در سال 2000 یک آدیپوکین جدید به نام واسپین که به خانواده برتر سرپینها[10] تعلق داشت از بافت چربی احشایی جدا شد. واسپین (مشتق از بافت چربی احشایی سرین بازدارنده پروتئاز) آدیپوسایتوکین جدیدی است که از بافتهای چربی سفید احشایی موش صحرایی یک مدل حیوانی مبتلا به دیابت نوع 2 مشتق شده است (هیدا و همکاران، 2005). واسپین دارای خواص متعدد فیزیولوژیکی مانند بهبود تحمل گلوگز، افزایش حساسیت به انسولین، کاهش قند خون، کاهش مصرف غذا و همچنین به عنوان یک ضد التهاب در مطالعاتی که در محیط آزمایشگاه انجام شده است، میباشد (وادا، 2008؛ برونتی و همکاران، 2011). نتایج مطالعات بالینی نشان میدهد افزایش سطح واسپین در خون با چاقی و مقاومت به انسولین ارتباط دارد (تل و همکاران، 2008؛ گولکلیک و همکاران، 2009). واسپین نقش محوری در پاتوژنز بیماری کبد چرب غیرالکلی (NALFD) دارد. نه فقط به عنوان تنظیم کننده حساسیت به انسولین بلکه به عنوان واسطههای فرایندهای التهابی عمل میکند. شواهد نشان میدهد شیوع بیماری کبد چرب غیرالکلی به طور مداوم در حال افزایش است که به دلیل افزایش روزافزون چاقی است. (دیواناگام و همکاران، 2009)، مقاومت به انسولین کبدی و عضلانی را در نوجوانان مبتلا به کبد چرب غیرالکلی (NALFD) و نوجوانان سالم که وزن و سن یکسانی داشتند، اندازهگیری کردند. در نتیجه پیبردند که مقاومت به انسولین در نوجوانان با NAFLD به طور مستقل از شاخص توده بدن (BMI) آنها افزایش یافته بود. همچنین پژوهشها نشان میدهند آمادگی جسمانی در سطح بالا، باعث کاهش فعالیت واسپین میشود در حالی که فعالیت ورزشی در افراد غیرورزشکار باعث افزایش غلظت سرم واسپین میشود (ودا[11]، 2008). در مقابل در پژوهشی که بر روی 36 سر موش به دنبال 4 هفته تمرینات مقاومتی در موشهای صحرایی غیردیابتی انجام شد، مشخص گردید سطح واسپین سرمی به طور معنیداری کاهش مییابد اما در گروه دیابتی که تمرین داشتند سطح واسپین کاهش پیدا نمیکرد. از این رو میتوان چنین استنباط کرد که تمرینات مقاومتی، تاثیر متفاوتی بر سطوح واسپین سرمی گروههای دیابتی و غیردیابتی موشهای صحرایی میگذارد (صفرزاده و همکاران، 1391). از طرفی دیگر در پژوهشی که بر روی 10 زن انجام گرفت مشخص گردید به دنبال اجرای یک تمرین مقاومتی یک روزه، در سطوح واسپین و گلوکز هیچ تغییر عمدهای به وجود نمیآید اما در مقابل سطوح انسولین به طور معنیداری افزایش مییابد و همچنین باید گفت سطوح واسپین با گلوکز و انسولین همبستگی معناداری نداشت و این بدان معنی است که یک دوره تمرین قدرتی یک روزه تاثیری بر روی غلظت واسپین ندارد و این احتمال وجود دارد که واسپین تنظیم کننده مهمی برای گلوکز نباشد (قهرمانی و همکاران، 2012). بنابراین هورمون واسپین ممکن است با حساسیت به انسولین رابطه داشته باشد و بتواند با ایجاد تغییر در سطح آن، میزان مصرف گلوکز را از طریق تغییر در مقاومت به انسولین و یا حساسیت به انسولین تغییر دهد.
از طرف دیگر کمرین، ادیپوکینی میباشد که در سال 2007 کشف شده است و مشخص گردید از 131 تا 137 اسید آمینه تشکیل شده است. به طور عمده، جایگاه اصلی این ادیپوکین در بافت چربی است. بررسیها نشان میدهد کمرین در بافت چربی موشهای چاق افزایش مییابد. علاوه بر این در افراد چاق و دیابتی نیز کمرین افزایش پیدا میکند. در مجموع کمرین در نفوذ ماکروفاژها به درون بافت چربی که ممکن است باعث توسعه التهاب و مقاومت به انسولین شود، نقش مهمی را میتواند ایفا کند. همچنین مشاهده شده است این هورمون میتواند در بیماریهای خود ایمنی، آرتریت روماتوئید، بیماریهای التهابی روده، سرطان تخمدان و بیماری کبد چرب غیرالکلی تاثیرگذار باشد. نتایج مطالعات نشان میدهد بین کمرین و شاخص سندروم متابولیکی ارتباط وجود دارد. در این تحقیقات بین شاخص توده بدنی، دور کمر، فشار خون، تریگلیسرید، کلسترول، لیپوپروتئین با چگالی پایین و سطوح کمرین همبستگی مثبت ولی بین سطوح لیپوپروتئین با چگالی بالا و ادیپونکتین و کمرین همبستگی منفیای وجود دارد. صارمی و همکارانش اثر ۱۲ هفته تمرین قدرتی بر سطح سرمی كمرین، پروتئین واكنشگر C و فاكتور نكروز تومور آلفا در افراد مبتلا به سندروم متابولیك را مورد بررسی قرار دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که 12 هفته تمرین قدرتی موجب بهبود شاخصهای قلبی و متابولیکی در افراد مبتلا به سندروم متابولیک میشود و این بهبود با کاهش سطح کمرین و CRP همراه است. ریما[12] و همکارانش نیز اثر ورزش و کاهش وزن بر سطوح کمرین و بیان بافت چربی در 740 نفر از افراد چاق را در 12 هفته فعالیت ورزشی با رژیم غذایی مشخص مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه دست یافتند که کاهش سطوح کمرین ممکن است به بهبود حساسیت به انسولین و کاهش قابل توجه وزن کمک میکند. در مقابل در پژوهشی که (حقیقی و همکاران، 1390) بر روی بیماران سندرم تخمدان پلیكیستیك PCOS)) انجام دادند، مشاهده کردند که سطح هورمون كمرین در سرم بیماران PCOS نسبت به گروه شاهد که دارای BMI مشابه بودند، افزایش قابل توجهی پیدا میکند. براساس یافتههای این پژوهش، تغییرات كمرین میتواند در تشخیص مكانیسم اختلال مذكور و یافتن راهكارهای درمانی جدید موثر واقع شود.
با توجه به اهمیت این دو هورمون بهعنوان عوامل احتمالی در پیشگیری و یا هشدار دهنده بیماریها، فرایندهای متابولیکی و عملکردهای دستگاههای مختلف بدن که در بالا بیان شد و نتایج متناقض تحقیقات انجام شده در این زمینه، بهنظر میرسد انجام پژوهش حاضر ضروری میباشد. در پژوهش حاضر، محققان بهدنبال پاسخ به این سوالات هستند که آیا تمرینات هوازی شدید تاثیری بر سطوح پلاسمایی واسپین دارد؟ آیا تمرینات هوازی شدید تاثیری بر سطوح پلاسمایی کمرین دارد و آیا بهدنبال هشت هفته تمرینات هوازی شدید، رابطه معناداری بین تغییرات واسپین و کمرین وجود دارد؟ بنابراین هدف کلی از انجام پژوهش حاضر، بررسی تاثیر هشت هفته فعالیت هوازی با شدت زیاد بر سطوح پلاسمایی واسپین (Vaspin) و کمرین (Chemerin) در موشهای ماده نژاد اسپراگوداولی است.
1-3- ضرورت و اهمیت تحقیق
در طول دههی گذشته، چاقی به طور فزایندهای شیوع یافته و در حال حاضر یكی از جدیترین مسائل مربوط به سلامت عمومی است. سندروم متابولیك یا سندروم مقاومت به انسولین، یك اختلال متابولیكی است كه توسط حضور چندین عامل خطرزای بیماریهای قلبی – عروقی از جمله چاقی شكمی، افزایش چربی خون، فشار خون بالا و مقاومت به انسولین مشخص میشود. سندروم متابولیك و دیابت نوع ۲، مهمترین عوامل خطرزای مرتبط با بیماریهای قلبی – عروقی در افراد چاق هستند. البته سازوكارهایی كه توسط آنها سندروم متابولیك در افراد چاق گسترش مییابد به خوبی روشن نیست. بنابراین بررسی برخی از هورمونهایی که به عنوان عوامل تاثیرگذار یا پیشآگهی (پرگنوزی) در پیشگیری و یا هشدار دهنده بیماریها، فرایندهای متابولیکی و عملکردهای دستگاههای مختلف بدن محسوب میشوند، ضروری است.
در گذشته باور بر این بود كه بافت چربی یك بافت بیاثر است و تنها به صورت ذخیره كنندهی تریگلیسریدها عمل میكند اما در حال حاضر به خوبی نشان داده شده است بافت چربی برخی از پروتئینهای فعال زیستی – كه به طور كلی آدیپوكینها نامیده میشوند – ترشح میكند و از این راه در هموستاز انرژی (مانند :آدیپوكین لپتین) و التهاب سیستمیك (مانند: TNF-α) نقش ایفا میكند كه به نظر میرسد در بیماریزایی
سندروم متابولیك، نقش كلیدی دارند (صارمی و همکاران، 1389). بنابراین باید گفت بافت چربی به عنوان یك سیستم هورمونی فعال علاوه بر ایفای نقش در ذخیره انرژی، دركنترل متابولیسم بدن نیز شركت میكند .آدیپوكینها، پروتئینهای ترشح شده از بافت چربی هستند كه این نقش را به عهده دارند (حقیقی و همکارانش، 1391). شواهد اخیر پیشنهاد میكند كه چاقی، به ویژه چاقی احشایی، با وضعیت التهاب مزمن، توسط سطح نشانگرهای التهابی اینترلوکین6، فاکتور نکروز تومور آلفا و پروتئین واکنشگرC همراه است. در واقع التهاب مزمن، در افراد چاق مهمترین عامل مرتبط كنندهی افزایش تودهی بافت چربی و مقاومت به انسولین عنوان شده است، زیرا TNF-α، IL-6، واسپین و کمرین كه واسطههای شیمیایی ترشح شده از بافت چربی هستند، واسطههای مهم ایجاد مقاومت به انسولین در افراد چاق نیز میباشند (صارمی و همکاران، 1389).
با توجه به اینکه دو هورمون واسپین و کمرین در سالهای اخیر کشف شده است، پژوهشهای ورزشی محدودی در این زمینه انجام شده است. علاوه بر این، هنوز یک نتیجه قطعی در ارتباط با پاسخ این دو هورمون به فعالیت ورزشی نیز مشخص نشده است چرا که نتایج این پژوهشهای، متناقض میباشد. (یونگ و همکاران، 2011) نشان دادند واسپین در سلولهای اندوتلیال عروقی نقش حفاظتی دارد. ممکن است واسپین در کاهش گرفتگی شریانهای ناشی از سندرم متابولیک نیز نقشی اساسی داشته باشد. در مقابل پایینتر بودن سطح سرمی واسپین در بیماران دیابتی نوع ۲ مبتلا به عوارض ریزعروقی (نوروپاتی، رتینوپاتی و نفروپاتی) در مقایسه با بیماران بدون این عوارض حاکی از تاثیر این ادیپوکین در اختلالات متابولیکی میباشد (گالسیک[13] و همکاران، 2009). در همین زمینه در پژوهشی که بر روی 16 سر موش با یك برنامه تمرین 4 هفتهای انجام شد، مشخص گردید سطوح سرمی واسپین در گروه تجربی در مقایسه با گروه شاهد به طور معناداری پایینتر بوده است و این نتایج نشان میدهد تمرینات مقاومتی میتواند باعث كاهش سطوح سرمی واسپین همراه با كاهش سطوح شاخصهای التهابی دیگر شود. باید توجه داشت كاهش سطوح سرمی واسپین ممكن است، پاسخی تعدیلی به بهبود حساسیت انسولینی و كاهش سطوح شاخصهای التهابی در موشهای صحرایی تمرین كرده گردد (صفرزاده و همکاران، 1391). در مقابل در بافت چربی موشهای چاق نیز گزارش شده است بر اثر درمان با واسپین نوترکیب، حساسیت انسولینی افزایش مییابد که در همین ارتباط براساس یافتههای (یان و همکاران، 2008) میتوان چنین فرض نمود افزایش غلظت سرمی واسپین موشهای صحرایی دیابتی که بهدنبال تمرینات مقاومتی رخ میدهد، در افزایش حساسیت به انسولین موثر است. در پژوهشی که با هدف انجام 12 هفته تمرین ایروبیک[14] بر روی مقاومت به انسولین، آنزیمهای کبدی و نشانگرهای التهابی در مردان چاق صورت گرفت مشاهده گردید که هیچ رابطه معناداری بین سطوح واسپین و پارامترهای متابولیکی که شامل مقاومت به انسولین باشد وجود ندارد. این نتایج نشان میدهد 12 هفته تمرین ایروبیک به طور معناداری مقاومت به انسولین و پارامترهای متابولیکی را افزایش میدهد در حالی که بر سطوح واسپین پلاسمایی بیتاثیر میباشد (جی یانگ، 2011).
از طرف دیگر، در یک پژوهش مشخص گردید تغییرات ناشی از فعالیت ورزشی در غلظتهای کمرین، با چاقی و مقاومت به انسولین ارتباط ندارد (صارمی و همکاران، 2010). در پژوهشی دیگر که برای اندازهگیری سطوح کمرین بر روی 740 نفر برای اندازهگیری mRNA[15] و نیز سه گروه آزمایشی دیگر که 12 هفته تمرین، 6 ماه مطالعه رژیم با کالری محدود، و 12 ماه بعد از عمل جراحی، انجام شد، نشان داده شد که mRNA کمرین به ویژه در بافت چربی بیماران با دیابت نوع 2 بالاتر بوده است و با شاخص توده بدن (BMI)، درصد چربی بدن، پروتئین واکنشگر C[16] و ارزیابی مدل هموستاز مقاومت به انسولین و آهنگ تزریق گلوکز همبستگی دارد. کاهش وزن ناشی از عمل جراحی چاقی باعث کاهش عمدهای در ظهور کمرین شد. مقاومت به انسولین و التهاب، پیشگوییهای مستقل از BMI برای افزایش غلظت سرم کمرین میباشند. کاهش ظهور کمرین و کاهش غلظت سرم ممکن است با بهبود حساسیت انسولین و التهاب غیر قابل تشخیص در بیماریهای بالینی بالاتر از کاهش وزن عمده مرتبط باشد (چکرون[17] وهمکاران، 2012). بنابراین میتوان گفت تغییرات این هورمونها میتواند به عنوان یک عامل پیشگیری کننده و یک زنگ خطر برای افرادی باشد که احتمال دارد درگیر سندرمهای متابولیکی شوند. به همین دلیل در پژوهش حاضر آزمودنیهای سالم انتخاب شدند تا بتوان پاسخ واسپین و کمرین به فعالیت ورزشی را مورد بررسی قرار داد. بنابراین در پژوهش حاضر تاثیر 8 هفته برنامه تمرینی شدید هوازی بر این هورمونها در موشهای سالم بررسی شد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف کلی
بررسی تاثیر هشت هفته فعالیت هوازی با شدت زیاد بر سطوح پلاسمایی واسپین (Vaspin) و کمرین (Chemerin) در موشهای ماده نژاد اسپراگوداولی
1-4-2- اهداف اختصاصی
1-5- سوالات تحقیق
آیا هشت هفته فعالیت هوازی با شدت زیاد تاثیر معناداری بر تغییرات واسپین موشهای ماده نژاد اسپراگوداولی دارد؟
1-6- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش
1-6-1- تعریف مفهومی
1-6-1-1- واسپین
آدیپوسایتوکین جدیدی به نام واسپین که به خانوادهی بزرگ سرپینها[18] تعلق داشت، از بافت چربی احشایی سرین بازدارنده پروتئاز در سال 2000 جدا شد. واسپین، پروتئینی است که جرم مولکولی آن برابر با 47 کیلودالتون است و مترشحه از بافت چربی میباشد. پروتئین واسپین در موش صحرایی، موش و انسان به ترتیب از 392، 394 و 395 اسید آمینه تشکیل شده است و با توجه به آنالیزهای متعدد مشخص شده است که 40% هویت واسپین، A1 – آنتی تریپسین میباشد. در پی تحقیقات انجام شده مشخص گردید که واسپین از آدیپوکینها پیروی میکند (هیدا و همکاران، 2005).
یكی از عادتهای مناسب بهداشتی یا رفتارهای ارتقاء دهندهی سلامتی ، فعالیتهای حركتی و ورزشی منظم است كه بر روی سلامتی انسان آثار مثبتی دارد ؛ به گونهای كه زمینه
اختلالهای روانشناختی و جسمانی را كاهش و بهداشت روانی را افزایش میدهد( فوئنتس و دیز[17]، 2010).
از نظر محققین یکی از روشهای مورد استفاده در جهت کاستن مشکلات روانی و بخصوص افسردگی ، اضطراب و افزایش عزت نفس ، بهرهگیری از تمرینات ورزشی است (رحمانی نیا، 1373).
در قرنهای پیشین انسانها بیشتر در معرض بیماریهای واگیردار قرار داشتند . اما امروزه وجود اختلالات روانی با انواع و شدتهای مختلف بیشتر به چشم میخورد (دادستان[18]، 2008).
یکی از عواملی که سلامت عمومی را بیش از سایر عوامل تحت تأثیر قرار میدهد، مسائل روانشناختی و اختلال در عملکرد روانی – اجتماعی میباشد . در ایران 6/17 درصد از گروه سنی 24-15 سال اختلالات روانی را تجربه میکنند (نوربالا و محمد، 80-1379).
ارتباط بین جسم و روان موضوعی است که از گذشته تاکنون توجه بسیاری از دانشمندان را به خود جلب کرده است . جسم و روان تأثیر غیر قابل انکاری بر روی یکدیگر داشته و هر تجربهای که ذهن و یا جسم کسب کند ، کل ارگانیسم را تحت تأثیر قرار میدهد . مسلم
آناست که تحرک، فعالیت و نشاط و سلامت جسمی به نشاط و سلامت عمومی و ایجاد حالت خوش و احساس مثبت منجر خواهد شد .
پرداختن به فعالیت ورزشی به نحوی سبب تخلیه هیجانی میشود ، بدین معنی که برخی عواطف منفی ، تضاد و تعارضات درونی فرد تخلیه شده و حس اعتماد به نفس ، احترام به خویشتن و شادابی و سلامت روانی و جسمی در فرد نمایان میشود (ستوده،1376). پزشکان اعتقاد دارند که تمرین ورزشی مناسب بهترین آرام کننده بدن و روش مناسب برای رهایی از بعضی از انواع فشارها و هیجانها محسوب میشود و آمادگی بدنی به عنوان زمینهای مناسب برای دستیابی به شرایط مطلوب روانی است بطوریکه در بهبود شرایط روانی از جمله حالتهای افسردگی ، اضطراب و اعتماد به نفس مؤثر خواهد بود (کماسی، 1369).
” هنرستان تربیت بدنی” مکانی مناسب میباشد که دانشآموزان همراه با رشد سلامت عمومی، شناختی وکسب مهارتهای ورزشی به حرفهای علاقهمند میشوند که شامل همهی استانداردهای تخصصی معلم ورزش شدن را در حال و آینده را دارا میباشد . بیگمان برخوردازی از سلامت عمومی در همهی ابعاد آن (جسم و روان ) به ویژه بعد روانی عامل اصلی تعادل رفتار اجتماعی و شخصیت افراد را تشکیل میدهد .
در طی دوران تحصیل ( متوسطه )، شانس و شرایط ورود به رشته تربیتبدنی با حداقل دشواریها برای نوجوانانی که بر اساس تفکرات سنتی (جدا بودن راه درس و دانش از ورزش و فعالیت ) ، باز هم به دنبال دستیابی به آرزوهای خود در محیط ورزش در حین تحصیل
میباشند با مکانی به نام هنرستان تربیت بدنی آشنا میشوند. موقعیت اجتماعی ورزشکار در جامعهی کنونی یکی دیگر از انگیزههایی است که خیل دانشآموزان را به سوی این مدارس میکشاند تا بتوانند در اجتماعی که در آن زندگی میکنند به ایدهآلها و آرزوهای دست نیافتنی خود برسند .
انتخاب مستندات و مطالب مرتبط با ” اختیاری بودن، لذتبخش بودن “، حضور در محیط فعالیت بدنی و انجام فعالیتهای ورزشی غیر/ رقابتی توسط افراد همواره سبب افزایش توانمندی ذهنی- روانی در کنار منافع جسمانی-حرکتی میشود، اما! آیا مکلف بودن دانشآموزان هنرستانهای ورزشی به حضور منظم در کلاسهای آموزشی- علمی مهارتهای رشتههای ورزشی متنوع که گاهاً با شرایط جسمانی-حرکتی و یا روحیات آنان نیز سازگاری کامل ندارد، و انجام متوالی فعالیتهای تمرینی-آموزشی به منظور تسلط بر اجرای مهارتهای مورد نیاز انجام هر ورزش بخصوص، نیز میتواند همچون شرایط طبیعی انتخاب و لذت بردن از ورزش، سبب انبساط خاطر و تقویت بنیه روانی آنان شود؟
بیگمان نهضت مشروطیت ایران یکی از تحولات سرنوشتساز تاریخ کشور ما به شمار میرود؛ چنانکه نقطه عطف و تحولی است که برساختهای ذهنی وساختارهای اجتماعی را دگرگون کرده است. در این جنبش از برخورد جامعهی سنتی با تفکرات مدرن، نهادها و برساختهای ذهنی و عینی نوینی پدیدار شد. یکی از عناصر مدرن در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران پدیده نوظهور حزب است. پدیدهای که تا به امروز وجود و کیفیت خود را در جامعه ایران متزلزل و دچار بحران یافته است. درواقع، «احزاب سیاسی از نهادهای موثر در حیات سیاسی جوامع هستند كه خود بر بستر پیشزمینههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گوناگون روئیده و بازتاب شرایط عینی و ذهنی حاكم بر جامعه از یكسو و ساختار نظام سیاسی، از سوی دیگر و برآیند چگونگی مواجهه و تعامل نیروهای مختلف اجتماعی با عرصه سیاست است» (باقیان،1390).
در مجلس دوم شورای ملی، در دوره دوم مشروطه، گروهبندیهای سیاسی بنا به سازمانیافتگی نسبی و ایدئولوژی متمایز خود را حزب خواندند. در طول این دوره سعی کردند به گونهای سازمان یافته شکل بگیرند؛ تا جایی که هریک مرام نامه خود را تدوین کردند و روزنامه خاصی را بهعنوان ارگان حزب به فضای سیاسی- اجتماعی زمان عرضه کردند.
دو حزب اصلی این دوره دموکرات[1] و اجتماعیون اعتدالیون[2] بودند که در تداوم جناحبندیهای «تندرو» و «میانهروی» پیشین در مجلس اول شکل گرفتند و در این دوران در اصطلاح تقابل احزاب «انقلابی» و «اعتدالی» پدیدار شدند. این احزاب از ابتدا دچار اختلاف بودند؛ آن چنانکه پیدایش و تنظیم مرام نامه حزب اجتماعیون اعتدالیون صرفا عملی در تقابل با دموکراتها ارزیابی شده است. درواقع، «این احزاب در جامعهای شکل گرفتند که بهلحاظ مناسبات اجتماعی و ساختاری با استلزامات مدرن تحزب هماهنگی نداشتند. در این شرایط احزاب به جای بالابردن میزان مشارکت مردمی در سیاست، مشغول زدوخورد با رقبای خود بودند و کارشان از زدوخورد به ترور و تکفیر منتهی شد و نه تنها فضای منازعات سیاسی را آشتیپذیر جلوه ندادند، بلکه خود تبدیل به عاملی برای ستیز در جامعه شدند» (سالمی قمصری، 1386: 40-39).
ستیز و کشمکش حاصل از این تجربه نوین تحزب، نمونه قابل توجهی برای شناخت و ارزیابی کشمکشهای ناشی از ظهور عناصر مدرن در جامعهای در حال گذار و ساختاری بدون تناسب با آن است. بحثی که عمدتا از سوی اندیشمندان و متفکرین به مذمت و نقدهای کلی، فارغ از رویکردی مبتنیبرساختار علمی منتهی شده است.
همچنین، با احتساب احزاب بهعنوان یکی از شاخصهای مهم توسعه سیاسی، چگونگی واکنش احزاب اولیه به انواع اختلافات و کشمکشهای موجود در جهت حل اختلاف خود میتواند بهعنوان موضوعی برجسته در مطالعه و آسیبشناسی توسعه سیاسی ایران موردتوجه قرار گیرد. چنانکه حسین بشیریه (1388) بهعنوان مهمترین لوازم بلافصل توسعه سیاسی بر وجود مکانیسمهای حل منازعه نهادمند در درون ساختار سیاسی تأکید میکند. بنابراین، شناخت نوع فرایند حل اختلاف دراین دوران و علل گرایش به آن از سوی این احزاب بهخوبی میتواند موانع و شرایط مناسب برای توسعه سیاسی ایران در دوران مشروطه و بهصورت خاص احزاب در این زمان را ترسیم کند.
دراین زمینه، مدلها و نظریات موجود در رشتهی حل اختلاف بهخوبی میتواند بنیانی علمی جهت مطالعهی سازمانیافتهی اختلافات و واکنشهای خاص احزاب فراهم کند. این رشته علمی سالهاست که به موضوع کشمکش در تمامی سطوح میپردازد. بحثی که «در رشتههای متنوعی از جمله روانشناسی، دیپلماسی، علوم اجتماعی، حقوق و حوزه مدیریت نزاع/حل اختلاف مطرح میشود. هر یک دیدگاه متفاوتی در رابطه با ماهیت کشمکش ارایه میدهند» (بورگس[3]، 1987). این رشته عمدتا بهصورت عملی برای حل اختلافات در گسترهای از عرصههای مختلف زندگی انسان از روابط بینشخصی تا روابط درون دولت و بینالمللی به کار میرود (فورلانگ[4]،2005).
«حل اختلاف اصطلاحی مفهومی است که به حالتی اطلاق میشود که منابع ریشهدار کشمکش هدایت و حل میشود. یعنی رفتار و نگرشها دیگر خشونتبار نیست و ساختار کشمکش تغییر کرده است» (میال[5] و همکاران،25:2005). این اصطلاح هم به فرایند رسیدن به این تغییرات اشاره میکند و هم به مراحل تکمیلشدن فرایند حل اختلاف. برایناساس در این رشته مدلهای متنوعی برای شناخت علل وقوع کشمکش، طراحی و ارزیابی راهبردهای بهکاررفته و امکانپذیر حل اختلاف عرضه میشود. در ادبیات موجود حوزه کشمکش از مفاهیم گوناگونی همچون دگرگونسازی کشمکش، تنظیم کشمکش و مدیریت کشمکش برای چگونگی برخورد با کشمکش استفاده شده است. در این رساله به پیروی از نقطه نظر نویسندگان کتاب حل اختلاف معاصر از اصطلاح حل اختلاف بهره برده میشود. از نظر ایشان حل اختلاف چنان منسجم و فراگیر است که بهنوعی تمام ظرایف این اصطلاحات را دربرمیگیرد. همچنین در تاریخچهی این رشته، عمدتا تحلیلگران از اصطلاح حل اختلاف بهره بردهاند (رامسبوتام و همکاران[9]، 2011).
در این رساله با اتکاء به مدل حل اختلاف منافع/حقوق/ قدرت(فورلانگ،2005) فرایندهای متفاوتی که احزاب برای برخورد با کشمکش به کار بردهاند، بهعنوان پیامد[11] درنظرگرفته شده است. همچنین، براساس راهبرد جامعهشناسی تاریخی تحلیلی سعی میشود، علل کافی و لازم منجر به اتخاذ فرایندهای خاصی از حل اختلاف در کشمکشهای بین دو حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون در مجلس دوم شورای ملی مشخص شود. این شرایط علی بدون تعهد به رویکرد نظری خاصی از نظریات گوناگون و براساس طرح نظری دوسطحی گزینش میشود. بدین ترتیب، در سطح اول از مدل پویایی اعتماد شرط علی استفاده میشود، در سطح دوم نیز چندین شرط علی براساس مدل مثلث رضایتمندی حل اختلاف، تحلیل خصلت اعتماد اندروسایر[12]، به همراه بخشی از مدل پویای اعتماد و همچنین موانع توسعه سیاسی در ایران از دیدگاه حسین بشیریه و نظریه «راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ایران» پرویز پیران، برساخته میشود.
بدین ترتیب این رساله، به منظور آزمون و واکاوی پیچیدگی علی پیامد موردنظر بنا به یک طرح نظری دوسطحی از روششناسی تنوعمحور[13] و روش تحلیل تطبیقی کیفی فازی[14]چارلز راگین[15] و نرمافزارfsQCA[16] بهره میبرد. این روش به دلایل متعددی انتخاب شده است. از سویی گورتز و ماهونی[17](2005) تأکید میکنند که روش تحلیل فازی راگین ظرفیت آزمون نظریات دو سطحی را فراهم ساخته است. ازسوی دیگر، راگین مدعی است که این یک روش میانی است که از محدودیتهای پژوهش کمی وکیفی فراتر میرود. مفاهیم را در همان شاکلهی مبتنیبر نظریه مجموعه[18] درجهبندی و آزمون میکند. درنهایت، مسیرهای متعدد و چندگانهای را مشخص میکند که در قالب ترکیبات علل کافی به پیامد موردنظر منجر میشود (راگین،1987،2000،2008). نهایتا منطق فازی حاکم بر fsQCA بهخوبی میتواند زمینهای برای خوانش تاریخی فارغ از سوگیری و برچسبزنی دوشقی را فراهم کند.
پرداختن به پیچیدگیهای علی شیوههای حل اختلاف تمام احزاب در ایران جهت آسیبشناسی تحزب در ایران مستلزم دسترسی به دادههای معتبر عظیمی است که فراتر از ظرفیت یک رسالهی کارشناسی ارشد است. از این رو صرفا کشمکش بین دو حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون در مجلس دوم شورای ملی مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرد. درواقع، در این رساله اساسا بواسطهی محدودیت زمانی
قلمروی پژوهش محدود به دوره دوم قانونگذاری شده است. بدین ترتیب تنوع محدودی بین شرایط و نظامهای موارد وجود دارد که تعمیم نتایج را محدود ساخته است.
1-2-طرح مسئله
«مجلس دوم شورای ملی در آبان 1288 در میان تحسین وسیع عامه گشایش یافت» (آبراهامیان، 1378: 92). در این دوره، فعالان سیاسی و روشنفکران بعد از تجربه تلخ استبداد محمد علی شاه و مشاهده سیستمهای حزبی اروپا به این نتیجه رسیدند که برای محافظت از آزادی، انقلاب، مجلس و مشروطیت باید تشکیلات منظم حزبی داشته باشند (نوذری،1380). این نتیجهگیری در عمل کاملا محقق نشد و از همان آغاز احزاب عمده مجلس دوم، دموکرات و اجتماعیون-اعتدالیون دچار کشمکش شدند و از روشهایی غیردموکراتیک برای حل اختلاف خود استفاده کردند. چنانکه اعتدالیون متوسل به اخذ تکفیرنامه از مرجع تشیع نجف برای اخراج رییس فرقه دموکرات از مجلس شدند. از سویی دیگر، میرزاحسنخان امینالملک که از عاملان موثر اعتدالی بود، به دست مجاهدین حیدرخانی در خانهاش کشته شد (اتحادیه(الف)،1361).
نخستین تجربهی تحزب بهعنوان عنصری مدرن در جامعه سنتی زمان قاجار رخ میدهد که از کشمکش بین دو حزب به ستیزهای گسترده اجتماعی منتهی میشود. پیچیدگی شرایط حاصل از تعامل عناصر مدرن و سنتی و همچنین شرایط خاص فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی ایران آن زمان به گونهی قابل توجهی در راههای حل اختلافی که از سوی هریک اتخاذ شده؛ بهخوبی نمود یافته است.
در رسالهی حاضر اصطلاح فرایند حل اختلاف به شیوهی ارزیابی طرفین از اختلاف و چگونگی واکنش به آن اطلاق شده است. از این رو، درمطالعهی کشمکشهای گوناگون بین دو حزب دموکرات و اجتماعیوناعتدالیون، در ابتدا این سؤال پیش میآید که در اولین تجربه تحزب در ایران، احزاب و اعضای آنها در برخورد با موارد کشمکش چه نوع ارزیابی و تصوری داشتهاند؟ و هر یک از چه شیوهها و فرایندهایی برای حل اختلاف میان خود استفاده میکردند؟ سپس، بر بنیان رویکردی کلنگر این مساله، پرسشبرانگیز میشود که از ابعاد و سطوح گوناگون، چه علل کافی و لازمی منجر به اتخاذ فرایندها و شیوههای خاص حل اختلاف از سوی این حزب شده است؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
در جوامع و نظامهای سیاسی کنونی تقریبا هماندیشی کاملی نسبتبه ضرورت تحزب وجود دارد و از احزاب بهعنوان چرخدنده ماشین دموکراسی، نماد سیاست مدرن، حلقه مفقوده و واسطهی بین مردم و کارگزاران و تصمیمگیران سیاسی یاد میشود. حزب درحقیقت گردهمایی پایدار گروهی از مردم است که از عقاید مشترک و تشکیلات منظم برخوردارند و با پشتیبانی مردم برای کسب قدرت سیاسی از راههای قانونی مبارزه میکنند (اخوان کاظمی، 1386: 8). با وجود این اهمیت اساسی، احزاب در پیشبرد دموکراسی، فضای سیاسی- اجتماعی ایران عمدتا با ناکارآمدی و ستیز و صفآرایی کینهتوزانهی احزاب روبرو بوده اند. پدیدهای که از روزگار ابتدایی شکلگیری احزاب در مجلس دوم شورای ملی به شکلی برجسته خود را نمایان ساخته است. این ستیز و کشمکش، عمده اندیشمندان را به مذمت و نقدهای کلی رهنمون کرده است. این امر، ریشه در سه نکته دارد:
الف) عدمدسترسی پژوهشگران به عمدهی دادههای لازم و جاری درمورد احزاب که هنوز جزو دادههای محرمانه و طبقه بندیشده محسوب میشوند،
ب) عدمتوجه پژوهشگران به حوزههای تخصصی خاص همچون رشته حل اختلاف جهت تحلیل و آسیبشناسی شرایط و پدیدههای اجتماعی و سیاسی،
پ) عدم کاربرد و شاید کاربرد محدود روشهای نوین علوم اجتماعی که امکان بررسی پیچیدگی علی پدیدههای تاریخی و اجتماعی را در ابعاد و سطوح گوناگون فراهم میکنند.
از این رو، در رسالهی حاضر دو مانع آخر براساس با کاربرد مدلهای حل اختلاف و روششناسی پیچیده تنوعمحور دو مانع آخر مرتفع شده است. همچنین، باتوجه به مانع نخست، احزاب دوران مشروطه بواسطهی شفافیت و حجم بیشتر دادههای روزگار پیشین انتخاب شده است. هرچند با توجه به اشتراکاتی که در پدیدههای اجتماعی در طول تاریخ دیده میشود؛ اسناد و دادههای تاریخی ظرفیت لازم را جهت فهم سازمانیافته و نسبتا عمیق پدیدههای اجتماعی دارند. ازهمین رو نیز حوزهی جامعهشناسی تاریخی موردتوجه فراوانی قرار میگیرد. البته، تحقیقات تاریخی و جامعهشناسی تاریخی ایران عمدتا به واسطهی محدودیت روشهای تحلیلی و اتکاء شدید آنها به ذهن محقق، صرفا به مفاهیم و شرایط، سطوح و ابعاد محدودی پرداختهاند. در حالیکه روشهای نسبتا نوینی همچون تحلیل تطبیقی کیفی فازی ظرفیت بررسی ابعاد و سطوح گوناگون پیچیدگی علی پدیدههای اجتماعی و تاریخی را فراهم میکنند. ازاین رو، در پژوهش حاضر، بهعنوان اثری در چهارچوب راهبرد جامعهشناسی تاریخی تحلیلی براساس روش تحلیل تطبیقی کیفی فازی و نرمافزار fsQCA سعی میشود پیچیدگی علی اتخاذ شیوههای حل اختلاف دو حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون مطالعه و تبیین شود. همچنین به منظور شناخت پیامد و شرایط علی در سطوح و ابعاد گوناگون از نظریات مختلف جامعهشناسی تاریخی و سیاسی و مدلهای حل اختلاف استفاده میشود.
از سوی دیگر، بهلحاظ حوزهی تاریخ، بررسی احزاب در مجلس دوم شورای ملی به دلایل زیر اهمیت و ضرورت قابل توجهی دارد:
در مجموع، با توجه به محدودیتهای دسترسی به داده، محدودیتهای رسالهی کارشناسی ارشد و اهمیت مطالعهی علمی تجربه تحزب و حل اختلاف در مجلس دوم شورای ملی صرفا کشمکش بین دو حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون انتخاب شد. درواقع، به منظور انجام مطالعهای جزیی، دقیق و سازمان یافته قلمروی پژوهش به مجلس دوم محدود شدکه این امر تنوع موارد را کاهش داد و تعمیم نتایج را محدود ساخت.
1-4- پرسشهای تحقیق
در این پژوهش بر آن هستیم که با توسل به روش تحلیل تطبیقی کیفی فازی در مطالعهی موارد کشمکش بین دو حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون در مجلس دوم شورای ملی به این پرسشها پاسخ دهیم:
در این راستا پرسشهای دیگر عبارتند از:
بیس فنول آ[2]، عمدتاً در ساخت پلاستیک های پلی کربناتی، اپوکسی رزین، برخی از مواد دندان پزشکی وبه عنوان ماده ی غیر پلیمری اضافه شونده به پلاستیک ها استفاده می شود. بیس فنول آ در 93% نمونه های ادراری در ایالات متحده تشخیص داده شده است؛ که نشان می دهد به میزان زیادی وارد بدن می شود(Vidaeff & Sever., 2005) . بیس فنول آ می تواند در سنتز و کلیرانس هورمون مداخله کند و همچنین بیان ژن گیرنده ها ی هورمون و فعالیت ژن بافت های هدف را تغییر دهد .(MacLusky et al., 2005)
یادگیری و حافظه از موضوعاتی است که بیشترین مطالعه در علوم اعصاب را به خود اختصاص داده و برای فهمیدن مکانیسم های سلولی و مولکولی آن شیوه های متفاوتی به کار گرفته شده است (Kim & junng 2006; Wang et al., 2006). تحقیقات فراوان نشان داده اند که مکان های مختلفی از مغز در فرایندهای حافظه و یادگیری دخالت دارند. از طرف دیگر بررسی های بی شماری در زمینه ی کشف مکانیسم های عصبی درگیر در این دو فرایند صورت گرفته است. اما با این وجود، مکانیسم های مؤثر در حافظه و یادگیری به حدّی متنوع و پیچیده هستند که برای شناخت کلیّه ی این مکانیسم ها بایستی تحقیقات گسترده تری صورت بگیرد (Kandel et al., 2000).
یادگیری احترازی [3]، یکی از انواع حافظه و یادگیریِ غیر اظهاری است که در آن هر فرد رفتار یا پاسخی را برای اجتناب از یک موقعیت ناخوشایند یا استرس زا یاد می گیرد. این رفتار، شامل دوری کردن یا حذف شخص از آن موقعیت می باشد .(Michael 2003)یادگیری احترازی، شامل دو نوع فعال و غیرفعال است. در نوع فعال، شرط اجتناب، به بروز پاسخ خاصی در حیوان بستگی دارد. ولی در نوع غیر فعال، به عدم پاسخ فرد وابسته است. یادگیری احترازی غیر فعال، نوعی فعالیت یادگیری ارتباطی[4] وابسته به هیپوکامپ محسوب می شود (Simonyi et al., 2007).
دانشمندان علوم اعصاب در مورد نقش مهم هیپوکامپ در تشکیل حافظه های جدید پیرامون اتفاقات تجربه شده اتفاق نظر دارند (Squire & Schacter., 2002). قسمتی از این نقش هیپوکامپ، شرکت در تشخیص وقایع، مکان ها و محرکات جدید می باشد .(VanElzakker . et al., 2008) هیپوکامپ، بیشترین تأثیر را در فرایند حافظه داشته و شاید بتوان گفت که ساختار اصلی مغزی در فرایندهای تقویت، به خاطر آوری و خاموش سازی حافظه در انسان است(Izquierdo., et al., 2004) . هیپوکامپ در حافظه ی بلند مدت و کوتاه مدت و چرخش فضایی نقش مهمی دارد (Zachepilo., et al., 2008).
یافته های متعدد نشان داده اند که مخچه در برخی از فرایندهای حافظه نقش دارد (Kalmbach . et al., 2009; Pakaprot et al., 2009; Wikgren et al., 2009) امروزه مشخص شده است که مخچه در یادگیری شرطی[5] (al.,2009 Thompson et (Gomez et al., 2010;، رفتارِ شناختی[6](Lalonde., et al., 1990) و یادگیری احساسی (Timmann., et al., 2009) نقش تعیین کننده ای دارد. همچنین وجود مخچه برای انواع یادگیری حرکتی نیز ضروری می باشد (Gómez., et al., 2010). علاوه بر این، تحقیقاتی که روی نوعی ماهی طلایی [7]صورت گرفته، بیان کننده ی آن است که همانند آنچه در پستانداران رخ می دهد، یادگیریِ شرطی شدن کلاسیک، ارتباط بسیار زیادی به مخچه دارد .(Yang., et al., 2009)
آمیگدال، ساختاری متشکل از گروهی هسته، واقع در لوب گیجگاهی مغز است که نقش کلیدی در فرایند های احساسی و ترس دارد. همچنین نقش مستقیم آمیگدال در یادگیری احساسی نیز پیشنهاد شده (Galliot., et al 2009). مطالعات اخیر حاکی از آن است که آمیگدال در تعدیل عملکرد های هیپوکامپ نیز دخالت دارد. زیرا آسیب های آمیگدال می تواند در رفتارهای مربوط به ترس نقص ایجاد کند. همچنین اثر مستقیم آمیگدال بر یادگیری فضاییِ مرتبط با هیپوکامپ تأیید شده است(Sigurdsson., et al., 2006) . مطالعات نشان داده که تخریب و یا غیر فعال کردن هسته ی جانبی آمیگدال و نواحی کناری آن، در حین کسب اطلاعات جدید، از فرایند یادگیری ممانعت می کند و باعث تغییر فعالیت عصبی درهسته ی جانبی آمیگدال می گردد Wolterink et al., 2001; Daenen etal., 2003; Terpstra et al., 2003)).
قشر پری فرونتال مخ[8] مغز ناحیه ی قدامی لوب فرونتال مغز است که در رفتارهای پیچیده ی ادراکی مغز، بیان شخصیت، تصمیم گیری ها و مدیریت رفتارهای صحیح اجتماعی دخالت دارد Yang., 2009)& .(Raine مطالعات روان شناختی پیشنهاد می کند قشر پری فرونتال مخ فرایندها ی کنترلی حافظه ی کاری و حافظه ی بلند مدت اپیزودیک را بر عهده دارد ) (Ranganath and Knight., . 2003
NMDA یا N- متیل D- آسپارتات، یک گیرنده ی یونوتروپیک اختصاصی گلوتامات است که اتصال نوروترانسمیتر گلوتامات و NMDA به آن، گیرنده را که یک کانال یونی کلسیمی است، فعال می کند و باعث ورود یون های کلسیم به سلول پس سیناپسی و انتقال پیام عصبی می شود، که نقش مهمی را درشکل پذیری سیناپس ایفا می کند و مکانیسم سلولی در یادگیری و حافظه است(Wiess., 2007). این گیرنده با تراکم بالا در آمیگدال وجود دارد و بیشترین توزیع آن در منطقه ی CA1 هیپوکامپ می باشد. گیرنده های NMDA در CA1، در تنظیم شکل پذیری[9] سیناپسی و فرایند یادگیری و حافظه که شامل LTP و LTD است، نقش بسیار مهمی دارند. تحقیقات نشان داده، تجویز آگونیست هایNMDA باعث پیشرفت در فرایند یادگیری می شود ((Izquierdo et al., 2004; chen et al., 2009; Grilli et al.,2009; Kandel al., 2000.
مطالعات فراوانی نشان می دهند که در پستانداران هورمون های جنسی از طریق اثر بر هیپوکامپ، یادگیری فضایی و حافظه را تحت تأثیر قرار می دهند Hodgson et al, 2008; ) (Mohaddes et al., 2009. وجود گیرنده های استروژنی در آمیگدال و هیپوکامپ، بیانگر نقش استروئیدهای جنسی در حفظ و تعدیل یادگیری و حافظه فضایی است.(Malin et al, 2007) همچنین استروژن باعث افزایش در تراکم خارهای دندریتی[10]، افزایش فرکانس انتهای پیش سیناپسی می شود که می توا نند شکل پذیری را در هیپوکامپ افزایش دهند و این مسئله به طور مستقیم یادگیری و حافظه را افزایش می دهد (Wiess., 2007).
با توجه به اینکه زنواستروژن ها، به خصوص بیس فنول آ به طور گسترده ای از طرق مختلف وارد بدن انسان می شوند و عملکرد هورمون های استروئیدی را مختل می کنند، و از آنجایی که هورمون های استروئیدی نقش مهمی در فرایند های یادگیری اعمال می کنند و این
فرایند ها توسط گیرنده های NMDA میانجی گری می شوند، این تحقیق بر آن است تا اثر بیس فنول آ را بر توزیع زیر واحد NR1 گیرنده های NMDA در هیپوکامپ، مخچه، آمیگدال و قشر پری فرونتال مخ واثر آن را بر یادگیری احترازی غیر فعال در موش صحرائی نر
بررسی کند.
مواد شیمیایی مثل حشره کشها، علف کشها، پلاستیک های کربناتی مختلف، شامپوها، ظروف یک بار مصرف، مواد غذایی کنسروی ناشی از شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان امروز ماست. بر طبق آنچه که تا به حال ذکر شد، استروئیدها در دوز پایین باعث افزایش یادگیری و تقویت حافظه می شوند. در نتیجه باتوجه به نقش استروئید ها در رشد و عملکرد سیستم عصبی انتظار می رود که بیس فنول آ به علت تشابه ساختمان مولکولی بتواند عملکرد استروئیدها را در فرایند یادگیری دچار اختلال کند .(Brinton., 2009)به این صورت که به سایت ویژه نورواستروئیدها در زیر واحد NR1 گیرنده ی NMDA باند شده مانع اتصال استروژن شده و موجب کاهش یادگیری می شود .(Wiess., 2007)با توجه به اینكه گلوتامات از نوروترانسمیترهایی است كه در بسیاری از فعالیت های مغزی نظیر یادگیری و حافظه، رفتارهای هیجانی نقش دارد و بیماری های زیادی در سیستم عصبی مرتبط به عملكرد این گیرنده است، لذا هر گونه اختلال در عملكرد این نوروترانسمیتر بطور وسیعی اختلالات را در پی دارد و بنابراین یافتن عوامل مخل این سیستم بسیار حائز اهمیت می باشد. لذا ما در این تحقیق تاثیر بیس فنول آ بر یادگیری با واسطه زیر واحد NR1 گیرنده NMDA را بررسی
می نماییم.
مبانی نظری تحقیق
2-1- زنو استروژن ها
سازمان محافظت از محیط زیست امریکا، مواد شیمیایی مختل کننده ی درون ریز را به عنوان عوامل خارجی که در تولید، آزاد سازی، انتقال، متابولیسم، اتصال، عملکرد و یا حذف هورمون های طبیعی که مسئول حفظ هموستاز و تنظیم فرایند های رشد هستند، مداخله می کنند، تعریف کرده است. کلمه ی زنواستروژن از لغات یونانی (“زنو” به معنای خارجی، و” استروس” به معنای میل جنسی ، “ژن” به معنای تولید) گرفته شده است (Wetherill et al., 2007). این مواد شیمیایی یا به صورت ارگانیک هستند یا مصنوعی. علی رغم اینکه در داخل بدن جانوران ساخته نمی شوند، اما ساختمان شیمیایی آنها به اندازه ای شبیه همتا های طبیعی آنها در بدن است که می توانند به گیرنده های استروئیدی متصل و اعمال هورمون های داخلی بدن را تشدید و یا مهار کنند. زنواستروژن های ارگانیک همواره با ما هستند و در سویا، بقولات (عدس، لوبیا) و سایر گیاهان وجود دارند. ترکیبات دست ساز مانند حشره کش ها، ددت، ظروف یکبارمصرف، شوینده ها، لوسیونها ی بدن و شامپو های معطر، حلال انواع چسبها، در سال های اخیر بیشتر مورد استفاده قرار گرفته اند(Anway & skinner., 2006; & Gore., 2008) . مثال هایی از زنواستروژن ها عبارتند از:
آلکیل فنول: ماده ی شیمیایی حدّ واسط در ساخت مواد پلیمر
آترازین: علف کش
ددت: حشره کش
بیس فنول آ: مونومر در ساخت پلیمر های شیمیایی
پنتاکلروفنول: محافظ چوب
نانیل فنول: سورفاکتانت صنعتی
پارابن:در انواع لوسیون ها
حضور فراگیر این مواد استروژنی نگرانی عظیمی برای سلامت افراد و جمعیت ها می باشد. زندگی بر پایه ی انتقال اطلاعات بیو شیمیایی از نسلی به نسل دیگر استوار است و حضور زنواستروژن ها قادر به مداخله در فرایند انتقال این اطلاعات از طریق ایجاد پیچیدگی های شیمیایی می باشد (Kandarakis et al., 2009). تحقیقات، وجود زنواستروژن ها را در نارسایی های پزشکی مختلفی اثبات کرده است و در ده سال گذشته، مطالعات علمی، شواهد زیادی مبتنی بر عوارض سوء این مواد شیمیایی در سلامت انسان نشان داده اند (Williams et al., ) 2010. این مواد شیمیایی به همراه پس آب منازل یا کارخانجات وارد آب فاضلاب و چرخه ی آب محیط می گردد، بنابراین گیاهان و آبزیان را آلوده می کنند. با در نظر گرفتن فاکتور تجمع زیستی 106– 105 ، ماهی ها مشکوک به آلودگی با این مواد هستند Pugazhendhi et al., ) . (2007به طور کلی، زنواستروژن ها باعث کاهش باروری با مختل کردن مراحل اسپرماتوژنز، کاهش تراکم و حرکت اسپرم ها، افزایش رشد اندومتر رحم، کاهش اندازه ی گنادها می شوند (Pugazhendhi et al., 2007). این مواد اثرات انکوژنی هم دارند، از جمله سرطان سینه. مطالعات نشان داده که زنواستروژن ها در محیط کشت، رشد سرطان سینه را افزایش داده اند Buterin et al., 2006) &(Zsarnovszky et al., 2005 .
2-2- بیس فنول آ
بیس فنول آ ]2،2 بیس (4-هیدروکسی فنیل ) پروپان[11][، با فرمول شیمیایی C15H16O2 ، یک ترکیب ارگانیک مصنوعی است که از دو حلقه ی فنول تشکیل شده که توسط پل متیل به هم متصل شده اند و دارای دو گروه متیل فعال است که به پل متصل هستند .(Kang et al., 2006)این ماده ی شیمیایی برای اولین بار در سال 1891 ساخته شد و خصوصیات استروژنی آن در سال 1930 کشف شد و بعد از آن که شیمیدانها کاربرد آن را درتولیدات صنعتی دریافتند، از سال 1950، به طور گسترده در ساخت پلاستیک های پلی کربناتی، اپوکسی رزین، برخی از مواد دندان پزشکی و به عنوان ماده ی غیر پلیمری اضافه شونده به پلاستیک ها استفاده شد(Wolstenholme et al., 2010) .
دراثرگرفتگی این عروق بافت ماهیچه ای قلب دچار ایسکمی[5] شده وکارایی خود را از دست
می دهد. برای غلبه براین مسئله عمل جراحی پیوند عروق کرونر ازچند دهه گذشته رایج شده است که بدین وسیله عروق درگیر با رگهای جدید و سالمی که از جاهای دیگر بدن از جمله سرخرگ سینه ای داخلی[6] وسیاهرگهای سطحی پا[7] برداشته می شوند، جایگزین می شوند (Kirklin , 2003). درحین جراحی قلب، درجاتی از صدمه به میوکارد اجتناب ناپذیر می باشد. این آسیب منجر به تغییرجریان خون میوکارد و به دنبال آن تغییردرعرضه و تقاضای اکسیژن می شود. تیم جراحی قلب می بایست در حد امکان از این عارضه (ایسکمی) جلوگیری نماید. درغیراینصورت صدمات حاصله، باعث تغییرات اساسی درقسمتهای انرژی زایی سلولهای میوکارد خواهد شد. این مسئله فصلی را درجراحی قلب به نام، حفاظت از میوکارد[8] درحین عمل جراحی قلب، باز نموده است.
درطول پنجاه سال گذشته حفاظت از میوکارد، مورد توجه بسیاری از محققان بوده است و نتایج حاصل موجب پیشرفت سریع در انجام اعمال جراحی قلب گردیده است.
امروزه در حالیکه بسیاری از تکنیک ها در بوته آزمایش قرارگرفته اند و گزارشاتی از روشهای مختلف با بهترین تدابیر حفاظت از میوکارد منتشر می گردد ولی همچنان تکنیک خاصی که بعنوان بهترین روش معرفی شود مورد توافق قرار نگرفته است. درحین عمل به علت مختل شدن جریان خون و ایسکمی میوکارد، آسیب به این عضوغیر قابل اجتناب است و درمراحل پایانی عمل و برقراری مجدد جریان خون[9] عضله قلب، دراثر ریپرفیوژن امکان آسیب دیدن مضاعف وجود دارد(.,Kaminski, et al2008).
به نظر میرسد که با اصلاح روش برقراری جریان خون مجدد عضله بتوان از این آسیب در مراحل پایانی تا حدودی جلوگیری کرد. از آنجا که ترکیبات مختلفی نظیرکراتین فسفو کیناز[10]CPK ( ., Bonnefoy et al1998)، تروپونین[11] cTn( . Bonnefoy et al، 1998Francesco et al., ،2007)، مالون دی آلدهید [12] MDA(,J Aznar, et al1983 و Kamunski،2008) وآنزیمهایی از جمله کاتالاز[13]CAT ، سوپراکسیددیسموتاز[14]SOD (Yasuyuki et al.،1991)، گلوتاتیون پراکسیداز[15] GPX
Kaminski et al.) ، 2008) به عنوان بیومارکرهای قابل اندازه گیری، نشانگرمیزان آسیب بافتی هستند.
در صورتی که خونرسانی به قلب از طریق گرافتهای عروقی[16] کرونر به صورت مرحله به مرحله و به آرامی صورت پذیرد، امکان دارد از آسیب به میوکارد به میزان بیشتری جلوگیری کند.
لذا هدف کلی بررسی میزان آسیب به میوکارد، با اصلاح نحوه خونرسانی مجدد در خاتمه عمل، با اندازه گیری میزان بیومارکرهای موجود در خون است.
در این مطالعه میزان فعالیت فاکتورهای SOD, CAT, GPX, MDA, cTn I, CPK-MB در بیمارانی که با روش اصلاح شده جدید تحت عمل جراحی CABG قرار گرفتند، نسبت به بیمارانی که با روش معمول(, Kirklin 2008 ) عمل شدند، مقایسه گردید.
فصل دوم
بر تحقیقات پیشین
1-2- آناتومی وفیزیولوژی قلب
قلب انسان پمپی است که قبل از تولد تا زمان مرگ بطور مداوم کار می کند و در طول زندگی (طول عمر متوسط ٧٣سال و٧٠ ضربه در دقیقه) ۶/۲ میلیارد بار می طپد. اگر برون ده
قلبی ۵ -۳ لیتر در دقیقه باشد، قلب در طول زندگی حدود ٢٠٠ – ١٠٠ میلیون لیترخون را پمپ می کند و درحدود ٦/٩ میلیارد لیتر اکسیژن را به بافتهای بدن می رساند.
قلب را می توان به عنوان دو پمپ موازی در نظرگرفت که هر کدام شامل یک دهلیز[17] ویک بطن[18] است. این دو بصورت هماهنگ باعث جلو راندن خون به سیستم جریان خون ریوی[19] و محیطی[20] ازسمت راست وچپ می شوند. دیواره حفره های قلب شامل سه لایه است: اندوکارد[21]، میوکارد و پریکارد[22].
بطن ها دارای دیواره قطور عضلانی و فشار بالا می باشند وکار جلو راندن خون به سمت گردش خون ریوی و محیطی را بعهده دارند.
دهلیزها از نظرساختمانی، حفره هایی با دیواره نازک و فشار پایین هستند که خون را به بطن ها هدایت می کنند. عروق کرونر از آئورت منشاء گرفته و یک شبکه رگی زیراندوکاردی [23] را می سازند که در تامین اکسیژن و تغذیه اضافی قلب نقش دارد ( ., Guyton et al2008).
2-2- متابولیسم عضله قلبی
عملکرد متابولیکی میوسیتهای قلبی[24] دو هدف را دنبال می کند: حفظ استحکام سلولی از طریق حفظ اختلاف یونی در دو طرف غشاء و دیگری تولید انرﮋی برای حفظ پمپ فیزیولوﮋیکی که باید به طورمتوسط ۷۰ سال بی وقفه کار کند (Berne & Levy , 2008).
2-2-1 – منابع انرژی در عضله قلبی
عضله قلب مانند عضله اسکلتی از انرﮋی شیمیایی جهت تامین کار انقباضی استفاده می کند. این انرﮋی عمدتا از متابولیسم اکسیداتیواسیدهای چرب[25] و سایر مواد غذایی بوﯾﮋه لاکتات[26] و گلوگز[27] تامین می شود (Berne & Levy, 2008).
آدنوزین تری فسفات [28] برای ایجاد پیوند بین اعمال مصرف کننده انرﮋی یا اعمال تولید کننده انرﮋی در بدن ضروری است به این دلیل به ATP جریان انرﮋی بدن می گویند که
میتواند بطورمکررتولید ومصرف شود (Lehninger,et al. 2003).
منابع اصلی برای تامین انرژی قلب گلوکز و اسیدهای چرب آزاد می باشند. گلوگزبوسیله مسیرگلیکولیز[29] (تجزیه کربوهیدراتها) متابولیزه شده و اسیدپیرویک[30] تولید می شود. انجام این مرحله در صورتی است که اکسیژن به مقدار کافی در دسترس باشد (فسفوریلاسیون اکسیداتیو[31])، درغیر این صورت اسیدلاکتیک[32] تشکیل می شود (Berne & Levy, 2008).
2-2-2- گلیکولیز بی هوازی
در صورت عدم وجود اکسیژن کافی، فسفوریلاسیون اکسیداتیو نمی تواند انجام پذیرد اما حتی در چنین شرایطی نیز می تواند از راه گلیکولیز مقدار اندکی انرﮊی برای سلولها آزاد کند، زیرا واکنشهای شیمیایی در تجزیه گلوگزبه اسیدپیرویک به اکسیژن نیاز ندارد Leninger, 2003))
تشکیل اسیدلاکتیک در جریان گلیکولیز بی هوازی امکان رهایی انرژی بی هوازی بیشتری را فراهم می کند. دو محصول نهایی واکنش های گلیکولیز، اسیدپیرویک و اتمهای هیدروژن هستند، ساخت یک یا هر دوی این فراورده ها، فرایند گلیکولیز را متوقف کرده و مانع از تشکیل بیشتر ATP می گردد. زمانی که مقدار آنها بسیار زیاد شود تولید اسیدلاکتیک
می کنند. (Lehninger,et al. 2003)
انرژی حاصل ازATP صرف ایجاد حرارت و انقباضات میوکارد میگردد، اماخونی که از عروق کرونرعبور می کند بیش از هر عضو دیگری از بدن اکسیژن خود را برای سوخت وساز در میوکارد از دست می دهد. بطوریکه ٧٥-٧٠٪ اکسیژن خون عروق کرونر از هموگلوبین جدا و مصرف می شود، لذا امکان جداشدن بیشتراکسیژن ازخون شریانی وجود ندارد. اما اگر میوکارد به هر دلیلی مانند: هیپوکسی شریانی[34]، تاکیکاردی[35]، فیبریلاسیون[36] و…… نیاز بیشتری به اکسیژن داشته باشد، جبران آن تنها با افزودن میزان جریان خون کرونرعملی خواهد بود.
حال اگرمقدارفشار اکسیژن خون شریانی(PaO2 ) کاهش یابد، فسفوریلاسیون اکسیداتیو قطع شده و دیگرATP تولید نمی شود دراین حالت گلیکوژنولیز[37] وگلیکولیز بی هوازی شروع شده و به ازای هرملکول گلوکز، فقط دو ملکول ATP تولید می گردد که این مقدارانرژی جهت فعالیت میوکاردکافی نیست (. Guyton et al. 2008).