شرایط دوره نوجوانی و جوانی و تعدد مراحل مذکور حساسیت بررسی موضوع سازگاری را افزایش می دهد. سازگاری به لحاظ نظری سازه متنوع و پیچیده ای تلقی میشود و بر این اساس اندیشمندان سعی در بررسی ابعاد گوناگون آن داشته اند. از لحاظ نظری، سازگاری محصولی اجتماعی است و شرایط و عوامل متعدد در شکل گیری آن نقش دارند(دام و همکاران). بخشی از تلاش دانشمندان بررسی و تحلیل تاثیر عوامل متعدد در شکل گیری سازگاری بوده است. سازگاری فرآیندی اجتماعی است که برآیند تاثیر عوامل متعدد فردی، خانوادگی و محیطی می باشدو بنابراین پدیده ای تک علتی محسوب نمی شود. البته باید توجه داشت که تاثیر عوامل متعدد بر سازگاری نیز یکسان نیست و عوامل فردی، خانوادگی و محیطی تاثیرات متفاوتی بر شکل گیری سازگاری نوجوانان و جوانان دارد. رویکردهای نظری سعی در تبیین تاثیر هرکدام از این عوامل در سازگاری داشته است. مسئله مهم دیگر آن است که سازگاری موجب شکل گیری پدیده های دیگر فردی و اجتماعی می گردد و بر سایر فرایند ها و موضوعات اجتماعی تاثیر می گذارد. بررسی این نکته در کنار مطالب پیشین، گویای پیچیدگی تبیین نظری این موضوع است. درصورتی که سازگاری جوانان به درستی صورت گیرد، آنان در ادامه مسیر زندگی با سهولت بیشتری قادر به انجام وظایف و کارکردهای اجتماعی خواهند بود(فولادی 1383).
سازگاری توانایی آمیزش، انطباق، مصالحه، همكاری و كنار آمدن با خود، محیط و دیگران نیز تعریف شده است(فولادی، 1383). انسان سازگار كسی است كه از سلامت روانی برخوردار باشد اما تغییرات فشرده و سریع، معمولا قابلیت سازگاری فرد را به طور جدی زیر سوال می برد و در نتیجه احتمال تضاد، تعارض، استرس و سردرگمی پدید می آید (بذل،1383).
یکی از مهمترین عوامل رشد انسان محیط خانوادگی است. کودکان در محیط خانواده، حس محبت و امنیت و توانایی های یادگیری اجتماعی را کسب می کنند و از طریق کیفیت روابط بین والدین خود و همچنین بازی کردن با برادران و خواهران و سایر کودکان مهارت های اجتماعی لازم را برای سازگاری بهتر می آموزند(کالات، 1996). آنچه این شرایط را تحت تاثیر قرار می دهد فرایند ادراك فرد از عملكرد خانواده است. دراین فرآیند، فرد با دریافت و تعبیر محرك ها، پنداشت ها و برداشت هایش از محیط رفتار خود راتنظیم و شکل می بخشد. هرگونه نارسایی در عملكرد خانواده تاثیرات نامطلوبی در بهنجار نمودن فرزندان ایجاد می کند(ساروخانی، 1370). این ادراك ها می توانند به صورت طرحواره های ناسازگار اولیه بازنمایی هایی از محیط پیرامون پدید آورند كه در صورت ناخوشایندی آنها، فرد را در معرض انواع آسیب ها قرار می دهد(استین برگ ، 2000 ؛ مارشانت ، 2001).بیشترین افراد ناسازگار و مسئله دار، وابسته به خانواده های آسیب دیده هستند و فرزندانی كه مربوط به خانواده های پر كشمكش می باشند به سبب عدم برخورداری از آرامش روانی و عدم تمركز و آشفتگی بیشتر در معرض رفتارهای ناسازگارانه قرار دارند(بارلو، 1992 ؛ به نقل از زارع مقدم، 1385). به عبارت دیگر,عامل تامین نیازهای اساسی انسانی و تعادل روانی و عاطفی در افرادخانواده است.موقعیت كودك در خانواده، نحوه ی ارتباط والدین و یا سایر وابستگان بااودر شكل گیری شخصیت وی نقش دارند(جهانگیری،1383).
از سوی دیگر یكی از مهمترین مهارت ها كه مشخصه بهنجاری و سازگازی فرد است، برخورداری از صفت خودكنترلی (خودنظارتی) است. خودکنترلی یعنی فرد کنترل رفتارها، احساسات و غرایز خود را با وجود برانگیختن برای عمل داشته باشد. یک نوجوان با خودکنترلی زمانی را صرف فکر کردن به انتخاب ها و نتایج احتمالی می کند و سپس بهترین انتخاب را می کند(فرایرز و هوفمن، 2009). مایر و سالووی(2003) خودکنترلی را تحت عنوان کاربرد صحیح هیجان ها معرفی می نمایند و اعتقاد دارند قدرت تنظیم احساسات موجب افزایش ظرفیت شخصی برای تسکین دادن خود، درک کردن اضطراب ها افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول می شود. افرادی که به لحاظ خودکنترلی ضعیف اند، دائماً با احساس ناامیدی، افسردگی، بی علاقگی به فعالیت دست به گریبان اند، درحالی که افراد با مهارت زیاد در این زمینه با سرعت بیشتر می توانند نا ملایمات را پشت سرگذاشته و میزان مشخصی از احساسات را با تفکر همراه نموده و مسیر درست اندیشه را بپیمایند(صفری،1387). خودکنترلی به معنی سرکوب کردن هیجانات و احساسات نیست. برعکس خودکنترلی یعنی اینکه ما یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساساتمان داریم و چیزی که مورد تاکید است، روش ابراز احساسات است به طوریکه جریان تفکر را تسهیل کند( گلمن ،1995 ،پارسا، 1380).
خودکنترلی از طریق فرایند روش های مقابله ای در سازگاری تاثیر خود را نشان می دهد. افرادی كه می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی كنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند، خود كنترل هستند(آقایار وشریفی درآمدی، 1385). خودكنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است(كریتنر و کینیکی، 2007). چندین مطالعه اثر خودكنترلی را در محل كار بررسی كرده و به این نتیجه رسیده اند كه افراد با خودكنترلی بالا بیشترین مهارت اجتماعی را دارند(دای و کلیدوف، 2003).
باتوجه به مطالب ذکرشده,پزوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سوالاست .
سوال پژوهش :آیا بین خودکنترلی وعملکردخانواده باسازگاری دانش آموزان رابطه دارد؟
اهمیت و ضرورت موضوع مورد پژوهش
تبیین نظری یافته های پژوهش های انجام شده مبین آن خواهد بود که اثربخشی حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی می تواند در قالب عملکرد خانواده و گروه دوستان وهمتایان سنی نمود یابد) موجب افزایش سازگاری نوجوانان و جوانان با موقعیت های فشارزای جدید می گردد. هرچه نوجوانان و جوانان احساس حمایت اجتماعی بیشتری کنند، به همان نسبت بهتر می توانند خود را با موقعیت جدید سازگار نمایند. عملکردخانواده تسهیل کننده مرحله گذار و انتقال نوجوانان و جوانان به محیط جدید است و به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم موجب افزایش سازگاری آنان می گردد.
همچنین مبانی نظری مبین آن است که عملکرد خانواده همچون سازگاری دارای ابعاد و مؤلفه های مختلفی است و جنبه های گوناگون آن موجب ارتقاء سازگاری با موقعیت جدید می گردد. بنابراین مطالعات درباره ابعاد و سازوکار سازگاری و عوامل فردی و اجتماعی موثر بر آن در این زمینه بسیار یاری رسان است. نگرانی های موجود در مورد نوجوانان و جوانان باعث شده که رفتار ناسازگار اجتماعی مورد بحث قرار گیرد و گروه کثیری از مشکلات زمینه ای در پیدایش این رفتارها مورد بررسی قرار گیرد. علاوه بر آن، ضرورت پژوهش حاضر آن است که بدون داشتن اطلاعات لازم در مورد سازوکار عملکرد رفتار ناسازگارانه و عوامل زمینه ای در شکل گیری این رفتارها نمی توان برنامه آموزشی و درمانی درستی برای آنان تدوین نمود. بنابراین این مطالعه در راستای تبیین رابطه خودکنترلی و عملکرد خانواده با سازگاری اجتماعی دانش آموزان انجام می گیرد و با استفاده از نتایج به دست آمده می توان برنامه های آموزشی مناسبی را تدارک دید، به علاوه می توان با اعلام نظر و گزارش نتایج نهایی طرح به متخصصین و مسئولین، جهت مطالعه موثر پیرامون ناسازگاری های دانش آموزان و عوامل محیطی موثر بر ناسازگاری، جهت ارتقاء سلامت روانشناختی دانش آموزان اشاره نمود. همچنین دست آورد های این طرح می تواند برای فعالیت های فرهنگی، آموزشی و روانشناختی مورد استفاده کسانی قرار گیرد که با دانش آموزان سروکار دارند. بنابراین وزارت آموزش و پروش، مدارس، کلینیک ها ی مشاوره و روانشناسی و مراکز مشاوره خانواده می توانند از نتایج این پژوهش استفاده نمایند.
[1] – Barllow
[2] – Diathesis- stress model
[3] – Harris and Curtin
[4] – Piage
[5] – Bowlby
[6] – Gunty and Buri
[7]. Dum
[8] – Fraierz and Hofman
[9] – Mayer and Solovie
[10] – Golman
[11] – Krietner and Kinicki
[12] – Day and Kilduff
مدل ریف بهزیستی روانشناختی را تلاش فرد برای تحقق توانایی های بالقوه واقعی خود می داند. این مدل از طریق ادغام نظریه های مختلف رشد فردی(مانند نظریه خود شكوفایی مزلو و شخص كامل راجرز) و عملكرد سازگارانه (مانند نظریه ی سلامت روانی مثبت جاهودا) شكل گرفته و گسترش یافته است. ریف بر پایه مرور دقیق ادبیات پژوهشی و انسجام نظریه های رشدی، سلامت روانی و بالینی خاطر نشان ساخت كه این دیدگاه ها در بر دارنده ی ملاك های مشابه و مكمل بهزیستی روانشناختی مثبت هستند(ریف، 1989). ویسینگ و وان ادن(1997)، یك عامل بهزیستی روانشناختی كلی را شناسایی كرده اند و آن را به صورت تركیبی از كیفیت های ویژه، از قبیل احساس انسجام، رضایت از زندگی، تعادل عاطفه و نگرش كلی نسبت به خوش بینی یا جهت گیری مثبت نسبت به زندگی توصیف كرده اند. بهزیستی روانشناختی یك مفهوم چند بعدی است كه علاوه بر عدم بیماری و ناتوان نبودن، احساس شادكامی و امید را نیز در برمی گیرد(لارسن،1991؛ به نقل از اپدناكر و همكاران، 2008). ابعاد نظری بهزیستی روانشناختی مثبت در دیدگاه اخیر شامل، استقلال، تسلط محیطی، رشد فردی، روابط مثبت با دیگران، هدفمندی در زندگی و پذیرش خود است. الگوی مزبور در سراسر جهان به طور گسترده و وسیعی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است(ریف و سینگر، 1998 ؛ آنتولی و کاکونی، 1998 ؛ کاشلو و کاسترو، 2001).
از سوی دیگر بهزیستی روانی علاوه بر بدن سالم با عوامل فردی، محیط و شرایط زندگی سالم نیز مرتبط می باشد. اینکه محیط و عوامل مختلف چگونه بر ساختار بهزیستی روانی انسان تاثیر می گذارد و با چه شیوه ای با کشمکش های محیطی مبارزه می کنند موضوعی است که در رویکردهای مختلف روانشناختی مطرح است و هر کدام با توجه به دیدگاه های اختصاصی خود پیرامون ماهیت انسان و نیروی انگیزش وی، بهزیستی روانی انسان را به شیوه ای خاص تبیین می کند. در این میان دو عامل که در تبیین بهزیستی روانشناختی افراد مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است خودکنترلی و نوع سبک فرزند پروری والدین می باشد.
بررسی ها گویای آن هستند كه خودکنترلی با سلامت بدنی و روانی رابطه مثبت دارد و به عنوان یك منبع مقاومت درونی، تاثیرات منفی استرس را كاهش می دهد و از بروز اختلال های بدنی و روانی پیش گیری می کند و به طور کلی منجر به افزایش بهزیستی فرد می گردد. روانپزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که تعادل بین رفتارها و خودکنترلی در مواجهه با مشکلات اجتماعی را داشته باشد(حردانی، 1385). در شرایطی که بهزیستی روانی افراد آسیب دیده، تحت تاثیر پیامدهای منفی پیشامدهای ناگوار قرار می گیرد، خودکنترلی و خود تاب آوری از منابع درون فردی هستند كه می توانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نمایند و اثرات منفی استرس را كم رنگ تر جلوه دهند.
به عبارت دیگر بررسی ها نشان داده است، یكی از مهمترین مهارت ها كه مشخصه بهزیستی روانی افراد است، برخورداری آنها از صفت خودكنترلی(خودنظارتی) است. افرادی كه می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی كنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند خود كنترل هستند. خودكنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است(كریتنر و کینیکی، 2007). مفهوم خودكنترلی كه در سال1974 توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنی است كه یك شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف پذیر یا چه قدر پایدار است(كاشال وكوانتس، 2006). چندین مطالعه اثر خودكنترلی را در محل كار بررسی كرده و به این نتیجه رسیده اند كه افراد با خودكنترلی بالا بیشترین مهارت اجتماعی را دارند و از بهزیستی روانشناختی مطلوبی برخوردارند(دای و کلیدوف، 2003). ازطرفی نارسایی خودکنترلی با مفهوم تکانشگری و اضطراب رابطه دارد و نشانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامد رفتار است. بنابراین شناخت و شناسایی تاثیر این متغیر مهم بر بهزیستی روانشناختی لازم بنظر می رسد.
از سوی دیگر سبک فرزند پروری والدین بر شکل گیری افکار، رفتار و هیجانات کودکان تأثیر معناداری دارد. بر اساس مدل آسیب پذیری- استرس در آسیب شناسی روانی پژوهش های زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را به عنوان عامل زمینه ساز در آسیب پذیری و بهزیستی روانی فرد مورد بررسی قرارمیگرید(هریس و کرتن،2002 ؛ پیاژه،1954 ؛ بالبی، 1969 به نقل از نریمانی و احدی 1390).
انسانها(کودکان)در بدو تولد مانند کاغذ سفیدی هستند که هنوز چیزی بر روی آن نوشته نشده است هر آنچه که ما بر روی آن بنویسیم در آینده همان را خواهیم خواند. به عبارت دیگر، شخصیت اجتماعی و فرهنگی فرزندان توسط خانواده، مدرسه رسانه ها و محیط های اجتماعی دیگر ساخته می شود.یعنی، قاعدتا شکل فرم و محتوی هر کدام از این منابع ،نسبتاً مشابه شکل فرم و محتوی شخصیت روانی
،اجتماعی و هویت فرهنگی جوانان خواهد بود.در مواقعی که خانواده بتواند با روایط آموزشی صحیح ،فرزند را به سمت خود جذب کند تاثیر نیروهای دیگر حتی در صورتی که مخالف با فرهنگ رایج خانواده باشد به حداقل خواهند رسید.و در صورت موافقت نیز تشدید خواهد شد.در صورتی که خانواده با روابط نا صحیح خود نقش دافعه را نسبت به فرزند داشته باشد،، طبیعتاً منابع دیگری که رابطه بهتر و آرامشی بهتر از خانواده ایجاد کنند ،می توانند بر روی چگونگی شخصیت روانی ،اجتماعی و فرهنگی فرزندان اثر بسزایی داشته باشند .از منظر دیگر در صورتی که رابطه خانواده رابطه ای بر اساس دموکراسی و آزادی باشد اولاً فرزند بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهد داد، ثانیاً جنبه اجتماعی شدن او بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری را در جامعه ایفا می کند. در غیر این صورت غالباً دیده شد که فرد منزوی بوده و با محیط اطراف خود منفعلانه برخورد خواهد کرد. این منابع بطور یکسان عمل نکرده و تاثیر یکسانی بر روی افراد جامعه ندارند. در بعضی از افراد خانواده و در افراد دیگر، مدرسه و در تعدادی دیگر ممکن است رسانه ها بیشترین تاثیر را داشته باشند. اما، همانطوری که تحقیقات نشان می دهند، بیشترین تاثیر در روند جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انسان ،در نتیجه، شخصیت روانی و فرهنگی او تا قبل از 6 سال پایه ریزی می شود و این زمان را انسان بیشتر در خانواده می گذراند .(دادسون، 1972).
به طور کلی خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک و خط مشی زندگی آینده کودک خود دارد و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدود بسیاری در گرو آن است واکنش کودک نسبت به محیط فرد تحت تاثیر موازین اجتماعی و فرهنگی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود به عنوان یک واسطه از لحاظ تاثیر محیطی اجتماعی به دانش آموزان اهمیت فراوانی دارد.
به دیگر سخن، چون خانواده که کانون تولد و زایش فرزند است پیش از روی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعور کافی برسد خواه ناخواه در تعیین سرنوشت او تاثیر فراوان دارد (احدی و محسنی، 1380).
از آنجا که مطالعه روابط والدین و فرزندان یکی از بحثهای مهم روانشناسی را تشکیل می دهد. روابط بین فرزندان و سایر اعضای خانواده را می توان به عنوان نظام یا شبکه ای از بخشهایی دانست که در ارتباط متقابل با یکدیگرند. والدین ممکن است هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد کنند و یا اینکه در عین دوست داشتن آنها، در انضباط نیز سخت گیری نمایند پاسخ فرزندان نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین یا شخصیت آنها ارتباط پیدا نمی کند بلکه تحت تاثیر ترکیبی از عوامل مختلف است (باقرپور کماچالی و همکاران، 1386).
بنابراین با توجه به مطالعات انجام شده و اهمیت نقش متغیرهای خودکنترلی و سبک های فرزند پروری در تبیین بهزیستی روانشناختی، مساله اساسی در پژوهش حاضر این است که آیا خودکنترلی و سبک های فرزندپروری قادر به پیش بینی بهزیستی روانشناختی دانش آموزان می باشد؟
1- Campbell- Sills, Cohan & Stein
2 – Ryff, Singer, Love and Essex
[2] – Ryan and Deci
[3] – World Health Organization a
[4] – Jacelon
[5] – Ryff
[6] – Wissing and Van Eeden
[7] – Larsen
[8] – Epdencker
[9] – Seinger
[10] – Antonelli and Cucconi
[11] – Cusullo and Castro
[12] – Krietner and Kinicki
[13] – Snyder
[14] – Kaushal and Kwantes
[15] – Day and Kilduff
[16] – Diathesis- stress model
[17] – Harris and Curtin
[18] – Piage
[19] – Bowlby
وجود محدودیتهای اقلیمی و ادافیکی، ساختارهای اکولوژیکی را در این مناطق بسیار آسیبپذیر نموده بنحوی که هرگونه فشار ناشی از تحولات نامتعارف طبیعی و یا فعالیتهای غیراصولی انسانی در این زیست بومها،تخریب سرزمین وبروز پدیده بیابانزائی را به دنبال خواهد داشت.
پدیده بیابانزائی در کشور ما همواره بعنوان یکی از مهم ترین چالشهای زیست محیطی مطرح بود،که در سالهای اخیر اثر عواملی مانند، افزایش جمعیت، توسعه صنایع،استفاده بی رویه از منابع آب و زمین، توسعه غیراصولی اراضی کشاورزی،آلودگیهای مختلف زیست محیطی وبروز تغییرات نامتعارف اقلیمی این پدیده را تشدید نموده است.
پیامدهای بیابانزائی از قبیل شورشدن آب و خاک، جاری شدن سیلابها،فرسایش شدید وهجوم ماسههای روان،موانعی جدی را در مسیر دستیابی به اهداف توسعه پایدار ایجاد مینمایند.
بنابراین اجرای طرحها وپروژه های بیابانزدائی در سطوحی گسترده به منظور مهار بیابانزائی و احیاء واصلاح اراضی تخریب یافته در برنامهریزیهای توسعه امری اجتناب ناپذیر بوده،که به لطف خداوند و تلاش کارشناسان و دست اندرکاران این بخش، در چهار دهه گذشته اقدامات ارزندهای پیرامون این مسئله در کشور ما صورت گرفته است.اما با توجه به گستردگی پهنههای بیابانی،رشد فزاینده بیابانزائی و وجود محدودیتهای اجرائی،هنوز نیاز به فعالیتهای زیادی در این زمینه میباشد .
با وجود قدمت چهلساله فعالیتهای بیابانزدائی، تا كنون مطالعات اندكی در زمینه چگونگی ومیزان اثر این اقدامات برپارامترهای اقتصادی، اجتماعیوزیست محیطی صورت گرفته که درسالهای اخیرنظربرخی ازمحققین وپژوهشگران این بخش رابه خودمعطوف نمودهاست. بر اساس بررسی بهعمل آمده در تحقیقاتی كه تا كنون در این زمینه صورت گرفته بیشتر به تحلیلهای توصیفی و محتوایی از موضوع پرداخته شده وکمتر از روشهای آماری به منظور تحلیل وتشریح کمی این اثرات استفاده گردیده است.
از آنجائیکه بخش کشاورزی از مهمترین ارکان اقتصادی در هر منطقه به شمار میرود و مستقیماً وابسته به منابع آب و خاک بوده وهرگونه
تغییر در این منابع تأثیری ملموس ومشهود بر فعالیت این بخش میگذارد. بنابراین بررسی اثر فعالیتهای بیابانزدائی بربخش کشاورزی از قابلیت بیشتری نسبت به سایر بخش های تأثیرپذیر، برخوردار میباشد.
در مطالعه حاضر با توجه به نیازی که در این زمینه احساس می شد،سعی گردیده با استناد به روشهای آماری در مطالعات اجتماعی و اقتصادی، تحلیل کمی وجامعی و از تأثیر اقدامات بیابانزدائی بر توسعه کشاورزی ارائه شود.
لازم به ذکر است در این تحقیق به منظور شفافیت شاخصها، منطقهای جهت مطالعه انتخاب شده که در آن معیشت غالب مردم از طریق کشاورزی ودامداری تأمین میشود.
امید است ارائه نتایج این تحقیق بتواند کارشناسان ودست اندرکاران امر را تا حدودی در ارزیابی صحیح از دستاوردهای گذشته وبرنامه ریزی اصولی در زمینه اقدامات آینده یاری نماید .
دلیل انتخاب آزمون سرشت و منش TCI، تحلیل دو عامل سرشتی و ومحیطی فرد، که او را به سرنوشت اعتیاد کشانده است و تاثیر همین دو عامل و شدت کمبودهای ذاتی و محیطی (والدین و محیط زندگی) که در گذشته فرد تحول یافته، و در مرکز اجتماع محور TC فرد را بیشتر در ترک اعتیاد یاری کرده است.
اهداف پژوهش:
1-از جهت تشخیصی: با اجرای آزمون شخصیت کلونینجر قادر خواهیم بود رگه های شخصیتی که با اعتیاد ارتباط دارند را شناسایی کنیم و افرادی را جذب کنیم که احتمال لغزش و خطای کمتری دارند. این هدف ما را درمشاهده افرادیکه میتوانند اعتیادشان راترک کنند و احتمال ناهماهنگیشان بامرکز TC کمتراست، یاری می دهد.
2- از جهت پیشگیری: ارائه طرح جامع صفات و حالات شخصیتی که می توانند میزان آسیب پذیری فرد (خصوصاً از سنین نوجوانی و ابتدای بزرگسالی) را نسبت به رفتارهای ناسازگارانه و خصوصاً اعتیاد مشخص کنند.
فرضیه تحقیق:
1- گروه خاصی از معتادین، تحت تاثیر رگه های شخصیتیشان قادر خواهند بود به بهبودی پایدار برسند.
متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش بر اساس مستقل یا وابسته بودنشان، مورد ارزیابی قرار می گیرند. ما قصد داریم با وجود رگه های شخصیتی منش و سرشت (متغیرهای مستقل)، به پیش بینی بهبود یا عدم بهبود رفتار اعتیاد به مواد مخدر (متغیر وابسته: در دو گروه در حال بهبود و بهبود یافته) دست بزنیم.
متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش به عبارت زیر میباشد:
.رگه های شخصیت که شامل نوجویی، آسیب گریز، پاداش وابستگی و پشتکار، خود راهبری و همکاری، خود فراوری می باشد.
چهار بعد مزاج به شرح ذیل می باشد:
1- نوجویی: فعال سازی رفتاری عبارت است از فراخوانی رفتار در پاسخ به محرکها و پدیده های نو و جدید(اخذ پاداش یا رهایی از تنبیه).
2- آسیب گریزی: بازداری رفتار در پاسخ به محرک های تنبیه و یا فقدان پاداش انجام می شود.
3- پاداش وابستگی:رفتاری که در گذشته تقویت دریافت کرده است،حتی در شرایطی که تقویت ادامه ندارد باز هم تکرار می شود(یعنی تداوم رفتار بعد از مدتی که پاداش قطع می شود).
4- پشتکار: نشانه های تنبیه متناوب به نشانه های پاداش احتمالی منجر می شود و انتظار می رود که فرد در امور تداوم داشته باشد.
سه بعد منش به شرح ذیل می باشد:
1-خودراهبری: برداشت از خود به عنوان یک فرد مستقل با ویژگی هایی مانند:خود متکی،دارای اعتماد به نفس،آگاه از نگرش دیگران،هدفمند،آمادگی برای مقابله با شرایط سخت.
2- همکاری: پنداشت از خود به عنوان بخشی از جوامع بشری که دارای ویژگی هایی مانند:دلسوز و حمایت کننده،صبور و صمیمی ،حس اجتماعی،یاری رسان،بی ریا و با وجدان،گرایش به امور خیریه و ….
3-خود فراوری: بر پایه مفهوم از خویشتن به عنوان بخشی از جهان و منابع اطراف آن.
در نظریه کلونینجر سرشت به پاسخ های هیجانی خودکار باز می گردد و تا حدودی جنبه ی وراثتی دارد و در سراسر زندگی استوار می ماند،از نظر ژنتیک همگن و از یکدیگر مستقل می باشند و این بدان معناست که ژن های مختلف بر فعال شدگی،تداوم و بازداری رفتار موثر است.ولی در مقابل منش به خودپندارها و اهداف و ارزشها و تجربیات فرد در زندگی برمی گردد،ویژگی های منشی تاثیر اندکی از انتقال وراثتی دارد و بیشتر تحت تاثیر محیط خانواده و حاصل یادگیری اجتماعی و فرهنگی است که در طول زندگی رشد می کند(پویان،بلندنظر،باعدی،سلیمان پور،1386).
-شخصیت : کلونینجر شخصیت را بعنوان ویژگی های خلقی فرد و ویژگی های منش فرد تعریف کرد (کلونینجر، 1986).
-اعتیاد: در معنای وسیع کلمه عبارتست از رفتاری که براثر عادت چنان بر فرد تسلط یابد که کاملاً و تا حدی رفتارهای سالم او را تحت سیطره خود بگیرد. و در عمل به استفاده زیاد از الکل و سایر مواد و داروهای محرک و مخدر اطلاق می شود البته اندازه ای که فرد به آن اتکا شدید عاطفی و جسمی پیدا کند. روان تحلیل گران و روان پزشکان اغلب بر این مسئله تاکید دارند که اساس اعتیاد میل غیر قابل کنترل برای رسیدن به لذت و کم کردن اضطراب در فردی است که اختلال شخصیت و منش دارد (شاملو، 1370).
.مرکز TC: در سال 1381 افتتاح وتا کنون هزاران معتاد برای پاک شدن به این مرکز مراجعه کرده اند، که بیش از نیمی از آنان اعتیاد را ترک کرده اند و دوره ی ترک 3 ماهه است.
متغیرهای مورد مطالعه در پژوهش عبارتند از :
– افراد: منظور از افراد در این پژوهش، افراد مذکر است که در فاصله سنی 20 تا 49 سال قرار دارند.
– افراد معتاد: منظور از افراد معتاد در این پژوهش افرادی است که در نتیجه استعمال مکرر و مداوم مواد مخدر مثل تریاک، هروئین و حشیش و… معتادند و جهت ترک اعتیاد به مرکز TC شهر مشهد مراجعه کرده اند.
– گروه معتادین: شامل نمونه ای از افراد معتاد به مواد مخدر، خود معرف( افرادی که شخصاً یا توسط اطرافیان) به معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی معرفی شده اند و یا افراد معتادی که از طریق مقامات قضایی و انتظامی به مرکز بازپروری معرفی شده اند انتخاب خواهد شد.
-نرم هنجار: که همان نرمی است که دکتر کاویانی برای پرسشنامه سرشت و منش کلونینجر ارائه داده است.
.رگه های شخصیت: که به وسیله سوالاتی که در پرسشنامه سرشت و منش کلونینجر آمده نمرات به دست آمده و نمره گذاری می شوند.
-گروه یاور و فارغ التحصیل: مجموعه افرادی را شامل می شود که بیش از 7 ماه است که در مرکز بسر می برند و اعتیاد را ترک کرده اند و به درجه ای از ارتقاء شناختی و شخصیتی رسیده اند که قادرند گروه در حال بهبود را آموزش و یاری دهند.
-گروه در حال بهبود: افرادی را شامل می شود که بیش از یک ماه در مرکز هستند و تاکنون لغزش و مصرف مجدد مواد نداشته اند.
-آزمون سرشت و منش کلونینجر: این آزمون شامل 4 مولفه (نوجویی، آسیب گریزی، پاداش وابستگی و پشتکار) است که کمتر تحت تاثیر محیط است و بطور ژنتیک به فرد انتقال می یابد و ابعاد سرشت را می سنجد. همچنین سه مولفه محیطی (خود راهبری، همکاری و خود فراوری) به این آزمون اضافه شده است که ابعاد منش را می سنجد که کلاً شامل 125 سوال است و بر اساس مدل زیستی اجتماع شخصیت است.
[1]Eysenck&Gudjonsson
[2]Wills et al
[3]Masse &Tremblay
[4]Miller et al
دیدگاه های نظری، عوامل مختلفی را در بروز رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر می دانند. فابیان[12] (2010) ارتباط بین اختلالات عصب شناسی و عصب روانشناختی، و پرخاشگری و خشونت را شایان توجه می داند. مك اندرو[13] (2009) نقش و مقدار ترشح هورمون ها در بروز رفتارهای پرخاشگرانه را مؤثر می داند. از نظر دانگجوسو و همکاران[14] (2008) تعاملات نامناسب بین سیستم های سروتونین و دوپامین در كرتكس پیشانی احتمالاً ساز و كار مهمی است كه ارتباط بین پرخاشگری تكانشی و اختلالات پیرو آن را به دنبال دارد. دیدگاه یادگیری اجتماعی عوامل مختلفی مانند تجربه های گذشتة فرد، پاداش هایی كه از تجربه های گذشته یا حال نصیب افراد می شود و مشاهدة رفتار دیگران را در بروز پرخاشگری مورد توجه می دانند (به نقل از ریچاردسون و هاموگ[15]، 2007).
هوش هیجانی[16] آخرین و جدیدترین تحول در زمینه فهم ارتباط بین تعقل و هیجان است. علی رغم دیدگاه ها، نگاه واقع بینانه به ماهیت انسان نشان می دهند که انسان برای سازگاری و چالش در زندگی به عملکرد منسجم قابلیت های هیجانی و منطقی وابسته است. در برخی مواقع محققان ادعا می کنند که خود آگاهی و زندگی درونی به طور چشم گیری توسط تجربه های هیجانی مشخص می شود، لذا هوش هیجانی می تواند با مشکلات هیجانی زیادی که ریشه در تجارب میان فردی و درون فردی دارند، مرتبط باشد (آستین و همکاران[17]، 2005). در این پژوهش هم این سؤال مطرح است که آیا سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در بین نوجوانان دختر رابطه دارد؟
خانواده به عنوان اولین کانون اجتماعی، عوامل مختلفی دارد که یکی از عوامل تأثیرگذار بر رشد فرزندان بویژه رشد روانی آنها، چگونگی روش های تربیتی والدین در چارچوب خانواده است. روش تربیتی والدین در تکوین شخصیت و هم چنین سازگاری آنان با وضعیت مختلف اجتماعی مؤثر است. روابط مطلوب میان والدین و فرزندان در سلامت روان فرزندان تأثیر فراوان دارد. ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سال ها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. در متون اسلامی نیز فرزندپروری فعالیتی پیچیده شامل رفتارها، آموزش ها، تعامل ها و روش هایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر می گذارد. از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است (پرچم و همکاران، 1391). هوش هیجانی، تركیب عاطفه با شناخت و هیجان با هوش است. بنابراین می تواند در توانایی به كارگیری هیجان ها به منظور كمك به حل مشكلات و داشتن زندگی اثر بخش باشد. شناخت احساسات و توانایی ها را می توان در برانگیختن خودمان و دیگران استفاده كنیم و بدانیم آیا این هیجان ها و عواطف موجب تسهیل یا مانع برقراری تعامل با دیگران می شود (گلمن[18]، 2009).
شیوه های فرزندپروری را می توان مجموعه ای از رفتارها دانست که تعاملات والد- فرزند را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند. بامریند[19] (1991) که مطالعات طولی برجسته ای را با مشاهده تعامل های والدین با فرزندان خود انجام داد، شیوه های فرزندپروری را شامل رفتارهای گوناگون متنوع و بهنجار و طبیعی می داند. بامریند دریافت که شیوه های مختلف فرزندپروری والدین در
دو بعد با یکدیگر تفاوت دارند. بعد اول توقع و کنترل و بعد دوم پذیرندگی و اجابت کنندگی می باشد. ترکیب گوناگون دو بعد توقع/ کنترل و پذیرندگی/ اجابت کنندگی چهار شیوه فرزندپروری را به وجود می آورد که پژوهش بامریند بر سه شیوه آن متمرکز است؛ مقتدرانه، مستبدانه و سهل گیرانه. چهارمین شیوه یعنی شیوه کناره گیر (مسامحه کار) را محققان دیگری مورد مطالعه قرار داده اند. سبک مقتدرانه با پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب مشخص می شود. سبک مستبدانه از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین و از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین با سبک فرزندپروری سهل گیرانه روش مهرورز و پذیرا را نشان داده، متوقع نیستند و کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال می کنند. این والدین به فرزندان خود اجازه می دهند تا در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی اگر هنوز قادر به انجام این کار نباشند. بامریند دریافت که مطلوب ترین نتایج تحولی که سبب سازگاری های مختلف در فرزندان در رشد همه جانبه آنان می شود، با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین در ارتباط است (به نقل از برنز[20]، 2006).
پرخاشگری رفتاری اجتناب ناپذیر یا تغییرناپذیر نیست، برعكس چون ناشی از تعامل پیچیدهای بین رویدادهای بیرونی، شناخت ها و ویژگی های شخصی است، می توان آن را پیشگیری كرد یا كاهش داد. روش های مختلفی برای پیشگیری و كنترل پرخاشگری پیشنهاد شده است كه از آن جمله می توان به درمان اختلالات عصبی[21] و عصب روانشناختی[22]، اصلاح عادت غذایی افراد، از بین بردن زمینه های ناكامی و حضور الگوهای غیرپرخاشگرانه اشاره کرد. میر و همکاران[23] (2008) نقش مداخله های شناختی، دارلی و همكاران[24] (2000) نقش تنبیه و كارمانز و همكاران[25] (2003) بخشایش را در کاهش پرخاشگری مؤثر می دانند (آقایی نژاد و همکاران، 1392).
با توجه به مطالب فوق، این پژوهش هم با هدف مطالعه رابطه سبک فرزندپروری والدین و هوش هیجانی با پرخاشگری در نوجوانان دختر شهرستان سیاهکل به اجرا در می آید. در همین رابطه سازمان ها، افراد حقیقی و حقوقی مختلفی از یافته های این تحقیق بهره مند خواهند شد که از آن جمله می توان به؛ سازمان های روانپزشکی، بهزیستی، آموزش و پرورش، مدیران، دانشجویان، معلمان، اولیاء دانش آموزان و کلیه افرادی که علاقه مند به کسب آگاهی در زمینه موضوع پژوهش هستند اشاره کرد.
[1] – Parenting Style
[2] – Aggression
[3] – Mental Health
[4] – Sukhodlsky & et al
[5] – Importing
[6] – Nicholson
[7] – Eemotional Intelligence
[8] – Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorder
[9] – Delvecchio & Olivey
[10] – Matson
[11] – Dunn & Fait
[12] – Fabian
[13] – McAndrew
[14] – Dongiu Seo & et al
[15] – Richardson & Hammock
[16] – Emotional Intelligence
[17] – Austin
[18] – Golman
[19] – Baumrind
[20] – Berns
[21] – Neurological Disorders
[22] – Neuropsychological
[23] – Meier & et al
[24] – Darley & et al
[25] – Karremans & et al