مسأله اجتماعی ، عبارت از وضعیتی است که به نظر تعداد افراد جامعه؛ چه آنان که درگیر مسألهاند، یا افراد دیگر که مبتلابه مسأله نیستند، مایه سختی تلقی شود، هرچند امکان بهبود داشته باشد. مسأله اجتماعی، هم شامل موقعیت عینی و هم تفسیر ذهنی از وضعیت اجتماعی است، که جامعه را در حالت بحرانی قرار میدهد (گولد و همکاران، 1384).

شناخته شدن مسائل اجتماعی از سوی مردم، بعد ذهنی مسأله اجتماعی را تشكیل میدهد و محدود كردن مسأله اجتماعی به آن، باعث از دست دادن آن دسته از مسائل اجتماعی میشود كه مردم آنها را درك نمیكنند ولی عملا به علت اختلاف میان واقعیت اجتماعی و ارزشهای اجتماعی در یك زمینه مشخص- بعد عینی مسأله اجتماعی- میتوان گفت كه مسأله اجتماعی وجود دارد (مرتون، 1387). عوامل اجتماعی به عنوان مؤثرترین عناصر در بروز و پیدایش مسئله و آسیبهای اجتماعی نقش اساسی دارند. زیرا فرد، خانواده و جامعه یک مثلث را تشکیل میدهند که اختلالات رفتاری در هریک از آنها سبب ایجاد آسیبها و پیدایش مسئله بسیاری در جامعه میگردد (ستوده، 1385).
انسان در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگران است که خود را میشناسد و از وجود خود آگاه میشود. اما خودآگاهی او ابعاد دیگری نیز دارد که در رابطه او با محیطهای گوناگون و پیچیده شکل میگیرد، مانند محیط روانی و فیزیولوژی، محیط طبیعی، محیط اجتماعی، محیط فرهنگی که ازآنها متاثر میشود. به همین علت خودآگاهی او شامل دایرههای متعددی است، مانند آگاهی از وجود خودش، آگاهی از تعلقش به گروه، قشر یا ملیت خاص، آگاهی او از این که به شهر، منطقه یا جغرافیای طبیعی خاصی تعلق دارد. اما چگونگی تعامل انسان با این محیطهای گوناگون، به مقدار زیادی، ناخودآگاهانه است و میزان و چگونگی روابط متقابل و تاثیر و تاثر انسان با این محیطها برای او روشن نیستند (هانت، 1987). بنابراین، لزوم آموزش مهارتهای شناختی، اجتماعی، محیطی در زندگی فرد مطرح میشود. اینکه چگونه و با چه کیفیتی در جمع حضور یابد و رفتارهای گروهی متناسب و مقبولی را از خود بروز دهد و آگاهی بیشتری در زمینههای مختلف کسب کند. سه مفهوم رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی هرکدام جنبه هایی از آگاهی انسان در محیط اجتماعی را بیان میکنند و میتوان گفت وجه مشترک همه آنها آگاهی یا شناخت میباشد.
باتمان و ارگان (1983) برای اولین بار اصطلاح رفتار شهروندی سازمانی (OCB) را وضع کردند و آن را این گونه تعریف نمودند: رفتار فردی که داوطلبانه است، بطور صریح یا ضمنی توسط سیستم رسمی پاداش برانگیخته نشدهاست، و کارایی سازمان را افزایش خواهد داد. همچنین تمایل کارکنان به انجام رفتارهایی که فراتر از الزامات رسمی نقش و جایگاهشان میباشد نیز به عنوان یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده رفتار شهروندی سازمانی شناخته شدهاست در دنیای پر رقابت کنونی، سازمانها پیوسته در جستجوی شیوههای جدیدی برای حداکثر کردن عملکرد و تلاش کارکنانشان هستند. با وجود افزایش استفاده از تکنولوژی اطلاعات، بازهم در عملکرد کارایی سازمان شکاف وجود دارد. اکنون قویاً این اعتقاد وجود دارد که عملکرد کارایی سازمان تا حدود زیادی به تلاش کارکنان که فراتر از الزامات تعریف شده، نقش میباشد بستگی دارد.
سازمانها به ویژه سازمانها در کشورهای جهان سوم که نیازمند جهشی عمده در کارآمدی میباشند بایستی زمینه را به گونهای فراهم کنند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر تمامی تجربیات، تواناییها و ظرفیتهای خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی بکار گیرند. این امر میسر نخواهد شد مگر آنکه اصول و قواعد مربوط به رفتار شهروندی سازمانی شناسایی و بسترهای لازم برای آموزش و پیاده سازی اینگونه رفتارها فراهم گردد(همان منبع).
مفهوم دیگری که به آگاهی اجتماعی فرد مربوط میشود، بهزیستی اجتماعی است. کییز (1998) بهزیستی اجتماعی را به عنوان گزارش شخصی افراد از کیفیت ارتباطات آنها با دیگران تعریف میکند. مدل چند وجهی کییز و شاپیرو(2004) از بهزیستی اجتماعی شامل پنج جنبه میشود که میزان کارکرد بهینه افراد را در عملکرد اجتماعی آنها معلوم میکند. پنج عنصر یا جنبه بهزیستی اجتماعی از نظر کییز، یعنی پیوستگی، یکپارچگی، پذیرش، مشارکت و شکوفایی تا اندازهای به سلامت روان مربوط هستند. از نظر او شناخت و پذیرش دیگران، عنصر پذیرش و ارزش فرد به عنوان یک شریک اجتماع عنصر تشریک مساعی و سرانجام باور به تحول مثبت اجتماعی عنصر شکوفایی بهزیستی اجتماعی است. این عناصر میتوانند وحدت اجتماعی، تشریک مساعی، پیوند اجتماعی و حس ظرفیت برای رشد مداوم جامعه و میزان راحتی افراد را در پذیرش دیگران ارزیابی کنند و در مجموع وجود یا عدم وجود سلامت روان را مطرح میکنند (کییز، 2005).
بعد دیگری ازآگاهی که امروزه با سرعت زیاد تکنولوژی و صنعت به کنترل و نظارت مداوم نیاز دارد، نگرشهای زیست محیطی می باشد. مفاهیمی چون شناخت نگرش ورفتار به شدت به یکدیگر مرتبط هستند. چالشهای پیش روی روانشناسی حفاظت از محیط زیست قابل توجه هستند. یکی از کمکهای اساسی روانشناسی به نگهداری از محیط زیست را میتوان کمک به تأکید بر قابلیتهای انسان و به کارگیری آن دانست. ما به لحاظ روانشناختی از طرق بسیاری با دنیای زندۀ بزرگتر پیوند داریم. شاید این به شیوههایی که حتی ما از آن آگاه نیستیم (از قبیل مزایای مرتبط با بهداشت روان که از صرف وقت در طبیعت حاصل میشود یا یک حس غیرقابل نامگذاری اما نیرومند نسبت به یک مکان)، یا به طرقی که ما کاملاً از آن آگاهیم (مانند زمانی که از یک نوع هویت محیطی برخورداریم که برای تعاملات اجتماعی ما از اهمیت قابل توجه برخوردار است)، اتفاق بیافتد (کلایتون به نقل از؛ صفارینیا و همکاران، 1390).

در حوزه رفتارهای زیست محیطی بیشتر از هر موضوع دیگر در مورد نگرش زیست محیطی مطلب و پژوهش انجام شده داریم. بسیاری ازمردم به خاطر نگرشهای خود حتی جان خود را نیز از دست می دهند. طرفدار حفظ محیط زیست و هوای پاک بودن، طرفدار بازیافت مواد و کنترل جمعیت بودن همه نمونههایی از نگرش افراد میباشد.
همانطور که ملاحظه میشود سه مفهوم رفتارشهروندی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی هرکدام جنبههایی از آگاهی انسان در محیط اجتماعی را بیان میکنند و میتوان گفت وجه مشترک همه آنها آگاهی یا شناخت میباشد. برای کنترل ، تغییر و یا ایجاد هرکدام از این مفاهیم آشنایی با مهارتهای ذهنی یا شناختی و فراشناختی امری ضروری به نظر میرسد. در دیدگاه یادگیری شناختی، به واسطههای شناختی در شکلگیری نگرشها تاکید شده است. در این دیدگاهها به کیفیت استدلال، تفکر، نحوه پردازش اطلاعات، آموزش مهارتها برای تغییر و ایجاد نگرشها و پردازش شناختی توجه شده است. طبق این رویکرد شیوههایی چون آموزش، آگاهی دادن، تعهد، توافق و تاثیر رفتاری برای تغییر نگرش ارائه شدهاند. بنابراین میتوان از آموزشهای مختلف برای ایجاد و تغییر رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی استفاده کرد. که در این پژوهش به بررسی اثر بخشی دو روش فراشناخت و ذهن آگاهی خواهیم پرداخت. زیرا تحقیقات گذشته نشان دادهاند که این دو روش در زمینه تغییر و اصلاح شناختها و یادگیری مطالب اثرات مفیدی داشتهاند. همچنین هر دو روش از مولفه های مشترکی چون خود تنظیمی و خودکنترلی استفاده میکنند. در حالیکه تفاوتهایی در روشها و راهبردها با هم دارند (ولز، 2005).
فراشناخت اصلاحی است که اولین بار توسط فلاول (1976) به کار رفت تا دانش فرد در مورد فرایندهای شناختی و اینکه چگونه میتوان از آنها برای دستیابی به یک هدف یادگیری به طور مطلوب استفاده کرد، اشاره دارد. درسالهای اخیرتاکید زیادی برآموزش با هدف پیشبرد مهارتهای فراشناختی و ترغیب فعالیتهای فراشناختی در بین افراد شدهاست. یادگیری “راهبردهای شناختی” و “فرا شناختی” را در بر میگیرد. راهبردهای شناختی به راهبردهایی که افراد برای یادگیری به خاطرسپاری، یادآوری و درک مطلب از آنها استفاده میکنند اشاره دارد. این راهبردها هم برای تکالیف ساده و حفظ کردنی و هم برای تکالیف پیچیدهتر که به درک و فهم نیازمندند کاربرد دارد (بمبوتی، 2008). فراشناخت یک مفهوم چند وجهی است. این مفهوم دربرگیرنده دانش (باورها)، فرایندها و راهبردهایی است که شناخت را ارزیابی، نظارت یا کنترل میکند (موسس و بیرد، 2002). بیشتر فعالیتهای شناختی به عوامل فراشناختی بستگی دارند که برآنها نظارت دارند و کنترلشان میکنند. علاوه براین، اطلاعاتی که از نظارت فراشناخت منشعب میشوند اغلب به صورت احساسات ذهنی تجربه میشوند که میتوانند بر رفتار اثر بگذارند. با توجه به تعاریف میتوان دریافت که مهارتهای فراشناختی به عنوان یک پردازشگر اطلاعات، نظم دهنده، مهار کننده و نظارت کننده سایرجنبههای شناختی محسوب میشود. راهبردهای فراشناختی، تدابیری هستند برای نظارت بر راهبردهای شناختی و هدایت آنها راهبردهای فراشناختی عمده را میتوان در سه دسته قرار داد:
1- راهبردهای برنامهریزی: شامل تعیین هدف برای یادگیری و مطالعه تحلیل چگونگی برخورد با موضع یادگیری و انتخاب راهبردهای یادگیری مفید است.
2- راهبردهای کنترل و نظارت: ارزشیابی یادگیرنده از کار خود برای آگاهی یافتن از چگونگی پیشرفت خود، مانند نظارت بر توجه به هنگام خواندن یک متن، از خود سؤال پرسیدن به هنگام مطالعه.
3- راهبردهای نظمدهی: این راهبردها، باعث انعطافپذیری در رفتار یادگیرنده میشوند و به او کمک میکنند تا هر زمان که برایش ضرورت داشتهباشد، روش و سبک یادگیری خود را تغییر دهد (سیف، 1380). برنامهریزی، نظارت و نظمدهی، سه مهارت اساسی هستند که به ما اجازه میدهند دانش فراشناختی را برای تنظیم تفکر و یادگیری به کار بریم (وولفولک، 2001).
مجهز کردن افراد به مهارتها و راهبردهای فراشناختی، آنان را قادر میسازد با افزایش آگاهی در مورد رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی و سپس کنترل ونظارت مناسب برآنها، خواسته ها و انتظارات عدیده موقعیتها ی سازمانی، شرایط اجتماعی و زیست محیطی را برآورده سازند.
مفهوم دیگری که به آگاهی شناختی، اجتماعی ومحیطی انسان کمک میکند ذهن آگاهی می باشد. ذهن آگاهی به عنوان فرآیند توجه کردن به تجارب لحظه به لحظه و همچنین به عنوان ترکیب خودتنظیمی توجه با نگرش کنجکاوانه، پذیرا بودن، و پذیرش تجارب فرد توصیف شده است. همچنین چنانکه کابات زین (2003) می گوید ذهن آگاهی به معنای توجه کردن به طریقی خاص، معطوف به هدف، در زمان حال و بدون قضاوت و پیشداوری است. از طریق تمرین ذهن آگاهی فرد می آموزد که در لحظه، از حالت ذهنی خود، آگاهی داشته و توجه خود را به شیوههای مختلف متمرکز کند.
منطق ذهن آگاهی، حفظ مهارتهاست که به شخص این امکان را می دهد که به صورت هدفمند از هدایت خودکار که طی فرایند نشخوار فکری عادت شده شکل میگیرد، رها شود. بدین ترتیب توجه فرد به واقعیت در لحظه جلب می شود واحتمال بازنمایی گسترده برای حل مساله پدید می آید (خوش لهجه، 1390).
آموزش ذهن آگاهی مستلزم یادگیری فراشناختی واستراتژیهای رفتاری جدید برای متمرکز شدن روی توجه وجلوگیری از افکار خودکار وباعث گسترش افکار ونگرشهای جدید و کاهش هیجانات ناخوشایند و در نتیجه ایجاد رفتارهای جدید است (کارجد، 2003). هم اینکه فرد در ذهن آگاهی آموزش دید، می تواند آن را در طی انواع فعالیتها به کار گیرد. ذهن آگاهی باعث می شود هر فعالیتی که فرد در آن درگیر است به چشم انداز وسیعی در فهم وجود خودش منجر شود و افراد را قادر میکند به موقعیتها با تفکر پاسخ دهند و تکانشی عمل نکنند.
تمرینهای ذهنآگاهی منجر به سوگیری مثبت میشوند. سوگیری مثبت یک فرآیند ارزیابی شناختی است که با استفاده از آن، افراد هم به محرکهای مثبت تر توجه میکنند و هم محرکهای خنثی را بیشتر با واژههای هیجانی مثبت ارزیابی میکنند. چندین تئوری شرایطی را توصیف کردهاند که در آن افراد ممکن است سوگیری مثبت را تجربه کنند. وقتی که انگیزه فرد کمتر به طرف آینده متمرکز شود و بیشتر مبتنی بر زمان حال باشد، افراد به گونه ای مثبت تر به طرف همه محرکها جذب میشوند. سوگیری مثبت، توجه به محرکهای موجود در زمان حال را افزایش میدهد و به این ترتیب محرکهایی که قبلاً خنثی ارزیابی میشدند، به گونهای مثبت ارزیابی میشوند (خوش لهجه، 1390).
از جمله آموزشهایی که میتواند در این زمینهها مفید باشد آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر افزایش رابطه[48] (MBRE) است که توسط کارسون[49] و همکاران (2004) طراحی شده میتواند در ارتقاء وتغییر مثبت و ارتقاء نگرشها و رفتارهای زیست محیطی مفید باشد. تحقیق نشان داده است که درمان ذهن آگاهی به عبارت دیگر ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس[50] (MBSR) و ذهن آگاهی مبتنی برشناخت درمانی[51] (MBCT) می تواند درد را کاهش داده، علائم را کم کند، و سلامت جسمانی کلی را در جمعیتهای بالینی با وضعیتهای سلامتی مختلف افزایش دهد (کارمدی و بیر[52]، 2008، نگتسان[53] و همکاران، 2010). مراقبه ذهن آگاهی با کاهش سوء مصرف مواد و الکل (چیسا و سراتی[54]، 2010)، کاهش اضطراب (سیرس و کراس[55]، 2009)، افسردگی، نگرانی و استرس (دلگادو[56] و همکاران، 2010) در جمیعیتهای غیر بالینی همراه بوده است.

همچنین آموزش مهارتها اجتماعی با رویکرد فراشناختی[57] (MASST) شینکر[58] و همکاران (2002) نیز در حل مسایل اجتماعی و محیطی اثر گذار است. دیره و بنی جمالی (1388) توسعه راهبردهای شناختی و فراشناختی را لازمه ادراک خود کارآمدی[59] میدانند. اثر بخشی آموزش راهبردهای فراشناختی بر اضطراب امتحان (ابولقاسمی و همکاران، 1388) خود کار آمدی (خرازی، 1387، یوسف زاده، 1391) افزایش عزت نفس تحصیلی (زارعی و همکاران، 2012) هشیاری و خود کنترلی (نولن و مورگان[60]، 2000) تایید شده است. مهارتهای اجتماعی رفتارهایی هستند كه فرد را قادر به تعامل مؤثر و اجتناب از پاسخهای نامطلوب نموده و بیانگر سلامت رفتاری اجتماعی افراد هستند. این مهارتها ریشه در بسترهای فرهنگی و اجتماعی داشته و شامل رفتارهایی نظیر پیشقدم شدن در برقراری روابط جدید، تقاضای كمك نمودن و پیشنهاد برای كمك به دیگران است (گرمارودی و وحدانی، 1385).
بنابراین میتوان انتظار داشت که افراد با آموختن ذهن آگاهی در زمینههای اجتماعی به خلق مثبت و بهزیستی اجتماعی بیشتری برسند. همچنین درموقعیتهای شغلی وشهروندی رفتارهای فرانقشی مفیدی ازخود نشان دهند و با افزایش سوگیری مثبت نسبت به محیط زندگی و محرکهای محیطی، نگرش زیست محیطی مثبت تری کسب کنند. با توجه به اینکه اکثر پژوهشهای انجام شده قبلی در حوزه فراشناخت بیشتر معطوف به یادگیری وآموزش بوده است، دراین پژوهش جنبههای جدیدتری از اثرات و فایدههای مهارتهای فراشناخت مانند بهزیستی اجتماعی، ذهن آگاهی و نگرشهای زیست محیطی به طور نوآورانهای دراین پژوهش مورد ارزیابی قرار می گیرند. همچنین در مورد ذهن آگاهی هم میتوان گفت اکثر پژوهشهای قبلی بر فایدههای فردی تمرینات ذهن آگاهی پرداختهاند. اما در این پژوهش جنبههای اجتماعی و بینفردی ذهن آگاهی را مورد سنجش قرار میگیرد که کمتر مورد توجه بودهاند.
[1] – Personal and social trauma
[2] – Environmental problems
[3] – Abnormalities
[4] – Social Problem
[5] – Objective position
[6] – Subjective interpretation
[7] – Gould
[8] -Social values
[9] -Merton
[10] -Social Life
[11] -Self-awareness
[12] -Hunt
[13] -Organizational Citizenship Behavior
[14] -Social Well-being
[15] -Enveronmental Attitud
[16] -Bathman & Organ
[17] -Volunteer
[18]-Organizational goals
[19] -Keyes
[20] -Shapiro
[21] -Coherence
[22] -Integration
[23] -Acceptance
[24] -Participation
[25] -Actualization
[26] – Social Integration
[27] -Conservation Environmental psychology
[28] -Mental Health
[29] -Environmental behavior
[30] – Recycled Materials
[31]- Crowd Control
[32] -Self- regulation
[33] -Wells
[34] -Fallavel
[35] -Metacognitive skills
[36] -Bemboty
[37] -Monitoring
[38] -Moses & Baird
[39] -Planning Strategies
[40] -Control strategies and monitoring
[41] – Regulation strategies
[42] – wolforek
[43] – Kabat Zin
[44] – Automated Guided
[45] – Karged
[46] – Positive bias
[47] – Neutral stimuli
[48] – Mindfulness-Based Relationship Enhancement Training
[49] – Carson
[50] – Mindfulness-based stress reduction
[51] – Mindfulness-based Cognitive Therapy
[52] – Karmdy & Bear
[53] – Ngtsan
[54] – Chesa & Sraty
[55] – Seiras and cross
[56] – Delgado
[57] – Metacognitive approach to Social skills Training
[58] – Sheinker
[59] – Self-Efficacy
[60] – Nolen and Morgan
[1] -Describe
[2] -Explain and Predict
[3] -Mindfulness
[4] -Metacognition
[5] -Educational Approaches
[6] -Moment to moment
[7] – Unpleasant emotions
[8] – Impulsive
[9] – Overlap
[10] -Cognition
[11] – Receiving
[12] – processing
[13] – storage
[14]- transmission
آموزش مهارتهای زندگی موجب ارتقای تواناییهای روانی – اجتماعی می گردد. این توانایی ها فرد را برای برخورد مؤثر با کشمکشها وموقعیت های زندگی یاری می بخشند، وبه او کمک می کنند تا با سایر انسانها، جامعه، فرهنگ و محیط خود مثبت وسازگارانه عمل کند و سلامت روانی خود را تأمین نماید. بدین ترتیب مهارتهای زندگی موجب تقویت یا تغییر نگرشها، ارزشها ورفتارهای مثبت وسالم بسیاری از مشکلات بهداشتی قابل پیشگیری خواهند بود(حقیقی،موسوی،مهرابیزاده،بشلیده،1385).

در حال حاضرسلامت روان را می توان به منزلهی توانایی رشد وگسترش هیجانات عقلی و معنوی، برقراری ارتباط با دیگران شامل همسالان و بزرگسالان، شرکت در فعالیت های آموزشی و اجتماعی انعطاف پذیری در مواجهه با سختی ها دانست . آموزش مهارتهای زندگی نقش اساسی را در بهداشت روانی ایفا می کند، البته زمانی که در یک مقطع سنی مناسب ارائه شود نقش برجسته تری خواهد داشت. به طوری که می توان گفت که بسیاری از نوروزها وسایکوزها ناشی از نقص دررشد مهارتهای زندگی اساسی است و در واقع آموزش مهارتهای زندگی نقش درمانی دارد(خدابخش وهمکاران،1389).
کودکی ونوجوانی فرصتهای کلیدی را برای بهبود واساس سلامت روان مهیا می کنندو مدرسه منبع مهمی برای کمک کردن ورسیدن به این هدف است. در حدود 25% از بچه ها وافراد جوان در جوامع پیشرفته نشانه هایی از مشکلات سلامت روان را نشان می دهند که 10% آنها اختلال سلامت روان را دارند. مدارس هم چنین می توانند در پیشرفت سلامت روان و ایجاد آن و نیز جلوگیری از محیط های استرس زای منفی مؤثر باشند(ویرونایند،2011).
مدرسه و محیط های آموزشی کانون توجه صاحبنظران سلامت روان هستند. از این رو که این محیط با گروههای سنی که به عنوان گروه های حساس شناخته میشوند سروکار دارند. علاوه بر این که سنین دبستان و راهنمایی و دبیرستان به عنوان سنینی شناخته میشوند که پایه ریزی شخصیت افراد در بزرگسالی در این سنین روی میدهد این دسته از گروه های سنی بیشتر اوقات خود را در این مدارس و محیط ها میگذرانند و روشن است که فضای این موقعیت ها تاثیرات مهمی بر سلامت روانی افراد در بزرگسالی دارد. بر این اساس صاحبنظران مسائل روانی در کنار توصیه به خانوادهها در جهت شناخت عوامل موثر در بهداشت روانی و تامین آن ، مراکز آموزشی و مدارس را نیز مورد توجه خود قرار میدهند و ایجاد آشنایی و رعایت این عوامل را در مدارس اکیداً توصیه میکنند(ادبی،1388).

نوجوانی مرحله ای از رشد و بلوغ است که با تحولاتی در جسم و روان همراه است در این مرحله غرایز و احساسات در بالاترین حد خود قرار دارد، قوا و استعدادها به جنب و جوش در می آیند و عقل در آستانه ی رشد نسبی است در این مرحله نوجوان می خواهد روی پای خودش بایستد و از حالت کودکانه و دنباله روی به در آید. چیزی که بر مشکل تربیتی نوجوان می افزاید آسیب های اخلاقی است که امروزه به دلیل شرایط و فضای خاص فرهنگی و اجتماعی دامنگیر نسل نو شده است و جوامع انسانی به ویژه کشورهای صنعتی را با دشواری ها و مشکلات جدی روبه رو ساخته است(محمدی، 1385).تحقیقات نشان داده است که کلید تعیین کننده موفقیت تنها هوش شناختی نیست بلکه بسیاری افراد با هوش شناختی بالا در زندگی حیرانند. کودکان تیزهوش به علت دارابودن رشد فکری بیشتر، از نظر عاطفی نیز رشدشان سریعتر است وچنانچه مشکلاتی بروز نماید سبب سرکشی یا افسردگی آنها میشود. توانایی فکری یک فردتیزهوش با فقدان تجربه و نداشتن مهارتهای زندگی باعث بروز مشکلات جدی در زندگیمیشود(اژه ای،1383). آموزش مهارت های زندگی ، نوعی كوشش است كه در سایه ی آن نوجوانان ترغیب می شوند تا خلاقیت خود را به كار گیرند و به طور خودجوش راههای مؤثر را برای حل تعارضات و مشكلات زندگی خود یابند(کلینگمن، 2009).

به نظر می رسد آموزش مهارتهای زندگی گام مؤثری در این جهت باشد كه استعدادها و توانمندی های دانش آموزان بكار گرفته شود تا خود فعالانه سر نوشت خویش را بدست گیرند و انتخاب گر باشند. ضمناً فرایند خود باوری در نوجوانان مسیر درست خود را طی كرده و نوجوان ضمن استفاده ی درست از مهارت ها، مسئولیت اعمال و احساسات خود را می پذیرد و مهارت های لازم را برای اتخاذ تصمیم های مهم زندگی كسب می كند(شعاری نژاد،1388).
(زولینگر2 و همكاران ،2006 ( در مطالعه ای به بررسی تأثیر آموزش مهارت های زندگی بر دانش، نگر شها و توانایی دانش آموزان مدارس راهنمایی در انتخاب سبك زندگی سالم پرداختند. نتیجهی پژوهش اثر مثبت آموزش را نشانداد .
همچنین مهارت های زندگی اثر مناسبی در جهت كاهش آسیب های فردی و اجتماعی خواهند داشت و با ایجاد نگرش های اصولی و علمی در انتخاب بهترین شیوه در انجام بهینه ی هر فعالیت نقش خود را اثبات خواهند نمود(داران3، 2007 ). یادگیری موفقیت آمیز مهارت های زندگی، احساس یادگیرنده را در مورد خود و دیگران تحت تأثیر قرار می دهد و علاوه بر آن با تغییراتی كه كسب این مهارت ها در افراد بوجود می آورد، برداشت و نگرش دیگران را هم تحت تأثیر قرار می دهد. یادگیری مهارت های زندگی در دوران نوجوانی و جوانی، اثرات نسبتاً پایداری بر ساخت شخصیت آنان خواهد داشت، رفتارهای تحصیلی آنان را مؤثر، آینده نگری آنان را مثبت و انگیزه ی كاری آنان را مضاعف خواهد نمود. (شولتز 4،1388).
با توجه به اینکه دانش آموزان به ویژه دانش آموزان تیزهوش آینده سازان مملکت هستند و سکانهای اقتصادی واجتماعی جامعه به دست آنهاست به نظر می رسد که آموزش مهارتهای زندگی گامی موثر برای ساختن نسلی پویا با تفکر نقاد و خلاق واخذ تصمیمات درست و شایسته وتوانمند در حل تعارضات زندگی باشد. بنابراین در پژوهش حاضر به دنبال یافتن پاسخ به این سئوال است که آیا آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان دانش آموزان دختر تیزهوش دبیرستانی دورهیاول(راهنمایی) اثربخش است ؟

1- Decision making 6-Interpersonal relationship skills
2-Problem solving 7- Self-awareness
3-Creative thinking 8-Empathy
4-Critical thinking 9- Coping with emotions
5-Effective communication 10- Coping with stress
1-Wear & Nind
1-Klingman
2-Zollinger
3-Darean
4- Shelties
1- Mental health
2 – Self skills
1-Braden
2-World Health Organization
3- General haelth
در فصل سوم ابتدا، مشخصات کلی شهر تهران مورد بررسی قرار گرفت، و سپس پیشینه منطقه و ویژگی های طبیعی و انسانی منطقه 18 مورد بررسی قرار گرفت و در انتهای فصل، مشخصات مراکز مورد بررسی در پژوهش ذکر شده است.
در فصل چهارم ابتدا به بررسی و تحلیل نظر و دیدگاه مراجعه کنندگان مراکز مورد مطالعه پرداخته شده است و در نهایت از مدل های AHP و SWOT به منظور رتبه بندی و شناخت نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید مراکز استفاده شده است.
در پایان، در فصل پنجم برای تجزیه و تحلیل داده ها از فنون آمار توصیفی شامل جداول فراوانی و نمودارهای میله ای برای تجزیه و تحلیل داده های مشخصات فردی و سؤالات توصیفی و از آزمون آماری کولموگروف-اسمیرنوف، آزمون تی تک نمونه ای با ارزش آزمون 3، آزمون تی مستقل و آزمون فریدمن جهت تجزیه و تحلیل داده ها و بررسی فرضیات تحقیق استفاده شده است.
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1- طرح مسئله تحقیق
امروزه یکی از شاخص های پیشرفت یک اجتماع، ارتقاء کیفیت زندگی است. کیفیت زندگی شهری، واژه ای پیچیده، چند بعدی و کیفی در رابطه با شرایط و وضعیت جمعیت، در یک مقیاس جغرافیایی خاص (شهر، منطقه، محله و…) است که هم متکی به شاخص های ذهنی یا کیفی و هم متکی به شاخص های عینی یا کمی است. مفهوم کیفیت زندگی شهری را می توان در یک برداشت جامع و کلی بدین گونه تعریف کرد: « کیفیت زندگی شهری در برگیرنده ی ابعادی روانی است که شاخص هایی همچون رضایت، شادمانی و امنیت را در بر می گیرد. در برخی موارد، رضایت اجتماعی نیز نامیده می شود. همچنین ابعادی محیطی که در برگیرنده ی سنجه هایی همچون مسکن، دسترسی به خدمات و امنیت محیطی است. جنبه های دیگر در برگیرنده ی توجه به فرصتهای اجتماعی، امیدهای اشتغال، ثروت و اوقات فراغت است». قبل از دهه 1970 در برنامه ریزی شهری بیشتر بر ابعاد کالبدی-کارکردی توجه می شده است و به اهداف و ارزشهای اجتماعی و کیفی توجهی نمی گردید. بعد از تحولاتی که در دیدگاهها، اهداف و روشهای برنامه ریزی صورت گرفت مفاهیم جدیدی از جمله توجه به مفهوم کیفیت زندگی وارد مباحث برنامه ریزی شهری گردید و برنامه ریزی شهری را به سمت تعیین شاخص ها و معیارهای جدیدی جهت بیان ارتقاء کیفیت زندگی شهری سوق داد.

از جمله شاخص های اساسی سنجش کیفیت زندگی وجود فضاهای عمومی در سطح شهر است که همه شهروندان بدان دسترسی بی قید و شرط دارند و نیازهای وسیعی از شهروندان را پاسخگو می باشد. فضاهای عمومی شهری طیف وسیعی از فضاها را دربر می گیرد. فضاهای عمومی صحنه نمایش زندگی روزمره مردم است و در تقابل با فضای زندگی خصوصی تعریف می شود. اهمیت فضای عمومی به دلیل نقشی است که در توسعه جامعه ی دموکراتیک بازی می کند؛ به عبارتی چنانچه دسترسی برابر به عرصه ی عمومی برای همه ی جامعه فراهم
شود، تهدید تمایز و جدایی اجتماعی کاهش می یابد و تنوع فرهنگی شکل یافته، می تواند فضای عمومی را تبدیل به مکانی نماید که افراد و گروه های مختلف بتوانند در اجرای قوانین خود گزیده، مشارکت کنند. مطابق با نظریات هابرماس و آرنت، دسترسی بی قید و شرط، اصل اساسی در فضاهای عمومی است (مدیری، 1385: 12). از این رو توجه به فضاهای مورد نیازی که ضامن سلامت جسم و روح و کیفیت زندگی شهروندان است، در برنامه ریزی و ساختار شهر ضروری به نظر می رسد. بدین منظور برنامه ریزی به منظور ارتقای کیفیت زندگی شهری نیازمند دستیابی به معیارها و شرایطی است که آسایش و رضایتمندی شهروندان را از طریق برآوردن نیازهای مادی و روانی آنان پاسخ گوید (وظیفه و همکاران، 1392: 2).
منطقه 18 تهران در سال 1359 به عنوان منطقه جدید به شهر تهران ملحق گردیده است. این منطقه در منتهی الیه جنوب غربی شهر تهران واقع شده و از شمال به 45 متری زرند و بزرگراه فتح در منطقه 9 و منطقه 21، از جنوب به بزرگراه آیت اله سعیدی (منطقه 19) و بزرگراه آزادگان و شهر چهاردانگه، از شرق به بزرگراه آیت اله سعیدی و منطقه 17، و از غرب به بزرگراه آزادگان محدود می گردد.
در دهه 80، پنج مجموعه بزرگ فرهنگی، ورزشی، هنری (پردیس تماشا، شهید سلیمانی، بدر، شهیدان اسماعیلی و امام رضا) در این منطقه احداث گردیده که تامین کننده و برطرف کننده نیازهای اجتماعی شهروندان ساکن در منطقه می باشد و این پایان نامه در پی آن است که به ارزیابی تأثیر این فضاهای عمومی در بهره مندی از آنها جهت ارتقاء کیفیت زندگی شهروندان بعد از گذشت یک دهه بپردازد.
2-1- سوالات تحقیق
1- تاثیر احداث فضاهای جدید فرهنگی، ورزشی و هنری مورد مطالعه منطقه 18 بر کیفیت زندگی شهروندان چگونه است؟
2- فضاهای فرهنگی، ورزشی و هنری مورد مطالعه منطقه 18 چه تغییری در شیوه زندگی مردم منطقه به وجود آورده اند؟
3-1- فرضیات تحقیق
1- فضاهای فرهنگی، ورزشی و هنری منطقه 18 با ارائه کارکردهای متفاوت در منطقه و فرامنطقه بر کیفیت زندگی شهروندان تأثیر متفاوتی گذاشته اند.
2- احداث 5 مجموعه فرهنگی، ورزشی و هنری مورد مطالعه منطقه 18، موجب تغییر شیوه زندگی شهروندان از سنتی به مدرن شده است.
4-1- اهداف تحقیق
اهداف این تحقیق را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1- شناسایی نقاط قوت و ضعف مراکز مورد مطالعه
2- ارزیابی تأثیر فضاهای فرهنگی، ورزشی، هنری در ارتقاء کیفیت زندگی شهروندان در منطقه 18 شهر تهران
3- تشریح چگونگی تأثیر مراکز مورد مطالعه در ارتقاء کیفیت زندگی شهروندان منطقه 18
عدالت اجتماعی در شهر به معنای تداوم حفظ منافع[1] گروه های اجتماعی متفاوت بر اساس توزیع بهینه[2] منابع شهری، درآمدها[3] و هزینه ها[4]می باشد (gray, 2002: 27). بنابراین امروزه مباحث عدالت اجتماعی به عنوان بستری برای مطالعات محیطی به شمار می رود. مسئله مهم در توزیع عادلانه امکانات به عنوان راهبرد عدالت اجتماعی، چگونگی توزیع خدمات و امکانات بین محلات شهری است (هاروی،1379: 97). وقتی ما راجع به عدالت اجتماعی صحبت می کنیم، در مورد چگونگی توزیع چیزهای خوب و بد بین اعضای جامعه انسانی بحث می کنیم (miller,1999:1).پایین بودن درآمد، زمانیکه با فقر درآمد ناشی از دسترسی کمتر به کالا و خدمات ارائه شده از سوی بخش دولتی ترکیب شود به عقب ماندگی نواحی می انجامد (حسین زاده،1380: 42).مفهوم و کارکرد عدالت اجتماعی مفهومی است که از اواخر دهه 1960 وارد ادبیات جغرافیایی می شود و جغرافیای رادیکال و لیبرال را بیش از سایر مکتب ها تحت تأثیر قرار می دهد. هاروی به کارگیری عدالت اجتماعی را در تحلیل های جغرافیایی ، انقلاب در تفکرات جغرافیایی می داند (شکویی،141:1373). تحقق عدالت اجتماعی به معنی فراگیر آن مستلزم کارایی اقتصادی نیز می باشد (Bastanifar&renani,2008:258 ).

امروزه جامعه شناسانی چون آنری لوفابور آشکارا خواهان عدالت اجتماعی در شهر برای محرومان است. به گفته او باید شهر را عوض کرد و زندگی را تغییر داد و در جستجوی راه حل برای تحقق عدالت اجتماعی بود (جمالی، 1376: 43).
در چند سال اخیر محور اصلی تحلیل های مباحث شهری را نظریه های اجتماعی تشکیل می دهد. نظر معروف ترین جغرافیدانان معاصر ، ساخت های اجتماعی را نمی توان از ساخت های فضایی جدا به کرد.در مباحث جغرافیایی بر تولید فضا و نحوه توزیع آن تأکید می شود زیرا نظریه جدید مربوط به فضا و جامعه افق های تازه ای را در مباحث گشوده که تا سال 1980 در تاریخ علم جغرافیا سابقه نداشته است و اعتبار علمی جغرافیای جدید نیز مربوط به این نظریه های جدید است (خوش روی، 1385: 4). متأسفانه اصولی از عدالت اجتماعی که مورد قبول عام باشد وجود ندارد. با این وجود مفهوم عدالت اجتماعی همواره در فلسفه اجتماعی از اخلاق ارسطو به این طرف مطرح بوده است (هاروی،97:1379). بدون شک مفهوم رفاه اجتماعی، وابستگی مستقیم با عدالت اجتماعی دارد این مفهوم اگرچه همواره در عرصه اخلاق وجنبش های سیاسی مطرح بوده ولی در عرصه برنامه ریزی کمتر مجال ظهور داشته است. یکی از اهداف برنامه ریزی شهری تأمین مناسب خدمات عمومی است (پور محمدی،54:1385). امکانات جدید در حیات شهری نه تنها از طریق سازماندهی مطلوب فنی بلکه از طریق درک دقیق جامعه شناختی در دسترس ما قرار می گیرند (مامفورد، 635:1385). میزان تقاضا جهت سکونت در مناطقی که از خدمات عمومی مناسب تری برخوردارند نسبت به مناطقی که از این مزیت محرومند بیشتر است (رضویان،70:1381). تراکم های زیاد، محیط های ناسالم را از جهات بهداشتی و امنیتی به وجود می آورد (مجتهدزاده، 1383 :184) . از لحاظ سیمای شهر نیز بافتهای خالی، ناهنجاری بصری را در پی دارند (مؤیدفر، 1386: 11) . به عبارتی میزان و چگونگی خدمات شهری نقشی مؤثر در جابجایی جمعیت و تغییرات جمعیتی در مناطق شهری
داشته است، لذا توزیع خدمات شهری باید به گونه ای باشد که عدالت فضایی را برقرار نماید (وارثی و قائد رحمتی،91:1386) .
از سوی دیگر، با رشد مناسبات سرمایه داری در شهر ها ، اقتصاد زمین و اضافه ارزش ناشی از آن (رانت) به دلیل محرومیت عرضه زمین و تقاضای روز افزون آن به یکی از عرصه های مهم ثروت اندوزی و تشدید نابرابری اجتماعی در شهرها بدل شده که به نوبه خود به مشکلات برنامه ریزی و طراحی شهری افزوده است (زیاری،40:1381). مسئله زمین همواره منشأ منازعات و مشکلات اجتماعی و حقوقی بوده است (همان منبع : 6). ارزش اضافی زمین با نابرابری های عمده اش در فضا ، عامل عمده جدایی اجتماعی (پورمحمدی، 1382: 2) و تغییر فضاهای شهری می باشد (زیاری، 1381: 7). البته تمایل به کسب ارزش اضافی است که بی وقفه موجب پراکندگی یعنی دوری کاربری ها و فعالیت های کم سودتر از مرکز شهر می شود (باستیه و دیگران، 1377: 292).

عوامل مؤثر بر جدایی گزینی های فضایی تمام می تواند به تمرکز فقر در محله ها و در مواردی خاص به گتوها و زاغه های مخروبه شهری بینجامد (افروغ،237:1377) . به طور کلی از اوایل قرن نوزدهم تفاوت میان نحوه درآمد در نقاط مختلف شهری و بروز نابرابری ها و عواقب آن ها در جوامع شهری اندیشمندان و نظریه پردازان برنامه ریزی شهری را به ارائه فرضیاتی پیرامون پیدایش نابرابری درآمد شهروندان وا داشته است (Arbakaf,2008: 28) .
در کتاب تئوری شکل شهر کوین لینچ ، تأمین فضا برای کاربری های لازم در ردیف ارزشهای نیرومند و تأمین عدالت و برابری در ردیف ارزشهای آرمانی آمده است که حصول آن ها تاکنون به ندرت اتفاق افتاده و هرگز به طور جدی دنبال نشده است (لینچ،69:1387) .
هم اکنون یکی از مسائل شهر یزد گسترش شهر از اطراف و نداشتن دسترسی مناسب بعضی از محلات به خدمات شهری می باشد که باعث افت کیفیت زندگی در بعضی از نواحی و مناطق شهر گردیده است. البته هیچ کس به دنبال حداکثر دسترسی نیست بلکه تنها مایل هستند سطح بهینه ای از آن را داشته باشند (لینچ،291:1381) .
سؤال های اساسی تحقیق عبارتند از :
1- آیا بین مناطق سه گانه شهر یزد نابرابری های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد؟
2- آیا بین توزیع خدمات عمومی شهری و پراکنش جمعیت در مناطق سه گانه شهر یزد رابطه ای وجود دارد؟
3- آیا بین توزیع خدمات عمومی شهری و قیمت اراضی رابطه وجود دارد؟
1 Interests 3 income
2 Optimal distribution 4 costs
مفهوم شیوه زندگی سالم طی سالهای گذشته با تغییرات مهمی روبرو بوده. مباحث اولیه در شیوه زندگی سالم بر موضوعاتی چون تغذیه، ورزش و مصرف دخانیات تاکید داشت. با این رویکرد، باور نظامهای بهداشتی بر ارتقا آگاهی و آموزش برای تغییر شیوه زندگی متمرکز بود(دالوندی، 1391: 10).
کیفیت زندگی به دلیل گسترش صنعتی شدن و پیشرفت و فناوری که توجه به بعد کمی زندگی انسان را مدنظر قرار می دهد و همچنین به دنبال غفلت از جنبه های کیفی زندگی انسان طی چند دهه گذشته مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت تا از این طریق تلاشهایی در راستای ارتقای شرایط زندگی و بهبود بخشیدن به بعد کیفی زندگی بشرصورت گیرد(لعل آهنگر،1390 : 4 ).
مسئله اساسی این پژوهش عبارت است از: بررسی رابطه بین سبک ز ندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی در بین دانشجویان. در واقع قصد داریم در این پژوهش بررسی کنیم که سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت بر روی کیفیت زندگی دانشجویان چقدر می تواند موثر باشد و چگونه متغیر ها و فاکتورهای سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت می تواند با متغیرها و ابعاد گوناگون کیفیت زندگی ارتباط و همبستگی داشته باشند.
3-1- اهمیت و ضرورت
کاربرد الگوهای رفتاری مثبت در زندگی در ارتقای سلامت فردی موثر می باشد.
53% از علل مرگ و میر افراد با سبک زندگی آنها ارتباط دارد. بسیاری از مشکلات بهداشتی از قبیل چاقی،بیماری های قلب و عروق،انواع سرطان و اعتیاد که امروزه در اغلب کشورها به خصوص کشورهای در حال توسعه به چشم می خورد با دگرگونی های سبک زندگی افراد آن جامعه ارتباط دارد(سلطانی و همکاران، 1384: 20).
بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، 5 بیماری به عنوان مهمترین بیماری های مزمن در جهان شناخته شده اند که عبارتند از چاقی، سکته قلبی، دیابت، سرطان و پوکی استخوان که تمامی آنها با سبک زندگی و تغذیه ارتباط مستقیم دارند(دالوندی، 1391: 31).
بررسی تاثیر اتخاذ سبک زندگی سالم بر کیفیت زندگی از دو دیدگاه اهمیت دارد:
ارتباط بین شاخصهای سلامت و کیفت زندگی اهمیت بسیار زیادی در تصمیم گیریهای بالینی و سیاست گذاری های بهداشتی دارد به طوری که چشم انداز کیفیت زندگی،یک محرک قوی برای تصمیمات و ترجیحات فرد است.اگر فاصله قابل ملاحظه ای بین وضعیت سلامت فرد و کیفیت زندگی او وجود داشته باشد و این اختلاف مورد توجه سیاست گذاران بهداشتی قرار نگیرد در تصمیم گیری های بالینی و سیاست گذاری های بهداشتی ممکن است با ترجیحات فرد در یک راستا نبوده،در نتیجه به خطا رفته و نتیجه مطلوب از آن حاصل نشود(سلطانی و همکاران، 1384: 30).امروزه دغدغه اصلی محققان و پژوهشگران صرفا یافتن راه های افزایش طول عمر نیست بلکه با نگاهی به آمار و ارقام می توان دریافت که اگر چالش اصلی در قرن بیستم فقط “زنده ماندن” بوده ، چالش قرن جدید “زندگی با کیفیت برتر” می باشد(فرهادی، 1389 : 7).
دانشجویان تعداد زیادی از جمعیت جوان کشور را شکل می دهند و شرایط سنی و موقعیت اجتماعی آنها به عنوان الگو برای سایرین قرار می گیرد. بنابراین انتخاب هر نوع سبک زندگی به وسیله آنها نه تنها در زندگی خودشان اثرگذار بوده بلکه بر رفتارها و سبک زندگی سایر اقشار نیز تاثیر می گذارد.

از طرف دیگر ، کیفیت زندگی و سبک زندگی مرتبط با سلامت به صورت افزایشی در حال تصدیق است و به عنوان یک مقیاس مناسب و معتبر سلامت در نظر گرفته می شود (جونکیو[1]، 2012: 7).
اگرچه در تحقیقات پیشین رایطه معناداری بین سبک زندگی سالم و کیفیت زندگی تایید و به اثبات رسیده است با این وجود لزوم انجام تحقیق حاضر به این دلیل بوده که اولا بیشتر تحقیقات پیشین در بین سالمندان و بیماران بررسی شده است و ثانیا رفتارهای ارتقادهنده سلامت در بین دانشجویان دانشگاه های مختلف مسلما متنوع خواهد بود. در مطالعه حاضر میزان کیفیت زندگی و میزان انجام رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت در بین دانشجویان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی که مقوله بهداشت و سلامت نسبت به دانشگاه های دیگر در
این دانشگاه بیشتر مدنظر است و اهمیت دو چندای می یابد، بررسی شده است.
4-1- تعاریف واژه ها
1-4-1- تعریف کیفیت زندگی
الف) تعریف نظری:
تعاریف متعددی از “کیفیت زندگی” ارایه شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
کیفیت زندگی یکی از اجزاء ذهنی رفاه یا بهزیستی است. تعریفی که از کیفیت زندگی می توان ارائه نمود به صورت ذیل است: مجموعه ای از رفاه جسمی، روانی و اجتماعی که به وسیله شخص یا اشخاص درک می شود مانند شادی، رضایت و افتخار، به نحوی که در زندگی منظور است مثل سلامتی، ازدواج، کار، و موقعیت اقتصادی، فرصتهای آموزشی، خودگردانی، خلاقیت، احساس مالکیت و همکاری با دیگران ( لعل آهنگر ،1390: 9). سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را برداشت فرد از وضعیت زندگی خود با توجه به فرهنگ و نظامهای ارزشی موجود در متن زندگی اش و ارتباط این دریافتها با انتظارات، استانداردها و اولویتهای مورد نظر فرد می داند (هادی و همکاران،1389: 50).

ب) تعریف عملیاتی کیفیت زندگی:
منظور از کیفیت زندگی در این پژوهش نمره ای است که فرد از پرسشنامه SF-36 دریافت می کند. این پرسشنامه از 8 خرده مقیاس شامل عملکرد جسمی، ایفای نقش جسمی، درد بدنی، سلامت عمومی، سرزندگی، عملکرد اجتماعی، ایفای نقش هیجانی و سلامت روانی تشکیل می شود.

2-4-1- تعریف سبک زندگی
تعریف نظری: طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، سبک زندگی ترکیبی از الگوهای رفتاری و عادات فردی در سراسر زندگی شامل تغذیه، تحرک، عادات رفتاری و … است که در پی فرایند اجتماعی شدن به وجود آمده است (دالوندی،1391: 5).
سبک زندگی به تعبیر پندر[1] و همکاران عبارت است از ” مجموعه ای از فعالیت های انتخابی که دارای تاثیر مهمی بر سلامت فرد بوده و جزء اساسی از الگوی زندگی وی محسوب می شوند” (طل و همکاران،1390: 8).
سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت: جزء معطوف به ارتقای سلامت از سبک زندگی است که دارای شش بعد “فعالیت جسمانی” ، ” تغذیه” ، “مسئولیت پذیری در مقابل سلامت” ، ” رشد روحی” ، “روابط بین فردی” ، “مدیریت استرس” می باشد. این سبک زندگی علاوه بر تداوم و تقویت سطح سلامت و رفاه باعث احساس رضایت، امتناع شخصی و خود شکوفایی می شود (طل و همکاران،1390: 63).
تعریف عملیاتی: منظور از سبک زندگی در این پژوهش ، سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت است که با استفاده از ابزار پرسشنامه استاندارد سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامتی سنجیده خواهد شد و نمره ای که هر پاسخگو به سوالات پرسشنامه میدهد که این سنجش بر اساس مقیاس لیکرت انجام می گیرد.
[1] Pender
[1]- Junxu