با اینکه اوج هویتیابی مختص دورهی نوجوانی است اما با استناد به نظریات جدید در این راستا، دستیابی به هویت معمولا در دههی سوم زندگی فرد رخ میدهد. لطفآبادی (1384) علت طولانی شدن دوران نوجوانی را، پیچیدگیهای زندگی در جوامع امروزی، طولانی شدن تحصیلات، و مشکلات استقلال اقتصادی و به دنبال آن دیرتر جدا شدن از والدین و تشکیل زندگی مستقل، بیان میکند. رسیدن به این استقلال در بسیار از موارد در سن 20 -25 سالگی میرسد.

در این دوره جوانان تلاش میکنند تا به خودمختاری و استقلال بیشتری دست یابند تا بتوانند نقشهای بزرگسالی را بپذیرند، روابط دوستانه و صمیمانه جدیدی تشکیل دهد و حس هویت خود را تحکیم یا بازسازماندهی کند (بروکس و دوبویس، 1995).
از عواملی که از شکلگیری هویت تاثیر میپذیرد و در برون دادهای رفتاری فرد ، در ارتباط با دیگران مطرح میشود متغیر سلامت اجتماعی است. به طوری که انتظار میرود افرادی که در دستیابی به هویت موفق بودهاند ارزیابیهایی مثبت در رفتارها و بازخوردهای خود دارا هستند و به طور کلی از سلامت اجتماعی بالاتری بهرهمند هستند.

گنجی (1385)، شکلگیری و رشد هویت را از طریق روابط و معاشرت با دیگران و در بطن اجتماع میداند در این بین آنچه بیشترین اهمیت را دارد سلامت روانی، ذهنی و اجتماعی است. بنابراین در کسب هویت هم خود فرد، هم عوامل دیگری از جمله محیط و اجتماع، اعضای خانواده، همکاران، همسایگان و به طور کلی اجتماع نیز تاثیر خواهد گذاشت و فرد در صورتی از سلامت اجتماعی بهنجار برخوردار خواهد بود که بتواند با محیط خود سازگار شود چنین فردی میتواند تغیرات فردی و اجتماعی را یکپارچه کند و به خویشتن پنداری مثبتی دست یابد و هویت خود را شکل دهد، اگر نتواند به چنین هویتی دست یابد با هویتی سردرگم و به عبارتی با بیهویتی مواجه خواهد شد که پیامد چنین هویتی تزلزل در اعمال و رفتار، و به خطر افتادن سلامت اجتماعی فرد است

سازمان بهداشت جهانی(who ) سلامت اجتماعی را به عنوان یکی از عوامل بهداشت روان برمیشمرد. در تعریف سلامت اجتماعی، تاکید به ارزیابی شخصی فرد از نحوهی عملکردش در اجتماع و نگرش وی نسبت به افراد و گروهای اجتماعی است (کیس ،2002).
« سلامت اجتماعی ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوهای است که مارا قادر به درک ظرفیتهای طبیعی خود میکند و به جای جدا کردن ما از سایر انسانهایی که دنیای ما را میسازند، نوعی وحدت بین ما ودیگران به وجود میآورند. سلامت اجتماعی نقش محافظت کنندهای در مقابل با فشارهای روانی دارد که از فرد در مقابل وقایع فشارآور زندگی اجتماعی حمایت میکند» ( صبوری، 1390، 19و20).
تحقیقات زیادی نشان دادند آنچه در تقویت عملکرد و سلامت روانی – اجتماعی فرد نقش مهمی ایفا میکند تعهدات ثابت شخص است به طوری که افرادی که تعهد کمتری دارند یعنی یک دیدگاه ثابت و روشن در مورد خود و دنیایی که در آن زندگی میکنند ندارند، امکان دارد اجتماع را به صورت یک مجموعه پر از هرج و مرج، تصادفی و بدون هیچ قابلیت پیشبینی که نمیتوان مدیریت کرد بپندارند یعنی از سلامت اجتماعی پایینی برخوردار هستند (برزونسکی، 2003).
از طرفی تشکیل هویت در دوران نوجوانی دارای دو وجه متضاد است یکی انطباق با خود یا “خود اثبات گرا” و دیگری انطباق با محیط ویا “خود فزاینده” است زمانی که بین این دو جنبه متفاوت از خود، عدم تعادل رخ دهد تعادل روانی و سلامت فرد را به خطر میکشاند. تغییر در عملکرد شخصی و اجتماعی به عنوان منبع پردازش از اطلاعات باعث ایجاد این عدم تعادل میشود. انطباق موثر با محیط به معنی سازگاری با مجموعهای از نظامهای بیرونی مثل دوستان، همسالان، نقشهای تجویز شده از سوی گروههای اجتماعی و نظامهای آموزشی است. که پیش نیاز سلامت اجتماعی فرد را تأمین میکند(کیس ،1998 ؛ به نقل فارسی نژاد و همکاران ، 1386).
بنابراین تا این جا این مطلب قابل برداشت است که، طی شدن فرآیند هویتیابی موفق، به فرد در زمینههای تصمیمگیری و موضعگیری کمک میکند و وی را از تشویش، اضطراب و بحران روانی رها میسازد و به تبع آن سلامت اجتماعی فرد را قابل پیش بینی میکند. در این راستا نیز پژوهشهایی انجام گرفته و راهکارهایی در جهت کمک به طی شدن موفق مسیر هویت و از آن سو عواملی که از آن تاثیر میپذیرد پیشنهاد داده شده است. یکی از این راهها که مورد بررسی تحقیق حاضر نیز هست توجه به رشد شناختی و چند بعدی بودن مقولهی تفکر و به ویژه عنایت به گرایش به تفکر انتقادی است.از جمله افرادی که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است فردی به نام کرتینر بود.
کرتینر، توجه فلسفی به انسان را در مطالعات روانشناسی وارد کرد و هویت را از دیدگاه رشدی – اخلاقی و وجودگرا، مفهومسازی نمود. او بر انتخاب، کنترل خود، مسئولیت پذیری و یگانگی ویژگی تاکید داشت. وی مانند اریکسون هویت را ناشی از از هر دو عامل خود و جامعه میداند؛ هم چنین بین ساختار شخصیت فرد و سازمانهای اجتماعی، ارتباط متقابل قائل است، به طوری که هر کدام میتواند موجب رشد دیگری شود. بیشترین سهم کرتینر در ادبیات هویت، معرفی مجموعهای از قابلیتهایی است که میتواند کیفیت رشد هویت را بهتر کند. کرتینر با تکیه بر مسئولیتپذیری اجتماعی و این که فرد مسئول انتخابهای خود است هویت اجتماعی را همتراز هویت فردی میداند و به تئوریهای نئواریکسونی کمک میکند تا بتواند نسبت به تئوری وضعیت هویت مارسیا، از ابعاد بیشتری به این قضیه بپردازند. کرتینر پیمودن مسیر اکتشاف در فرآیند هویت یابی را نیازمند داشتن مهارت های حل مسئله میداند که این مهارتها از تفکر انتقادی سرچشمه میگیرند (شوارتز ،2000؛ به نقل ازجوادزاده شهشهانی، 1383 ) .
لیپمن (2003) تفکر انتقادی را به عنوان تفکری کاربردی معرفی میکند که استفاده از آن تغیراتی عقلانی حاصل میآورد. دو سویه است که در پایینترین حد اتکای آن، قضاوت است و در بیشترین حد آن عمل کردن به قضاوتهاست میتوان سه خصصیه را برای آن برشمرد: 1- تکیه بر ملاکها 2- خود تصحیحگر است 3- حساس به زمینههای وقوع است ( به نقل از عباسی، 1380). از آن جا که تفکر انتقادی تفکر دربارهی تفکر است میتواند ضعف و کمبودهای خود را پیدا کند. «تفکر انتقادی مستلزم فرایندهای عالی ذهن و داوری بر اساس شواهد و مدارک است. تفکر انتقادی نوعی حل مسئله است. اما علاوه بر حل مسئله دارای عناصری از تواناییهای تحلیل و ارزشیابی امور است » (سیف، 1389). مایرز (1960)، نیز اینگونه تفکر انتقادی را تعریف میکند: شناسایی استدلالهای غلط، عدم هیجان عاطفی در مواجه با مسئله است. عامل کلیدی در تفکر انتقادی طرح سئوالات مساله، نقد و بررسی راهحلها و یافتن جایگزینهاست (ترجمهی ابیلی، 1384).
کوتاه سخن این که، چنین به نظر میرسد بین متغیرهای اجتماعی از جمله سلامت اجتماعی با سبکهای هویت، یک ارتباط ضمنی وجود دارد. در تحقیق حاضر سه مدل متفاوت آزمایشی جهت بررسی نقش گرایش به تفکر انتقادی در ارتباط بین سبکها هویت و سلامت اجتماعی پیشنهاد شده است.
1-مدل اثر مستقیم: در این مدل فرض میشود که سبکهای پردازش هویت و تفکر انتقادی به طور مستقیم و مستقل با متغیر سلامت اجتماعی ارتباط دارند.
2- مدل اثر تعدیلکننده: در این مدل فرض میشود قدرت و جهت ارتباط سبکهای هویت و سلامت اجتماعی با سطوح مختلفی از تفکر انتقادی تغیر میکند.
3- مدل اثر واسطهای: فرض این مدل آن است که رابطهی بین سبکهای پردازش هویت و سلامت اجتماعی وقتی که اثر متغیر تفکر انتقادی کنترل شود به طور معنیداری تقلیل پیدا می کند(برزونسکی، 2004).
مروری در متونهای پژوهشی حاکی از آن است مطالعاتی که به بررسی و مطالعهی سه متغیر مطرح در پژوهش پرداخته باشد محدود است بنابراین ارائهی نتایج تحقیقاتی که در پی میآید ممکن است به طور مسقیم با موضوع تحقیق حاضر ارتباط نداشته باشد ولی در راستای سوابق محسوب می شود با توجه به ادبیات مورد بررسی در مورد متغیرهای سبکهای هویت، اثرآن برسلامت اجتماعی وابهام در نقش گرایش به تفکر انتقادی به عنوان زیر مجموعهای از حل مسئله، سوال این پژوهش آن است که، در ارتباط بین سبک های هویت و سلامت اجتماعی آیا تفکر انتقادی نقش دارد؟ در صورت وجود نقش برای تفکر انتقادی، آیا تفکر انتقادی در ارتباط بین سبکهای هویت و سلامت اجتماعی دارای نقش واسطهای یا تعدیلگر؟
[1] . Identity
[2]. Berk
[3] .Schwartz
[4] . Erikson
[5]. Marasi
[6]. Identity achievement
[7] .Identity diffusion
[8] . Identity moratorium
[9] .Identity foreclosure
[10]. Berzonsky
.Informational style
.Normative style
.Diffuse- avoidance style
[14] . Ferreri،R
[15] . Social well-being
[16] .Critical thinking
[17] . Brooks & DuBois
[18]. Social well-being
[19] . Krtynr
[20] .Moral – developmental
[21] .Existentialist
[22].choice
[23] .Self – control
[24] .Responsibiligy
[25] .Integrity of character
[26]. Suspension of judgement
[27].Moderater
[28] . Mediator
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
یكی از سازههای مهم در حوزه روانشناسی سلامت، تاب آوری است كه جایگاه ویژه ای در حوزه های روانشناسی مثبت نگر، روانشناسی خانواده و بهداشت روانی دارد. كانر و دیویدسون[8] (2003) تاب آوری را توانمندی فرد در برقراری تعادل زیستی- روانی در شرایط خطرناك بیان میكنند. آنها تابآوری را تنها پایداری در برابر شرایط تهدیدكننده قلمداد نمیكنند، بلكه شركت فعال فرد در محیط را مهم میدانند. امروزه تاب آوری در حوزههای بهداشت روانی و روانشناسی تحول، جایگاه ویژه ای برای خود كسب كرده است و بیشتر از دو دهه استكه به عنوان یك سازه مهم در تئوریها و پژوهشهای بهزیستی مطرح است ( آبراهام وگریف كارلا[9]،2008). كامپفر[10] (1996) معتقد است كه تاب آوری نقش مهمی در بازگشت به تعادل اولیه یا رسیدن به تعادل سطح بالاتر دارد و از این رو، سازگاری مثبت و موفق را در زندگی فراهم میكند، در عین حال كامپفر به این نكته اشاره مینماید كه سازگاری مثبت با زندگی، هم میتواند پیامد تاب آوری به شمار رود و هم به عنوان پیشایند، سطح بالاتری از تاب آوری را سبب شود. وی این مسأله را ناشی از پیچیدگی تعریف و نگاه فرایندی به تاب آوری میداند. تاب آوری اشاره بر فرایندی پویا دارد كه انسانها در زمان مواجهه با شرایط ناگوار یا ضربه های روحی به صورت رفتار انطباقی مثبت از خود نشان میدهند ( لوتار، چیچتی و بیكر[11]، 2000). برخی ویژگیها به صورت بالقوه در افراد به ودیعه گذاشته شده است. اما ظهور و اعتلای آنها مستلزم شناخت دقیقتر، پرورش و بكارگیری است. تاب آوری به قابلیت تطابق انسان در مواجهه با بلایا یا فشارهای جانكاه، غلبه یافتن و حتی تقویت شدن بوسیله آن تجارب اطلاق میشود. این خصیصه با توانایی درونی شخص و مهارت های اجتماعی و تعامل با محیط حمایت میشود، توسعه مییابد و به عنوان یك ویژگی مثبت متبلور میشود ( دینر، لوكاس، شیمك و هلیول[12]،2009). از نظر ماسن و كوهورنن[13] (2001) افراد میتوانند تحت آموزش قرار بگیرند تا ظرفیت تاب آوری خود را به وسیله آموختن برخی مهارتها افزایش دهند و میتوان عكس العمل افراد در مقابل استرس، رویدادهای ناخوشایند و دشواریها را تغییر داد، به طوری كه بتوانند بر مشكلات منفی محیطی غلبه كنند. با توجه به این كه تاب آوری به عنوان یك مفهوم دوبعدی یعنی اهمیت ناگواری و سازگاری مثبت در نظر گرفته میشود، تاب آوری میتواند بر روی كیفیت زندگی و ابعاد آن تأثیرگذار باشد (لوتار[14]،2006، به نقل از میکاییلی، مختارپورحبشی، میسمی، 1391 ). در دنیای امروز ارتقای كیفیت زندگی از اهمیت زندگی ویژه ای برخوردار است كه در واقع منظور از كیفیت زندگی فاصله بین انتظارات و تجربیات افراد از آن میباشد (نصیری، مختاری، مشاف،2003). كیفیت زندگی یك مفهوم ذهنی و چند بعدی است كه در سال های اخیر مورد توجه محققان و دانشمندان علوم انسانی قرارگرفته است. دراواسط قرن بیستم، با توسعه ی اقتصادی اجتماعی فرهنگیكشورها و پیشرفت علوم و تكنولوژی، انسانها تدریجاً از رفاه بالاتر برخوردار شدند و خواستار كیفیت زندگی بیشتر شدند. به همین دلیل كیفیت زندگی در قرن بیستم مورد توجه زیادی قرار گرفته است )ربانی خراسانی و كیاپور، 1386). كیفیت زندگی ارزیابی مثبت و منفی فرد از خصوصیات زندگی و نیز میزان رضایت كلی فرد از زندگی خود تعریف شده است (سینتیا، هایندز[15]،1998). ایسنك[16] (1998) معتقد است كه این مفهوم دیدگاه فرد را درباره تفاوت درك شده، بین آنچه باید باشد و آنچه هست نشان میدهد. سه بعد مهم این مفهوم شامل نظر فرد درباره سلامت كلی خود، رضایت از ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی، اقتصادی زندگی و نیز زیرمجموعههای این ابعاد است (گرانت و ریورا [17]،1998). كیفیت زندگی در حقیقت چكیده ای است از كل اهداف مراقبت های بهداشتی كه میزان تأثیر سلامتی بر زندگی فرد را ارزیابی میكند (گوت و هنكلیف[18]،2003).

با توجه به جوان بودن جمعیت ایران، حجم وسیعی از مسائل، دشواریها و چالشهای جامعه به مسائل نوجوانان و جوانان اختصاص یافته و مسأله سلامت اجتماعی و روانی آنان، از اولویت های اصلی كشور محسوب میشود. در سال های اخیر شیوع رفتارهای پرخطر در بین نوجوانان و جوانان در ایران به یك مسأله اجنماعی تبدیل شده است و نگرانی های عمیقی را در سطوح مختلف مدیریتی، دانشگاهی و عمومی جامعه به وجود آورده است. (محمدی، محمد، فراهانی، علیخوانی، زارعی، تهرانی و همکاران، 2006) رفتارهای پرخطر عبارتند از رفتارهایی كه اثرات نامطلوبی بر رشد همه جانبه و سلامتی افراد دارد كه میتواند مانع موفقیتها و رشد گردد، این رفتارها میتوانند منجر به صدمات فیزیكی شده و یا رفتارهایی كه اثرات منفی فزاینده (مانند سوءمصرف مواد) دارند را شامل گردد. رفتارهای پرخطر میتواند با ایجاد وقفه در رشد یا ایجاد مانع برای تجربیات شاخص گروه همسالان، اثرات نامطلوبی روی افراد برجا گذارد (گازمن[19]،2007). مفهوم گسترده رفتار پرخطر، سلسله ای از رفتارها را در بر میگیرد كه نه تنها برای فرد درگیر در این رفتار و افراد مهم زندگی وی زیان های جدی به بار میآورد، بلكه باعث صدمه غیرعمدی به افراد بی گناه دیگر نیز میشود. رایج ترین رفتارهای پرخطر عبارتند از: مصرف زیاد مشروبات، سوءمصرف مواد، آمیزش جنسی ناایمن (بویر[20]،2006)، خشونت (حیدری، شوهی زاده، كبیری، فرخ شاد،1390). زنان به میزان زیادی تحت تأثیر رفتارهای پرخطر هستند. بسیاری از این رفتارها مانند سیگاركشیدن، مصرف دارو و خشونت در مردان هم وجود دارد، اما اثر آن روی زنان بیشتر است، زیرا در معرض خطر بیشتری قرار دارند و این رفتارها پیامدهای خاص را روی سلامتی و بهداشت آنان بجا میگذارند ( ساریجینی، رایان، لی و پترسن[21]،1999). و رفتارهای پرخطری از جمله مصرف زیاد الكل، مصرف غیرقانونی دارو و رفتار جنسی ناایمن میتواند به میزان بالای بیماری و مرگ و میر در میان دانشآموزان منجر شود (ویلسون، جورف[22]،1995) مطالعات نشان داده اند كه اغلب رفتارهای پرخطر از جمله مصرف سیگار، الكل، مواد و رفتارهای جنسی ناایمن در سنین قبل از 18 سالگی آغاز میشوند (مرعشیان، 1390). با عنایت به صدمات و خسارات جبران ناپذیری كه هریك از رفتارهای پرخطر به دنبال دارند و از آنجایی كه اقدامات تغییر رفتار در سطح فردی و اجتماعی طولانی مدت و پرهزینه است، به نظر میرسد پیشگیری بهترین رویكرد برای كاهش
رفتارهای تهدیدكننده سلامت در سطح جامعه میباشد. امروزه یكی از مسائلی كه بیش تر به آن توجه میشود، انتقال از دیدگاه های خطرنگر به سمت دیدگاه های تاب آوری است، یعنی به جای تكیه بر عوامل خطر و سعی در تدارك اقدامات لازم با زیر نظر گرفتن افرادپرخطر با تكیه بر عوامل تاب آوری بتوان توان مقابله با مشكلات را در جمعیت پرخطر بالا برد (خداجوادی، آقابخشی، رفیعی، عسگری، بیان معیار و عبدی زرین، 1390) .با توجه به اهمیت قشر دانش آموزان و كیفیت زندگی آنها و شیوع رفتارهای پرخطر در میان آنها و صدمات و خسارات جبران ناپذیر رفتارهای پرخطر و بالا بودن هزینه های زمانی و مالی اقدامات تغییر رفتار در سطح فردی و اجتماعی در این پژوهش سعی میشود با آموزش مولفه های تاب آوری كیفیت زندگی دانش آموزان را بهبود بخشیده و رفتارهای پرخطر را در میان این قشر كاهش دهیم.

[1]- Hanstad
[2]- Guyatt, Feeny & Patrick
[3]-Kaplan &Sadock
[4]-Gill &Feinstein
[5]-Gonzales & Field
[6]-Juan- Pablo&Stefan
[7]-Azad
[8]-connor & Davidson
[9]-Abraham&Greeff Karla
[10]-Kumpfer
[11]-Luthar,Cicchetti&Becker
[12]-Diener, Lucas, Schimmack &Helliwell
[13]-Masten &Cohornen
[14]-luthar
[15]-Cynthia&Hinds
[16]-Eysenck
[17]-Grant&Rivera
[18]-Gott&Hinchliff
[19]-Gusman
[20]-Boyer
[21]-Sarigiani, Rayan &Petersen
[22]-Wilson&Jorffe
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
انتقال از نوجوانی به جوانی، یعنی زمانی كه شخص به یك فرد مستقل تبدیل می گردد، با تشكیل هویت همراه است و مهمترین موضوع مرحله آخر نوجوانی رسیدن به هویت شخصی می باشد. برای بیشتر نوجوانان تشكیل هویت احتمالاً به معنای رویارویی با یك سری كوشش ها و تكاپوهای نسبتاً كوچك است. (پوردهقان، 1383).
مطالعاتی در زمینه رشد هویت وجود دارد كه تفاوت های فردی مهمی را در رفتار و ویژگیهای فردیتی بین دانش آموزان دبیرستانی آشكار ساخته است. این یافته ها نشان می دهند كه دانش آموزانی كه در اندازه گیری هویت نمره بالای میانگین می آورند موفق تر، قابل اعتمادتر، سازگارتر، خودكارآمدتر و از لحاظ فردیتی منسجم تر (بهداشت روانی بالاتر) از دانش آموزانی هستند كه نمره هویت آنها پایین تر از حد متوسط است(عبدی زرین،ادیب راد ویونسی، 1389)
نوجوانانی كه ارزش های پذیرفته شده توسط خود را كه مبنای رشد هویت مثبت برای آنها بوده درونی كرده اند از افرادی كه واجد هویت منفی هستند یا هنوز اتخاذ نكرده اند، از سلامت روانی بیشتری برخورد دارند. (كشاوزی ارشدی، 1388).به عقیده اریکسون1، نوجوانان در جوامع پیچیده دچار بحران هویت میشوند یعنی یک دوره موقتی سر در گمی و پریشانی که قبل از به توافق رسیدن در مورد ارزشها و اهداف، آن را تجربه میکنند.(لورا ای برک2،2001، ترجمه سید محمدی ،1384).تشکیل هویت شخص ممکن است فرایند مستمری باشد که در تمام عمر صورت گیرد(مک آدامز32001،ترجمهسید محمدی،1386).

Erikson 1.
چند پژوهش روی زمان بحران هویت تمرکز کردهاند. اریکسون معتقد بود که بحران هویت در حدود 12 سالگی آغاز میشود و تقریبا در 18 سالگی به طریقی حل میشود. با این حال، بحران هویت در برخی افراد ممکن است تا مدتها بعد روی ندهد. در یک تحقیق، بیش از 30 درصد آزمودنیها تا 24 سالگی هنوز در جستجوی هویت بودند.(آرچر1، 1982، ترجمهسید محمدی،1386)
دخترها در زمینه هویت مرتبط با صمیمیت، مانند مسائل جنسی و اولویتهای خانواده در برابر شغل، تعقل پیشرفتهتری از پسرها نشان میدهند. غیر از این مورد فرایند و زمانبندی شکلگیری هویت در هر دو جنس یکسان است.(آرچر1 و واترمن2، 1994 ترجمه سید محمدی ،1384)
کاهش و یا حذف بحران هویت به تنهایی نمی تواند موجب کاهش مشکلات روحی روانی ای که نوجوانان خوابگاهی تجربه می کنند، گردد.اگر بتوان در کنار کاهش یا حذف بحران هویت میزان شادکامی آنان را نیز افزایش دهیم، امید بیشتری خواهیم داشت که از مسائل و مشکلات روحی، روانی و تحصیلی نوجوانان خوابگاهی کاسته و بر انگیزه پیشرفت، رضایت از زندگی و عواطف مثبت آنان افزوده گردد. شادکامی بر نگرش و ادرکات شخصی مبتنی است و بر حالتی دلالت می کند که مطبوع و دلپذیر است واز تجربه ی هیجانهای مثبت و خشنودی از زندگی نشئت می گیرد(آرگایل3 به نقل از نصوحی 1383 ).
شادکامی به چگونگی ارزیابی مردم از زندگی خود اشاره دارد و متغیر هایی چون رضایت از زندگی، رضایت از وضع زناشویی، رضایت از کار، نبود افسرد گی و اضطراب و وجود عواطف و خلق مثبت را شامل می شود. ارزیابی شخص از خود ممکن به شکل شناختی باشد، مثلا هنگامی که شخص بطور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبه هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه می نشیند. ارزیابی شخص ممکن است عاطفی نیز باشد(تجربه ی هیجانات و خلقیات ناخوشایند وخوشایند مردم در رویارویی با زندگی خود). بنابراین، گفته می شود که اگر شخص رضایت از زندگی و اغلب خوشی را تجربه کند و فقط گاه گاهی که به هیجاناتی مثل غمگینی و خشم دچار شود، دارای شادکامی بالا خواهد بود برعکس اگر از زندگی خود ناراضی باشد و خوشی و علاقه اندکی را تجربه کند و به هیجانات پیوسته منفی مثل خشم و اضطراب دچار باشد، دارای شادکامی پایینی است(دنیر و بیسواس 2000 به نقل از مظفری و هادیانفر 1383 ).

1..Archer
2.Waterman
3.Argail
به نظر می رسد نوجوانان خوابگاهی ای که از بحران هویت و شادکامی پایین رنج می برند، باور ها و عقاید ناکارآمدی را در فکر خود پرورش داده اند. بنابراین می توان با قرار دادن آنها در فرایند آموزش گروهی به شیوه هایی که به بازسازی شناختی شان کمک می کند به درمان این مسائل پرداخت.یکی از قدیمی ترین درمان های شناختی که گرایش رفتاری دارد، درمان عقلانی، هیجانی آلبرت الیس است که اکنون رفتار در( عقلانی – هیجانی) REBT)1 نامیده می شود.
رفتار درمانی عقلانی – هیجانی سعی دارد فرایند های(فکر ناسازگارانه ی درمانجو را تغییر دهد که پاسخ های هیجانی ناسازگارانه و بنابراین رفتار به آنها وابسته هستند. تکلیف رفتار درمانی عقلانی – هیجانی این است که نظام عقیدتی و خود سنجی های فرد را بازسازی کند، مخصوصا با توجه به (باید ها) و (حتماها)ییکه اجازه نمی دهند فرد احساس ارزشمندی مثبت و زندگی رضایت بخش و خشنود کننده ای داشته باشد.( باچر2، مینکا3، هولی4، 2007 ،ترجمه سیدمحمدی،1388).
آموزش گروهی به شیوه عقلانی – هیجانی – رفتاری می خواهد که اعضای گروه را به ابزاری مجهز کند که احساسات ناسالم را کاهش داده یا محدود کند بطوری که بتوانند زندگی رضایت بخش تری داشته باشند. برای دستیابی به این اهداف، به مراجعان راههای عملی برای شناسایی افکار و باور های درست را نشان می دهند تا بصورت نقادانه این باور ها را ارزیابی کنند و یا به باور های سازنده آنها را تغییر دهند .
آموزش گروهی به شیوه عقلانی – هیجانی – رفتاری می خواهد که اعضای گروه را به ابزاری مجهز کند که احساسات ناسالم را کاهش داده یا محدود کند بطوری که بتوانند زندگی رضایت بخش تری داشته باشند. برای دستیابی به این اهداف، به مراجعان راههای عملی برای شناسایی افکار و باور های درست را نشان می دهند تا بصورت نقادانه این باور ها را ارزیابی کنند و یا به باور های سازنده آنها را تغییر دهند .
1. Rational Emotive Behavior Therapy
2.Bucher
3,Mineka
4.Hooley
حال با توجه به اینکه نوجوانان خوابگاهی دختر در طول دوران تحصیل و در محیط های خوابگاهی می توانند مسائل و مشکلات روحی و روانی بسیاری، مخصوصا بحران هویت و شادکامی پایین را تجربه نمایند و آموزش گروهی به شیوه عقلانی، هیجانی، رفتاری می تواند موجب تغییر باورهای ناکارآمد، پاسخهای هیجانی ناسازگارانه و رفتارهای وابسته به آن گردد، پژوهش حاضر به منظور کاهش بحران هویت و افزایش شادکامی آنان انجام خواهد گرفت. در این راستا پرسش اصلی پژوهش حاضر به این شرح است:
آیا آموزش گروهی به شیوه عقلانی – هیجانی – رفتاری می تواند موجب کاهش بحران هویت و افزایش شادکامی در نوجوانان خوابگاهی دختر گردد؟
[1] .Identity
1.Diener& biswas
2.Identitycrisis
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
پژوهش ها حاكی از ثأثیر متغیرهای بسیاری بر كیفیت زندگی بودهاند. از جمله در پژوهش سیاروچی و همکاران (2000) به بررسی رابطه عامل فردی هوش عاطفی با مؤلفههای كیفیت زندگی یعنی سلامت جسمانی و روانی پرداخته شده است و این نتیجه حاصل شده است که افرادی كه در هوش عاطفی نمرات بالاتری دارند، میتوانند به راحتی با استرسها و فشارهای زندگی روزمره، مقابله کرده و همچنین قادرند احساسات خود را کنترل و بیان نمایند، بنابر این از نظر جسمی و روانی نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایینتری دارند، سالم تر هستند.
در تحقیقات دیگری نیز به بررسی رابطه هوش عاطفی و كیفیت زندگی پرداخته شده است (شوته، مالوف، تورتینستون و روکی[22]، 2007). همچنین پژوهشهای هارت (2000)، تجلی (1386)، ساکلوفسکی، آستین و مینسکی[23] (2003) حاکی از آن هستند که هوش عاطفی با سلامت روان رابطه مثبتی دارد.

یکی دیگر از عوامل موثر برکیفیت زندگی هوش اخلاقی است که در تحقیقاتی به رابطه بخشش (مؤلفه هوش اخلاقی) و سلامت روان (مؤلفهی کیفیت زندگی) اشاره شده است. بخشش دارای تأثیر مستقیم بر سلامت روان است. دراین راستا، پژوهشها نشان دادهاند که بخشش در کاهش اضطراب (هبل[24] و اِنرایت ، 1993؛ فریدمن[25] و اِنرایت، 1996؛ سابکوویاک[26] و همکاران، 1995، کایل[27] و اِنرایت، 1997)، افسردگی (فریدمن، 1995؛ رای[28]، 1999؛ کواتس[29]، 1997)، غصه اصلاح روابط بینفردی ( مککالاف[30] و ورتینگتون، 1995)، بالا بردن عزت نفس (کواتس، 1997) و داشتن امیدواری (فریدمن و اِنرایت، 1996)، که همگی از ابعاد سلامت روان هستند مؤثر است. اما در هیچ پژوهشی هوش عاطفی که رضایت از زندگی را افزایش داده، مشکلات بینشخصی را کاهش میدهد و زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند (درویزه، 1382)، دركنار هوش اخلاقی كه مرز بین نوع دوستی و خودپرستی است و ریشه بسیاری از رفتارهای نوع دوستانه است، قرار نگرفته است، تامشخص شود که آیا ابعاد این دو هوش به طور همزمان بر روی ابعاد کیفیت زندگی اثرگذار هستند؟ علاوه براین، در پژوهش سالووی (2002) نیز این نتیجه حاصل شد که هوش هیجانی بالا رابطۀ مستقیمی با همدلی دارد و قادر است توان همدلی با دیگران که از عناصر اصلی تعامل صحیح است را پیشبینی كند، اما در هیچ پژوهشی همدلی به عنوان متغیر میانجی و واسطه بین دو هوش اخلاقی و عاطفی و کیفیت زندگی قرار نگرفته است. لذا هدف پژوهش حاضر طبق شکل1 -1، بررسی اثر هوش عاطفی دركنار هوش اخلاقی به عنوان متغیرهای برونزاد بر روی كیفیت زندگی به عنوان متغیر درونزاد با توجه به نقش واسطهای سازه همدلی است.

[1] – Terjesen, Jacofsky, Froh & Diguseppe
[2] – Seligman & Csikszentmihalyi
[3] – Campil, Sils, Cohan & Austin
[4] -quality of life
[5] – McCall
[6] – Hagerty, Cummins, Ferris, Land & Michalos
[7] – Subjective Approach
[8] – Williams
[9] – empathy
[10] – Visher
[11] – Jolliffe & Farrington
[12] – Sousa
[13] – Ali, Amorim & Chamorro-Premuzic
[14] – Kalliopuska
[15] – Mayer
[16] – Salovey & Mayer
[17] – Taylor & Bagbi
[18] – Bar-on
[19] – morall intelligence
[20] – Borba
[21] – Campil, Sils, Cohan & Austin
[22] – Schutte, Malouff, Thorsteinsoon, & Rooke
[23] – Saklofske, Austin & Minski
[24] -Hebel
[25] -Freedman
[26] -Subkoviak
[27] -Coyle
[28] – Rye
[29] -Coates
[30] -Mccullough
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
امروزه به علت نگرش کمی به مسکن وتوجه به رفع کمبود آن از یک طرف و نگرش سودجویانه ازطرف دیگر, بسیاری از ارزش های انسانی, اجتماعی, بومی و فرهنگی نادیده گرفته می شود. شهر مشهد نیز همچون سایر شهرهای کشورمان از بد مسکنی رنج می برد و فقدان مسکن مناسب زندگی شهروندان را با مشکل روبرو کرده است. این در حالیست که خانه مناسب وشایسته برای انسجام اجتماعی, رفاه شخصی و استقلال فردی امری اساسی به شمار می رود. امروزه خانه آدمی در بلوکهای مسکونی در پشت چند پنجره یکنواخت وهم شکل با دیگران قرار دارد که نه فقط برای میهمان, بلکه برای افراد خانواده نیز تشخیص آن از بیرون مشکل است ” (پاکزاد، 1386) دراثر اینگونه انبوه سازی های کلیشه ای, انسان ها بصورت توده در کنار هم قرار می گیرند و به جای این که گروه های اجتماعی مثبت گرا وهدفمندی تشکیل گردد, انبوهی از نفرها تشکیل می شود که کنار هم قرار گرفتن آنها فقط ازدحام, شلوغی و هرج ومرج را در پی دارد. در چنین شرایطی, افراد خانواده برای تامین حداقل امنیت و آرامش از جمع فرار کرده، به کنج خانه پناه می برند. غربت ومحرومیت اجتماعی از این جا آغاز می گردد.

از آنجا که همواره توسعه ای پایدار است که به لحاظ کیفی, سلامت انسان و نظامهای اکولوژیک را در بلند مدت بهبود بخشیده و تئوری معماری پایدار نیز زاده همین تفکر است, بهترین گزینه برای اصلاح وضع موجود گرایش به معماری پایدار می باشد و در صورتی که خانه
سازی, روند پایداری نداشته باشد, هیچ جامعه ای نخواهد توانست به توسعه ای پایدار, دست یابد.
در جهت نیل به معماری پایدار 3 راهبرد اساسی راباید قابل توجه دانست :
– پایداری زیست محیطی
– پایداری اقتصادی

– پایداری اجتماعی
برای رسیدن به مفاهیم وارزشهای پایدار بایستی به بطن آن وارد شد و اصول آن را دریافت. این رویکرد طی دهه اخیر به طور قابل توجهی رشد کرده است ولی درعین حال درک وفهم پایداری, اهداف ودستاوردهای آن, به طور عمده ای توسعه نیافته باقی مانده است. بررسی نمونه هایی از ساختمان های پایدار مشخص می سازد که طراحان هریک تنها بربخشی از عوامل تاثیر گذار بر پایداری یک بنا تمرکز کرده اند و آنچه تقریبا در همه بناها مشترک است آرزوی ساختن بناهایی است که با محیط خود دوستانه تر برخورد کنند و اغلب ارزش های پایداری اجتماعی و فرهنگ به فراموشی سپرده شده است یا اساسا مجال دقت نمی یابد. چنین رویکرهایی تاثیر طراحی بر تحقق اهداف والای انسانی- اجتماعی و محیطی را نادیده می گیرد ونقش طراح را در چهار چوب قواعد علمی معطوف به مهندسی تقلیل می دهد. به همین دلیل در این رساله بیشتر بر روی پایداری اجتماعی تاکید خواهیم داشت.
“در طراحی پایدار باید به پایداری اجتماعی واقتصادی به اندازه مصرف انرژی و تاثیر محیطی ساختمان ها وشهرها اهمیت داده شود” (لنگ، 1386: 87) پایداری اجتماعی در مجتمع های مسکونی, وضعیتی است که ساکنان از زندگی در خانه و مجتمع خود رضایت داشته باشند و از همسایگی با سایر ساکنان لذت برند تا سرمایه های اجتماعی حفظ شوند و در حقیقت وجود عرصه های گروهی همچون فیلتری است که روابط اجتماعی از هم گسسته را در شهرهای شلوغ امروزی را تلطیف می کند.