نهضت ماشینی شدن جوامع با همه خدمتی كه به بشریت کرده ، مشكلات فقر حركتی را به دنبال داشته است . انسان درگیر زندگی ماشینی، بعد از فراغت كار، دارای اوقاتی می باشد كه با توجه به علایق و امكانات خود، به فعالیتهایی از قبیل تماشای تلویزیون ، ورزش ، تفریح و غیره برای رفع خستگی ، تمدد اعصاب میپردازد . ورزش از جمله فعالیتهای است كه میتوان با هزینه كمتر و بهره گیری بیشتر و در مقایسه با سایر برنامه ها اجرا كرد(47) و به گونه ای فزاینده به عنوان وسیله ای برای حفظ و افزایش بهداشت روانی به خوبی پذیرفته شده است و ماهیت اجتماعی دارد (59 ، 17 ، 33 ) . فعالیتهای بدنی و ورزش چندان فراوان و متنوع گشتهاند كه مشاركت افراد و گروهها در پرتو معیارهای گوناگون چون سن، علاقه ، سطح مهارت و غیره دستهبندی میشود (73) و شرایط جسمی و روانی خاص خود را میطلبد (52) و بسیاری از محققان معتقدند كه فعالیتهای تربیت بدنی و ورزش آمیخته با تربیت روانی است (73).اهمیت مشارکت ورزشی در سطح وسیع از نظر تجربی و نظری پذیرفته شده است(85).
پرداختن به مسئله زنان یکی از مهم ترین مباحث کنونی در حوزه مطالعات علوم انسانی و اجتماعی در ایران است (58) . امروزه در جریان تغییرات اجتماعی ، حجم عظیم اختراعات انجام شده و تغییر در نیازها و فعالیت ها ایجاد شده است ، به طوری که این امر ، به خصوص نقش و کارکرد بدن زن را تحت تاثیر قرار داده است (65) . یكى از موضوعاتى كه در جامعه شناسی ورزشی دلایل كمى درباره آن وجود دارد، این است كه چرا بانوان با وجود شرایط محیطى یكسان و ویژگیهاى جسمانى مشابه، میزان مشاركتشان در فعالیتهاى ورزشى متفاوت است (14). ورزش زنان ، امروزه به عنوان یکی از موضوعات اساسی در حیطه ورزش مطرح است . این مسئله به دلیل ویژگی جسمانی زنان است . بنابراین ضرورت دارد تا مسئولان امر شرایط و زمینه های لازم را برای حضور بیشتر و فعالانه زنان در عرصه ورزش فراهم سازند(60 ،71) .
افزایش چشم گیر میزان اشتغال زنان در جهان از نیمه دوم قرن بیستم به بعد ، به عنوان مهم ترین مشخصه ، انقلاب در نقش های جنسیتی ، نامیده شده است (49) . بشر امروز فشارهای روانی و جسمی شدیدی را تحمل می کند. یکی از مهم ترین منابع این فشار ، شغل افراد است . از آنجایی که فرد بخش اعظمی از اوقات روزمره خود را در سازمان می گذراند ، اگر محیط سازمان و مشاغل ان مطلوب نباشند صدمه جبران ناپذیری را بر جسم و روان فرد وارد کرده ، به گونه ای که جبران این صدمات نیازمند صرف زمان بسیار و هزینه نمودن مبالغی هنگفت است (29) .
سازمانها سیستم های اجتماعی هستند که منابع انسانی مهمترین فاکتور برای کارایی و اثربخشی آنها هستند..سازمانها نمیتوانند بدون تلاش و تعهد افراد به سازمان موفق شوند. رسیدگی به وضع زندگی كاركنان و تهیه موجباتی كه به بهبود وضع زندگی آنها كمك كند (5،46، 11،22 ) . عدم توجه به انتظارات افراد مصرف کننده خدمات ، موجب اتلاف هزینه، زمان و نیروهای انسانی می گردد(46) .
تقریبا از یک دهه قبل ، محققان بین عملکرد درون نقشی و عملکرد فرا نقشی تفاوت هایی قائل شدند . عملکرد فرا نقشی[1] به رفتارهای شغلی فراتر از نقش های رسمی کارکنان بر میگردد و معمولا در سیستم پاداش رسمی سازمان در نظر گرفته نمیشوند . یکی از متداولترین مفهوم سازیها و عملیاتی سازیهای صورت گرفته درباره رفتارهای فرا نقشی ، رفتار شهروندی سازمانی می باشد (31 ، 132،21) .
رفتار شهروندی سازمانی مجموعه ای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری است كه بخشی از وظایف رسمی فرد نیستند و كاركنان را در وضعیتی قرار می دهد كه بهصورت كاملاً داوطلبانه فراتراز انتظارات وظیفه و شرح شغل خود عمل نمایند(13 ،80) و اجرای صحیح وظایف را حمایت می کنند(122). بنابراین لازم است عوامل و اقدامات سازمانی که موجب به وجود آمدن چنین رفتارهایی در کارکنان میشود شناسایی شوند (6) و عوامل فردی و عوامل سازمانی از جمله عواملی هستند که زمینه ساز رفتارهای داوطلبانه در سازمان می شوند (63).
در سال های اخیر اشتغال بانوان و مسائل مرتبط با آن به عنوان یکی از حوزه های تحقیقاتی در جامعه شناسی ، روان شناسی اجتماعی ، مدیریت و اقتصاد مطرح شده است (62). بانوان شاغل که 22/30٪ کارکنان دولت را تشکیل می دهند(44)، نیز برای مقابله با خستگی های جسمانی و روانی باید نوعی فعالیت مناسب ورزشی در اوقات فراغت از کار خود داشته باشند تا توانایی های روحی و جسمی خود را حفظ کنند و با اثر بخشی بیشتری در ادارات ایفای نقش کنند (62) .
حتماً اگر تحقیقاتی به طور منظم در این مورد تاکنون انجام میشد میتوانست در جهت دهی به مدیران برای رسیدگی درست به خواستهها و نیازهای بانوان شاغل به کار آید. با توجه به این که یک برنامه ریزی صحیح زمانی انجام می شود که مدیران بدانند چه نیازهایی را باید مرتفع کنند واین در حالی است که جامعه مورد نظر در تحقیق حاضر بانوان شاغل هستند، لذا محقق با پرسش های پیش رو مواجه گردید . تا چه حد بین اقشار مختلف شاغلین بر حسب ویژگی های جمعیت شناختی ، در میزان شرکت در فعالیت های ورزشی تفاوت وجود دارد؟ تا چه حد مشارکت در ورزش با ابعاد رفتار شهروندی سازمانی رابطه دارد ؟ تا چه حد مشارکت در ورزش بر روی رفتار شهروندی سازمانی زنان شاغل ادارات کل اثر دارد ؟ تا چه حد نوع فعالیت ورزشی بر رفتار شهروندی سازمانی موثر است ؟ تا چه حد به مشارکت در ورزش در ادارات بها داده می شود؟
3-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه مشارکت در ورزش به عنوان یك ضرورت انكار ناپذیر و یک نیاز اساسی زیر بنای همه جوامع و به طور چشمگیر و فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است . از آثار مثبت این پدیده تأمین سلامت و بهداشت جسمانی و روانی ، كاهش هزینه های درمانی ، افزایش تولید و یهره وری تمام شهروندان است (47).
فعالیت های ورزشی و گروهی سبب افزایش مهارت های اجتماعی ، روابط بین فردی ، مهارت های حل مسئله و رشد اجتماعی افراد می گردد(52) و رفتار های شهروندی سازمانی نیز از جمله رفتار های داوطلبانه و مورد قبول اجتماع است(12) .پس می توان انتظار داشت مشارکت در ورزش به نوعی رفتار های اجتماعی افراد را افزایش داده و در نهایت منجر به افزایش رفتار شهروندی سازمانی زنان شاغل ادارات کل استان خراسان شمالی شود .
انسان پیشرفته قرن بیستم برای نجات از عوارض رفاه بیش از حد و پرخوری و بی تحرکی ناشی از زندگی مدرن به فکر چاره بر آمد و چون به کوله باری از یافته های علمی و تحقیق مجهز بود با روی آوردن به تمرینات منظم و مستمر جسمانی اراده کرد تا خود و نسل آینده اش را از خطر ناشی از زندگی های بی تحرک برهاند (68).
با توجه به پیشرفت علم در تمامی زمینه ها و تاثیر آن در نحوه نگرش به موضوعات و مسائل پیرامون و طرح سوالات نو در رابطه با این موضوعات و مسائل، لزوم تحقیق و کنکاش برای بشر امری اجتناب ناپذیر می باشد. پیشرفتهای حاصله در علم روانشناسی و ارتباط تنگاتنگ این علم با ورزش گستره وسیعی از سوالات و نظریات را در پیش روی متخصصین علم ورزش قرار داده است. علم ورزش درهمه ی زمینهها ازجمله فیزیولوژی ورزشی، تغذیه، حرکت شناسی،بیومکانیک، … پیشرفت چشمگیری داشته است (33).
جریان همه گیر بی تحرکی در جوامع امروزی تابع چندین عامل است که باید راههای جلوگیری از آن پیدا شود. یکی از بهترین روشهای جلوگیری از این امر گسترش ورزش در ادارات و در میان بانوان است که هم بخشی از جامعه کشور هستند و هم قشر تأثیر گذاری از نظر فرهنگی در کشور به حساب می آیند(101). در این راستا بسیاری از شیوه های اداری به گونه ای تغییر داده شده است واصلاح گردیده است که جلساتی در هفته به اجرای فعالیت ورزشی اختصاص پیدا کند (10).
مطالعه رفتار افراد در محیط های كاری از دیر باز مورد توجه اندیشمندان علوم مدیریت بوده است و با ظهور رشته رفتار سازمانی در سالهای نخست دهه 1960 در این امر جدیت بیشتری به عمل آمد. بنابراین درك رفتارهای كاركنان به منظور ایفای بهتر نقش ها و وظایف خود باعث بهبود عملكرد و ارتقاء اثربخشی سازمانی خواهد شد . بطور كلی رفتار شهروندی به كارایی و اثر بخشی سازمانها از طریق تحولات منابع ، نوآوریها و وفق پذیری كمك می كند. رفتار شهروندی سازمانی منافع زیادی دارد به طوریكه هم به سازمان و هم به كاركنان بر اساس رویكرد های متنوع منفعت می رساند(21) و باعث داشتن یك گروه از كاركنان می شود كه به شركت متعهد هستند(130).
مشارکت در ورزش منجر به افزایش صبر و شکیبایی، احترام به دیگران ، افزایش تعهد و مسئولیت افراد می شود(24، 119) و هر چه تعهد سازمانی کارمندان قوی تر باشد ، تمایل بیشتری به ارائه ی رفتارهای شهروندی سازمانی در سازمان دارند(12، 69 ،5). پس به طور غیر مستقیم می توان انتظار داشت که مشارکت در ورزش منجر به ارتقای تعهد و وظیفه شناسی افراد که از ابعاد رفتار شهروندی سازمانی زنان شاغل ادارات کل استان خراسان شمالی هستند ، شود . چرا که تعهد افراد بالاتر رفته و افراد با تعهد سازمانی بالاتر ، رفتار شهروندی سازمانی بالاتری را نشان می دهند.
هم در ایران و هم در کشور های دیگر تحقیقات انجام شده در این زمینه ها به طور مجزا اهمیت این موضوع را بیان می کنند به عنوان مثال صالحی و قلتاش (2011)در جامعه ای بیش از 3100 نفر به بررسی رفتار شهروندی سازمانی در میان اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی پرداختند(114) . یون و سو (2003) در مقاله ای با عنوان رفتار شهروندی سازمانی و کیفیت خدمات ،نحوه و میزان تاثیر رضایتشغلی كاركنان و اعتماد مدیریت سازمان به كاركنان را به عنوان پیش زمینههای بروز رفتارهای شهروندی سازمانی مورد بررسی قرار دادند.سون جونگ و یون(2011)به بررسی رفتار شهروندی سازمانی در نمونه ای متشکل از 319 نفر پرداختند(122).
با عنایت به این مسئله که علی رغم مراجعه مکرر به پایگاه های اطلاعاتی مختلف، به جز تحیقات بسیار نادر خارجی در زمینه های مشابه، تحقیقی با این عنوان تاکنون در داخل کشور و بویژه در زمینه مدیریت ورزشی مشاهده و توسط محقق یافت نشد، لزوم انجام تحقیقات بومی دراین زمینه ضرورت دیگری بر انجام این تحقیق است ، تا این روابط بیشتر آشکار گردیده و نتایج آن به منظور استفاده مطلوب تر در طراحی سیستم های ارزیابی عملكرد، شرح شغل، طراحی سیستم های پاداش و دیگر موارد مرتبط، جهت بروز سطح مطلوب ابعاد مختلف رفتار شهروندی سازمانی كه كلیدهایی برای مزیت رقابتی در سازمان هستند و ارتقای سطح مشارکت ورزشی بانوان شاغل ، مورد توجه مدیریت سازمانها قرار گیرد.
[1] -Extra-role performance
[1]- Organizational citizenship behavior
2-1- طرح موضوع
در آغاز قرن 21 اهمیت شاخص های اجتماعی و مسائل مرتبط با کیفیت زندگی و رضایتمندی در دانش اجتماعی، در بسیاری از کشورهای جهان به اثبات رسیده بود. حجم گسترده ای از کتابهای به چاپ رسیده، معانی ارائه شده، مجلات انتشار یافته، ایجاد سازمانهای رسمی بین المللی، برگزاری کنفرانس ها و همایش های بین المللی، نشانه هایی از گسترش مفاهیمی از این دست می باشد.
در این چارچوب، مفاهیمی نظیر کیفیت و رضایتمندی ریشه های خود را از تحقیقات مختلف در زمینه های سلامت، امنیت، رفاه، رضایتمندی سکونتی و محیط کالبدی شهری اتخاذ می کنند. کیفیت زندگی، انگاشتی جامع، گسترده و پیچیده است که شرایط مادی و معنوی زندگی انسانها را در بر می گیرد و علاوه بر استانداردهای مادی زندگی به ابعاد اجتماعی، محیطی، کالبدی، فرهنگی و روان شناختی زندگی نیز توجه دارد و در دو سطح فردی و جمعی مورد سنجش قرار می گیرد. کیفیت زندگی دو بعد دارد که به عنوان ابعاد عینی و ذهنی شناخته می شوند. کیفیت زندگی عینی، چگونگی شرایط عینی(بیرونی) زندگی مردم را منعکس می کند و با استفاده از شاخص های عینی که مرتبط با واقعیات قابل مشاهده زندگی و برآمده از داده های ثانویه می باشند، سنجش می شود. کیفیت زندگی ذهنی، ادراکات ذهنی(درونی) مردم را از شرایط عینی و از وضعیت زندگی خود منعکس می سازد و با استفاده از سنجه های ذهنی سنجش می شود. این انگاشت، به روش های متفاوت توسط اجتماعات پژوهشی مختلفی به کار گرفته شده است. با این وجود، هیچ تعریف پذیرفته شده جهانی از آن وجود ندارد و در نتیجه در میان انتظام های مختلف بر اساس هدفی که می خواهند بدست بیاورند و روش شناسی که به کار می برند، به روش های متفاوتی مفهوم سازی شده است. این تفاوت ها امکان داشتن تعریف پذیرفته شده جهانی و رویکرد روش شناسی برای ارزیابی و سنجش کیفیت زندگی را محدود می سازد. اما رویکردهای روش شناختی و انگاشتی موجود، می تواند راهنمایی برای انتخاب یک یا ترکیبی از روش های موجود برای تحلیل کیفیت زندگی برای محدوده ای خاص باشد.
در این مطالعه ما از تلاش های قبلی انجام شده در زمینه تعریف کیفیت زندگی استفاده نموده و با ارائه آنها این تعریف از کیفیت زندگی را مبنای مطالعه قرار می دهیم: ” کیفیت زندگی انگاشتی چندوجهی، نسبی، متاثر از زمان، مکان و ارزش های فردی و اجتماعی است. این
انگاشت از یک سو به عوامل بیرونی و عینی زندگی وابسته می باشد و از سوی دیگر به برداشتهای فردی افراد از جایگاهشان در زندگی در بستر فرهنگ و سیستم های ارزشی ای که در آنها رشد می کنند، وابسته می باشد.”
بر اساس سنجش همزمان کیفیت زندگی عینی و ذهنی و تلفیق آنها با یکدیگر، سطح کیفیت زندگی شامل چهار حالت می گردد که به عنوان بهزیستی، ناهنجاری، سازش پذیری و محرومیت شناخته می شوند. این حالت ها، درونداد مهمی برای سیاست گذاران و برنامه ریزان شهری می باشند تا مشکلات نواحی، دلایل نارضایتی و اولویت های شهروندان در زندگی را تشخیص دهند. بهزیستی زمانی است که احساس ذهنی افراد و شرایط عینی زندگی خوب است (زپف، 1984). اگر هم شرایط ذهنی و هم شرایط عینی بد باشد، حالت محرومیت وجود دارد. از سوی دیگر، اگر شرایط ذهنی خوب و شرایط عینی زندگی بد باشد، حالت سازش پذیری وجود دارد و علاوه بر این اگر شرایط ذهنی بد و شرایط عینی زندگی خوب تشخیص داده شود، حالت ناهنجاری اتفاق می افتد.
همچنین در بین انتظام های فکری مختلف درگیر با مطالعات کیفیت زندگی، این توافق وجود دارد که کیفیت زندگی به توصیف و ارزیابی شرایط زندگی مردم در یک مکان معین مربوط می باشد. با وجود اینکه پژوهش های بسیاری برای مطالعه کیفیت زندگی انجام شده است، این پژوهش ها از نظر عرصه های زندگی که مورد مطالعه قرار می دهند متنوع می باشند. علاوه بر این، مقیاس به کار گرفته شده در مطالعات مختلف، متنوع می باشد، بعضی مطالعات در سطح ملی می باشند، برخی در سطح منطقه ای ، اما مطالعات بسیار کمی در مقیاس های کوچکتر شبیه همسایگی یا سطح خرد شهری انجام شده است. بنابراین بیشتر مطالعات کیفیت زندگی در سطح منطقه و کشور می باشند. اما این نوع ارزیابی های با مقیاس بالا می تواند تغییرات فضایی بزرگ در کیفیت زندگی که ممکن است در مقیاس های کوچک مانند بخش یا مراکز شهر غالب باشد را پنهان نماید. در چنین شرایطی از تغییرات محلی در مطالعات با مقیاس بزرگ اغلب چشم پوشی می گردد. در نتیجه، آن دسته از مطالعات کیفیت زندگی که تلاش دارند تغییرات کیفیت زندگی را در مقیاس های کوچکتر بررسی کنند، واجب می باشد.
به همین خاطر این پایان نامه بر آن است تا کیفیت زندگی را در سطح محلات منطقه 10 شهر تهران با در نظر گرفتن هر دو کیفیت زندگی عینی و ذهنی و تلفیق آنها با یکدیگر مورد سنجش قرار دهد، تا حالت های کیفیت زندگی در این محلات تشخیص داده شود و بر اساس حالت های تشخیص داده شده اولویت های برنامه ریزی ارتقای کیفیت زندگی برای محلات مختلف منطقه 10 تعیین گردد. این مطالعه توجه خاصی به نواحی دچار محرومیت خواهد داشت و برنامه های راهبردی در راستای بهبود وضعیت این نواحی تدوین خواهد نمود.
3-1- ضرورت پژوهش
ساخت یک چارچوب مفهومی از کیفیت زندگی جهت ارتقاء زمینه هایی نظیر رشد و توسعه شهری و رفاه فردی لازم و ضروری است. چنین چارچوبی جهت گسترش دانش تئوریک موثر بوده و همچنین گسترش و رشد ابزارهایی جهت ارتقاء جنبه هایی از کیفیت زندگی را فراهم می آورد. مطالعات کیفیت زندگی از سوی افراد بسیاری به عنوان درونداد مهمی برای سیاست گذاران و برنامه ریزان شهری در راستای تشخیص عوامل کلیدی تاثیر گذار بر کیفیت زندگی افراد نگریسته می شوند. با وجود سودمندی این مطالعات، در ایران، سنجش کیفیت زندگی به شکلی جامع و هدفمند در مقیاس های کوچکتر از شهر انجام نشده است. علاوه براین کیفیت زندگی شهری معمولاً یا بر اساس شاخص های عینی و با استفاده از داده های ثانویه و یا با استفاده از شاخص های ذهنی از دیدگاه ساکنان و ارزیابی میزان رضایت آنها از زندگی شهری سنجش می شود. به ندرت شاخص های عینی و ذهنی کیفیت زندگی در ارتباط با یکدیگر به کار گرفته می شوند. این در حالیست که سنجش همزمان آنها و تلفیق کیفیت زندگی عینی و ذهنی با یکدیگر، حالت هایی از کیفیت زندگی را روشن می سازد که درونداد مهمی برای سیاست گذاران و برنامه ریزان شهری می باشند که توسط آنها مشکلات نواحی، دلیل نارضایتی و اولویت های شهروندان در زندگی را تشخیص دهند. منطقه 10 شهر تهران، منطقه ای با ده محله و با فعالیت غالب مسکونی می باشد که در طول زمان با مشکلات اجتماعی و کالبدی بسیاری مواجه بوده است. لذا، برنامه ریزی برای ارتقای کیفیت زندگی در محلات آن مستلزم سنجش کیفیت زندگی با استفاده از شاخص های عینی و ذهنی به طور همزمان می باشد تا محلات دارای اولویت، به منظور ارائه راهبردهای ارتقای کیفیت زندگی تعیین گشته و برنامه ریزی ارتقای کیفیت زندگی برای محلات موردنظر صورت گیرد.
سازمان بهداشت جهانی سلامت روانی را قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضاد و تمایلات شخصی به طور عادلانه و مناسب می داند. لازم به ذکر است که سلامت روانی با ویژگی های توانمندساز درونی یا منابع درونی قدرت ارتباط دارد. برخورداری از این منابع درونی توانایی فرد را، با وجود شرایط ناگوار و پیشامدهای منفی، برای رشد سازگارانه خود افزایش می دهد تا سلامت روان خود را حفظ نماید(رحیمیان بوگر، نجفی، طباطبائیان،حیدری، دهشیری، ایزدپور،1389). خانواده می تواند عامل سازنده کودک در زمینه جسمی، روانی، عاطفی، ذهنی و مانند آن باشد و یا می تواند عامل انحراف کودک باشد. خانواده یکی از مهمترین و اساسی ترین نهادی است که بر رشد و نمو کودک یاری فراوانی می رساند و کودک برای اولین بار در این جمع است که جهان پیرامون خود را لمس می کند.
ارتباط والد با کودک، از مهمترین مولفه های زندگی اجتماعی بوده و نقش مهمی در سلامت روان والدین و فرزندان ایفا می کند(رز، هاور و هین، 2010). اولین رابطه ی عاطفی و اولین رابطه ی که در الگوی رفتاری بعدی منعکس می شود، بین کودک و مراقب او شکل می گیرد(دی الیا،2001). از آنجا که مراقبان اصلی کودکان هر یک سبک های ارتباطی و تعاملی خاص خود را در ارتباط با کودک به کار میبرند تا نیازهای کودک را برطرف نمایند، هر یک از این سبک ها تأثیری منحصر به فرد در رشد شخصیت و سلامت روان کودک می گذارد. در این میان بسیاری از سبک های ارتباطی مورد استفاده توسط مراقبین چندان کارآمد نیستند و منجر به شکل گیری سبک های ناسازگارانه ای در کودک میشوند که می توانند راهکارهای مقابله ای و سلامت روانی کودک را تحت تأثیر قرار دهند. به نظر میرسد مادرانی که از سبک دلبستگی ایمن برخوردارند قادر به برقراری ارتباط گرم و مطمئنی با کودک خود بوده و از این طریق موجبات ارتقاء تاب آوری و نهایتا” سلامت روان فرزندان را فراهم می سازند.
طبق تعریف بالبی (1969) دلبستگی پیوند عاطفی كودك در حال رشد و مادر كه مسئولیت اصلی در مراقبت از وی را بر عهده دارد می باشد. تصور محققان این است كه دلبستگی ایجاد شده در دوران كودكی همچنان به مراحل بعدی زندگی تداوم می یابد و زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. منتهی در بزرگسال علاوه بر اینكه منبع دلبستگی ممكن است تغییر یابد و دلبستگی به همسر و افراد دیگر جایگزین دلبستگی به مادر گردد. همچنین، دلبستگی ماهیت متقابل دارد و هر دو شریك دلبستگی به عنوان منبع دلبستگی به یكدیگر عمل می كنند. ازدواج، بستر تجربی تشكیل و تجربه پیوندهای عاطفی و پیوستنها و گسستنهای مستمری است كه در چارچوب نظریه دلبستگی تبیین می شوند. ارزش تكاملی انسجام دلبستگی ، از یك سو و پیوستگی ازدواج و رضایت زناشویی از سوی دیگر، به صورتی بنیادین پیوند عاطفی دلبستگی و رضایت زناشویی را به هم مرتبط می سازد (به نقل از عطاری و همکاران،1384) و هر دو می توانند سلامت روان اعضاء خانواده را تحت الشعاع قرار دهند. در کنار سبک های دلبستگی مادران ، رضایت زناشویی نیز می تواند از عواملی باشد که بر روی سلامت روان فرزندان اثرگذار است.
به اعتقاد عطاری، عباسی سرچشمه و مهرابی زاده هنرمند(1384)رضایت زناشویی یكی از مهمترین عوامل اثرگذار بر عملكرد خانواده می باشد. همه زوج ها به دنبال آن هستند كه از زندگی زناشویی خود لذت ببرند و احساس رضایت داشته باشند.
رضایت زناشویی، یعنی انطباق بین انتظاراتی كه فرد از زندگی زناشویی دارد و آن چه در زندگی خود تجربه می كند برخی از صاحب نظران در تعریف رضایت زناشویی، آن را تابع مراحل چرخه ی زندگی میدانند. رضایت یك متغیر نگرشی است، بنابراین، یك خصوصیت فردی برای زن و شوهر محسوب میشود. طبق تعریف مذكور رضایت زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت بخشی است كه زن و شوهر از جنبه های مختلف روابط زناشویی خود دارند (بیرامی، فهیمی، اکبری، امیری پیچا کلایی،1391).
برادبوری (2010) عنوان می کند رضایت زناشویی یک ارزیابی کلی از وضعیت رابطه زناشویی یا رابطه عاشقانه کنونی فرد است. رضایت زناشویی می تواند انعکاسی از میزان شادی افراد از روابط زناشویی و یا ترکیبی از خشنود بودن به واسطه بسیاری از عوامل مختص رابطه زناشویی باشد. مادری که از رابطه زناشویی خود خشنود است، احساس و نگرشی مثبت به خود و خانواده خود دارد و احتمالا” با برخورداری از انرژی مثبت حاصل از رضایت زناشویی فرصت های مناسب تری را برای رشد و سلامت فرزندان خود فراهم می سازد.
از جمله عواملی که در کنار سلامت روان مطرح می باشد، تاب آوری افراد است. تاب آوری سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است.
تاب آوری، « فرایند توانایی یا برونداد موفقیت آمیز سازگاری، باوجود چالش ها و موقعیتهای تهدیدزا و بروندادهای مثبت، باوجود موقعیتهای خطرزا، حفظ شایستگی ها هنگام برخورد با تهدیدها و بهبود آسیب ها» تعریف شده است (کلاوس ،2008؛به نقل از آگنج، هنرپروران و رفاهی،1391).
به بیان دیگر، تاب آوری بر فرایندهای درونی و بیرونی سازگاری موفقیت آمیز مبتنی است؛ فرآیندهای درونی همان تفاوت های ژنتیکی هستند و فرآیندهای بیرونی، تغییرهای ناشی از عوامل زیست شناختی و محیطی، که در اثر رشد و در طول زمان شکل می گیرند. از این حالت با عنوان پویایی در تاب آوری یاد میشود (لایرد ،2004).
افراد تاب آور سازگاری فردی بالایی با عوامل استرسزای محیطی در زندگیشان دارند. لذا تاب آوری مفهوم روانشناختی است که توضیح می دهد چگونه افراد با موقعیت هایی غیرمنتظره کنار می آیند. تاب آوری به معنای سرسختی در مقابل استرس، توانایی برگشت به حالت عادی و زنده ماندن و تلاش کردن در طی شرایط ناگوار است (دوو، 2004).
دو عامل در رشد تاب آوری اثر دارد؛ عوامل مخاطره آمیز محیطی، روانشناختی و زیست شناختی ، که آسیب پذیری فردی را افزایش می دهد و عوامل حمایتی فردی ، اجتماعی و خانوادگی، که از اثرگذاری آسیب ها و خطرات محیطی جلوگیری می کند.
عوامل حمایتی ظرفیت تاب آوری فرد را در هر زمان بالا می برد. توجه به عوامل حمایتی این موضوع را روشن می کند که چرا برخی بچه ها می توانند خودکارآمدی و اعتماد به نفس خود را هنگام مواجهه با مشکلاتی که موجب تسلیم دیگران می شود، حفظ کنند (آگنج، 1390).
با توجه به اینکه سبک های دلبستگی و رضایت زناشویی جایگاه ویژه ای در حوزه خانواده و بهداشت روانی به خود اختصاص داده اند، لذا پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سوال است که آیا رضایت زناشویی و سبک های دلبستگی مادران به طور معنادار سلامت روان و تاب آوری فرزندان را پیش بینی می کند؟
3-1- اهمیت و ضرورت پژوهش
اهمیت و ضرورت تحقیق حاضر از آن رو است كه در شرایط بحرانى، عوامل مختلفى من جمله ارتباط والد و کودک مى توانند در مقاومت و مقابلة فرد با عوامل تنش زا نقش داشته باشند كه در نهایت هر یك از این سبكهای دلبستگی حتى مى توانند به تسلیم شدن در مقابل بیمارى و ایجاد بیمارى هاى روحى روانى علاوه بر بیمارى جسمى یا مبارزه كردن با آن و ایستادگى براى از بین بردن آن بینجامند. هر یك از سبك هاى دلبستگى و رضایتمندی زناشویی مى توانند تعیین كنندة سلامت روانى بالا یا پایین و همچنین تاب آوری فرزندان باشند. لذا اگر كیفیت دلبستگى و رضایتمندی زناشویی با سلامت روانى و تاب آوری با یكدیگر در ارتباط باشند، آموزش مادران و آگاه كردن آنان نسبت به این مهم مى تواند جزء وظایف اصلى دست اندركاران امر تعلیم و تربیت شود تا به موجب آن مادران با به كار گیرى پیوند و اتحاد مناسب با كودك، تقویت سبک دلبستگى ایمن در خود، توان مقابلة كارآمد را در كودك در مواجهه با بحران بعدى زندگى پایه ریزى كنند كه اهمیت و ضرورت این تحقیق را محرزتر می کند .
1- Rose, Huver, Hein
2- D’Elia
1- Bradbury
1- clauss
[5]- Liard
[6]- Doo
1- Mental Health
2- Coyne
3- Bowlby
[4] -Grifen and Bartolomiyo
[5]- Smith & Segal
[6] – marital Satisfaction
[7]- resilience
4- Attachment style
یکی از مهمترین مسائل نظامهای سیاسی و انقلاب ها، موضوع کارآمدی سیاسی و موفقیت در دستیابی به اهداف است که ارتباط مستقیمی با بهبود کل نظام اجتماعی، توسعه کشور، جلب اعتماد مردم، افزایش مشروعیت و تداوم حکومت ها دارد. از گذشته های دور، متفکران و اندیشه ورزان جامعه بشری در کنار بررسی انواع نظام های سیاسی و حقانیت آنها، چگونگی تحقق کارویژه های نظام سیاسی در جهت تحقق اهداف، تأمین نیازها و خواسته های مردم را مد نظر داشته اند. امروزه این موضوع یکی از کانون های مباحث سیاسی بوده و روز به روز بر اهمیت آن افزوده می شود. در دوران جدید به علت گستردگی و عمق تأثیرات نظام سیاسی بر سرشت و سرنوشت جامعه و وابستگی شدید و اجتناب ناپذیر سعادت، رفاه و امنیت امروز و فردای اقشار و آحاد جامعه به نوع ساختار و شیوه های حکومتی، این موضوع از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از این رو پیرامون ماهیت کارآمدی سیاسی، عوامل تأثیر گذار بر آن، میزان ارتباط و نحوه تأثیرگذاری آن بر سایر موضوعات سیاسی و چگونگی ارزیابی و سنجش آن، دیدگاههای مختلفی در میان اندیشمندان سیاسی وجود داشته و رهیافت های متنوعی – نظیر «تئوری سیستمی»، «تئوری توفیق»، «تئوری رضایت مردم»، «تئوری انجام تکلیف»- ارائه گردیده است.
امروزه پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی با چالش کارآمدی سیاسی مواجه و یكی از سؤالات اساسی مطرح در میان نخبگان داخلی و خارجی، بحث كارآمدی نظام سیاسی اسلام می باشد. بیتردید میان صحت و اتقان یك اندیشه سیاسی و كارایی و توانایی نظام سیاسی برآمده از آن در پاسخگویی به مسائل و مشكلات جامعه و تحقق اهداف خویش، رابطه مستقیمی برقرار است. و در کارآمدی نظام های سیاسی لازم است مبانی نظری و اندیشه ای بوجود آورنده آن و سازوکارهای تحقق اهداف، مورد کنکاش و دقت نظر قرار گیرد.
در بررسی اندیشه سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، با اصل تکلیف گرایی و عمل بر اساس وظیفه شرعی مواجه می باشیم که در مواضع و تصمیم گیری های متعدد خویش از زمان شروع نهضت انقلابی خویش تا فرایندهای مختلف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، همواره بر رعایت این اصل تأکید داشته و تصریح کردهاند که تمامی رفتارهای ایشان بر اساس عمل به تکلیف بوده است: « ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم»(صحیفه نور، 1383، ج 6: 220).
به همین دلیل در این پژوهش تلاش می شود با بررسی و تحلیل محتوای آثار و اندیشه های امام خمینی (ره) به عنوان بنیانگذار و طراح نظام جمهوری اسلامی، كارآمدی حكومت از دیدگاه ایشان و سازوکار تحقق آن خصوصاً از جنبه تکلیف گرایی مورد کنکاش و دقت نظر قرار گیرد. در این راستا ضمن توضیح و تحلیل «كارآمدی سیاسی» و نظریه های مربوطه به بیان مبانی اندیشه سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی پیرامون مکانیسم تحقق کارآمدی سیاسی در حكومت اسلامی، و ارتباط تکلیف گرایی با کارآمدی سیاسی از دیدگاه ایشان می پردازیم.
پرسش اصلی که در این تحقیق بررسی می شود این است که؛
« در اندیشه سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی تکلیف گرایی چه تأثیری بر کارآمدی سیاسی و ارزیابی آن دارد؟»
و مهمترین پرسش های فرعی تحقیق حاضر عبارتند از:
1.کارآمدی سیاسی چیست؟
2.کارآمدی سیاسی چه نقشی در نظام های سیاسی ایفا می نماید؟
6 . بنیانگذار جمهوری اسلامی از چه منظری به کارآمدی سیاسی می نگریست؟
7 . بنیانگذار جمهوری اسلامی برای کارآمدی حکومت چه ساز و كاری را پیشنهاد میكند؟
8 . در ارزیابی کارآمدی سیاسی، دیدگاه ایشان بر کدامیک از نظریه های مربوطه قابل تطبیق است؟
چنانچه بیان شد؛ زمینههای مطالعات فرهنگ استراتژیک به سالهای جنگ سرد یعنی دورهای که استراتژی بازدارندگی هستهای به دستورکار راهبردی دو ابرقدرت تبدیل شدهبود، باز میگردد. نظریهپردازان واقعگرای آمریکایی را باید پیشگام تولید دانش در این مورد دانست. اولین مرحلهی مطالعات فرهنگ استراتژیک در این کشور بر محور بررسی استراتژی هستهای آن در قبال اتحاد جماهیر شوروی شکلگرفت. به این معنا که محققان این حوزه براساس تئوری بازیها و تصمیمگیری عقلائی در سطح تصمیمات هستهای، گزینههای پیشروی این دولت (درچارچوب راهبرد هستهای) را تنها در محورهای زیر خلاصه میکردند: عدم استفاده مجدد از سلاح هستهای در اثر محاسبه هزینه و سود ؛ استراتژی بازداندگی ؛تسلیح و افزایش توانمندیهای دفاعی قابل کاربرد. در مقابل ، اینان مدعی بودند که استراژی شوروی از قاعدهی بازیها و محاسبه عقلائی مد نظر آمریکا پیروی نمیکند ، که همین ویژگی می تواند دنیا را در معرض خطر هستهای جدی قرار دهد. بر این اساس، می توان گفت که مطالعات استراتزیک در مقطع یاد شده از نوعی جهتگیری تقلیلگرا ومتناظر با بحثهای صرفاً هستهای و راهبردی برخوردار بود.
در اواخر دههی 1980 موج انتقاد از نظریهپردازان واقعگرا به خاطر عدم توانائی پیش بینی بروز زمینههای فروپاشی شوروی بالا گرفت . نظریه پردازان آمریکایی به ویژه طیف سازهانگار، با تأکید بر رابطه فرهنگ و امنیت، مؤلفهی فرهنگ استراتژیک را به عنوان تنها عامل توضیح دهندۀ این فروپاشی معرفی کردند.آنان اعلام نمودند علت ناتوانی رئالیستها، درتأکید افراطی بر مفروضۀ یکسان بودن دولتها (در قالب نوعی جعبهی سیاه) باید پیگیری شود. بر این مبنا، هر دولتی بنا به ارزشها، ایستارها، هویت، مذهب، فرایند تشکیل، جامعهپذیری و حتی موقعیت جغرافیایی دارای تفاوتهای بنیادینی در ارتباط با نگرشهای راهبردی است. این تفاوتها در عرصۀ تصمیم سازی در مورد انتخابهای پیش روی تصمیمگیران دارای تأثیر میباشند. ناگفته نماند که برخی نیز بر امکان استفاده از اعمال فریبکارانه در جهت دستکاری افکار عمومی تأکید داشتند که می تواند ابزار توجیهگر سیاستهای اعلانی (در قالب فرهنگ استراتژیک) تلقیگردد. در این ارتباط، به دستکاری افکار عمومی در رابطه با حوادث بندر پرل هاربر ، که به مجوز ورود آمریکا به جنگ دوم جهانی تبدیل گردید، توجه شد. دومین مرحلهی تحول در مطالعاتاستراتژیک آمریکا تحتتأثیر ترویج اندیشهی قدرت نرم و تعبیهی این مفهوم در مطالعات امنیتی این کشور در دههی 1990 پدیدار شد. از این منظر، تصمیم سازان امنیتی، فرهنگ استراتژیک را متغیری وابسته و در عین حال مستقل ارزیابی کردند. ویژگی وابستگی به تأثیرپذیری آن از عناصری چون: تاریخ، ارزشها ، ایستارها، هویت و جامعه پذیری و برداشت ذهنی از جایگاه کشور در نظام بین الملل و همچنین متغیر هایی مادی چون جغرافیا و توانمندی تسلیحاتی بازمیگشت؛ و وجه استقلال طلبی این نوع فرهنگ نیز در این باور ریشه داشت که فرهنگ استراتژیک باید از هویتی مستقل در چارچوب انتخابها و رفتارهای تصمیمگیران برخوردار باشد. به این ترتیب ، در شرایط نوظهور بعد از جنگ سرد که آمریکا با ضرورت شناسایی کانونهای جدید تهدید و زمینههای شکلگیری و تشدید آنان در مناطق مختلف جهان مواجه بود ، توجه به ویژگیهای فرهنگاستراتژیک دیگر ملتها مدنظر قرار میگرفت. بطور منطقی، از این منظر، افق جدیدی برای شناسایی ریشههای موج جدید تهدیدزایی آشکار میشد و فرصتهای لازم برای شکل دهی به ائتلاف و همکاری با بازیگرانی که فرهنگ استراتژیک مشابهی داشتند، بروز میکرد. به این ترتیب، تحول این رویکرد در تسری دادن فرهنگ استراتژیک به سایر حوزههای اقدامات خارجی دولتها ریشه داشت ، که باعث میشد در کنار اقدامات نظامی، اتحاد و ائتلافها و حتی روابط مبتنی برهمکاری و تعارض را هم در نظر آورد.
اما همزمان با احساس نیاز برای شناسائی فرهنگاستراتژیک سایر ملل برای آمریکا، مطالعه فرهنگاستراتژیک این کشور نیز در دستور کار
ملتها قرارگرفت. از نظر لانتیس آمریکا بخاطر عواملی چون تک ابرقدرتی ، توانائی تأثیرگذاری بر تمام کشورها در عرصه روابطخارجی و همچنین اقداماتنظامی متأثر از قدرت نظامیاش بخصوص بعد از 11 سپتامبر ، در محاسبات امنیتی دولتها مهره وزینی شده است. این اثربخشی باعث ضرورت درک فرهنگاستراتژیک این کشور از سوی سایرین شده است. البته لانتیس دلیل دیگری را نیز مطرح میکند. از نظر وی بر کشورهایی که خواستار به چالش کشیدن قدرت آمریکا هستند، ضرورت بررسی این فرهنگ مبرهن است. بهر ترتیب حجم زیادی از ادبیات فرهنگ استراتژیک به مقوله آمریکا میپردازد.
در بعد نظری فرهنگ استراتژیک ایالات متحده در مقایسه با سایر دولتها ،به برکت همین توجه بخوبی شاخص بندی شده است . و عناصری چون تمایل به استفاده از زور برای دستیابی به اهداف، اسطوره فناوری در نبرد، تمایل به حل سریع منازعه با انهدام غائی دشمن، جنگ اخلاقی و یا مسیحائی و در نهایت پایین بودن آستانه تحمل در این فرهنگ شناسائی شدهاست. این بررسی فرهنگی از دهه 70 میلادی با اثر راسل ویگلی با نام «راه و رسم جنگ آمریکائی» آغاز شد و تا اکنون ادامه دارد.
تمام محققان این حوزه به امکان تحول در فرهنگاستراتژیک در سایهی رخدادهای عظیم ملی اعتقاد دارند. در این ارتباط شکستها وپیروزیها میتواند امنیت مادی و روانی جامعه و شهروندان را دستخوش تغییر قرار دهد. در این زمینه واقعهی سپتامبر 2001 را باید نقطهی عطفی در بروز تحول در فرهنگاستراتژیک آمریکا دانست. که البته از نظر محققین این حوزه دور نماند. مطالعات زیادی که بعد از این تاریخ و البته در پی رفتارهای نظامی یکجانبه آمریکا بربستر مبارزه با تروریسم ، انجام شد؛ مبین همین نکته است. در این مقالات ضمن شناسائی موارد متحول شده فرهنگاستراتژیک آمریکا به پیامدهای این تحول بر سایر دولتها نیز تأکید می شود.
مطالعه فرهنگاستراتژیک آمریکا به واسطه پیچیدگیهای منحصر بفردش از دشواری خاصی برخوردار است. شاید مفیدترین الگو برای بررسی عوامل سازندهی فرهنگ مزبور را در چارچوب نظری دیوید جونز بتوان یافت. ناگفته نماند که این چارچوب نظری در پی تحول رویکردی در بعد نظری فرهنگاستراتژیک از یک سو و بعد از تحول در شاخصهای فرهنگ استراتژیک آمریکا بعد از 11 سپتامبر همچنان از سوی محققین برای بررسی آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد. چنانچه فارل در سال 2005 و یک سال بعد مانکن از این سطح بندی تحلیلی درباره آمریکا سود جستهاند. در هر حال جونز تلاش کرده است که عوامل تشکیل دهندهی فرهنگ استراتژیک را در سه سطح شامل: سطح کلان محیطی که ویژگیهای جغرافیایی، خصوصیات قومی- فرهنگی و تاریخی، را در برمیگیرد. سطح میانی اجتماعی شامل ویژگیهای سیاسی و اقتصادی جامعه وجامعه مدنی است. و در نهایت سطح خرد که مرکب از نهادهای نظامی و ویژگیهای روابط نظامی – مدنی است ؛را مورد توجه قرار دهد.
در این پژوهش سعی میشود که مهمترین و اثرگذارترین عناصر تشکیل دهندهی فرهنگ استراتژیک آمریکا بعد از 11 سپتامبر در ارتباط با ابعاد نرم و سخت افزاری مورد بررسی قرار گیرد. متغیرهای مورد نظر در ویژگیهای جغرافیایی ،خصوصیات تمدنی – فرهنگی ، خصائص سیاسی و تکنولوژیکی از یک سو ، و از سوی دیگر در الگوی نقش آفرینی دو متغیر جامعهی مدنی و اتاق فکر خلاصه شده است.