بدون شک، تصمیمگیری یکی از وظایف اصلی مدیریت است، لیکن با توجه به اینکه تصمیمگیری بدون وجود اطلاعات و برقراری ارتباطات لازم میسر نیست، پایهی اجرایی چنین وظیفهای، فراهم آوردن اطلاعات لازم برای مدیریت است. مدیران سازمانهایی که اطلاعات اندکی در اختیار دارند، مجبورند که بهطور ناگهانی یا در تاریکی تصمیمگیری کنند که بالطبع خسارات ناشی از اینگونه تصمیمگیریها، جبران ناپذیر است.
در مقابل این وضعیت، میزان تأثیر مثبتِ تصمیمهای راهبردی صحیح و بهموقع، بر کسی پوشیده نیست. اما نکتهی درخور توجه این است که در دست داشتن اطلاعات بهموقع، صحیح، مناسب و برقراری ارتباطات در کلیهی سطوح مدیریت، خود نیازمند بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی[1] است تا با اتکاء به آن، تصمیمگیری، برنامهریزی و کنترل وظایف اجرایی برای مدیر، تسهیل شود. بدون شک، “سازمانهایی که در آنها پیاده سازی و استفاده از فناوری اطلاعات با موفقیت همراه باشد، با دستاوردهای عملکردی قابل توجهی روبرو خواهند بود” (ناخدا و حری، 1384، ص. 57). با توجه به خصیصههای فناوری اطلاعات، مدیریت این فناوریها بهعنوان بخش جدیدی در دیدگاههای مدیریت مطرح شده است که میبایست به ملزومات بهکارگیری، عملکرد و محیط اجرایی آنها ضمن بررسی ابعاد، منابع اطلاعاتی و کاربردشان توجه داشت.
همانطور که فرج پهلو (1992، ص. 46) نیز بیان میدارد، بقای ملتهای امروزی، به کسب اطلاعات و بهرهگیری از فناوریهای پیشرفتهای وابسته است که در جهان امروز نقش مسلطی را در چرخهی زندگی روزانه ممالک پیشرفته ایفا مینمایند. البته، پیادهسازی و بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی که همواره درحال تغییر و تحولاند، نیازمند مدیریتی است که علاوه بر داشتن دانش لازم و کافی از فناوریهای اطلاعاتی مورد نیاز سازمان، قادر به همگامی با رشد فزاینده و تغییرات دنیای فناوریهای اطلاعات باشد که البته اطمینان از حصولِ این امر، مستلزم سنجش عملکرد به منظور ایجاد زمینه مساعد برای رشد و پویایی سازمان است.
سنجش عملکرد[2] که بخش مهمی از مدیریت مطلوب است، در تعیین اهداف و اولویتها به مدیران کمک، و هدایت و نظارت بر فعالیتهای سازمان را تسهیل مینماید. البته بدیهی است که ارائه صرف آمار و ارقامی که حاصل مطالعات سنجش عملکرد میباشند، تصویرِ تمام نمایی از چگونگی عملکرد ارائه نمیکند و بهرهگیری از شاخصهایی که بتوان کیفیت ارائهی خدمات را بهواسطهی آنها مورد سنجش قرار داد، از
اهمیت زیادی برخوردار است (ابوت[3]، 1377، ص. 2).
تاكنون پیشرفتهای قابل توجهی در روشها و فنون سنجش كیفیت در عرصهی مدیریت به عمل آمده است. در مؤسساتِ خدماتی، ازجمله در كتابخانهها، بهكارگیری این فنون و ابزار اخیراً آغاز شده است. این درحالی است كه از یكسو هر كتابخانه بهعنوان یك سازمان، لازم است که با بهرهگیری از روشها و فنون مناسب و مطلوب مدیریت بهطور مستمر بر مطلوبیت خدمات خود بیافزاید تا رضایت مراجعین هرچه بیشتر فراهم شود، و از سوی دیگر، لازم است که بهطور مستمر، نسبت به خدمات عرضه شده و روشهای صحیح مدیریتی برای ساماندهی و عرضه این خدمات در كتابخانه ارزیابی صحیحی در دست باشد و از آن اطمینان حاصل شود. آنچه که بر اهمیت این امر میافزاید، پیادهسازی و بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی در کتابخانههای دانشگاهی است که دههی 1960 را میتوان آغاز ورود آنها به این کتابخانهها دانست (ناخدا و حری، 1384، ص. 60).
در ایران نیز، باتوجه به پیشرفتهای نسبی حاصل در ابعاد فناورانه، و ضرورت بهینهسازی و اقتصادی نمودن هرچه بیشتر خدمات، اكنون زمان آن رسیده است كه به موضوع كیفیت در مدیریت فناوری اطلاعات كتابخانهها و خدمات آن توجه بیشتری به عمل آید. از اینرو، لازم است كیفیت عملكرد مدیریت فناوری اطلاعات كتابخانه بهطور مستمر سنجیده شود و زیر نظارت باشد.
[1] Information Technology
[2] Performance Measurement
[3] Abbott
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
اکنون زنان ایرانی توانستهاند ابراز وجود کرده و خودشان در تعریف و تصویر جنسیّت خود شریک باشند. مطالعهی متون نویسندگان زن همچون هر محصول فرهنگی دیگر میتواند به روشنشدن زوایای متعددی در زمینههای اجتماعی و فرهنگیکمک کند. از میان سطور این آثار میتوان به تحولات اجتماعی و فرهنگی زنان پی برد.
با توجه به این مسئله، در این پایان نامه سعی نگارنده بر این بودهاست که به بررسی محتوای موضوعی آثار زنان داستان کوتاهنویس دهه هفتاد بپردازد و مشخص نماید که این نویسندگان در طی این سالها بیشتر به چه موضوعاتی پرداختهاند.
3-1- سوال های تحقیق
1- زنان داستان کوتاه نویس دهه هفتاد در آثارشان بیشتر به چه موضوعاتی پرداختهاند؟
2- در چند درصد داستانهای کوتاه این نویسندگان به مسایل اجتماعی و فرهنگی توجه شده است؟
3- آیا بیان مسایل و دغدغههای زنان بیشترین موضوعات موردتوجه این نویسندگان بوده است؟
4- چند درصد آثار زنان نویسندهی این دهه به مسائل سیاسی تعلق دارد؟
5- در چند درصد آثار زنان نویسنده این دهه به موضوعات عاطفی پرداخته شده است؟
4-1- پیشینه تحقیق
طبق گواهی مرکز اطلاعات و اسناد علمی ایران تاکنون تحقیق مستقلی درمورد چگونگی بسامد موضوع داستانهای کوتاه زنان این دهه در دانشگاههای ایران انجام نشده است و تنها در آثار زیر اشارههایی کوتاه و مختصر به موضوع مورد نظر شده است:
مهدی محمّدی در پایان نامه خود تحت عنوان «بررسی داستانهای جنگ ایران و عراق نوشته شده برای کودکان و نوجوانان» با استفاده از روش تحلیل محتوا به این نتیجه رسیده که زنان در مقایسه با مردان در ثبت ادبیات جنگ حضور کم رنگی داشتهاند.
حسن میرعابدینی در سلسله مقالاتی تحت عنوان «گزارشی از ادبیات داستانی سال 1372» که در مجلهی کلک بصورت دوره ای به چاپ
رسیدهاست به بررسی داستانهایی از نویسندگان مرد و زن پرداخته است. و یکی از نتایج این بررسی حضور فعّال و گستردهی زنان نویسنده در سال 1372 میباشد و اینکه پرفروشترین کتابهای این سال را آثار زنان داستاننویس تشکیل میدهد.
حسن میرعابدینی در کتاب « صد سال داستاننویسی ایران» در فصل بیست و ششم به بررسی داستانهای نوشته شده توسط زنان نویسنده پرداخته است و به این نتیجه رسیده است که بخشی از جذابیت داستانهای نویسندگان زن در این است که دنیای زنان ناشناخته تر از دنیای مردان است و در داستانهایی که مردان نوشتهاند با دیدی مردانه به مسائل نگاه شده و زن چهرهی مستقل خود را کمتر به نمایش گذاشته است. ایشان کیفیت و تنوع آثار پدید آمده را به حدی دانستهاند که شاید بتوان از شروع یک ادبیات زنانه سخن گفت.
5-1- فرضیه های تحقیق
با توجه به جنسیّت مشترک داستان کوتاه نویسان مدّنظر این پژوهشنامه به نظر میرسد که:
1- زنان نویسنده در آثارشان بیشتر به مسائل زنان میپردازند یعنی بیشتر درمورد دغدغههای خودشان سخن میگویند.
2- نویسندگان زن این دهه اقبال چندانی به مسائل سیاسی نشان نمیدهند.
3- بسیاری از این نویسندگان با دیدی منتقدانه به مسائل اجتماعی و فرهنگی میپردازند.
6-1- روش تحقیق
روش مطالعه کتابخانهای و روش تحقیق تحلیل محتوایی و آماری است. به این ترتیب که ابتدا اسامی کلیّهی نویسندگان دهه هفتاد اعم از مردان و زنان استخراج گردید سپس از میان این اسامی، نامها و آثار داستان کوتاه نویسان زن متمایز و نهایتاً 12 مجموعه داستان از 12 نویسنده زن انتخاب شد و موردمطالعه و بررسی قرار گرفت و نمودار و جداول بر اساس یافتهها طراحی گردید و در آخر هم به بررسی نتایج پرداخته شد.
7-1- اهداف تحقیق
هدف اصلی این تحقیق بررسی محتوای موضوعی داستانهای کوتاه 12 نویسندهی زن ایرانی دهه هفتاد است. روشن نمودن اینکه زنان نویسندهی این دهه در داستانهای کوتاهشان به چه موضوعاتی بیشتر توجه داشتند و چرا. اینکه آیا آنها در آثارشان درصدد به چالش گرفتن گفتمان مردانه هستند یا خیر، از دیگر اهداف این پژوهش میباشد. به نظر نگارنده آثار نویسندگان این دهه خصوصاً زنان موردتوجه قرار نگرفته است و تا حد زیادی فراموششده به نظر میرسد. از طرف دیگر تعیین این محدوده زمانی، به تحدید تحقیق میانجامد و این امکان را در اختیار دیگر پژوهشگران قرار میدهد تا در بررسیهای تحقیقی یا تاریخی خود از نتایج این پژوهش بهره ببرند. نگارنده در این تحقیق تلاش داشته تا به اندازه توان و بضاعت علمی خود با بررسی آثار زنان نویسنده و مسائلی که آنان در آثار خود بیان نمودهاند راهی هرچند ناهموار برای پژوهشگران مسائل زنان و نویسندگان زن بگشاید. هرچند که نگارنده خود واقف به وجود کاستیهای بسیار در این تحقیق میباشد که نبود منابع کافی در خصوص ادبیات داستانی بالاخص داستان کوتاه، نوین بودن شیوهی تحقیق و نبود نمونههای قابلمراجعه از عوامل مهم این نقیصه به شمار میآید.
8-1- ضرورت تحقیق
ضرورت چنین تحقیقی اولاً توجه به ادبیات داستانی معاصر است. تحقیق درمورد این موضوع در دانشگاهها و پایان نامهها و رسالههای تحصیلی دانشجویان، تا کنون به دلیل توجه زیاد به ادبیات کلاسیک غنی و کهنسال ایران مغفول مانده است.
ثانیاً ادبیاتی که میتوانیم آن را ادبیات زنانه بنامیم هنوز نوپاست، درحالی که موفقیتهایی که توسط نویسندگان زن به دست آمده چشمگیر است. به طور یقین بحثهای اجتماعی و فرهنگی، نقدها و پژوهشهای علمی میتواند باعث پیشرفت بیشتر فعالیتهای داستاننویسی زنان شود.
از طرفی سبک دلبستگی اضطرابی میتواند با اختلالات اضطرابی همراه باشد. یکی از انواع اختلالات اضطرابی که با شروع در دوران کودکی میتواند معرف اختلالهای اضطرابی باشد اختلال اضطراب جدایی است. آمارهای متنوعی در خصوص شیوع اختلالات اضطرابی در بین کودکان ارائه شده است. در کودکان 2 تا 4 ساله 17% و در مطالعه ای دیگر در کودکان زیر 12 سال 6/2 تا 2/41% عنوان شده است. وجود سه نشانه از ناراحتیهای مفرط جدایی مانند نگرانی شدید و مداوم از محروم شدن و آسیب دیدن، ترس و درماندگی از جدایی، شکایتهای جسمانی، کابوسهای مکرر، ترس از مدرسه و مشکلات مربوط به خواب که حداقل 4 هفته وجود داشته باشد برای تشخیص این اختلال الزامی است (عباسی، 1389). لاست گزارش کرده که 75% کودکانی که از مدرسه گریزانند مبتلا به اختلال جداییاند و در صورت عدم درمان به موقع، ممکن است این کودکان به طور ثانوی دچار اضطراب مفرط شوند و علاوه بر آن اختلالهایی چون فوبی اجتماعی، ترس از مکانهای باز و هراس را نشان دهند(به نقل از عباسی، 1389).
اختلال اضطراب فراگیر و فوبیای اجتماعی در طبقه بندی اختلالات اضطرابی کودکان و نوجوانان قرار دارد گرچه اضطراب، خصیصه اصلی هر کدام از این اختلالات است اما عوامل زمینه ای و موقعیتی ویژه ای وجود دارد که میان آنها افتراق میگذارد. در طبقه بندی تشخیصی روانپزشکی آمریکا، مشخصاً به اضطراب آموزشگاهی و درسی یا امتحانی اشاره ای نشده اما پدیده اضطراب، در سطح وسیعی مورد توجه قرار گرفته که میتوان از آنها اضطراب آموزشگاهی و اضطراب امتحان را برداشت نمود (مهرابی زاده، 1386). اضطراب امتحان یا Test Anxiety از دسته اضطرابهای عملکردی است که 20-10% دانش آموزان و دانشجویان با آن دست و پنجه نرم میکنند. معمولاً در موقعیتهایی که فرد در معرض ارزشیابی قرار گرفته و نیازمند حل مشکل یا مسئله است به این نوع اضطراب دچار میگردد و فرد در اینجا، در مورد تواناییهای خود دچار تردید شده که پیامد آن نیز کاهش توان مقابله با موقعیتهای امتحان است. در اینجا فردی که دچار اضطراب امتحان شده با وجود اینکه پاسخ سؤالات درسی را میداند اما آنچنان شدت اضطراب در وی زیاد است که مانع از آن میگردد که از دانسته های خود استفاده کند (مقیمیان، 1390). بدین سبب اضطراب امتحان با عملکرد تحصیلی همبستگی دارد. در اینجا نظر کووینگتون (1987) بر این است که در زمان آزمون، آموزه های مرتبط با آزمون و حالات اضطرابی همراه با هم وارد میدان میگردند. برخی حالات اضطرابی با آزمون مورد نظر مرتبط و برخی دیگر با آن ارتباطی ندارند. اگر اضطراب برانگیخته شده با محتوای آزمون مرتبط باشد سطح کارآمدی افزایش مییابد و برعکس حالات اضطرابی و نامرتبط با وظیفه محول شده، سطح کارآمدی را کاهش میدهد. سیبر (1980) اضطراب امتحان را حالت خاصی از اضطراب عمومی میداند که شامل پاسخهای پدیدار شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری مرتبط با ترس از شکست میباشد و فرد آن را در موقعیتهای ارزیابی، تجربه میکند. هنگامی که اضطراب امتحان رخ میدهد، بسیاری از فرآیندهای شناختی و توجهی با عملکرد موثر فرد، تداخل میکنند (Narimany, 2006).
بر مبنای مطالب فوق در پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سؤالیم که آیا سبکهای دلبستگی و اضطراب جدایی در افراد میتواند رابطه ای با اضطراب امتحان داشته باشد؟ آیا سبک دلبستگی، پیش بین اضطراب درسی است؟
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
از آنجاییکه نظامهای آموزش عالی، به عنوان بارزترین نمود سرمایه گذاری نیروی انسانی نقش اصلی را در تربیت و تأمین نیروی انسانی کارآمد بر عهده دارد، این نظامها سهم قابل توجهی از بودجه هر کشور را به خود اختصاص میدهند و نقشی تعیین کننده در ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه دارند، از اینرو اطمینان از کیفیت مطلوب عملکرد آن به منظور جلوگیری از هدر رفتن سرمایه انسانی و مادی و نیز داشتن توانایی رقابت در دنیای آینده که در آن کیفیت مهمترین مؤلفه برای حیات هر سازمان است ضروری به نظر میرسد (معروفی، کیامنش، مهرمحمدی و عسکری، 1386).
به اعتقاد فیوضات (1382)، محصول دانشگاه عبارت است از افزودن دانش و معرفت و فن كه اگر در وجود افراد باشد به عنوان بهرهوری نیروی انسانی تلقی میگردد و اگر فارغ و جدا از وجود انسان باشد، به صورت مجموعه دانش و تكنولوژی نمایان میشود. دانشگاه به عنوان مركز تحقیق و پژوهش علمی و فرهنگی، مهد نوسازی اجتماع است، زیرا محلی است كه در آن افكار و اندیشهای جدید، دانش و معرفت نو، تكنولوژی متحول و فرهنگی خلاق و پویا نشو و نما میكند.
دانشجویان منبع اصلی در باب کیفیت و اثربخشی آموزش در دانشگاه محسوب میشوند اما طبق نتایج تحقیقات انجام شده، در برخی از کلاسها ما شاهد پایین بودن انگیزه دانشجویان میباشیم (سیدجوادین، 1381و مولوی، رستمی، فدایی نایینی، محمدنیا، رسولزاده، 1386). در شرایط فعلی سالانه مقدار زیادی از بودجه کشور صرف آموزش و پرورش نیروی انسانی سازمانهای مختلف میگردد، از طرف دیگر بر اساس مشاهدات اولیه به نظر میرسد انگیزش یادگیری دانشجویان در سطح پایینی قرار دارد (سیدجوادین، 1381) که دلایل این امر شامل نقش استاد در کلاس، استرس سرکلاس، فن بیان ضعیف استاد، عدم مثالهای متنوع در کلاس (نبوی و صفوی، 1390)، عدم انتخاب و به کار گیری روشهای آموزش مناسب (تامپسون و تیلدن[1]، 2009)، ناهمخوانی محتوا با اهداف تعیین شده است (ذبیحی و عرفانیان خانزاده، 1389).
آموزش عالی نیز یکی از سازمانهای با اهمیت محسوب میشود؛ آنچه برای سازمانها مهم است، اثر بخشی آموزش است (فردانش و کرمی، 1387). یکی از ویژگیهای آموزش مؤثر در آموزش عالی فعالیتهایی است که فرصتهای مناسب را برای مشارکت دانشجویان در آموزش و یادگیری فراهم میکند. هریس[2] معتقد است که آموزش مؤثر به اهداف و ستادههای آموزشی توسط دانشجویان بستگی دارد و به صلاحیتهای علمی، مهارتها، رفتارها، سبکهای آموزش، رشد حرفه ای، تحقیق و تفکر نیازمند است (آراسته و محمود راد، 1382). در این پژوهش آموزش به فعالیتهایی گفته میشود که با هدف آسان ساختن یادگیری از سوی مدرس طرح ریزی میشود و بین مدرس و یک یا چند یادگیرنده به صورت کنش متقابل جریان مییابد (نبوی و صفوی، 1390).
در نتیجه برای اینکه آموزش اثربخش و مفید شود، پیش بینی روشها و انتخاب و ترتیب مواد آموزشی در شرایط خاص به منظور رسیدن به نتایج به نحو مؤثر از اهمیت ویژهای برخوردار است (فردانش و کرمی، 1387).
اصطلاح طراحی آموزشی میتواند به عنوان روشی نظاممند برای تجزیه و تحلیل، طراحی، تدوین، ارزشیابی و مدیریت فرایندهای آموزش کارآمد مبنی بر دانش و تجربیات یادگیری و نظریههای آموزشی تعریف نمود (موریسون و کمپ، 2010) و همچنین هر گاه برای دستیابی به یک سلسله از دانشها و مهارتها به عنوان اهداف آموزشی، قبل از تحقق آموزش پیش بینی و تنظیم گردد، در واقع طراحی آموزشی انجام شده است (فردانش، 1374: 5) که توجه و دقت در تنظیم آن میتواند موجب کارایی و اثربخشی بیشتر و بهتر فرایند آموزش شود (مطلبی، 1390)، زیرا از طریق طراحی آموزشی، میتوان پایههای اولیه تضمین اثربخشی آموزش را بنا نهاد (فردانش، ابراهیم زاده، سرمدی، رضوانی و عمرانی، 1390).
به نظر میرسد انگیزش یکی از مشکلترین و پیچیدهترین چالشهای پیش روی استادان امروزی است. در واقع، پیچیدگی و تنوع آن باعث شده تا به یکی از موضوعات جالب و چالش برانگیز در مباحث علوم تربیتی تبدیل شود. اما بی انگیزشی برای مطالعه در بین دانشجویان دانشگاه به صورت یک فراگیری نامحسوس و نامریی درآمده است (واحدی، اسماعیل پور، زمانزاده و عطاییزاده، 1391).
بنابراین از آنجاییکه یکی از مغفولترین عوامل در کارایی برنامههای آموزشی، انگیزش فراگیران میباشد (فردانش، 1390: 149) و از سویی انسان در توسعه نقش کلیدی دارد و تحقق توسعه به دست انسان صورت میپذیرد، برطرف کردن نیازهای روحی و روانی افراد از اهمیت ویژهای برخوردار است (پذیره، 1391). چنانکه روح و روان انسانها سرچشمهای از انرژی است؛ که انگیزش، اشتیاق، پیشرفت و افتخار از آن برمیخیزد و افراد را قادر میسازد کارهای ارزندهای به ثمر برسانند (جباری ظهیرآبادی و عطافر، 1388). بر این اساس در بحث طراحی آموزشی اسمال[4](به نقل از فردانش و همکاران، 1390) بیان میکند که: « شناسایی و درک راهبردهای طراحی آموزشی که انگیزش یادگیرنده را افزایش میدهند برای بهبود عملکرد و یادگیری مفید خواهد بود».
هدف بسیاری از نظریههای طراحی آموزشی كه توسعه یافتهاند فراهم آوردن آموزش مؤثر و كارآمد میباشد، در صورتی كه در این نظریهها انگیزش به طور كلی نادیده گرفته شده است (بالابان و انادولو، 2008)؛ بنابراین طراحان آموزشی برای تولید محصولات دارای كیفیت بالا باید بر فرایندهای طراحی انگیزشی و آموزشی به شدت تأكید داشته باشند (کلر[7]، 1391).
مفهوم انگیزش به عوامل درونی اشاره دارد که اعمالی را بر میانگیزاند و همچنین به عواملی خارجی گفته میشود که به عنوان انگیزهای برای عمل، جریان دارد (لاک ولاتوان، 2004).
تحقیقات اولیه انگیزشی عمدتاً در محل کار و متمرکز بر راههایی برای ایجاد انگیزه در کارگران صنعتی برای کار سختتر، سریعتر و بهتر بود اما تحقیقات انگیزشی اخیر بیشتر متمرکز بر شناسایی راهکارهای مؤثر بهبود طراحی آموزشی، بهبود مدیریت کلاس درس و رفع نیازهای فراگیران میباشد (روث، 1997).
با این وجود انگیزش یک عنصر اساسی طراحی آموزشی و نظریه آموزشی است که به ندرت در نظر گرفته شده است، فقدان توجه به انگیزش یادگیرنده در طراحی آموزشی منجر به تمرکز پژوهشهای کلر بر انگیزش یادگیرنده شد که در نهایت یک مدل طراحی انگیزشی را به نام ARCS [10] توسعه داد (کلر، 1983 به نقل از مارگورت[12]، 2007). امروزه باور بر این است که تنها الگوی طراحی انگیزشی جامع و منسجم، الگوی نظامدار کلر است (فردانش و همکاران،1390).
بر این اساس مدل طراحی انگیزشی به فرایند آرایش منابع و رویههایی اشاره دارد که تغییراتی را در انگیزش به وجود میآورد و در بهبود انگیزش فراگیران برای یادگیری، انگیزش کارکنان برای کار، توسعه ویژگیهای انگیزشی خاص و بهبود مهارتهای خاص در خود انگیزشی
به کار گرفته میشود (کلر، 2006). مینس، جاناسن و دیور (1997) تنها مدل طراحی آموزشی دارای ارتباط منطقی با نتیجه و جامع را که با انگیزش منطبق است مدل طراحی انگیزشی ARCS کلر نامیدهاند (به نقل از هوویت،2006). مدل طراحی انگیزشیARCS کلر، متشکل از حرف اول کلمات توجه، ارتباط، اطمینان و رضایت میباشد (مارگورت،2007 ). این چهار عامل نشان دهنده مجموعهای از شرایط میباشد که برای فردی با انگیزش بسیار بالا ضروری است (کلر،2001). فرایندهای طراحی که در مدل ARCS وجود دارد بهجای اینکه صرفاً یک نظریه توصیفی یا تجویزی باشد آن را به برنامههایی متمرکز بر عمل تبدیل کرده است؛ این فرایند ترکیبی، توصیفی از مفاهیم و نظریههای انگیزشی را به چهار دسته مهم ARCS با رویکردی نظاممند به طراحی انگیزشی تبدیل کرده است. داشتن رویکرد حل مسئله در این طراحی، مدل ARCSرا بی نظیر ساخته و زمینه گستردهای از کاربرد را ارائه نموده است (کلر، 2010). دو بخش عمده در این مدل وجود دارد؛ نخستین مجموعه از این طبقهبندیها، مؤلفههای انگیزش را نشان میدهد كه این طبقه بندیها حاصل نتایج مبتنی بر پژوهش در مورد انگیزش انسان میباشد (كلر، 1987). دومین بخش از این مدل، طراحی نظاممندی است كه به ما در ایجاد افزایش انگیزش، برای مجموعهای از فراگیران کمک میکند. این ترکیبات به ما اجازه میدهد تا عناصر مختلف برای ایجاد انگیزش در فراگیران را مشخص كنیم و همچنین فرایند طراحی كمك میکند تا مشخصات و ویژگیهای فراگیران در یك محیط یادگیری را ارائه دهد و سپس راهکارهای انگیزشی كه برای فراگیران مناسب میباشد را طراحی مینماید (كلر، 1983، 1984، 1987)؛ که اجرای کامل فرایند طراحی شامل ده مرحله میباشد.
لازم به ذکر است که به باور کلر (1391) انگیزش در سه سطح از اهمیت بیشتری بهره مند میباشد، نخست انگیزش در یادگیری، دوم انگیزش در کار و سوم خود انگیزشی است که موضوع پژوهش حاضر در ارتباط با انگیزش در یادگیری میباشد؛ بر این اساس برای تحریک انگیزش دانشجویان در یادگیری، کلر مدلی چهار مؤلفه ای را ایجاد نمود؛ هدف از این مدل به کار گرفتن راهبردهایی برای بهبود درخواست انگیزشی میباشد، این مدل تلاشی برای ترکیب نظریههای یادگیری، رفتاری، شناختی و عاطفی است. مدل ARCS نشان داده که انگیزش یادگیرنده می تواند از طریق شرایط خارجی تحت تأثیر واقع شود (اکیف اکاک[15]، اکایر[16]، 2013).
با بر بررسی پیشینه پژوهشهای انجام شده در ایران در زمینه عوامل ایجاد انگیزش در کارکنان (مقدسی، 1386؛ عبادی و همکاران، 1390؛ گرجی و طاهری، 1391)، عوامل مؤثر بر انگیزش دانشجویان (اکبری، 1389؛ شاه حسینی، 1391)، عوامل مؤثر در کاهش انگیزه تحصیلی دانشجویان(مولوی و همکاران، 1386)، تأثیر انگیزش در بهبود عملکرد (بخشی علی آباد و همکاران، 1387؛ جعفری، سرچشمه، جعفری و نعمتی، 1392) تلفیق مدل طراحی آموزشی جاناسن با مدل طراحی انگیزشی کلر در آموزش مداوم پزشکی (فردانش و همکاران، 1390) میباشد و تاکنون پژوهشی در خصوص نقش ویژه طراحی انگیزشی آموزش کلر در آموزش عالی در ایران انجام نشده است. از آنجاییکه دانشجویان از اقشار مستعد و برگزیده جامعه و سازندگان آینده کشور خویش هستند و کیفیت زندگی آنها تأثیر بسزایی در یادگیری و افزایش آگاهی علمی و موفقیتهای تحصیلی شان خواهد داشت (سلطانی شال، کارشکی، آقا محمدیان شعرباف، عبدخدایی و بافنده، 1390). این پژوهش در صدد آن است که از طریق بهکارگیری شناخته شدهترین الگوی مطرح در زمینه طراحی انگیزشی به اثربخشتر شدن آموزش عالی کمک و بدین وسیله زمینهای را برای بهبود کیفیت زندگی کلاسی دانشجویان و یادگیری ایشان، در آموزش عالی فراهم نماید، تا بر اساس نتایج حاصل از پژوهش، به سیاستگذاران و برنامه ریزان در امر تصمیم گیری و برنامه ریزی کمک نموده و در نتیجه برنامههای درسی آینده از اثربخشی بیشتری برخوردار گردد. بنابراین سؤالی که این پژوهش در پی پاسخگویی به آن میباشد این است که؛ آیا اجرای الگوی طراحی انگیزشی آموزش کلر موجب ارتقاء یادگیری و بهبود کیفیت زندگی کلاسی دانشجویان در آموزش عالی میگردد؟
[1] Thompson& Tilden
[2] Haris
[3]Morrison&Kemp
[4] Small
[5]Balaban& Anadolu
[6]Motivational Design
[7] Keller
[8]Lock&Latham
[9] Ruth
[10] Attention, Relevance, Confidence, Satisfaction
[11]Keller
[12] Margueratt
[13]Means; Jonassen& Dwyer
[14] Huett
[15] Akif ocak
[16] Ackayir
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
واژه ها کلیدی: احقاق حق جنسی، رضایتمندی زناشویی، پرخاشگری
1-1-
خانواده اصلی ترین عنصر هر جامعه و کانون حفظ سلامت و بهداشت روانی است و نقش مهمی در شکل گیری شخصیت فرزندان یعنی پدران و مادران اینده دارد و هیچ نهاد و مرجعی نمی تواند جایگزین خانواده به ویژه عنصر اصلی آن یعنی مادر شود. جامعه ای سالمتر و پویاتر است که مادران و پدرانی با الگوی شخصیتی سالمتر داشته باشد
رضایت زناشوئی یکی از عوامل موثر در ثبات خانواده ها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است.اما در روابط زناشوئی عوامل متعددی باعث رضایت همسران از یکدیگر می شود .
حیدری نسب (1383) مهمترین عوامل موفقیت در زندگی زناشوئی را رشد عاطفی و فکری تشابه علائق و طرز فکر،تشابه مذهبی، تشابه تحصیلی و طبقاتی ،نسبت امور جنسی تشابه و سرعت عمل در کارها و بالاخره رابطه با خانواده زن و شوهر می داند.
سلامت فیزیکی و عاطفی و بهداشت روانی افراد در جامعه در گرو سلامت روابط زناشوئی و تداوم و بقای ازدواج می باشد. رضایت یک فرد از زندگی زناشوئی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب می شود و رضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده و در نتیجه باعث تسهیل درامر رشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه خواهد شد. بنابراین با توجه به اهمیتی که روان شناسان و حتی همه مذاهب به خانواده وارتباط زناشوئی موثر می دهند و اینکه به نظر می رسد تشکیل خانواده جایگاهی برای رضایتمندی است و بلکه اساسا کانون التیام و شفابخشی است. کانونی است که باید فشارهای روانی وارد شده براعضا خود را تخفیف دهد و راه رشد و شکوفایی آنها را هموار کند. اگر خانواده محیط سازنده ای برای اعضای خود داشته باشد و نیاز های جسمانی و روانی آنها را برآورده کند کمتر ممکن است به نهاد های درمانی خارج از خانواده نیاز پیدا کند ( ثنایی، 1375 ) .
از جمله عوامل موثر بر رضایت زناشویی احقاق حق جنسی است. به اعتقاد تراویس و وایت(2000)، احقاق مستلزم تلاش فرد در تامین حقوق خود در محدوده ی زمانی مشخص یا تحقق بخشیدن به انتظارات درونی شده از خود از طریق تعامل با دیگران است.(تراویس و وایت،2000
،ص 307).
بنابراین هر هویت جنسی در تعامل با دیگران برای دست یابی به اختیار و مشروعیت قانونی خود، خواستار احقاق حق خویش است. در مطالعات متعدد و مقایسه ای روشن شده است که فرهنگ جوامع مختلف با نگرش از موضوع غالب و قدرت، زنان را در بند الگوهای تعریف شده و کلیشه ای رفتار جنسی قرار داده است. تصوری خارج از چارچوب نقش تابع در شور جنسی زنان برای مردان و زنان غیر قابل درک، زشت و نامطلوب جلوه می کند. به تبع پذیرش چنین نقشی، زنان قدرت احقاق حق جنسی خود را نیز از دست داده اند، چرا که کسب چنین قدرتی از سوی فرهنگ غالب جوامع به معنای کسب مفاهیم هرزه نمائی، عدم عصمت و شرم است. ترس از قرار گرفتن در محدوده چنین الفاظ توهین آمیز، زنان را وادار به تسلیم و پذیرش در برابر نقش زنانگی نموده است.
بنابراین یکی از عوامل موثر در برقراری ثبات خانواده احقاق حق جنسی است، که بدنبال آن رضایتمندی زناشویی زنان را فراهم می کند و زنان به جای پرخاشگری عشق و محبت را به همراه خود هدیه می کنند.
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است