آثار وی عبارتاند از: «من چه گوارا هستم»(1348)، «خواب زمستانی»(1351)، «خاطرههای پراکنده»(1371)، «جایی دیگر»(1379) و «دو دنیا»(1381). همچنین کتاب «بزرگبانوی هستی» را دربارهی فروغ و اسطوره، نماد و صورتهای ازلی نوشته است. ترقی در 1358 به فرانسه مهاجرت کرد. در آنجا داستانهایی نوشت که یا ریشه در خاطرات غربتناک دورهی کودکی دارند و یا تصویری از دشواریهای زندگی در غربت و سرگردانیهای روحی مهاجران هستند. «خاطرههای پراکنده» و «دو دنیا» از این دسته آثارند. او با آثاری چون خاطرات پراکنده، دو دنیا و جایی دیگر، توانست خود را به عنوان نویسندهای صاحب سبک و زبان معرفی کند. در داستانهاى این نویسنده نشانههایى از گذشته و یادآوری خاطرات همراه با حسرت و اندوه دورهی کودکی به چشم میخورد و در واقع نوستالژیها در آثارش به وضوح دیده میشوند. ترقی به گذشته احساسی دارد که عموماً به دوران کودکی او باز میگردد. ترقی بیشترداستانهایش را به شیوهی خاطرهنویسی، با روش برگشت به گذشته و مرور خاطرهها، در طرحی منسجم و از پیش تعیین شده مینویسد.
دربارهی تعریف داستان اینگونه گفتهاند: «داستان روایتی است منثور از بازآفرینی وقایعی درباره اشخاص به گونهای که موجد انتظار و صمیمیت باشد» (مستور،1379 :7). «داستان تصویری است عینی از چشمانداز و برداشت نویسنده از زندگی» (میرصادقی،1376: 17).
«بنیادیترین عنصر داستان روایت است. روایت به مفهوم بازگویی پیدرپی واقعه، کاشف توالی، تسلسل و زنجیرهوار بودن گفتاری است که راوی آن را بازگو میکند»(مستور،1379 :7). روایت در اندیشه آدمی کاوش میکند و چگونگی تعاملات و کنش واکنشهای او را شرح میدهد. تفّکرات و بینش هر نویسنده یا شاعر، از خلال روایت یا شعر او، مشخص میشود. به تعبیر ریمونکنان «روایت داستانی زنجیرهای از رخدادهای داستانی است و عمل روایت/روایتگری به دو مقوله اشاره دارد: 1- فرایند ارتباط که در آن فرستنده، روایت را در قالب پیام
برای گیرنده میفرستد؛ 2- ماهیت کلامی رسانه که پیام را انتقال میدهد و همین ماهیت کلامی است که روایت داستانی را از روایت در دیگر رسانهها مثل فیلم، رقص یا پانتومیم متمایز میسازد» (ریمونکنان، 1387: 11).
«خاطره، یعنی اتفاقی که در گذشته روی داده و در یاد شخص باقی مانده است»(فرهنگ سخن،ذیل واژه). خاطرات از آن رو که احساسات و عواطف نویسنده را بیان میکند و ممکن است باعث تحریک عواطف خواننده شود در ذیل آثار غنایی جای میگیرند. زبان ادبی و دیگر ویژگیهای ادبی موجود در متن خاطرهنگاشته ها آنها را به سمت یک اثر ادبی سوق میدهد و در شمار آثار ادبی قرار میدهد.
درباره خاطره تعریفهای زیادی ارائه شده است: «شرححال یا شرح قسمتی از زندگی فرد» (فراگنر،1377: 27). «تصویری ماندنی در ذهن که آیینهی واقعیت است، ولی تمامنما نیست و رنگ و خیال عاطفه پذیرفته است»(حسینینژاد، 1388: 18).
اتوبیوگرافی، تذکرهها، یادنامهها، حبسیهها، شکواییهها، منشآت و … که حاوی زندگی و خاطرات نویسندگان آنها میباشند، از دیگر اقسام ادبیات خاطرهنویسی به شمار میآیند. غلامحسین یوسفی اتوبیوگرافی را نوعی از خاطرات میداند و مینویسد: «خاطره عبارت از هر چیزی که از روی قصد و آگاهی نوشته شده و مقصود از آن، معرفی عمل و اندیشهی صاحب اثر بوده است» (یوسفی،1380: 361). «هیچیک از گونههای سرگذشتنویسی، همچون حدیثنفس (زندگینامهی خودنوشت) به درونیترین لایههای وجود انسان نمیپردازد؛ زیرا هیچکس مانند خودزندگینامه نویس به همهی واقعیتهای زندگی او، احساسات درونی، تردیدها، نهان کردههای او آگاهی ندارد؛ از همین روست که تاریخ حدیثنفس را تاریخ خودآگاهی انسان دانستهاند»(رضوانیان،1388: 88).
در ایران، شرح زندگینویسی به ویژه از نوع اتوبیوگرافی به دلایل مختلف چندان مرسوم نبوده است. اما در سالهای اخیر، اقبالی به این گونهی نوشتاری صورت گرفته است که گاه داستانی و گاه گزارشی است. در این عرصه زنان نیز فعالیت چشمگیری را آغاز کردهاند. یکی از این نویسندگان گلی ترقی است.
در این پژوهش، سعی بر آن است که شیوهی روایت گلیترقی در داستانهایش از منظر خاطرهگویی و داستاننویسی مورد بررسی قرار گیرد. بر مبنای این مباحث مطرح شده، داستانهای گلی ترقی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته و موارد و شواهد استخراج شده و معرفی میشوند.
شناخت رهآوردهای فکری و هنری ملتها و فهم میراث ادبی که در قالب نظم و نثر به یادگار مانده- که در واقع حاصل تجربیات و یافتههای فکری آنهاست و سازههای اصلی فرهنگ و تمدن آنان را تشکیل میدهد- تا حد زیادی در گرو ترجمهی متونشان میسر میگردد. ترجمه متون عربی از آن جهت مهم
مینماید که زبان این متون، زبان اسلام و تمدن اسلامی است و پیوند دیرینه با زبان فارسی دارد، و این که گذشتگان ما برخی از آثار ارزندهی خود را به این زبان ارائه دادهاند بر صحت این ادعا گواهی میدهد و مؤید آن است که این دو زبان رابطهی تنگاتنگ با هم دارند و پویایی هریک از این دو در گرو شناخت دیگری است (اقبالی، 1388: 13).
ضرورت تفاهم بینالمللی نیاز به ترجمهی شعر را پیش آورده است؛ زیرا شعر آیینهی فرهنگ
ملتهاست، به ویژه شعر عرب که دفتر دانش اعراب به شمار میرود و یکی از ذخایر گرانسنگ معارف بشری است و با ترجمه نکردن آن، میراث ادبی را از گنجینههایی عظیم محروم میکنیم. اگر رباعیات خیام از فارسی به انگلیسی ترجمه نمیشد، اگر منظومه ایلیاد هومر، آثار شکسپیر و سرودههای گوته یا مثنوی مولوی ترجمه نمیشد، جهان معرفت از رهآورد فکری و ذوقی پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری شگفت
محروم
میماند (همان: 15).
به تعداد روشهای ترجمه شعر، نظریهپردازانی وجود دارند که ترجمه شعر را غیرممکن میدانند. رابرت فراست [1]شاعر آمریکایی میگوید: «آنچه در ترجمه شعر، ترجمه نشده باقی میماند، خود شعر است» (همان: 58).
جاحظ میگوید: «شعر قابلیت ترجمه شدن را ندارد و درست نیست که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شود و اگر چنین شود، نظمش بریده، وزنش باطل و زیباییاش از میان رفته و از مقام بداعت ساقط میشود، به دیگر بیان با ترجمه شعر اعجاز وزن شعر از بین میرود» (جاحظ، 1969: 75)؛ زیرا وزن یکی از ارکان چهارگانه (لفظ، معنی، وزن و قافیه) بنیان شعر به شمار میآید، به همین جهت نیز اگر شعر ترجمه شود دیگر شعر نخواهد بود. علاوه برآن، هنگام ترجمهی شعر صنایع و آرایههای لفظی از قبیل توریه، ایهام، مقابله، جناس، تضاد، مراعات نظیر، تجرید و …، که زاییدهی لفظ زبان مبدأ هستند، محو میشوند
(اقبالی، 1388: 16).
اما به رغم نظریات مخالف، دوستداران ادبیات، شعر را همیشه ترجمه کردهاند. علی عبداللهی یکی از شاعران و مترجمان ایرانی در بارهی ترجمهی شعر میگوید: «من به ترجمهناپذیری شعر اعتقادی ندارم. به دلیل آن که ترجمه شعر شاعران دنیا در هر زبانی به هر حال تأثیرگذار بوده است. مثلاً ترجمه نه چندان خوب آلمانیها در دوران قبل از گوته از شعرهای حافظ، باعث شده که گوته با حافظ آشنا شود و با آن که ترجمه خوبی از حافظ نداشته اما دیوان خود را تحت تأثیر حافظ بسراید. این آرمانگرایی است که بگوییم شعر غیر قابل ترجمه است. شعر ترجمه میشود اما نسبت به نثر، افت آن بیشتر است. نباید انتظار داشت که وقتی یک شعری را ترجمه میکنیم، بتوانیم مثل یک رمان، دقیقاً تمام مشخصههای آن را تا حد زیادی منتقل کنیم. چون در عرصهی ترجمه شعر، پیوسته در نوسان هستی» (www.tebyan.net).
بنابراین با وجود تفاوتهای وزن و اختلاف هجا و ناهمگون بودن موسیقی و اختلاف آهنگ در زبانهای مختلف، نیاز شدیدی به ترجمه شعر از زبانی به زبان دیگر احساس میشود (حسن، 1376: 110).
خواجوی کرمانی که به نخلبندشعرای فارسی زبان شهرت دارد ازجمله شاعرانی است که با به کارگیری ردیف ها وقوافی دشوار واوزان متفاوت که دردیوان دیگرشاعران به ندرت مشهود است، توانسته است که موسیقی ویژه ای درغزلیاتش خلق نماید، همچنین به کارگیری ترکیبات ومضامین وآواهای منحصر به فرد که نمونه هایی از آن را شاعرانی همچون مولوی وحافظ اقتباس کرده اند سبب شده که ازحیث موسیقی تفاوت آشکاری درغزلیات او مشاهده شود. لذا برآنیم که با استفاده از روش سیستماتیک تعداد 100 غزل از مجموعه غزلیات اورا انتخاب نماییم واز حیث انواع موسیقی وعناصرموسیقی ساز همچون وزن، ردیف، قافیه، آرایه های لفظی ومعنوی همانند تکرار، تضاد ومراعات النظیر تحلیل نماییم.
تعریف مفاهیم تحقیق
«موسیقی شعر، شامل 1- موسیقی بیرونی شعر: منظور از موسیقی بیرونی شعر، جانب عروضی وزن شعر است که بر همه ی شعر هایی که در یک وزن سروده شده اند، قابل تطبیق است. 2- موسیقی کناری شعر: عواملی که در نظام موسیقایی شعر دارای تاثیر است ولی ظهور آن در سراسر بیت و مصراع قابل مشاهده نیست. مانند قافیه و ردیف. 3- موسیقی درونی شعر : هر کدام از جلوه های تنوع و تکرار در نظام آواها، که از مقوله ی موسیقی بیرونی(وزن) و کناری (قافیه) نباشد در حوزه ی مفهومی این نوع موسیقی قرار دارد. 4- موسیقی معنوی شعر: همانگونه که تقارن ها و تضادها و تشابهات ، در حوزه ی آواهای زبان ، موسیقی اصوات را پدید می آورد همین تقارن ها و تشابهات و تضادها ، در حوزه ی امور معنایی و ذهنی، موسیقی معنوی را سامان می بخشد». (صفحات393-391 موسیقی شعر، محمد رضا شفیعی کدکنی).
سؤال های تحقیق
سؤال اصلی: عوامل موسیقی ساز شعر در غزلیات خواجوی کرمانی کدام اند؟
سؤال فرعی:
فرضیه های تحقیق
فرضیه های اصلی: به نظر می رسد که خواجو با به کارگیری اوزان متنوع و ردیف و قافیه های اسمی و فعلی ، ایهام ، مراعات نظیر و تکرار و تضاد موسیقی دل نواز و زیبایی در غزلیات خود ایجاد کرده است. دراشعار او صنایع لفظی نظیر سجع وجناس بیشمار است.
فرضیه های فرعی:
سوابق مربوط یا پیشینه تحقیق
درباره ی زندگی و احوال و آثار خواجو مقالات و پایان نامه هایی تدوین شده است که البته هیچ کدام از آنها به طور ویژه به بررسی موسیقی شعر در غزلیات وی نپرداخته اند.
به عنوان مثال پایان نامه هایی با عناوین زیر مشاهده شد.
1ـ تحلیل سبکی 50 غزل خواجوی کرمانی- لیلا کمال خانی، دانشگاه علامه طباطبایی.
2ـ تشبیه در غزلیات خواجوی کرمانی- شایسته اق اتابای ، دانشگاه پیام نور تبریز.
3ـ شرح لغات و ترکیبات و اصطلاحات دیوان خواجوی کرمانی- محمد مهدی بیرامی ، دانشگاه فردوسی مشهد.
4ـ فرهنگ آداب و رسوم و اشارات در دیوان خواجوی کرمانی – احمد رضا گلابی ، دانشگاه کاشان.
ضرورت ها و اهداف تحقیق
ـکمک به شناخت ویژگی های موسیقی غزلیات خواجوی کرمانی
ـکمک به شناخت زیبایی های ادبی وظرفیت های آفرینش هنری شاعر.
شیوه ی کار
نوع روش تحقیق : روش گرد آوری اطللاعات این پژوهش ، کتاب خانه ای و شیوه ی تحقیق تجزیه و تحلیل ادبی محتوا است. ابتدا با مراجعه به دیوان شاعر و سپس با استفاده از کتب انتشار یافته در زمینه های موسیقی شعر و اوزان عروضی و کتب بدیع ، معانی و بیان 100 غزل خواجو تحلیل و بررسی خواهد شد.
ابزار گرد آوری اطلاعات ، فیش برداری از منابع و روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای است.
الف) بخش بدیعی وعروضی
1ـ وزن: ذکر نام وزن و بحرسروده شده
2ـ قافیه و ردیف: ذکر واژه های قافیه وردیف درهرغزل
3ـ بدیع لفظی
1ـ3ـ سجع: استخراج انواع سجع متوازی ومطرف ونیز اسجاع متوازنی که شامل یک یا چند واج مشترک بوده اند.
2ـ3ـ جناس: انواع مختلف جناس با ذکر نوع آن استخراج شده است.
3ـ3ـ تکرار
1ـ3ـ3ـ تکرار واژه:اگر دربیتی کلماتی تکراری بوده اند، ذکر شده است.
2ـ3ـ3ـ هم حروفی:تکرار یک واج با بسامد بالا وقابل احساس هربیت ذکر شده است.
3ـ3ـ3ـ هم صدایی:تکرار یک مصوت با بسامد بالا ویا قابل احساس درهر بیت ذکر شده است.
4ـ بدیع معنوی
1ـ 4ـ تناسب:در این بخش به ذکرکلماتی که به گونه ای با هم تناسب دارند پرداخته شده است.
2ـ4ـ تضاد: کلمات مخالف دریک بیت، مدنظر این بخش است.
3ـ4ـ ایهام: در این قسمت کلماتی که ایهام دارند ونیز انواع مختلف آن مورد نظر قرارگرفته است.
ب) بخش تحلیلی(ذکر مهم ترین نکات وظرافت های موسیقایی غزل ها)
در این بخش مهم ترین نکاتی که گوش نوازی می کنند وبا استماع شعرقابل احساس اند ذکر شده است. ونیز در کنار هم قرارگرفتن دو واج یکسان و یا قریب المخرج میان دوکلمه،که هنگام قرائت، بیت را با اندکی دشواری روبرو می سازد، با عنوان شبه تنافرکلمه، ذکر شده است.
ناصر خسرو ازخاندان محتشمی ورزیده ودر جوانی به دربار سلاطین راه یافته وبه مراتب عالی رسیده وبارگاه ملوک عجم وسلاطین را مثل سلطان محمود ومسعود را دیده ودر اوایل جوانی در دستگاه های دولتی راه پیدا کرده وبه مراتب عالی رسیده وبه کار دیوانی مشغول بوده وعنوان دبیر وادیب فاضل گرفته وشاه او را خواجه خطیر خطاب می کرده است ناصر خسرو در نیمه اول زندگی در عین کسب اموال زیاد در خدمت امراء ودر لعب و کهود کسب مال وجاه گذراند سپس دچار تغییر حال شد و در اندیشه درک حقایق افتاد وبا علمای زمان خود که اغلب بود به بحث می پرداخت.
خلاصه آنکه ناصر بعداز طی مقامات ظاهری در اندیشه جستجوی حقیقت افتاد وبسیاری از شهرها را گشت وبا علمای مختلف مجالست کرد وناصر خسرو متوجه ریاهای علمای مذهب افتاد که مالشان را از رشوه آورده بودند وزهد دروغین بود تا اینکه در سال 437ه.ق در جوزجانان خوابی دید که به این سرگردانی احوال خاتمه داد پس به فرمان آن کسی که اشاره به قبله کرده در خواب وحقیقت را در آن سو نشان داده بود با سفر حج بست وبا برادر کمترخود ابوسعید ویک غلام هنری روانه حجاز شد این مسافرت 7 سال طول کشید وبا عودت به بلخ در سال 444 ودیدار برادر دیگر خود ابوالفتح عبدالجلیل خاتمه یافت در این سفر 4 بار حج کرد و مناطق ایران وبلادارمنستان وآسیای صغیر حلب وطرابلس شام وسوریه وفلسطین وجزیره العرب ومصر وقیروان ونوحه وسودان را سیاحت کرده ودر مصر 3 سال به سربرد وبه مذهب اسماعیلی گردید. وبه خدمت خلیفه فاطمی المعتصم بالله ابوطنین محمدبن علی رسید وبعد از طی مراتب و مراحل ، مرتبه حجت یافت واز طرف امام فاطمیان به مقام حجت جزیره خراسان که یکی از جزایر 12 گانه دعوت اسماعیلی بود انتخاب ومامورنشر مذهب اسماعیلی ونشر آثار آن سامان گردید ناصر خسرو بعد از این سفر که 50 سال داشت به وطن خود بلخ بازگشت وبه نشر باطنیان پرداخت وبه اطراف فرستاد وبه مباحثات علمای اهل سنت پرداخت،کم کم مخالفان او در میان متعصبان زیاد شدند وکار را دشوار کردند حتی فتوی قتل او داده شد و او که ضمناً گرفتار مخالفت بسیار شدید سلاجقه با شیعه بود ناگزیر به تهمت بر دین وقرمطی وملحد ورافقعی بودن ترک
وطن گفت تا از شر ناصبیان رهایی یابد اختلاف او با نواصب در همه جای دیوان او آشکار است وشکایت او از علمای سلجوقی وخراسان در سراسر دیوانش مشهور است بعد از مهاجرت از بلخ به نیشابور ومازندران وعاقبت به یمگان رفت ویمگان را محل اقامت دائمی خود برگزید ودر قلعه ای از قلعه های یمگان که شهری حصین بود در میان کوه ها استقرار یافت وتا پایان عمرخوددر آنجا به اداره دعوت فاطمیان به اداره خراسانیان مشغول شد و وفات او در این دره یمگان بدخشان درسال 481 ه.ق اتفاق افتاد.
سبک شاعری وآثار منثور و منظوم
ناصر خسرو در ابتدای جوانی در کسب علوم وفنون رنج برده وقرآن را از حفظ داشت ودر تمام علوم متداول زمان خود آگاهی داشته وعلی الخصوص علوم یونان تسلط داشت وعلم کلام وحکمت متالهین را خوب می دانست ودرباره ملل ونهل تحقیقات عمیق داشت وعلاقه شدید به کتاب ودانش داشت وهمیشه کتابهایش همراه بود در سخت ترین احوال در سفر بازگشت از عربستان به ایران کتابها را برشترحمل کرده وخود پیاده می رفت.
آثار منظوم او عبارتنداز دیوان او که برخی آنرا 30 هزار بیت دانسته اند که قصاید واشعار را در بر می گیرد.
دوم: منظومه روشنائی نامه. سوم سعادت نامه که هر دو در پند وحکمت هست دیوان او مشتعل بر کلمات وترکیباتی است که در اواخر قرن 4 متداول وخاصیت شعر او اشتمال بر مواعظ وحکمت فراوان است وناصر خسرو در این امر از کسایی مروزی پیروی کرده است او به قول خود دُر قیمتی لفظ دری در پای خوکان نمی ریخت وحاجتی به ستایش خوکان (استعاره از پادشاهان) نثار واحساس نمی کرد.
آثار منثور او عبارتند از :
1-خوان اخوان 2- گشایش ورهایش 3- جامع الحکمتین 4- سفرنامه 5- زاد المسافرین 6- وجه دین 7- بُستان العقول 8- دلیل المتحیرین از دو کتاب اخیر نشانی در دست نیست اما کتب دیگر او موجود است .
زادالمسافرین از مهمترین کتب کلامی اسماعیلیه شمرده می شود و وجه دین هم ا زمسائل کلامی به طریق اسماعیلیان نوشته شده است .
این پایان نامه دارایپنج فصل است.فصل اوّل شامل کلّیات (پیشینۀ تحقیق، اهداف تحقیق و روش تحقیق)فصل دوم روش های بررسی سبک شناسی، فصل سوم بررسی سطح زبانی اشعار، فصل چهارم بررسی سطح ادبی اشعار، فصل پنجم بررسی سطح فکریاست.
این پژوهش به روش کتابخانه ای انجام شده ودرتدوین آن ازکتاب ومقاله به عنوان منبع استفاده شده است.
منوچهر آتشی،شاعر معاصر (1310-1384 ه-ش ) ازشاعران پرکار عصر حاضر است. ازوی دوازده دفتر شعر به جا مانده است.آثار وی چه ازلحاظ اندیشه و چه ازلحاظ شیوۀ بیان، هم پایۀ آثار خوب ادبی درحوزۀ شعر معاصر محسوب می شود .
آنچه دراین پژوهش بدان پرداخته شده است نمود ساختار ، فرم ، زبان و موسیقی درمجموعه اشعار آتشی می باشد.
بیان شعری آتشی، بیانی است غنی،نیرومند و پرتپش، لبریز از عواطف گرم اقلیمی، تعبیرهای زیبای شاعرانه، ترکیبهای نووتازه، مضامین و استعارات بدیع، همراه زبان موزون و روان، ویژگی و اعتبارخاصّی به شعرهای آتشی بخشیده است .
عاطفۀ شعرش حماسی است وبیانگر روح خشک وخشن جنوب ایران که روح حماسی برهمۀ اندام شعری وی سایه افکنده است .
آتشی درشعر قدمایی همچون غزل نیزطبع آزمایی می کند اواندک اندک ازچارپاره سرایی صرف دور می شود وبه یمن دست داشتن قدرتمند درکلام خنیایی، درطبع آزمایی های دیگرمشتق ازشکستن افاعیل عروضی هیچ گاه ازبهره گیری ازموسیقی کلام، خود رابی نیاز نمی بیند.
علم سبک شناسی یکی ازمعیارهایی است که برای نقد و بررسی هراثر ادبی ، مورد توجّه بوده است. این علم مارا یاری می کند که آثار ارزشمند درحوزۀ شعر معاصر راچه ازلحاظ اندیشه و چه از لحاظ بلاغت و نقد ادبی بهتربشناسیم. رسالۀ حاضرپژوهشی است دربررسی ویژگی های شعری آتشی .
از آنجائیکه شعر منوچهر آتشی درمیان اشعار معاصر ناشناخته مانده است، نگارنده کوشیده، تادرجهت شناخت ویژگی های ادبی و عناصر زیبایی آفرین، صورخیال، تصویر پردازی و سایر ویژگی های آن، گام مؤثّری درشناخت هرچه بیش تر شعر وی بردارد .