در جوامع اسلامی، دین معمولاً نقش اساسی در زندگی اجتماعی مسلمانان دارد و نمادها و شعائر دینی غالباً با فرهنگ مادی و هنری جامعه از جمله ادبیات درآمیخته است. با نگاهی گذرا به آثار بزرگان ادبیات و شعر جوامع اسلامی، درمییابیم که بسیاری از اشارهها، عبارتها، تعبیرها و استدلالهای آنان، با اقتباس و الهام از آموزههای دینی میباشد، بهطوریکه از مقولههای فردی مانند پرستش، عبادت و خداباوری گرفته تا مؤلفههایی اجتماعی همچون عدالتمحوری، ظلمستیزی، برابری، وحدت، احسان و نیکوکاری و. . . همواره موردنظر این ادیبان بوده است.
دین و ادبیات بیشک کهنترین انگارههای فرهنگی یک ملت بهشمار میآیند. دین، راه و روش و آیین زندگی کردن در راه حق را نشان میدهد، راهی که سعادت را تضمین میکند. در این میان هنر و ادبیات بهویژه شعر، مهمترین ابزاری است که دینداران و عرفا با آن به ترویج اندیشههای دینی پرداختهاند. آنگونه که دکتر علی شریعتی، هنر را جزئی از دین میداند و میگوید: «هنر یک مقولهی دینی و یک حقیقت متعالی و مقدس است که نجاتبخش بشریت است و یک رسالت مافوق مادی و متعالی و صد در صد انسانی دارد» (شریعتی، 1362: 8).
دین در شعر فارسی و در قرون متمادی، از سیطرهی محکم و آشکاری برخوردار بوده است، تا آنجا كه بیشتر سرودههای پیش از اسلام، متضمن تعالیم اخلاقی و مضامین دینی بوده است. ادبیات فارسی از همان آغاز پیدایش و توسعهی خود (نیمه قرن سوم هجری) برخلاف ادبیات عربی كه یک دورهی جاهلی را پشت سر گذرانده، صبغهی فرهنگی داشته است، لذا تأثیر تعالیم اسلام در آن، نه بر اثر برخوردهای تنشآمیز و فیزیكی بلكه برخواسته از تعامل فرهنگی و ادبی بوده است (صادقی، 1376: 157).
از همان قرون نخستین ورود اسلام به ایران، واژههایی از قبیل آیت، اذان، ایمان، ثواب، جهاد، حلال، حرام، صوم، عقاب، غیبت، قضا و قدر، کافر، مسجد، مسلم، حاکم، بیتالمال، جزیه، محتسب، والی و. . . بهجای واژگان فارسی یا همراه با آن در زبان و ادبیات فارسی رواج یافته و با تداوم این داد و ستد ادبی و فرهنگی، جایگاهی محکم برای خود پیدا کرده است.
شاعران پارسیگویِ دینباور، با این اعتقاد که شعرشان با بهره گرفتن از مضامین دینی و قرآنی از ژرفا و عمق بیشتر و اصالتی والا برخوردار خواهد شد، به دین توجه و گرایش نشان دادهاند. هیچ دیوان شعر پارسی را نمیتوان یافت که با توحید و ستایش ذات باریتعالی و نعت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و نیایش و سوز و گدازهای عارفانه شروع نشده باشد و به این ترتیب است که اشعار توحیدی، نیایشی، عرفانی، حکمی و اخلاقی، همه تحت تأثیر دین و آموزههای اعتقادی سروده شدهاند (ممتحن و محمدی، 1392).
استاد شهریار نیر که یکی از شاعران پارسگوی معاصر میباشد با استفاده ماهرانه شهریار از جلوههای متعدد و متنوع فرهنگ عامه، گنجینهای ارزشمند از لغات، اصطلاحات و باورهای عامیانه، کنایهها و. . . فراهم آورده است که بررسی آنها نتایج مهم اجتماعی، فرهنگی، دینی و ادبی درپی دارد. قصیدهها و مثنویهای استاد منعکس کنندهی دیدگاه دینی، اجتماعی، فرهنگی و گاه سیاسی او میباشد (چلبیانی، 1386).
شهریار در ارائه اندیشهها و عواطف خود، با روحیهها و ذوق و سلیقههای مختلف چنان سازگارانه روبهرو شده و تا آنجا همزیستی مسالمتآمیز با موافق و مخالف را مهم شمرده است که رفتار اجتماعی و سوگیریاش در مجموع، مفهوم شعر زیر را در ذهنها تداعی میکند (علیزاده، 1374: 325).
چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسسوزاند
پژوهش حاضر بهمنظور بررسی و تحلیل دیوان اشعار فارسی استاد شهریار از حیث توجه به ابعاد اجتماعی دین و با هدف روشن شدن هرچه بیشتر دیدگاههای دینی ـ اجتماعی ایشان تحریر شده و اشعار فارسی استاد در بابهای انسجام و همبستگی، ظلمستیزی و توجه به فضائل و ارزشهای اخلاقی که منعکس کنندهی اندیشههای دینی و اجتماعی این شاعر متعهد میباشد مورد مطالعه قرار گرفته و تبیین شده است تا محققان آثار ایشان را اندک فایده آید.
2-1- طرح مسأله
دین یکی از قدیمیترین و در عین حال پویاترین نهادهای جامعه است. از نقطهنظر جامعهشناسی، دین یک واقعیت تاریخی ـ اجتماعی و نهادی اولیه است (نویدنیا و عابدینی، 1390).
در سرتاسر تاریخ و در کهنترین فرهنگهای بشری، دین بهعنوان یکی از برجستهترین و فراگیرترین ویژگی زندگی انسانی، همواره به اشکال گوناگون وجود داشته و مورد توجه قرار گرفته است.
دین اصل وحدتبخش بوده و به انسان اجازه میدهد تا بر تمایلات خودخواهانهی خود فائق آمده و به همنوعان خود عشق ورزد. دین سنگ بنای سامان اجتماعی و منبعی برای ارزشهای اجتماعی است و بر گزینشهای فردی و بسیاری از زمینههای زندگی روزمره تأثیر میگذارد و بهعنوان تجلّی روح جمعی و عامل همبستگی و یکپارچگی جامعه محسوب میشود (حیدری و همکاران، 1390).
«جامعهشناسی دین از جهت روششناختی، شاخهای از جامعهشناسی است و از جهت موضوع، شاخهای از دینشناسی بهشمار میرود» (عباسی، 1381: 22).
در جامعهشناسی دین، با رویکردی جامعهشناسانه به تحلیل دین پرداخته میشود. به واقع جامعهشناسی دین علمی است که درخصوص
نقش دین در اجتماع و همچنین تأثیر آن بر حالت شخص با ایمان تمرکز میکند (اسکات و هال، 1382: 14).
البته باید توجه داشت که جامعهشناسی دین نگاهش صرفاً معطوف به تأثیر دین در اجتماع نیست، بلکه تأثیر متقابل اجتماع در دین را نیز بررسی مینماید (حیدری و همکاران، 1390).
آثار ادبی نیز تحت تأثیر شرایط اجتماعی موجود خلق میشود و رابطهی تنگاتنگی بین ادبیات و جامعه وجود دارد، و بههمین علت است که، گاه شعر دینی بر مردم و رفتار اجتماعیشان اثر گذاشته، و گاه مردم بر شعر دینی، كه حاصل آن پدید آمدن انواع شعر با سبکهای گوناگون است.
شعر از نظر معنی و محتوا به چهار دستهی حماسی، غنایی، تعلیمی و وصفی تقسیم میشود. در طول تاریخ، در هریک از این شکلها و قالبها و محتواها، شعرهایی با مضامین دینی سروده شده است؛ مثل شعر مذهبی، مرثیه، مدیحه، شعر پایداری، شعر اخلاقی.
شعر و شاعر با رویدادهای اجتماعی بیگانه نیستند و همراه با هر تغییر در جامعه، تغییری محسوس، ماندگار و تأثیرگذار در آنها دیده میشود. از اینرو است که دکتر پرویز ناتل خانلری در مورد ارتباط هنرمند و اجتماع مینویسد:
هنرمند، پیش از آنکه هنری بنماید، عضو اجتماع است و ناچار از سود و زیان جامعه سهمی میبرد، پس نمیتواند ادعا کند که با امور و حوادث اجتماعی ارتباط ندارد و این ارتباط، خواه ناخواه در آثار او به وجهی ظاهر میشود (سوری، 1388).
حال باید دید شعر دینی چگونه شعری است. بهنظر میرسد در تصور عامه مردم و حتی برخی خواص، شعری دینی خوانده میشود که موضوعی دینی داشته باشد، یعنی دربارهی انسان، مکان، زمان یا عملی مقدس و دینی سروده شود. شاهد این مطلب تعریف دکتر حسین رزمجو از شعر دینی است:
اشعار دینی شامل سرودههایی است که محتوای آنها را موضوعات دینی نظیر توحید باریتعالی یا سرگذشت پیشوایان دینی و مناقب و مصائب آنها که بهصورت مدایح یا مراثی به رشته نظم کشیده شده است، تشکیل میدهد.
شاعر شعر دینی باید با توجه به آموزههای والای اسلام شعر بسراید و شاهکار بیافریند؛ مثل آنچه در شعر سعدی، حافظ، سنایی، عطار، مولوی و دیگر شاعران موفق میبینیم. بنابراین، شعر شاعرانی که با پشتوانه اسلام شعر میسرایند سرشار از حکمت و دانش است.
بهقول شاعر معاصر محمد کاظم کاظمی، در شعر با موضوع دین، شرط اصلی این نیست که یک اثر ادبی درباره یکی از فرایض یا مراسم یا شخصیتهای دینی ایجاد شده و احیاناً مملو از اصطلاحات و نمادهای دینی باشد، بلکه مهم این است که آن اثر، از روح و جوهر دینی برخوردار بوده و منتقل کننده این مفاهیم باشد. با این تعبیر، مثنوی معنوی تقریباً در همه شش دفتر خویش، اثری دینی است. همچنین بسیاری از قصاید سنایی و بسیاری از غزلیات حافظ و بوستان سعدی و حتی بخشهای بسیاری از شاهنامه فردوسی، درونمایه دینی قوی دارند.
با این تفاصیل شعر دینی را میتوان به سه شکل تعریف کرد:
ـ شعری که درباره دین یا با پشتوانه دینی سروده میشود.
ـ شعری که بهطور مستقیم یا غیر مستقیم به دین میپردازد.
ـ شعری که موضوع یا موضعی دینی دارد.
این نوع تعاریف شعر دینی، تمامی انواع گوناگون شعری را که بهگونهای با دین سروکار دارد و امروزه نامهای مختلفی به آن میدهند، دربر میگیرد (سوری، 1388).
شعر دینی، شعری ناسازگار با ستم و ستمگری و فعال است، نه منفعل. دکتر شریعتی در این مورد میگوید: «تشیع که هزار سال یک نهضت انقلابی بود، در پیرامون خویش، فرهنگ و شعر و ادب انقلابی نیز داشت. دعبلها و. . . شاعرانی بودند که در خدمت انقلاب بودند در مبارزه با ستم زمان، به تعبیر خودشان، تمام عمر، دارِ خویش را بر پشت خود حمل میکردند و اینچنین میزیستند» (شریعتی، 1377: 182).
شعر دینی افزون بر تعهد، هدفمندی و جنبشآفرینی که پایههای اصلیاش بهشمار میآید، با ویژگیهایی شناخته میشود که این ویژگیها بهشرح ذیل هستند:
الف) پیوند با قرآن و حدیث
ب) مبارزه با تفرقه
ج) مبارزه با ظلم و ستم
د) توصیه به همبستگی و اتحاد
ه) حماسه و شهادتطلبی
و) كمالگرایی و آرمانخواهی
ز) مبارزه با رفاهطلبی و نمایندگی طبقه محروم (سوری، 1388).
با توجه به این تفاسیر، این تحقیق درپی آن است تا روشن نماید که استاد شهریار در اشعار خود تا چه حد به ابعاد اجتماعی دین توجه داشته است؟
مفهوم بازنمایی با تلاشهایی که برای ترسیم واقعیت صورت میگیرد، رابطهی تنگاتنگی دارد. بازنمایی را «تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و زبان» تعریف میکنند. جریان مداوم و مکرر بازنمایی، به شدت بر ادراک و کنشهای مخاطبان تأثیر میگذارد، زیرا فرض بر این است که این بازنمایی همان واقعیت است (معینیفر، 1388). در حقیقت، بازنمایی اجتماعی یک مفهوم چند وجهی است که بر سیستم ارزشها، ایدهها، تصاویر و شیوههای بازنمایی اجتماعی تمرکز دارد و از تجربهی روزمره و ارتباطات شکل میگیرد (فرحبیدجاری، 2011).
برقراری رابطه میان سینما و جامعه را در نظرات بسیاری از جامعهشناسان چون دووینیو[18] میتوان دید. او نقطهی برخورد نگرشهای خلاقانه و کارکردهای هنر در ساختارهای اجتماعی متفاوت را نقطهی آغاز جامعهشناسی آفرینش هنری میداند. به اعتقاد او از طریق تحلیل نمادهای اجتماعی که در اثر هنری متبلورند، میتوان به درک این مسأله نایل آمد که اثر تا چه اندازه در جامعه ریشه دارد (دووینیو، 1379: 75). بازنمایی در رسانهها بر طرز تفکر، علایق و ایدئولوژی تأثیرگذار است. منطق درونی گزارهای که کار رسانهها را جامعهپذیری یا جامعهستیزی میداند، این است که جامعهپذیری یعنی آموزش هنجارها و ارزشهای جاافتاده از طریق دادن پاداش و کیفر برای انواع مختلف
رفتار که از طریق آن تمام ما میآموزیم که در شرایط معین چگونه باید رفتار کرد و هر نقش یا منزلت اجتماعی چه انتظارات و توقعاتی با خود به همراه میآورد. بنابراین رسانهها بهطور مستمر و پیشاپیش تجربهی واقعی، تصاویری از زندگی و مدلهایی از رفتار را عرضه میکنند (معینیفر، 1388).
بازنمایی، فرهنگ را تولید میکند و در واقع مدار فرهنگ را تشکیل میدهد. بحث دربارهی بازنمایی در واقع شکلگیری هویت فرهنگی است؛ هویت جنسیتی امری واحد و ثابت نیست، بلکه به تفاوتهای تاریخی و اجتماعی جوامع بستگی دارد (نقیبالسادات، 1389). به اعتقاد بارت[19] نشانههای داخل در محدودهی فرهنگ هرگز معصوم نیستند، بلکه در شبکههای پیچیدهی بازتولید ایدئولوژیکی گرفتارند. بارت بر نوعی کشف یا افشای ایدئولوژی پنهان درمتن تأکید دارد و معتقد است «جامهی بداهت پوشاندن به امور زندگی روزمره، نوعی سوء استفادهی ایدئولوژیک است». بارت بر کارکرد ایدئولوژیک نشانهها توجه میکند و معنی عمیقتری را نسبت به تصاویر علنی و سطحی برای نشانهها قائل است (اباذری، 1380: 138).
جایگاه طرح موقعیت زنان در رسانهها با مقولهای به نام بازنمایی قابل عرضه است. به لحاظ تاریخی نیز محتوای رسانهها با تصاویری از زنان پر شده است که به تقویت هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از زنانگی و نقشهای سنتی زنان پرداختهاند (استینکه[20]، 2005). بازنمایی زنان در رسانههای جمعی، با نقشهای کلیشهای فرهنگی در جامعه سازگاری دارند. در واقع، رسانهها در نمایش مردان و زنان، بر ماهیت نقش جنسی و عدم برابری جنسی صحه میگذارند. در چنین وضعیتی رسانههای جمعی نقش بازنمایی کلیشهها و تصورات قالبی جنسی را به عهده میگیرند (معینیفر، 1388). از این رو، بررسیهای جامعهشناختی سینما بستری را برای بررسی و کشف الگوهای جنسیتی فراهم میآورند. جریان بازنمایی را نمیتوان فرایندی خنثی و بیطرف تلقی کرد، چرا که هر نوع بازنمایی میتواند ناشی از یک ایدئولوژی و گفتمان باشد. این پرسش که چگونه این تصاویر درک مخاطبان را از واقعیت تحت تأثیر قرار میدهند، یکی از موضوعاتی است که در سه دههی گذشته در میان پژوهشگران مطالعات فیلم مورد بحث و بررسی بوده است. این جریان فرهنگی، تحت اصرار انتقادگرایی فمینیستی بیشتر به مسألهی پیشفرضهای کلیشهای مرتبط است که شاید ناشی از کارگردانان، تهیهکنندگان و توزیعکنندگان مذکر باشد که ساخت و کنترل بازنمایی کاراکترها را به طور اعم و کاراکترهای زن را به طور اخص در دست دارند (دمارکو[21]، 2006).
فمینیستها عموماً معتقدند که رسانهها یکی از عوامل تداوم و زنده نگه داشتن تصاویر قالبی و محدودی از زنان در اذهان عموم هستند. شکل نمایش زنان در رسانهها باعث بروز توقعات خاصی نسبت به آنها میشود که بسیار محدود کنندهاند. برای مثال، این که جای زنان در خانه است، زیردست مردان هستند و بیشتر از مردهای خشن خوششان میآید، اسطورههایی هستند که رسانهها برای مردم جا انداختهاند. به باور فمینیستها، سینما یکی از بخشهای رسانههای گروهی است که در آینده به آوردگاه جنبش زنان تبدیل خواهد شد. آنان معتقد هستند که از سینما میتوان به مثابهی ابزاری ایدئولوژیک بهره گرفت؛ ابزاری که علیه تصاویر قالبی زنان در رسانههای مردمحور واکنش نشان خواهد داد و آگاهی آنان را نسبت به موقعیت کهترشان در جامعهی پدرسالار که زنان در آن نقش زیردست دارند افزایش خواهد داد. برای مثال، بنابرشهادت تاریخ سینما، زنان معمولاً در فیلمها نقشهای دوم را بر عهده داشتهاند تا نقشهای کلیدی و سرنوشتساز (نلمز[22]، 1377).
میزان موفقیت آموزشهای فنی حرفهای به منظور تربیت نیروهای توانمند و ماهر، همواره در سطح جهان مورد بحث بوده است. عدهای آن را از برخی جهات موفق و عدهای دیگر نسبتاً ناموفق به حساب آوردهاند. برای مثال، بانک جهانی براساس پژوهشی که لی(1998)، انجام داده اعلام کرده است که به دلایل گوناگون مانند مهارت نداشتن معلمان، ضعیف بودن برنامه، کافی نبودن برنامههای مشاوره و فقدان خدمات پشتیبانی برای دانشآموزان، آموزشهای فنی و حرفهای از موفقیت کافی برخوردار نیستند]4[. قاسمی پویا (1383) معتقد است که اغلب گزارشهای رسمی مسئولان کشور به موفقیت نسبی برنامههای فنی و حرفهای اشاره دارند. در عین حال شواهدی هم مبنی بر وجود ضعفها و نارساییهایی در برنامههای فنی و حرفهای وجود دارد که ضرورت پژوهش را آشکار میسازد]5[. نویدی و برزگر (1382) در پژوهش خود در زمینه وضعیت اشتغال و مهارت دانشآموختگان رشتههای کامپیوتر و الکترونیک شاخه کار و دانش به این نتیجه رسیدند که آموزشها و مهارتهای آنان، برای انجام دادن وظایف و کسب موفقیت شغلی کافی نیست]6[.
هر ساله تعداد زیادی از جوانان به منظور اشتغال در حرفه های مختلف، داوطلب تحصیل در رشته های گوناگون در هنرستان ها می گردند. اما برخلاف سالهای گذشته، دیگر داشتن مدرك تحصیلی تنها لازمه یافتن شغل مناسب محسوب نمیگردد؛ زیرا ماهیت اشتغال فارغالتحصیلان به طور كلی در حال تغییر است، به طوری که دولتها عمدتاً به ضرورت توانمندسازی فارغالتحصیلان پی بردهاند كه آموزش
های رسمی مناسب از ابزارهای مهم این موضوع میباشد ]7[.
هنرستان ها به عنوان بخشی از نظام آموزشی کشور، نقش مهمی در آموزش رسمی هنرجویان دارند. شاید مهمترین هدف این هنرستان ها تربیت افراد کارآمد و با دانش روز است که موجب توسعه صنعت و کشاورزی و روش های نوین آن می گردد که می تواند حتی منجر به رونق بازار گردد. آموزش درست و صحیح به این افراد می تواند زمینه های رونق کشاورزی و صنعتی را فراهم آورد و می تواند موجب کارآفرینی در این بخش ها گردد ]8[.
ایجاد زمینه مساعد به منظور جذب، پرورش، رشد، شکوفائی استعدادهای نهفته علاقه مندان بویژه جوانان روستائی و تربیت و تامین این گونه نیروهای انسانی کارآمد و مفید در بخش های صنعتی و کشاورزی با آموزش های رسمی جهت گسترش و افزایش سطح کیفی مهارت ها به نحوی که آنها با کسب مهارت و دانش روز توان و کارآئی لازم را متناسب با آموخته های خود به منظور انجام کار در جاهای مختلف و انتقال آگاهی های کمی و کیفی خود را داشته باشند موجبات رسیدن به یک خودکفائی نسبی را نیز فراهم می کند ]7[. حال سوال این است که آموزش های رسمی تا چه اندازه در نرخ اشتغال اثرگذار است؟ فارغ التحصیلان تا چه حد به دانش و مهارتهایشان از طریق آموزش های رسمی اضافه می گردد که می توانند در اشتغال به کمک آنها بیاید؟ برای پاسخ به این سوالات و با توجه به اهمیت موضوع، هدف این مطالعه بررسی اثربخشی آموزش های رسمی براشتغال در هنرستان های آموزش و پرورش ناحیه3 تبریز می باشد.
” برنامهریزی مسکن عبارت از تلاشی متمرکز بهمنظور یافتن راهکارهای تامین سرپناه است، که میتوان آنرا در قالب جستجوی چارچوبی برای منطقی کردن روابط دو سویه بین بخش عرضه و تقاضا خلاصه کرد. در این چارچوب، افزایش کارآیی بخش عرضه، توانمندسازی بخش تقاضا، شفاف و سازگار کردن روابط بین آنها و انطباق زمانی و مکانی این دو، در جهت دستیابی به بهترین نتایج و حصول مطلوبیت لازم، میتواند اقدامهای مورد انتظار در برنامهریزی بخش مسکن را رقم زند” (امچکی, 1379, ص. 6).
بنابراین برنامهریزی مسکن، باید در جهت شناخت ویژگیهای متعدد بازار مسکن و بهبود آن در جهت ایجاد عدالت در دسترسی به مسکن مناسب برای همه اقشار جامعه صورت گیرد. “امروزه یکی از ویژگیهای بازار مسکن در کشورمان فقدان بهرهمندی عادلانه اقشار مختلف جامعه از نعمتهای رشد تولید مسکن در چند سال اخیر میباشد. شاید به همین دلیل توجه به وضعیت مسکن اقشار کمدرآمد را بتوان بهعنوان یک ضرورت اساسی در برنامهریزیهای آتی مسکن تلقی کرد” (یزدانی, 1384, ص. 14). زیرا برای بسیاری از بیخانمانان و قشر فقیر هزینه مسکن و هزینه اجاره قابل پرداخت نیست (Balchin & Stewart, 2001) و بخش عمدهای از خانوارهای بدون مسکن را خانوارهای با درآمد کم و متوسط تشکیل میدهند که بهدلیل مشکلات اقتصادی و درآمد ناچیز قادر به تامین مسکن خود نیستند.
پدیده بیمسکنی یا بدمسکنی اقشار کمدرآمد شهری از جمله مسائلی هستند که بهطور نسبی در همه کشورهای دنیا وجود دارد. هر کشوری بنا بر ماهیت سیاسی ایدئولوژی حاکم، امکانات مالی و دیدگاههای صاحبنظران خود، روشهای مختلفی را برای بهبود وضعیت مسکن اتخاذ مینماید. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و همواره از سوی سیاستمداران و یا کارشناسان، راهبردها و راهکارهایی برای بهبود وضع مسکن کشور پیشنهاد شده است. از جمله مهمترین راهکارها، تدوین برنامههای میانمدت توسعه در راستای کاهش معضل مسکن میباشد. بهطورکلی تقسیمبندی این برنامهها به دو صورت برنامههای قبل از انقلاب و برنامههای بعد از انقلاب میباشد. که در هر دوره پنج برنامه عمرانی میانمدت تدوین شده است. اما توجه به مسکن از برنامه سوم توسعه قبل از انقلاب شروع شد و در برنامه سوم بعد از
انقلاب بیشتر از برنامههای قبلی مورد توجه قرار گرفت. آنچه که در این پژوهش مورد نظر می باشد، مقایسهی عملکرد سیاستهای اعمال شده در برنامه سوم و چهارم عمرانی بعد از انقلاب اسلامی و اثر بخشی این سیاستها بر مسکن کمدرآمدها با در نظر گرفتن شاخصهای مختلف میباشد.
1-1- طرح مسئله و ضرورت تحقیق
تامین مسکن اقشار کمدرآمد شهری یکی از اساسیترین مشکلاتی است که بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران با آن دستبهگریبان میباشند. یافتن راهها و الگوهای عملی توسط دولت و بخش خصوصی و تدوین برنامههای اجرایی کوتاه و بلندمدت در دهههای اخیر برای گشودن گره کور مسکن به معضلی لاینحل تبدیل شده است. تامین مسکن اقشار کمدرآمد از این جهت واجد اهمیت میباشد که این قشر تنها با تکیه بر تواناییهای مالی و مهارتی خودشان، قادر به تهیه مسکن مناسب نیستند و همواره نیازمند حمایتهای دولتی میباشند و در صورتی که از چنین حمایتهایی برخوردار نشوند، ناچار در راستای تامین این نیاز حیاتی، جذب بازار غیر رسمی شده و از طریق آن تنها سرپناهی را برای خود تدارک خواهند دید که نمیتوان آن را مسکنی نامید که شایسته کرامت انسان باشد.
در این راستا اصل 31 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آشکارا این حق را که مسکن خانوار نباید از حداقل نیازهای زیستی و سکونتی انسان کمتر باشد، مطرح مینماید. بنابراین در دورههای مختلف، سیاستهای مختلفی در قالب برنامههای توسعه عمرانی در راستای حل مشکل مسکن بویژه برای اقشار کمدرآمد تدوین و اجرا شدهاند. از جمله این سیاستها میتوان به ساخت خانههای ارزانقیمت برای کمدرآمدها، ایجاد بانک رهنی در برنامههای قبل از انقلاب و در نظر گرفتن اهدافی چون اولویت دادن به مسکن محرومان، تأمین مسکن اجتماعی و تشویق مسکن حمایتی، پشتیبانی از ایجاد تشکلهای صنفی و موسسات محلی در راستای تأمین مسکن اقشار کمدرآمد، حمایت از سیاستهای انبوهسازی و مسکن مهر در برنامههای بعد از انقلاب، اشاره نمود.
با وجود اعمال چنین سیاستهایی آنچه که امروزه بهعنوان یکی از مشکلات اصلی بروز پیدا کرده است، پدیده بدمسکنی و بیمسکنی برای دهکهای پایین اجتماع میباشد. این امر نشاندهنده عدم جامعیت سیاستهای بهکارگرفته شده در زمینه مسکن کمدرآمدها بوده و لزوم بررسی سیاستهای تدوین شده در قالب این برنامهها، ایده درونی آنها، شاخصهای مورد توجه در آنها و ارتباطشان با سیاستهای قبل از خود را در راستای دستیابی به این هدف که تا چه حد توانستهاند جهت بهبود معضل مسکن کمدرآمدها، چه از نوع کیفی چه از منظر کمی مؤثر واقع شوند را نمایان میسازد.
لذا در پژوهش حاضر به بررسی جهتگیری برنامههای سوم و چهارم و ارتباطشان با یکدیگر و میزان تاثیرگذاری آنها بر تامین مسکن کمدرآمدها از طریق تعریف و مطالعه شاخصهایی چون نحوه تصرف و مالکیت مسکن، روند تولید مسکن، روند تغییر قیمت مسکن، شاخص دسترسی به مسکن، مدت زمان انتظار برای دسترسی به مسکن و شاخصهایی از این قبیل پرداخته خواهد شد.
جهت ارتقای کیفیت آموزش دانشگاه ها، سنجش و ارزشیابی جزء اساسی ترین الزامات محسوب می شوند. انجام ارزشیابی آموزشی در فواصل زمانی مختلف، به منظور بررسی اثربخشی و کیفیت برنامه های درسی از اهمیت بالایی برخوردار است (3). سنجش و ارزشیابی آخرین حلقه از زنجیره ی فعالیت های آموزشی را تشکیل می دهد(4).
به منظور بررسی یادگیری دانشجویان می توان از وضعیت تحصیلی ( پیشرفت و افت) آنها استفاده کرد. تبیین وضعیت تحصیلی برای برنامه ریزان دانشگاه این امکان را فراهم می کند تا بتوانند برای بهبود کارکردهای دانشگاه راهبرد هایی را پیش بینی کنند(5). عملکرد یا وضعیت تحصیلی به پیشرفت یا افت تحصیلی دانشجویان اطلاق می شود که برای سنجش آن از ابزارهای مختلفی مانند معدل کل، ترم های مشروطی و تعداد واحدهای مردودی یا قبولی استفاده می شود(6).
از دیرباز، مسئله موفقیت در امر تحصیل جزء مهم ترین دغدغه های هر نظام آموزشی بوده و موفقیت تحصیلی در هر جامعه نشان دهنده موفقیت نظام آموزشی در زمینه هدف یابی و توجه به رفع نیازهای فردی است. نظام آموزشی را زمانی می توان کارآمد و موفق دانست که پیشرفت تحصیلی دانشجویان آن در دوره های مختلف دارای بیشترین و بالاترین رقم باشد (7). موفقیت به معنای به دست آوردن نتایج عینی، ملموس و محسوس است (8). پیشرفت تحصیلی به توانایی آموخته شده یا اکتسابی فرد در موضوعات آموزشگاهی اطلاق می شود. به طور کلی این اصطلاح به معنای مقدار یادگیری آموزشگاهی فرد است (9).
نقطه مقابل پیشرفت تحصیلی، افت تحصیلی است که براساس مطالعات متعدد تاثیر بسزایی در سرنوشت فرد داشته و همچنین فشار زیادی به خانواده و جامعه تحمیل می کند (10). هزینه شكست تحصیلی دانشجو متوجه خود دانشجو و متخصصین آموزشی بوده و دارای تبعات اقتصادی نیز می باشد. با شكست تحصیلی و ترك تحصیل، به هر دلیل، تمام افراد درگیر ممكن است دچار عصبانیت، سرخوردگی، و رنجش شوند. هزینه ای كه دانشجو می پردازد ممكن است احساس “شکست” ، کاهش اعتماد به نفس و درهم شكستن رویاهایش باشد. شکست تحصیلی می تواند، با وارد آوردن آسیب دائمی به اعتماد به نفس، كل زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد (11).
دانشجویانی که دچار افت تحصیلی می شوند بیش از دانشجویان دیگر در معرض خطر نزدیک شدن به جرم و جنایت، سوء مصرف مواد، سوء استفاده های جسمی و جنسی و در نهایت اختلالات خانوادگی و روانی قرار می گیرند (12). لازین و نیومن [1] در مطالعه ای با هدف تعیین عوامل پیشگویی کننده افت تحصیلی دانشجویان آمریکا نشان دادند که 6/12 درصد دانشجویان علوم پزشکی دچار افت تحصیلی بوده اند که اغلب به دلیل نارسایی علمی آنها بوده است(13). در انگلستان نیز یک بررسی نشان دهنده افت تحصیلی 8/3 درصد دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی در سال اول بوده است(14). در ایران، این امر از مهم ترین مشکلات کنونی نظام آموزشی است که هرساله ده ها میلیارد ریال از بودجه کشور را هدر می دهد و نیروهای بالقوه و سرمایه های جامعه که همان نیروی انسانی است، بی ثمر می ماند(10). نتایج پژوهش ها حاکی از آن است که در دانشگاه های ایران، سطوح گوناگونی از شیوع عدم موفقیت تحصیلی دیده می شود (8).
به طور کلی حدود 12 درصد دانشجویان دانشگاه های علوم پزشکی کشور در طی تحصیلی خود حداقل برای یک ترم مشروط می شوند. شیوع عدم موفقیت تحصیلی در دانشگاه بیرجند در رشته های مختلف 2/19 درصد گزارش شده است؛ این رقم در دانشگاه علوم پزشکی تبریز در گروه پرستاری و مامائی 6/10 درصد گزارش گردیده است (8). شیوع مشروطی در دانشجویان رشته های رادیولوژی، علوم آزمایشگاهی و هوشبری دانشگاه علوم پزشکی اردبیل به ترتیب 7/7، 19 و 7/2 درصد بدست آمده است (7). همچنین رئوفی و همکارن در مطالعه ای با هدف تعیین شاخص های افت تحصیلی دانشگاه تبریز را به ترتیب، در داندانپزشکی 9/22 درصد، فیزیوتراپی 5/12 درصد، پرستاری و مامایی 6/10 ، داروسازی 8/9 درصد ، پزشکی 7 درصد، بهداشت و تغذیه 4/6 درصد پیراپزشکی 7/4 درصد گزارش کردند(15).
وضعیت تحصیلی به عنوان یک متغیر وابسته تحت تاثیر یک عامل نیست. واقعیت آن است که عوامل و متغیر ها چنان در هم تنیده اند و با یکدیگر کنش متقابل دارند که تعیین نقش و سهم هر یک به دشواری، امکان پذیر است. از جمله عوامل فردی موثر بر پیشرفت تحصیلی دانشجویان عزت نفس، هوش هیجانی، انگیزه پیشرفت تحصیلی و غیره می باشند. با این وجود تحقیقات نشان می دهند که در بین این عوامل، عوامل فردی ” با ماهیت شناختی اجتماعی ” بیشترین تاثیر را بر پیشرفت تحصیلی دارند (12). در واقع دانشجویان برحسب موقعیت ها، نیازها، شایستگی های فردی و شخصیتی، اهداف متفاوتی از پیشرفت تحصیلی دارند كه بوسیله ی واسطه هایی مثل الگوی شناختی، اجتماعی و رفتاری تعیین می شود (16-18).
یکی از عوامل فردی با ماهیت شناختی اجتماعی موثر بر وضعیت تحصیلی که امروزه مطرح می باشد؛ فرایند تکاملی هویت[2] و فاکتورهای موثر بر آن است. مطابق نظریه روانی- اجتماعی اریکسون، هویت[3] به مثابه یک چارچوب مرجع و معین عمل می کند که فرد به منظور تفسیر تجارب شخصی و گفتگو درباره معنا، هدف و جهت گیری زندگی خود از آن استفاده می کند (19). طبق نظر اریکسون هویت نشانه سلامت روانی است و عبارتست از یک احساس به نسبت پایدار از یگانگی خود (20) .
شناخت فرد از ماهیت وجودی خود، ماهیت فردی محسوب می شود. این شناخت اساسی ترین و مهم ترین مرحله رشد تلقی می گردد؛ به طوری که مولای متقیان امیر مومنان علی (ع) می فرمایند: ” من عرف نفسه عرف ربه” حضرت لازمه شناخت خداوند متعال را خودشناسی بیان می نمایند که با داشتن این شناخت، گام های بعدی تسهیل می گردد.
جدید ترین نظریه مربوط به هویت، نظریه سبكهای هویت برزونسكی است(21). این دیدگاه بر مفروضه سازندگی مبتنی است، بدین معنا که افراد نقش فعالی را در ساختن تفكر خود نسبت به واقعیتی كه در آن زندگی میكنند، ایفا میكنند .پیش فرض تئوری سبک هویت بر پایه پردازش شناختی، اجتماعی و همچنین فرهنگی قرار دارد. به منظور تدوین استراتژی های آموزشی گروه هدف، مهم است که تمام این فاکتور های شناختی- اجتماعی را مدنظر قرار دهیم که تاثیر مطلوب بر فرایند تحقق خود در دوره نوجوانی دارد (22).
در نظریه سبک هویت به تفاوت های افراد در استفاده از فرآیندهای تصمیم گیری و حل مسئله در مواجهه با مشكلات پرداخته شده است. در دیدگاه شناختی- اجتماعی برزونسكی، در پردازش اطلاعات و موضوعات مرتبط با هویت، برخی تفاوت ها در سبک هویت افراد فرض می شود(23). ثابت شده است که افراد با هویت شکل گرفته، اشخاصی هستند که بر توانائی های خودشان تاکید می کنند و در جهت کسب درجه بالاتر در زندگی، فعالیت و تلاش می کنند (22). مدل برزونسکی که سه سبک پردازش اطلاعات مرتبط با هویت را متمایز ساخته، جایگاه اصلی در شکل گیری هویت دارد(24). زیرا این سبک ها بر اختلافات در پردازش اطلاعات مرتبط با خود، بر پایه ی خود گزارش دهی، تمرکز دارند (21).
سه سبک هویت عبارتند از اطلاعاتی[4] ، هنجاری[5] و سردرگم/اجتنابی[6] (25).
افراد با سبک هویت اطلاعاتی در برخورد با موضوعات مربوط به هویت، سنجیده عمل کرده و تلاش ذهنی زیادی نیز نشان می دهند. افراد با سبک هویت هنجاری با درونی کردن ارزش ها و باورهای دیگران و به دلیل عدم استفاده از خود ارزیابی های سنجیده، با موضوعات مربوط به هویت به صورت خودکار مواجه می شونداختلافات بین آنچه که باید باشد (استانداردهای هنجاری) و آنچه که هست، موجب احساس گناه و نگرانی در آنها می گردد. افراد با سبک پردازش هویت سردرگم/ اجتنابی همواره تلاش می کنند که از مواجهه با مسائل فردی، تعارضات و تصمیمات اجتناب (26-28).
مطلب دیگر در رابطه با هویت، بعد تعهد[7] می باشد. تعهدات برای افراد احساس هدفمندی و جهت گیری به همراه داشته که در محدوده آن رفتار و بازخورد، ارزیابی و تنظیم می گردد. تعهد به سرمایه گذاری فردی و تصمیم گیری ها در جهت پذیرش ارزش ، عقاید و انتخاب های شغلی خاص اطلاق می شود که در نهایت منجر به گسترش و تصمیم گیری های مناسب شغلی و دادن پاسخ به سوالات فرد می شود. (26).
نتایج پژوهش ها در خصوص ارتباط بین سبک هویت و وضعیت تحصیلی در مواردی ضد و نقیض است؛ از جمله در مطالعه کوک و برزونسکی[8] در سال 2005 هیچ ارتباطی بین سبک های هویت و پیشرفت تحصیلی دانشجویان مشاهده نشد. در حالی که در پژوهش حجازی سبک اطلاعاتی با پیشرفت تحصیلی دارای ارتباط آماری معنی دار بوده است (25, 29).
شاغلین در عرصه ی مراقبت های بهداشتی و درمانی، همواره با مسائل و مشکلات پیچیده ای مواجهه می شوند که برای تصمیم گیری درست و به موقع و انتخاب بهترین عمل، نیازمند تفکر انتقادی ، خلاقیت و توانائی حل مسئله که یکی از نتایج سبک های هویتی هستند؛ می باشند(30, 31).
نكته قابل توجه دیگر اینكه پیشرفت روز افزون و توسعه دامنه علم به ویژه در دنیای كنونی كه آهنگ دگرگونی علمی را به انفجار علم بدل كرده، باعث تنوع رشته های مختلف علمی گردیده است. این امر با توجه به ارتباط ماهیت و ویژگی های رشته تحصیلی با خصوصیات فردی، شخصیتی و اجتماعی فراگیران كه خود موجبات موفقیت تحصیلی را فراهم می آورد؛ مسئله انتخاب را جدی تر می نماید. لذا در انتخاب دانشجو توجه به عمق اندیشه و بینش علمی آنها، شناخت استعدادهای بالقوه مورد نیاز آموزش عالی، توجه به جنبه های عاطفی و شخصیتی افراد حتی سنجش توانائی های روانی – حركتی و نهایتاً مهندسی عوامل انسانی را می طلبد.
با توجه به اهمیت ویژه شغل های در ارتباط با خدمت به انسان ها مانند پرستاری و مامایی، انتخاب مناسب این رشته ها كه بر اساس خصوصیات شخصی هر فرد باشد به آنان كمك می كند تا در دوران دانشجویی پیشرفت بهتری داشته باشند و پس از فارغ التحصیلی وظایف شغلی خود را به نحو مؤثرتری انجام دهند.