنامه درسی، عناصر و مؤلفههای آن را مورد توجه قرار دادهاند. (تایلر، 1949) برنامه درسی را، تعیین هدف، محتوا، روش و ارزشیابی میداند. (زایس، 1976، به نقل از مهدیزاده، شفیعی، 1388) در تبیین برنامه درسی به عناصر، هدف، محتوا، فعالیتهای یادگیری و روشهای ارزشیابی اشاره دارد. (كلاین،1991) نه عنصر: اهداف، محتوا، راهبردهای یاددهی-یادگیری، فعالیتهای یادگیری، مواد و محتوای آموزشی، ارزشیابی، گروهبندی، زمان و فضا یا مكان را به عنوان عناصر برنامه درسی مطرح میكند.
بررسی تاریخچه ارزشیابی، مبین آن است كه الگوهای متعددی در تمامی زمینهها به ویژه ارزشیابی آموزشی، ظهور كرده است. در پژوهش حاضر از بین الگوهای ارزشیابی، الگوی CIPP به كار گرفته شده است كه یكی از اثر گذارترین الگوهای نظاممند است و در دههی 1970 توسط استافلبم در مركز مطالعات ارزشیابی دانشگاه اوهایو امریكا طراحی گردیده است. این الگو در ارتباط با مفاهیمی است كه ریشه در هدفها، آزمونها و طرحهای تجربی دارد و در آن ارزشیابی عبارت از«فرایند تعیین كردن، بهدست آوردن و فراهم ساختن اطلاعات توصیفی و قضایی در مورد ارزش و مطلوبیت هدفها، طرح، اجرا و نتایج؛ به منظور هدایت تصمیمگیری، خدمت به نیازهای پاسخگویی و درك بیشتر از پدیدههای مورد بررسی» است. ویژگی متمایز كنندهی این الگو، خدمت به تصمیمگیریهای منطقی و ارزیابی همهی مراحل ایجاد برنامه است. این الگو چارچوبی جامع به منظور هدایت ارزشیابی برنامهها، پروژهها، محصولات، مؤسسات و سیستمها میباشد، از اینرو بعنوان مبانی نظری پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است.
همچنین كیفیت به معنای انطباق و تناسب ویژگیهایها با معیارها است (سینك، 1985). كیفیت آموزشی را میتوان در رابطه با ویژگیهایی از بروندادهای آموزشی، پیشرفت تحصیلی فراگیران در قالب ضوابط برنامه درسی، میزان موفقیت نظام آموزشی در دستیابی به اهداف، و میزان تناسب آنچه كه تدریس و آموخته میشود با نیازهای حال و آینده فراگیران، با توجه به شرایط خاص آنان و چشمانداز آینده، توصیف كرد. كیفیت در نظام دانشگاهی به«مجموعه ویژگیهای دانشآموختگان، آثار علمی منتشر شده، و خدمات تخصصی عرضه شده بوسیله اعضاء دانشگاه، كه توانایی نظام را در برآوردن خواستههای بیان شده، یا اشاره شده، نمایان كند» اشاره میكند (بازرگان،1376). لذا كیفیت در آموزش عالی مفهومی چند بعدی است كه به میزان زیادی به وضعیت محیطی نظام دانشگاهی با شرایط و استانداردهای رشته دانشگاهی بستگی دارد. جهت تعیین كیفیت درونی یك سیستم دانشگاهی، به بررسی مطلوبیت و وضعیت عناصر و مؤلفههای نظام آموزشی در جهت تحقق اهداف پرداخته میشود. در سیستم دانشگاهی، یادگیرنده در زمره مشتری اولیه محسوب میگردد و میزان رضایتمندی استفاده كننده از محصولات بیانگر مطلوبیت عناصر نظام آموزشی برای مشتریان داخلی است (رامسدن، 1998). جهت بهبود كیفیت برنامههای
دانشگاهی، بایستی به كیفیت مؤلفههای نظام آموزشی و یادگیری فراگیرندگان توجه شود و الزام و تعهد نسبت به كیفیت باید جزء اولین نقش هر رهبر آموزشی باشد.
برنامهریزی درسی به مجموعه فهرست موضوعاتی كه بایستی مورد مطالعه قرار گیرد، به مطالب ارائه شده از سوی معلم و یا شیوه ارائه مطالب محدود نمیشود، بلكه همه تجربیات برنامهریزی شدهای است كه به منظور دستیابی به اهداف یادگیری فراگیر، به او ارائه میشود (ایبل، 2005). برنامه درسی بایستی مدرسین دانشجومعلمان را ترغیب كند تا: در زمینه تدریس خود پژوهش كنند؛ در گروههای بحث شركت كرده و با متخصصان ارتباط برقرار نمایند؛ در كلاس درس بین محیطهای یادگیری بیرونی و درونی پیوند برقرار كنند؛ از فرایندهای یادگیری دانشجو معلمان بازخوردهایی را به آنها منعكس كنند؛ و به شهود و الهام بعنوان منبعی عمده برای یادگیری توجه نمایند (منگز،1994). دانشجو معلمان، یادگیرندگان بزرگسال هستند و تجربیات زندگی این فراگیران منبع خوبی برای یادگیری فعلی و تدریسشان در آینده است (گریفاین ، 1999). مدرسین دانشجومعلمان بایستی صلاحیتهای لازم را در زمینه تئوریهای آموزش و عمل آموزش كسب كنند و بین تئوریهای علمی آموزشی و عمل آموزشی ارتباط برقرار سازند. مدرسین، دانشجو، معلمان، فقط معلم نیستند، بلكه كاركردی در نقش مدلهایی برای تدریس هستند (كورتجن ،2000).
اثربخشی تدریس دانشگاهی در گرو آگاهی مدرسان و رهبران آموزشی از هدفها و ساختار، روشهای تدریس، ارزیابی، مسئولیتپذیری و بهبود آموزشی است (رامسدن، 1998). مدرسین دانشجو معلمان، بایستی توجه داشته باشند كه: از منابع اصلی استفاده كرده، تجربیات و متنهای علمی را با یكدیگر پیوند دهند تا فراگیران برای یادگیری فعالانه درگیر شوند؛ افكار و ایدههای چالش برانگیز را تحریك كرده و از حل مسأله استفاده كنند تا دانش نظری و مهارتهای فراگیرندگان عمیقتر شود؛ بخش سنجش فرآیند به وجود آید تا بدین طریق مسئولیت فراگیرندگان در فرایند یادگیریشان تقویت شود (لانبرگ، 2002). خلاصه اینكه نقش معلم در هر نظام آموزشی، راهنمای دانش آموزان در امر یادگیری است. معلم میكوشد تا راه چگونه آموختن را به یادگیرنده نشان دهد. معلم باید به مدد مطالعات و تجربیات مستمری كه در حین كار بهدست میآورد، تواناییهای لازم را كسب كند تا بتواند به نحو شایستهای نقش تخصصی خود را ایفا نماید. مدرسین دانشجو معلمان بایستی در عین حالی كه شایستگیهای علمی را در دانشجو معلمان توسعه میدهند، باید این شایستگیها را در عملكرد آموزشی خودشان نیز نشان دهند (كالدره ، 1981، به نقل از مهدیزاده، شفیعی، 1388).
بنابراین، ارزشیابی از برنامه درسی باید جهتگیری صریح ارزشی داشته باشد و طراحی آن با هدف کمک به ارتقای علمی و بهبود برنامهها از طریق خود ارزشیابی صورت پذیرد و نخستین گام پس ایجاد هر گونه تغییر در ساختار و اهداف جدید یک دانشگاه برای گرفتن بازخورد مناسب و اصلاح نواقص موجود، جهت اینکه بتواند پاسخگوی معیارهایی که بر اساس آن، این ساختار جدید طراحی گردیده، باشد. بدین ترتیب مسأله اساسی پژوهش حاضر ارزشیابی برنامه درسی دانشگاه فرهنگیان (پردیسهای استان سیستان و بلوچستان) بر اساس اسناد بالا دستی، میباشد و این پژوهش بر اساس 9 عنصر انتخابی از برنامه درسی (محتوا، اهداف، فرآیند یاددهی– یادگیری، استفاده از فنآوری اطلاعات و ارتباطات در تدریس، دورههای کارورزی دانشجو معلمان، تعامل مستمر دانشجو معلمان و اساتید با مراکز علمی و پژوهشی، شیوه تعیین صلاحیت و جذب دانشجو معلمان، مشارکت اساتید در تولید برنامه درسی و فرآیند ارزشیابی از آموختههای دانشجو معلمان) صورت بندی شد.
در دنیای امروز و در بستر جهانی شدن اقتصاد، كه تقسیم كار و تخصصی شدن تولید كالاها در مناطق مختلف جهان از نتایج آن است،تجارت بین الملل به یكی از راهكارهای اساسی دولت ها برای برآورده ساختن نیازهای كشورشان تبدیل شده است.

برای نیل به این مهم، در سال های واپسین هزاره دوم، در امتداد مذاكرات ادواری گات، سازمانی تشكیل شد،تحت عنوان سازمان جهانی تجارت، كه هدف آن :آزاد سازی تجارت در روابط كشورهای مختلف بود.
در راستای برآورده ساختن این هدف، سازوكارهای مختلفی به كار گرفته شده واصولی بر این سازمان حاكم گردیده است. اصول حاكم بر این سازمان یعنی : اصل عدم تبعیض ، اصل آزاد سازی تجاری، اصل شفافیت، اصل تجارت عادلانه یا منصفانه واصل حفظ رفتار متفاوت و ویژه با كشورهای در حال توسعه، از اصول پایه ای این سازمان می باشند.
كشورهای عضو این سازمان ، باید از تعرفه های گمركی به عنوان تنها عامل كنترل تجارت خارجی استفاده كنند. از این رو، موانع غیر تعرفه ای غیرضروری به صورت گام به گام حذف می شوند و موانع ضروری ،حتی الامكان به تعرفه تبدیل می گردند. در ادامه نیز تعرفه ها كاهش یافته و در نهایت تثبیت می گردند، با این هدف كه دولت ها نتوانند با اقتضاء شرایط، آن ها را افزایش دهند. این امر منجر به اجرای تمامی اصول پیشگفت و نیل به اهداف سازمان می گردد.
گمرك به عنوان یكی از كهن ترین سازمان ها و نهادهای اجتماعی، از ابتدای شكل گیری گات و در طول تمامی مذاكرات ادواری آن نقش كلیدی به عهده داشته است. این نقش كلیدی، ماحصل تغییر نگرش به نقش در آمد زدایی گمرك برای دولتهاست. تعرفه ها، در حقیقت ابزاری با مأخذ حكومتی، دردست دولتها هستند،كه سازمان جهانی تجارت برای اولین بار،از آن ها به عنوان ابزاری تسهیل كننده در تجارت بین الملل استفاده نمود.

با بررسی اصول، اهداف و كاركردهای سازمان جهانی تجارت، می توان این سازمان را به عنوان اصلی ترین اداره كننده تجارت بین الملل در سطح جهان برشمرد. این كاركرد، در حقیقت محصول اراده جمعی ای است،كه خالق این سازمان و اعطا كننده قدرت به آن بوده اند. ابعاد قدرت اعطایی توسط این اراده جمعی تا حدی وسیعی است، كه امروزه می توان عضویت در این سازمان را، به معیاری جهت بررسی میزان توسعه یافتگی اقتصادی و تجاری كشورها،تعبیر نمود.
نظام گمركی در مسیر تجارت جهانی می تواند نقش دو گانه ای داشته باشد، این نظام از یك طرف با اعمال محدودیت های متعدد، با تصور در امد زدایی و حمایت از تولیدات داخلی، می تواند محدود كننده تجارت جهانی باشد و از طرف دیگر، با پیاده كردن نظام تعرفه ای قاعده مند به جای محدودیت های مقداری، محدودیت های سرزمینی ،نظام متزلزل و دلبخواهانه تعرفه ای نقش گسترش دهنده و تسریع كننده در تجارت جهانی داشته باشد.
درعرصه بین المللی و در شرایطی كه پیشرفت های بدون وقفه در زمینه های مختلف علمی و صنعتی دائماً در ایجاد تغییر در روابط اقتصادی، سیاسی، علمی و……… است، گمرك به عنوان یك سازمان دو بعدی از یك سو مسئول اجرای قوانین و مقررات پیچیده حاكم بر تجارت خارجی است و از سوی دیگر با توجه به الزامات موجود در تجارت بین الملل و استانداردهای جهانی در رابطه با ساده سازی رویه ها و تشریفات گمركی باید تلاش خود را در جهت ایجاد تسهیلات تجاری به منظور افزایش كارایی نظام گمركی، حفاظت از بهداشت و سلامت جامعه،رعایت حقوق مالكیت فكری، مبارزه موثر با قاچاق مواد مخدر، كالا وتخلفات گمركی و توسعه همكاری در سطح بین المللی با سازمان هایی مانند تجارت جهانی بنماید.
ایفای نقش گمرك در حمایت از صنایع داخلی (اعم از كشاورزی و تولید ماشین آلات صنعتی و قطعات و لوازم یدكی و مواد اولیه و صنایع پتروشیمی) با برنامهریزیهائی كه دولت در این زمینه به كمك آمار و اطلاعات دقیق و هماهنگ شده از كلیه امكانات مینماید، با وضع مقررات و ضوابط ناظر بر واردات و صادرات كشور، اعمال میگردد. حقوق گمركی، از طریق مجلس و یا رأساً به عنوان سود بازرگانی توسط دولت، تجدید واردات بعضی كالاها و همچنین ممنوعیت صدور بعضی از انواع مواد اولیه یا محصولات كشاورزی و یا صنعتی، از جمله ابزار مناسب ساخت و پرداخت بنیه اقتصاد كشور بشمار میرود، كه در همه این احوال به عنوان «مقررات عمومی صادرات و واردات» جهت اجرا و اقدام در اختیار سازمان گمرك گذاشته میشود.
تشویق صادرات و تولید جهت اشتغال در داخل كشور و تحصیل ارز ، از جمله جهات دیگر، در معرض نقش اقتصادی گمرك است كه ممكن است مستقیم و یا غیرمستقیم با اعطاء امتیازات ویژه و كمكهای مادی دولت به صادركنندگان و یا اعمال سیاستهای گمركی به صورت حمایت از صنایع تولیدات داخلی در خصوص آنان و به منظور نیل به هدف اقتصادی آن از طریق گمرك اعمال و اجرا شود.
افزایش حجم تجارت جهانی در طول چند دهه گذشته تأثیر به سزایی بر حجم عملیات گمرک در زمینه ترخیص کالا داشته است.باید در نظر داشت افزایش حجم کالاها سبب شده که محدوده کالاهایی که گمرکات به کنترل آنها عادت کرده بودند نیز به شدت تغییر کند بهطوری که ساخت یک کالا با توجه به ترکیب آن و نیز تعیین تعرفه آن، کارشناسان را با مشکلات و مسائل عدیدهای مواجه میسازد.در این ارتباط تأثیر در ترخیص کالاها،بنادر،فرودگاهها و انبارها را با حجم انبوهی از کالاهای ترخیص نشده، متروکه یا رسوبی مواجه خواهد ساخت که باعث افزایش زیان خواب سرمایه میشود. بهعلاوه حجم جابجایی کالاها بهوسیله هواپیما هم اثرات خاص خود را بر گمرکات داشته است.بازرگانان میتوانند کالاهایشان را از دورترین نقاط در مدت کوتاهی به نقطه دیگر منتقل کند.